۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

توصیه ای از امام خمینی به مناسبت شهادت رجایی و باهنر

امام خمینی(ره) درست دو روز پس از شهادت رجایی و باهنر، یعنی در تاریخ دهم شهریور هزار و سیصد و شصت در جمع مردم سوگوار کشور توصیه ای می فرماید که بسیار قابل توجه است. اهمیت این توصیه علاوه بر محتوای آن، زمانی است که آن بیان شده است. تابستان سال هزار و سیصد و شصت شمسی را باید از یک جهت سخت ترین برهه از تاریخ انقلاب اسلامی ایران به حساب آورد. در این زمان شخصیت های مهم و زیادی به شهادت رسیدند که از جمله می توان به شهادت 72 نفر در مرکز حزب جمهوری اسلامی اشاره کرد که افرادی چون شهید بهشتی(ره) را از مردم گرفت. این حادثه دردناک در هفتم تیرماه یعنی اول تابستان رخ داد و دو ماه بعد یعنی هشتم شهریور در انفجاری که در نخست وزیری رخ داد رجایی و باهنر به شهادت رسیدند. توصیه امام از این جهت اهمیت ویژه دارد که در زمانی بیان شده که فضا بسیار خشم آلود است. امام(ره) در این فضا توصیه اکید به رعایت حدود و پرهیز از خشونت می کند:
«و من یک کلمه می‏خواهم عرض کنم و آن اینکه به تمام محاکمی که هستند و تمام دست‏اندرکارانی که هستند این مطلب را توجه بدهم که مبادا یک وقت این‏طور شرارتهایی که در ایران می‏شود مثل یک همچو قصۀ ناگواری که برای ما پیش آمد و دو نفر از بهترین جوانان و بهترین کارکنان ایران از بین رفت، مبادا یک وقت کنترل خودشان را از دست بدهند و زاید بر آنچه حکم خداست و قانون اسلام است عمل کنند. مبادا این اسباب این بشود که خشونت زیاد با اسیرها بکنند و با زندانیها بکنند و بدون دقت، بدون توجه یک وقت افرادی را بگیرند که ـ خدای نخواسته ـ گناهکار نبوده‏اند و گرفتار شده‏اند.
اسلام و مسلمین باید، مسلمین باید همان‏طوری که در اسلام هست با تأنی، با طمأنینه، بدون اینکه دست و پای خودشان را گم بکنند، به کار خودشان ادامه بدهند و با اسرا رفتار خوب بکنند و آنچه که قانون اسلامی اقتضا می‏کند با آنها عمل بکنند و هرگز با عصبانیت و با دستپاچگی کاری را انجام ندهند و به طور متانت و طمأنینه بر موازین قانونی و بر موازین اسلامی با آنها عمل بکنند. مبادا یک وقت شهادت عزیزان ما اسباب این بشود که با شدت عمل بیشتر از آن مقداری که باید با آنها عمل بشود، عمل بکنند. با زندانیان رفتار خوب می‏کنند و بیشتر کنند و با اسرا رفتار خوب می‏کردند و می‏کنند و بیشتر کنند. و محاکم با قدرت هرچه تمامتر به کار خودشان ادامه بدهند. و مردم و ملت با قدرت تمام، و هرچه بیشتر توجه کنند و به این کسانی که توطئه‏گر هستند توجه کنند و به محاکم صالحه و به مقامات انتظامی اطلاع بدهند. آنها هم با موازین قانونی و اسلامی عمل بکنند و مفسدین را به جزای خودشان برسانند و کسانی که بیگناه هستند از حبس خارج بکنند و علی ایّ حال، رفتارها، رفتارهای اسلامی باشد. جمهوری، جمهوری اسلامی است، رفتارها حتی با کسانی که قاتل شناخته شدند، رفتار اسلامی باشد و لو اینکه با شدت عمل و شدت دید آنها را به جزای خودشان برسانند، اما فقط همان رساندن به جزا باشد و تعدی زیادتر نشود»(صحیفه نور، جلد 15، ص120).
این سخنان در واقع متن اسلام است و هر نظامی که آن را رعایت نکند به هیچ معنا اسلامی نیست. شبیه همین سخن را امام علی(ع) در بستر شهادت و در وصیت به حسن و حسین(ع) فرموده است (نهج البلاغه، نامه47). در حکومت اسلامی و در نظام قضایی اسلام همه چیز باید بر اساس شرع و قانون انجام گیرد. کسی که جرمش در دادگاهی صالح اثبات نشده بی گناه است و هرگز نباید مورد تعرض قرار گیرد. مجازات مجرم حتما باید در دادگاهی صالح پس از اثبات قطعی جرم، تعیین شود و صرفا همان باید اجرا شود. مجازات باید با شرع و قانون مطابقت داشته باشد و در غیر این صورت ظلم به حساب می آید. مجرم و کسی که جرمش در دادگاه ثابت شده تنها باید مجازات قانونی را متحمل شود و در غیر این صورت از حدود الهی تجاوز شده است. زندانی و اسیر حقوقی مسلم دارد که هیچ کس حق ندارد آنها را زیر پا بگذارد و ... اینها اصول مسلم اسلامی است که هیچ کس به هیچ بهانه ای، حتی به بهانه شهادت شخصیتی مانند علی(ع)، حق ندارد آنها را زیر پا بگذارد و نظام و حکومتی که، آنها را رعایت نکند به هیچ معنایی اسلامی نیست.
اینها اصولی هستند که در قانون اساسی جمهوری اسلامی به آنها تصریح شده است:
«حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد» (اصل سی و ششم).
«اصل برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود، مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد» (اصل سی و هفتم).
«هیچ کس را نمی توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می کند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتبا به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل، طبق قانون مجازات می شود»(اصل سی و دوم).
«هیچ کس را نمی توان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقه اش ممنوع، یا به اقامت در محلی مجبور ساخت، مگر در مواردی که قانون مقرر می دارد»(اصل سی و سوم).
اینها اصول قانون اساسی هستند که اکثریت قاطع ملت به آنها رای داده اند و علاوه بر شریعت مقدس رای ملت را با خود دارند و در واقع یک میثاق ملی هستند. بنابراین حکومتی و نظامی که آنها را رعایت نکند نه تنها اسلامی نیست بلکه جمهوری و مردمی نیز نیست و هیچ گونه مشروعیتی ندارد.
امام خمینی(ره) در سخت ترین شرایط به این اصول مسلم دینی و انسانی توجه می دهد و اگر زمانی نظام، چه در زمان خود ایشان و چه پس از آن، از این اصول در عمل تخطی کرده باشد از مسیر اسلام و خواست ملت منحرف شده و فرد متخلف هر کس که باشد، مجرم است و باید مجازات گردد و در پیشگاه الهی گنهکار است.
اگر زمانی حاکمانی که خود را اسلامی می شمارند و شعار امام خمینی(ره) را می دهند ومنتقدان و مخالفان را با صحنه سازی ها و بهانه های مضحک متهم به جسارت به این شخصیت و مخالفت با اسلام و مقدسات آن می کنند، این اصول مسلم اسلامی را زیر پا بگذارند از دین و حق و عدل منحرف گشته اند. اسلامی و دینی بودن به شعارهای توخالی و ظاهر سازی و عوامفریبی نیست. با کدام اصل دینی و قانونی جور در می آید که افراد خدوم و متدین با اتهام های واهی بدون محاکمه و بدون اثبات جرم در