۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

حکومت پارسایان(12) جلب اعتماد مردم با پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی

امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر نخعی می فرماید:
«ای مالک ... هرگز نیکوکار و تبهکار در نظر تو یکسان نباشند چرا که این کار نیکوکاران را به نیکوکاری بی میل و تبهکاران را به تبهکاری تشویق می نماید. با هر کدام مطابق کردارشان برخورد کن. و بدان که هیچ چیز به اندازه نیکی والی به رعیت، و کاستن از بار رنج آنان، و اجبار نکردن آنان به کاری که بر عهده آنان نیست، سبب اعتماد و حسن ظن والی به رعیت نمی شود. باید چنان رفتار کنی که حسن ظن به مردمت را در پی داشته باشد؛ زیرا این خوش گمانی و اعتماد به مردم رنج بسیاری از تو بر می دارد. حسن ظن و اعتماد به کسی شایسته تر است که از آزمایش او نیکو بیرون آمده ای و بدگمانی و بی اعتمادی به کسی شایسته تر است که از آزمایش او ناموفق بیرون آمده ای» (نهج البلاغه، نامه 53، ش 34-37).
بزرگ ترین نعمت برای یک نظام حکومتی آن است که بتواند به ملت خود تکیه کند و به آنان اعتماد داشته باشد. چنین حکومتی دارای اقتدار واقعی است و آفات کم تر می تواند به آن لطمه بزند و توفان ها و سیلاب ها نمی تواند به راحتی ریشه آن را در آورد، چرا که ریشه در اعماق دارد. نظامی که توده های مردم دفاع از آن را وظیفه دینی و ملی و انسانی و اخلاقی خود بدانند، و برای آن هزینه کنند و از بذل جان و مال و حیثیت خود در راه حفظ آن دریغ نکنند، از بهترین سنگر و حفاظ و زره و پناهگاه برخوردار است. اما حکومتی و نظامی که این را نداشته باشد یا باید به سر نیزه نیروهای نظامی خود تکیه کند و با استفاده از قدرت چکمه پوشان در بین مردم وحشت ایجاد کند و آنان را به زور آرام و تسلیم نماید، و یا اینکه به بیگانگان تکیه و اعتماد کند و مملکت خود را به آنان بفروشد تا چند صباحی به حکومت خود ادامه دهد. 
اما نه سر نیزه چکمه پوشان و نه قدرت های بیگانه هیچکدام مأمن و پناهگاه مطمئن و دستگیره و جای پای محکمی نیستند. صفحات متعددی از تاریخ سرنوشت ناخوشایند این حکومت های پوشالی را نقل کرده و خود نیز شاهد بوده ایم که حکومت هایی که به مردم خود تکیه نداشته اند چگونه سرنگون شده و چه سرنوشت بدی داشته اند و چه نام بدی از آنان مانده است. تکیه و اعتماد به سر نیزه و بیگانگان به اندازه چنگ زدن به تار عنکبوت برای نجات از سقوط و چسبیدن به خزه ای بر روی آب برای نجات از غرق شدن کارساز است.
اما این نعمت اعتماد و تکیه بر مردم چگونه حاصل می آید؟ پاسخ این است که این اعتماد و تکیه در صورتی حاصل می شود که مردم به حکومت اعتماد داشته باشند و آن را از آنِ خود و خدمتگزار خود بدانند. در واقع این اعتماد، متقابل است و حکومتی می تواند به مردمش اعتماد کند که پیش تر اعتماد آنان را جلب کرده باشد. اما چگونه می توان اعتماد مردم را جلب کرد؟ در اینجاست که بسیاری از حکومت ها و نظام ها خطا می کنند و گمان می کنند با تبلیغات گسترده و راه انداختن هیاهو و جار و جنجال می توانند این اعتماد را به دست آورند. آنان گمان می کنند که انحصاری کردن همه بلندگو ها و قطع صدای هر مخالف و منتقد باعث می شود که مردمی که بمباران تبلیغاتی میشوند و تنها تعریف و تمجید از خدمات و کارهای بزرگ حاکم و حکومت را می شنوند و هیچ صدای منتقد و مخالفی را نمی شنوند، به حکومت اعتماد می کنند و این مردم پشتوانه حکومت هستند یا حداقل ساکتند و اعتراض نمی کنند و نابسامانی ها و نارسایی ها را تحمل می کنند. اما این حکومت ها غافل از آنند که در گام نخست، اعتماد نخبگان و تحصیل کردگان و انسان های فهیم و آزاده را از دست می دهند و هرچند ممکن است چند صباحی بتوان بین توده ها و نخبگان فاصله انداخت و با زندانی و حصر و مانند آن مردم را از آنان جدا کرد، اما این ابزار چون کفی بر روی آب است و به زودی بی ارزشی اش آشکار می شود و حقیقت برای مردم آفتابی می گردد.
امام علی(ع) راه دیگری به مالک اشتر پیشنهاد می کند. راه جلب اعتماد مردم پایبندی به اصول دینی و انسانی و اخلاقی است. مردم حکومت ها را آزمایش می کنند و به حکومتی اعتماد می کنند که از آزمایش آنان سربلند بیرون آید. مردم را چند روزی می توان فریب داد. دروغ و خدعه و پشت هم اندازی چند صباحی در اقشاری از مردم کارآیی دارد. چند روزی می توان به مردم گفت که وضع اقتصادی روبراه است و ما در حال پیشرفتیم و به زودی به یکی از قدرت های اقتصادی دنیا تبدیل می شویم. می توان گفت که ما در صنعت چنان پیشرفت کرده ایم که همه دنیا به حال ما غبطه می خورد. می توان گفت که ما برای همه دنیا برنامه داریم و کشورهای مختلفی برای گرفتن برنامه به ما مراجعه کرده و می کنند. می توان گفت که ما بیش از همه جا حقوق بشر را رعایت می کنیم. می توان گفت که ما زندانی سیاسی نداریم و ...
با این سخنان شاید بتوان تعدادی از مردم را برای مدتی فریب داد و حمایتشان و اعتمادشان را جلب کرد. اما این فریب ها و دروغ ها برای نخبگان و قشر وسیعی از جامعه از همان ابتدا مضحک و خنده دار است و چند روز بعد توده ها نیز نسبت به آن آگاهی می یابند.
امام علی(ع) می فرماید راه درست این است که برای حکومت، تنها نیکوکاری و خدمت و اصول انسانی مهم باشد و نیکوکاران را تشویق و ترغیب کند و از تبهکاری و تبهکاران دوری کند و به این دلخوش نباشد که این تبهکاران ممکن است به گونه ای به کار حکومت بیایند و برای مثال نقادان و مخالفان را ساکت کنند. این کار باعث می شود که مردم به حکومت و نظام اعتماد نکنند و آن را دینی و انسانی ندانند.
امام(ع) می فرماید که اگر حکومت می خواهد به مردم اعتماد و تکیه کند باید اعتماد آنان را جلب کند و اعتماد آنان با سه چیز جلب می شود. یکی اینکه با مردم خوشرفتاری کند و آنان را ولی نعمت خود بداند و به آنان احترام بگذارد. بزرگ ترین بی احترامی به مردم فریب دادن آنان است. وقتی حاکمی به مردم می گوید که هیچ گرانی و تورمی در کار نیست، در واقع نه تنها به عقل و شعور ملت خود، بلکه  به حس آنان توهین کرده است. گرانی و تورم چیزی است که مردم با گوشت و پوست و تمام حواس خود لمس می کنند. حکومتی که دائما مردم را فریب می دهد و با وعده های توخالی آنان را سرگرم می کند به مردم خود احترام نمی گذارد. اعتماد مردم در صورتی جلب می شود که صداقت را در رفتار و کردار مسئولان بینند و آنان را خدمتگزاران واقعی دین و ملت و مملکت بدانند.
نکته دومی که امام(ع) برای جلب اعتماد مردم گوشزد می کند این است که مردم شاهد این باشند که حکومت در پی کاهش درد و رنج آنان است و می خواهد مشکلات آنان را حل کند. ممکن است برخی از مردم از گرفتن مبلغی از دست حکومت شادمان بشوند، اما پس از چند روز خواهند دید که این عمل حکومت به واسطه سیاستی بوده که شغل و کار و رونق اقتصادی و کشاورزی را از بین برده است. این سیاست، خدمت به مردم نبوده است بلکه خیانت به آنان بوده است. ممکن است حکومتی با واردات بی رویه کالاهایی که امکان تولید آنها در داخل وجود دارد برای مدتی فراوانی و ارزانی ایجاد کند، اما بزودی مردم خواهند فهمید که بر سر آنان کلاه رفته و قضیه «خر برفت مولانا» برای آنان تکرار شده و سرمایه هنگفت ملی آنان برای نابودی صنعت و کشاورزی آنان صرف شده و جیب خارجی ها را پر کرده است.
نکته سومی که امام(ع) برای جلب اعتماد مردم بیان می فرماید این است که حکومت، مردم را به کاری که وظیفه آنان نیست وادار نکند. آنان را بی جهت به خیابان نکشد و با هیاهو مجبور نسازد که به دنبال اتومبیل انسانی مانند خود بدوند. او را به نوشتن نامه در خواست و گدایی مجبور نسازد. آنچه را که شرع و دین برای او مجاز و مشروع دانسته بر او ممنوع و حرام نگرداند و ...
به هر حال امام (ع) می فرماید راه جلب اعتماد مردم که مقدمه اعتماد حکومت به مردم است این است که حکومت به جای فشار و اجبار مردم و به جای فریب مردم، به اصول دین و اخلاق در عمل پایبند باشد و به مردم صادقانه خدمت کند و مصلحت آنان را در نظر بگیرد و در پی حل مشکلات آنان باشد.

۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

حکومت پارسایان(11) طرد مداحان و جذب حقگویان

امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر به این نکته اشاره می فرماید که در حلقه خواص و نزدیکان حاکم و کسانی که مورد مشورت حاکم قرار می گیرند نباید چاپلوسان و مداحان باشند بلکه باید افرادی باشند که حقیقت را با صراحت بیان می کنند:
«ای مالک ... باید کسانی را برگزینی و از یاران نزدیک خود در خلوت و اجتماع قرار دهی که در حق گویی از همه صریح ترند، و همه جا و همه وقت در آنچه خدا برای دوستانش نمی پسندد و ممکن است از تو سر بزند با تو همراهی نمی کنند. تا می توانی با پارسایان و راستگویان ارتباط برقرار کن و آنان را چنان پرورش ده که تو را زیاد نستایند، و به خاطر کاری که انجام نداده ای شادمانت نسازند. زیرا ستایش و مدح زیاد کبر و نخوت بار می آورد و انسان را به سرکشی می کشاند» (نهج البلاغه، نامه 53، ش32-33).
مداحی و چاپلوسی را باید در مقابل حق گویی قرار دهیم چرا که نقطه مقابل یکدیگرند. این دو ویژگی و عمل اخلاقی در متون دینی بسیار مورد توجه قرار گرفته و اولی بسیار مذموم و ناپسند شمرده شده و دومی بسیار ارزشمند و والا به حساب آمده است.
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «به صورت مدح گویان خاک بپاشید» (سنن ابن ماجه، ح3742؛ به نقل از گزیده میزان الحکمه، ص700) و می فرماید: «از مدح و ستایش بپرهیزید، که آن سر بریدن است» (کنز العمال، ح8331) و می فرماید: «اگر کسی با کاردی تیز و بران به کسی حمله کند، برای او بهتر است از اینکه رودررو او را بستاید» (المحجة البیضاء، ج5، ص284).
مدح و ستایش در صورتی که راست و مطابق واقع باشد ناصواب و مذموم است تا چه رسد به اینکه انسان بدکار و ستمگر ستوده شود. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هرگاه بدکار ستوده شود، عرش بلرزد و پروردگار به خشم آید» (اعلام الدین، ص313) و می فرماید: «هر کس حکمران ستمگری را مدح گوید و از سرچشمداشت به او، خود را در برابرش خفیف و خوار گرداند، همسفر او به سوی آتش باشد» (امالی الصدوق، ص347).
در مقابل صفت مداحی و چاپلوسی، حق گویی قرار دارد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «با تقواترین مردم کسی است که حق را بگوید، چه به سودش باشد و چه به زیانش» (همان، ص27) و می فرماید: «هان! مبادا ترس از مردم مانع از آن شود که کسی حق را بداند و نگوید. بدانید که برترین جهاد سخن حقی است که در برابر فرمانروایی ستمگر به زبان آورده شود» (کنز العمال، ح43588). امام علی(ع) به فرزندش حسن(ع) چنین سفارش می کند: «فرزندم! تو را سفارش می کنم به ترس از خدا در توانگری و تهیدستی و گفتن حق در حال خشنودی و خشم» (تحف العقول، کوتاه سخنان امام علی«ع»).
دوستی مدح و ستایش نیز، صفتی است بدتر از مداحی، و انتقاد ناپذیری و زیر بار سخن حق نرفتن صفتی است بسیار ناخوشایند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «دوست داشتن مدح و ثنای مبالغه آمیز باعث می شود که انسان نسبت به دین کور و کر گردد و باعث می شود که خانه ها خالی گردند» (تنبیه الخواطر، ج2، ص122). از این سخن گرانبها بر می آید که مداحی و ستایش هم دین را بر باد می دهد و هم دنیا را. در جامعه ای که در آن مداحی رواج دارد نه از دین چیزی می ماند و نه از مملکت و آبادانی کشور. امام علی(ع) می فرماید: «کسی که تو را به آنچه نداری بستاید، اگر عاقل باشی، این کار در واقع نکوهش توست» و می فرماید: «از کسی که تو را بی جهت مدح و ستایش می کند، پرهیز کن، زیرا زود باشد که بی جهت نیز (توسط او) بی حرمت و بی آبرو گردی» (همان، ج2، ص17).
و در سوی دیگر پیامبر خدا درباره حق پذیری می فرماید: «حق چه کوچک باشد و چه بزرگ هر کس برایت آورد بپذیر هرچند دشمنت باشد، و باطل را، چه کوچک باشد و چه بزرگ، هر کس برایت آورد نپذیر، هرچند دوستت باشد» (کنز العمال، ح43152).
امام علی(ع) در سخنی زیبا هر دو جنبه را جمع می کند و اهمیت آن را برای حاکم نشان می دهد: «خوش ندارم حتی در ذهن شما بگذرد که من ستایش اغراق آمیز و شنیدن مدح و ثنا را دوست دارم. و من –بحمد الله- چنین نیستم و و اگر هم به فرض دوست می داشتم که مرا مدح و ثنا گویند، این میل را به خاطر خضوع در برابر خداوند سبحان که به عظمت و کبریایی زیبنده تر است، رها می کردم. ممکن است مردم مدح و ستایش را پس از تحمل رنج و مشقت شیرین بیابند، لیکن شما مرا مدح و ثنا نگویید زیرا (اینکه می بینید خود را به رنج و سختی می افکنم برای این است که) می خواهم خود را از مسئولیت حقوقی که از جانب خدا و شما بر گردنم هست خارج سازم؛ حقوقی که هنوز از انجام آنها فراغت نیافته ام و واجبات و وظایفی که باید به جا آورم. پس آنگونه که با زمامداران گردنکش سخن می گویند با من سخن مگویید و محافظه کاری هایی که در حضور فرمانروایان سخت گیر می شود، در برابر من نکنید و با ظاهر سازی و چاپلوسی با من رفتار ننمایید و گمان مبرید اگر حقی را به من پیشنهاد دهید بر من گران می آید یا من در پی بزرگ نشان دادن خویشم. زیرا کسی که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن برای او دشوارتر خواهد بود. پس از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم نمی دانم و خود را از آن ایمن نمی دانم» (نهج البلاغه، خ216).
امام(ع) در توصیه به مالک اشتر هر دو جهت را گوشزد می کند. کسانی را از یاران نزدیک خود و از حلقه مشاورانت قرار بده که دو ویژگی داشته باشند، یکی اینکه حق را با صراحت تمام بگویند و دیگر اینکه اگر تو به خطا رفتی آنان چشم بسته به دنبال تو نیایند. پس حاکم پارسا مداحان و ستایشگران و چاپلوسان را گرد خود جمع نمی کند، بلکه به حقگویان میدان می دهد. حاکم پارسا و نظام پارسا مداحی را رونق نمی دهد و حقگویان را به زندان نمی افکند. اگر در نظامی و حکومتی همینکه بالاترین قدرت سخنی را به زبان آورد، فورا باید همگان آن را همراهی کنند و هر کس کوچک ترین نقدی به زبان آورد باید هزینه سنگین آن را بپردازد، چنین نظامی و حکومتی هیچ شباهتی به حکومت علی(ع) ندارد وبا اسلام فاصله زیادی دارد.
پیامبر(ص) و علی(ع) در حکومت خود به مردم حق می دادند و بلکه تشویق می کردند که سخنان و اعمالشان را نقادی کنند و حتی با آن مخالفت ورزند. در حکومت علی(ع) نقادی و حق گویی نه تنها تشویق می شود بلکه تکلیف مردم شمرده می شود و مداحی و چاپلوسی محکوم می شود. اما هستند حکومت هایی که در آنها مداحی و چاپلوسی حرف اول را می زند و تنها راه ترقی و رسیدن به پست و مقام همین است و حقگویی و انتقاد از دست دادن شغل و کار و حتی آزادی را در پی دارد. این حکومت ها را هرگز نباید با حکومت علی(ع) مقایسه کرد. علی(ع) به مالک می فرماید مداحان و چاپلوسان را طرد کن . اطرافیان خود را چنان پرورش ده که با تو مخالفت کنند و تو را نقد کنند چرا که مداحی و ستایشگری انسان را به سرکشی و طغیان می کشاند.

۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه

حکومت پارسایان(10) پرهیز از آوردن نا اهلان در حلقه مشاوران

امام علی(ع) به مالک اشتر توصیه می کند که برخی از افراد را جزو حلقه مشاورانش قرار ندهد چرا که آنان ذهن حاکم را به صورت های مختلف خراب می کنند و مانع آن می شوند که در موقعیت های مختلف وضعیت را درست درک کند و تصمیم مناسب بگیرد. حضرت می فرماید:
«ای مالک! ... بخیل را از مشاوران خود قرار مده، چرا که او تو را از نیکوکاری و بخشش باز می دارد و از تنگدستی می ترساند. آدم ترسو را از مشاوران خود قرار مده، چرا که در انجام کارها روحیه تو را سست می کند. انسان حریص و طمع کار را از مشاوران خود قرار مده، چرا که آزمندی همراه با ظلم و ستم را در نظرت زیبا جلوه می دهد. همانا بخل و حرص غرائز گوناگونی هستند که ریشه در بدگمانی به خداوند بزرگ دارند. بدترین مشاوران و دستیاران تو، کسی است که پیش از تو مشاور و دستیار بدکاران بوده، و در گناهان آنان شرکت داشته است. پس مبادا چنین افرادی محرم راز تو باشند. زیرا که آنان یاوران گناهکاران، و یاری دهندگان ستمکارانند» (نهج البلاغه، نامه 53، ش 28-29).
بی تردید حلقه مشاوران شخصیتی که در پست و مقامی قرار دارد چه در درک درست موقعیت ها و چه در تصمیم گیری های او تاثیر زیادی دارند. مشاوران می توانند یک وضعیت عادی و مناسب را غیر عادی و بحرانی جلوه دهند و شخص را به سوی تصمیم های نادرست و خطرناک بکشانند و می توانند یک اوضاع بحرانی و خطرناک را عادی و مناسب جلوه دهند و او را از تصمیم مناسب بازدارند. این مشاوران نا اهل هستند که چه بسا باعث می شوند کشوری و ملتی و نظامی به پرتگاه سقوط کشیده شود. این مشاوران نا اهل و فاسد هستند که شخص مسئول و صاحب منصب را به ماجراجویی و اعمال و سخنان نسنجیده ای می کشانند که هزینه سنگین آنها چه بسا کمر یک ملت را بشکند و جنگ و ویرانی و فقر و فلاکت و بدبختی را برای ملتی به ارمغان آورد. مشاوران بی خرد یا شیاد قدرت کشور و امکانات و توانایی های آن را برای حاکم و صاحب منصب چنان بالا و بی بدیل نشان می دهند و دشمنان و قدرت آنان را چنان ضعیف و ناتوان می نمایانند که او به رجزخوانی برای جهانیان به حدی ادامه می دهد که دیگر راه برگشتی نباشد.
امام(ع) می فرماید هم خصلت های روحی و اخلاقی مشاورانت را در نظر بگیر و هم سابقه آنان را. نه افرادی که ضعف های اخلاقی جدی دارند برای مشاوره مناسبند و نه افراد بد سابقه. خصلت ها و ویژگی های اخلاقی بی تردید در رای و نظر آنان تاثیرگذار است. امام(ع) نمونه هایی از این کاستی های اخلاقی، که صلاحیت طرف مشورت قرار گرفتن را از بین می برد، ذکر می فرماید.
انسان بخیل و خسیس روحیات خاصی دارد. او بیشتر نگرانی از کمبود مال و تنگدستی را به حاکم گوشزد می کند و باعث می شود که حاکم در هزینه کردن و خرج کردن سخت گیری کند و مشکلاتی را برای حکومت به وجود آورد. البته مشکل دیگر را ممکن است آدمی که ولخرج است و در خرج کردن کنترل ندارد و آینده نگر نیست به وجود آورد.
انسان ترسو ترس بی جا ایجاد می کند و از تصمیم محکم و صحیح جلوگیری می کند و انسان متهور از طرف دیگر باعث تصمیم های جسورانه و خطرناک می شود. به هر حال کسانی که اعتدال روحی و اخلاقی ندارند، اگر طرف مشورت قرار گیرند باعث زیان های جبران ناپذیری می شوند. امام(ع) تنها نمونه هایی از ضعف های اخلاقی که بیشترین لطمات را دارد آورده است.
نمونه دیگری از این ضعف های اخلاقی طمعکاری و حرص است. امام(ع) نتیجه مشاوره با انسان های طماع را چنین بیان می دارد: این انسان ها حرص و طمع حاکم را در مال و قدرت و شوکت بالا می برند و نتیجه حتمی این زیاده خواهی ها ظلم و ستم است. این مشاوران هستند که حاکم را تشویق می کنند که به قدرت مطلق و بلامنازع تبدیل شود. مشاوران طماع و سیری ناپذیر قدرت مطلق و شوکت و عظمت را برای حاکم زیبا جلوه می دهند و به او می قبولانند که راز و رمز موفقیت، در قدرت مطلق داشتن است. آنان به حاکمی که حکومت خود را اسلامی و دینی می داند به صورت های مختلف می قبولانند که عظمت و شوکت و قدرت دین و نظام دینی در عظمت و شوکت و قدرت شخص تو نهفته است و هر سخنی و عملی که عظمت و اقتدار تو را خدشه دار کند، عظمت و اقتدار دین و نظام را خدشه دار کرده است.
و اینگونه است که ستمگری حاکم آغاز می شود و تضییع حقوق انسان ها به امری عادی تبدیل می گردد. منتقد حاکم، مخالف می شود و مخالف بر انداز شمرده می شود و سزاوار سخت ترین مجازات ها می گردد. نقد حاکم مساوی با دشمنی دین و نظام می شود و مجازات های سنگینی در پی خواهد داشت. به هر حال حلقه مشاوران هستند که قدم به قدم حاکم را به بهانه های مختلف به سمت ظلم و ستم و تضییع حقوق مردم و رودررویی با آنان به پیش می برند تا او را به سقوط و نابودی نزدیک گردانند.
گروه دیگری که امام مشورت با آنان و مشاوره و دستیار قرار دادن آنان را نهی می کند، انسان های بد سابقه هستند. کسانی که با ظالمان و ستمگران همکاری کرده و آنان را یاری داده اند. کسانی که در تضییع حقوق مردم دست داشته اند و در ظلم و ستم به مردم شریک هستند. حاکم پرهیزگار باید مهم ترین دغدغه اش دوری از ظلم و ستم و تضییع حقوق مردم باشد. اما وقتی کسانی را از مشاوران خود قرار می دهد که به دلیل سابقه همکاری با ظالمان، با ظلم و تضییع حقوق خو گرفته اند و برایشان به امری عادی تبدیل شده، این مشاوران ظلم و تضییع حق را ساده و آسان جلوه می دهند و حکومت و حاکم را در این امر غرق می نمایند.
پیامبر خدا(ص) به علی(ع) نصیحت می کند که کسانی را مشاور خود قرار ندهد: «ای علی! با ترسو مشورت مکن، زیرا او راه حل مشکل را بر تو تنگ می کند و با بخیل مشورت مکن، زیرا او تو را از هدفت باز می دارد و با آدم حریص مشورت مکن زیرا او آزمندی را در نظرت نیکو جلوه می دهد» (علل الشرایع، ص559).
امام علی(ع) در جای دیگر می فرماید: «با دروغگو مشورت مکن؛ چون دروغگو، مانند سراب، دور را در نظرت نزدیک نشان می دهد و نزدیک را دور» (غررالحکم، ح10351).
امام صادق(ع) شرایط مشاور را اندکی متفاوت بیان می کند: «مشورت جز با حدود چهارگانه آن تحقق نپذیرد؛ نخستین حد آن این است که کسی که با او مشورت می کنی خردمند باشد؛ دوم اینکه آزاده و متدین باشد؛ سوم اینکه دوست و برادروار باشد و چهارم اینکه راز خود را به او بگویی و او به اندازه خودت از آن راز آگاه باشد، اما آن را بپوشاند و به کسی نگوید» (مکارم الاخلاق، ج2، ص98).
به هر حال سخن امام(ع) در این بخش از عهدنامه این است که حاکمی که مشاوران ناشایست و بی اخلاق و فاسد گرد خود جمع کند این مشاوران، هم او را از درک حقیقت باز می دارند و هم از تصمیم درست. آنان او و کشوری و ملتی را به ورطه نابودی سوق می دهند.

۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

حکومت پارسایان(9) حکومت حق عیب جو نیست، بلکه خطاپوش است

امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر وظیفه حاکم را در رابطه با عیب ها و خطاهای مردم بیان می کند. آن حضرت می فرماید:
«ای مالک ... باید دورترین مردم به تو و مبغوض ترینشان نزد تو کسی باشد که بیش از دیگران عیب جوی مردم است؛ زیرا مردم عیب هایی دارند که حاکم در پوشاندن آنها از همه سزاوارتر است. پس آنچه را که بر تو پوشیده است آشکار مساز، زیرا وظیفه تو فقط پاک کردن عیوبی است که بر تو ظاهر گشته، و خداوند نسبت به آنچه از تو پنهان مانده است داوری خواهد کرد. پس تا می توانی عیوب مردم را بپوشان، تا خداوند آنچه را تو دوست داری که بر مردم پوشیده باشد، بپوشاند. کینه ها را از دل بشوی و خود را از انتقام گیری مبرا و پاکیزه گردان و از هر چه برایت روشن نیست چشم بپوش. در تصدیق سخن چین شتاب مکن، زیرا سخن چین خائن است هرچند خود را به خیرخواهان شبیه سازد» (نهج البلاغه، نامه 53، ش24-27).
امام(ع) نکات مهمی را در رابطه با این بعد از وظیفه حکومت بیان می فرماید. آن حضرت در واقع در این فراز از سخن خود یک امر و دو نهی را آورده است .
1-حاکم حق، خطاپوش است
مردم عیب هایی دارند و خطاهایی از آنان سر می زند و حکومت از این عیب ها و خطاها به صورت طبیعی مطلع می گردد. حکومت های باطل و خودکامه و فاسد از عیوب و خطاهای مردم نیز، مانند هر چیز دیگر، استفاده ابزاری می کنند و از آنها در راستای سیاست های باطل خود بهره می برند. وقتی خطاهایی یا عیبهایی از انسانی برای این نوع حکومت ها فاش می شود نخستین چیزی که به ذهنشان می رسد این است که همین عیب و خطا و تهدید به مجازات و آبروریزی را ابزاری برای فشار به این فرد قرار دهند تا به موقع از او استفاده کنند. او را مجبور می سازند که جلو انظار حاضر شده به خطاهایی و یا به ارتباط با افرادی و ... اعتراف کند و بدین وسیله مخالفان و منتقدان را، که به هیچ وجه فرصت دفاع از خود را نمی یابند، لکه دار کنند و حرمت و موقعیت اجتماعی آنان را از بین ببرند.
اما حاکم حق که تنها به وظیفه می اندیشد و از هیچ وسیله نادرستی استفاده ابزاری نمی کند، چرا که معتقد است هرگز با ابزار باطل نمی توان حق را یاری کرد، نه تنها به فکر استفاده ابزاری از عیوب و خطاهای مردم نیست، بلکه وظیفه خود می داند که عیوب مردم را بپوشاند. امام علی(ع) می فرماید حاکم باید به فکر پاک کردن عیوب و خطاها باشد و نه افشای آنها. آن حضرت در لابلای سخن خود به نکته مهمی اشاره می کند و آن اینکه کسی که عیب و خطاهای دیگران را فاش می کند کینه و ناپاکی در دل دارد و در پی انتقام گیری است. افشای راز دیگران هرگز نمی تواند با هدف درست و صحیح و خدایی انجام گیرد.
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هر کس از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند درروز قیامت گناهان او را بپوشاند» (گزیده میزان الحکمه، ص578) و امام باقر(ع) می فرماید: «مومن در برابر مومن وظیفه دارد که هفتاد گناه بزرگ او را بپوشاند» (کافی، ج2، ص207).
2-حاکم پارسا خطای مردم را جست و جو نمی کند
امام(ع) در این سخن و وصیت، مالک اشتر را از یک عمل نهی می کند و آن جست و جو برای یافتن گناهان و خطاها است. توصیه اول این بود که هر خطایی از مردم که برایش آشکار شد آن را افشا نکند و از آن سوء استفاده نکند بلکه در پاک کردن آن بکوشد. توصیه دوم این است که هرگز تلاش نکند که خطاها و گناهان مردم را کشف کند. اینکه در خانه های مردم چه می گذرد و مردم در خفا چه کارهایی انجام می دهند ارتباطی با حکومت ندارد و هرگز نباید جست و جو کند که اسرار مردم را کشف کند. ابزار و وسیله ای که هم کاربرد صحیح و عقلایی دارد و هم کاربرد نادرست، کسی حق ندارد که مردم را متهم به آن کند که در درون خانه خود از کاربرد نادرست آن استفاده می کنند. همچنین تحقیق و تفحص درباره اینکه چه استفاده ای از آن ابزار می شود نه تنها وظیفه حکومت نیست، بلکه چنین تجسسی مجاز نیست.
خداوند تعالی می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید؛ زیرا پاره ای ازگمان ها گناه است و تجسس نکنید ... » (حجرات/12).
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «عیب های مومنان را جست وجو نکنید، زیرا هر کس در پی عیب های مومنان بگردد، خداوند در پی عیب های او می گردد و هر کس خداوند تعالی عیوبش را جست و جو کند، او را رسوا سازد گرچه درون خانه اش باشد» (ثواب الاعمال، ج2، ص288). امام علی(ع) می فرماید: «کاوش کردن در عیب دیگران خود عیب است» (غرر الحکم، ح4489).
نقل است که یکی از خلفا در شهر می گشت تا اینکه صدای آواز خواندن مردی را از حانه ای شنید. از دیوار بالا رفت و گفت: ای دشمن خدا، خیال کرده ای که خداوند برای تو گناهکار پرده پوشی می کند؟! آن مرد گفت: ای امیر مومنان! تو هم درباره من تند نرو. اگر من یک گناه کردم تو سه گناه مرتکب شدی: خداوند فرموده است: «تجسس نکنید» (حجرات/12) و تو تجسس کردی. و فرموده است «از درها وارد خانه ها شوید» و تو ازدیوار بالا آمدی. و فرموده است: «وارد خانه های دیگران مشوید مگر اینکه اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام کنید» اما تو بدون اجازه وارد شدی (کنز العمال، ح8827).
اما گویا بالا رفتن از دیوار خانه های مردم و کاوش در آن و حتی تخریب وسایل آنان برای برخی از حکومت ها که خود را دینی و اسلامی می خوانند به امری عادی و روزمره تبدیل شده است.
3-پرهیز از گماردن جاسوس و خبرچین برای امور شخصی مردم
نکته سومی که امام(ع) به آن توجه می دهد و مالک اشتر را از آن نهی می کند این است که سخن عیب جویان را بشنود. حضرت می فرماید افراد عیب جو و سخن چین را از خود دور کن و از آنها نفرت داشته باش.
آن حضرت به گماردن جاسوس تصریح نمی کند اما می فرماید که حتی اگر کسی چنین عملی را خودسرانه انجام داد او را طرد کند. نه تنها سخن او را تایید مکن، بلکه توجه داشته باش که به چنین افرادی هرگز نمی توان اعتماد کرد چرا که کسی به خاطر خدا و دین و حق پرستی به کار عیب جویی و تجسس در امور شخصی مردم نمی پردازد. چنین انسان های پستی که برای رسیدن به متاع نا چیزی از این دنیا دست به کارهای پست می زنند از خیانت دور نیستند و اگر امروز برای تو جاسوسی کردند به راحتی برای رسیدن به متاع بیشتر به تو خیانت می کنند. او را هرگز نباید خیرخواه نظام و حکومت به حساب آورد. او دشمن نظام است. کسی که مردم را نسبت به نظام بدبین می کند در واقع خائن است نه خدمتگذار.
امام علی(ع) می فرماید: «از خطای دیگران هرگز شاد مشو؛ زیرا تو نیز همیشه از خطا کردن مصون نیستی» ( غرر الحکم، ح10294) و امام صادق(ع) می فرماید: «دورترین بنده از خدا، آن کسی است که با شخصی طرح دوستی افکند و لغزش های او را نگه دارد، تا روزی به واسطه آنها او را سرزنش کند» (کافی، ج2، ص355).
پس در مکتب علی(ع) حکومتی دینی و اسلامی و پارسایانه است که نه تنها از خطاها و عیوب مردم سوء استفاده نکند و آنها را ابزاری برای رسیدن به اهداف خود قرار ندهد، بلکه پوشانیدن و پاک کردن آنها را وظیفه خود بداند. نه تنها در پی یافتن خطاها نباشد و تجسس نکند، بلکه افعال مردم را به بهترین صورت آن حمل کند و به آنان گمان بد نبرد. نه تنها جاسوس نگمارد و از افراد خبرکش در امور شخصی مردم استفاده نکند، بلکه افراد اینگونه را طرد کند. البته اگر حکومتی پیدا شود که خود را اسلامی و دینی بنامد و برای مردم شنود بگذارد و حتی از داخل خانه مردم و حتی اتاق خواب آنان خبرگیری کند و ... تکلیفش روشن است. چنین حکومتی را اگر بتوان اسلامی خواند، نام اسلام اموی شایسته آن است و نه اسلامی نبوی و علوی.

۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

حکومت پارسایان(8) اعتدال، عدالت و رضایت مردم سه اصل سیاستگذاری

امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر می فرماید که در تصمیم گیری ها و اعمال و سیاستگذاری ها باید سه اصل اساسی را در نظر بگیرد و با توجه به آنها اقدام کند. یکی از این سه اصل اعتدال و میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط است؛ و دیگری عدالت و اینکه آن سیاست بیشترین حد ممکن عدالت را در جامعه پیاده کند؛ و سوم اینکه رضایت و خشنودی توده های مردم را در بر داشته باشد. آن حضرت می فرماید:
«ای مالک ... باید محبوب ترین امور در نزد تو، در حق میانه ترین، در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودی مردم گسترده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی و رضایت عمومی بی اثر و بی اهمیت می کند. خواص در دوران رفاه هزینه شان برای حکومت بیشتر است و هنگام سختی یاری و کمکشان کمتر؛ از انصاف بیزارترند و در خواسته هایشان پافشارتر؛ هنگام بخشش از همه کم سپاس ترند و هنگام نبخشیدن از همه عذر ناپذیرتر و هنگام مشکلات از همه کم استقامت تر. اما توده های مردم ستون های دینند و جمعیت پر شمار مسلمانان؛ آنان هستند که عِدّه و عُده و نیرو و ساز و برگ را در برابر دشمنان فراهم می کنند. پس باید توجه و تمایلت به آنان باشد» (نهج البلاغه، نامه 53، ش20-23).
امام(ع) در این سخن و توصیه به این اشاره می کند که عمل و سیاستی که سه ویژگی را داشته باشد باید آن عمل و سیاست محبوب حاکم پارسا و پرهیزگار باشد. از این سخن بر می آید که حاکم باید در سیاستگذاری این سه اصل مهم را در نظر بگیرد امام می فرماید: و لیکن احب الامور الیک... باید محبوب ترین کارها نزد تو کاری باشد که:
1-اوسطها فی الحق؛ در حق میانه ترین باشد
هنگامی که در تصمیم گیری دوران امربین حق و باطل باشد تصمیم گیری راحت است و وظیفه حاکم پارسا روشن است. او باید حق را بگیرد و باطل را رها کند. هنگامی که بین یک ارزش و ضد ارزش تزاحم باشد تکلیف روشن است و کسی که بخواهد بر طبق وظیفه عمل کند به سادگی راه را می یابد. اما لغزشگاه جایی است که دوران بین دو ارزش باشد و تصمیم گیرنده سیاستگذار بخواهد بین دو یا چند ارزش را جمع کند. شاید بتوان گفت که یکی از مهم ترین انحرافاتی که در تاریخ ادیان رخ داده این بوده که بر یک ارزش چنان تاکید شده که هیچ جایی برای ارزش های دیگر باقی نمانده است. عبادت مهم است و حتما باید در جامعه اسلامی به آن توجه شود اما باید توجه داشت که این امر مهم همه چیز دین نیست. همین سخن درباره حفظ ظواهر دینی و اجرای مناسک و شعائر می رود. در باب باورهای دینی اصول مختلفی وجود دارد که هر یک باید جای خود قرار گیرند. اما بزرگترین آفت و بزرگترین انحراف این است که بر یک اصل و یک ارزش چنان تاکید شود که گویا دین تنها همین اصل اعتقادی یا عملی را دارد. پرداختن بیش از حد به عبادیات باعث بی توجهی به عدالت اجتماعی و حقوق مردم می شود و این به معنای نابودی دین است. پرداختن بیش از حد به ائمه اطهار و گسترش بیش از حد مراسم عزاداری و مانند آن باعث بی توجهی به اصول  مهمی مانند توحید و خدا پرستی و ... می گردد. توجه بیش از حد به ظاهر دین باعث بی توجهی به باطن و  روح دین می گردد و ارزش دین را از بین می برد.
امام(ع) درجای دیگر می فرماید: «لا تری الجاهل الا مفرِطا او مفرِّطا؛ انسان جاهل همیشه یا افراط و زیاده روی می کند و یا تفریط و کوتاهی»(نهج البلاغه/حکمت 70). اما حاکم حکیم و نظام حکیمانه همه چیز را سر جای خود قرار می دهد و به هر چیز به اندازه ای که باید، و به اندازه ای که عقل و متون دینی تعیین کرده اند، بها می دهد.
2-و اَعَمُّها فی العدل؛ در عدل فراگیرترین باشد
تصمیم حاکم و سیاستگذاری های او نه تنها باید در راستای عدالت باشد، بلکه باید بیشترین حد عدالت را در بر داشته باشد. از این سخن بر می آید که در سیاستگذاری ها چه بسا عدالت کامل  و صد در صد ممکن نباشد و به هر حال ممکن است در جایی بین دو حق تزاحم به وجود آید و یکی فدای دیگری گردد. ممکن است برای نجات جان یک فرد ضروری گردد که در ملک کسی تصرف شود. ممکن است برای ایجاد خیابان و مانند آن لازم آید که ملک و خانه کسی بدون رضایت او خریداری گردد. اما باید حاکم توجه داشته باشد که سیاستگذاری او باید به گونه ای باشد که بیشترین حد ممکن عدالت را در بر داشته باشد. وقتی خانه و منزل کسی با زور خریداری می شود، و این کار لازم و ضروری است، باید در قیمت و امور دیگر به گونه ای عمل شود که به زندگی او لطمه وارد نگردد و در واقع همه خسارت هایی که به او وارد می شود جبران گردد.
به هر حال سخن از این است که اگر سیاست عادلانه به طور کامل ممکن نیست باید حداکثر عدالت را در بر داشته باشد و کم ترین حق از حقوق مردم را تضییع کند. عدالت همه جا و همه وقت یک اصل است و به فرموده امام علی(ع) امری است که خداوند آن را قوام بخش زندگی مردم و مایه دوری از حق کشی ها قرار داده است (غرر الحکم، ح4789) و «عدالت بر پادارنده مردم و زیور حکمرانان است» و «با عدالت است که کار مردم اصلاح می شود» و «هیچ چیز مانند عدالت شهرها را آبان نکرده است» (همان، ح1954 و 4215 و 9543). پس اجرای عدالت و ادای حقوق مردم باید اصلی باشد که حکام در همه سیاستگذاری ها و اعمال خود در نظر بگیرند. حاکم حق ندارد به بهانه هایی مانند امنیت، اقتدار ملی و مانند آن جلوی عدالت و ادای حقوق ملت را بگیرد. عدابت اصلی است که بر اصول دیگر مقدم است.
3-و اجمعها لرضی الرعیه؛ بیشتر، رضایت مردم را در بر داشته باشد.
امام(ع) به این قسمت سوم توجه خاصی می کند و توضیح بیشتری درباره آن می دهد. نکته ای که بیشتر بر آن تاکید می کند این است که رضایت توده های مردم که اکثریت مردم را تشکیل می دهند بسیار اهمیت دارد و حاکم باید خواست این اکثریت را در نظر بگیرد. همین اکثریت مردم هستند که بارها را بر دوش می کشند و در هنگام سختی ها بیشترین هزینه را می کنند. حاکم نباید به خواص و افراد ویژه که تنها به منافع خود می اندیشند و حاضر به هزینه کردن نیستند بیش از حد توجه کند. امام(ع) در جای دیگر به دو نکته توجه می دهد. یکی اینکه حکومت از آن مردم است و هیچ کس در آن حقی ندارد مگر اینکه مردم به او بدهند؛ و دیگر اینکه اجتماع همه مردم ممکن نیست و رای و نظر اکثریت کافی است. در یک جا می فرماید: «ای مردم... امر خلافت و حکومت از آن شماست و هیچ کس حق ندارد آن را به خود اختصاص دهد، مگر آن کسی که شما او را امیر و حاکم نمایید» (تاریخ طبری، ج4، ص221؛ کامل ابن اثیر، ج3، ص266؛ به نقل از آیت الله سبحانی، مسائل جدید کلامی، ص606). و در جای دیگر می فرماید: «هرگاه گزینش پیشوا بستگی به حضور همه مسلمانان داشته باشد این کار عملی نیست...» (نهج البلاغه، خ173). پس حکومت از یک سو مال مردم است و از سوی دیگر رای اکثریت در آن کافی است. حاکم باید در تصمیمات خود خواست و نظر این اکثریت را در نظر بگیرد.
اما یک پرسش مهم در اینجا این است که آیا خواست و نظر توده های مردم و اکثریت آنان می تواند عدالت را نابود کند و برخلاف عدالت باشد؟ پیشتر در نوشتاری تحت عنوان «همنوایی عدالت با آزادی در نظام حکومت علوی» بیان شد که حقوق اولیه انسان ها را به هیچ وجه نمی توان گرفت و به این معنا عدالت مرز آزادی را معین می کند.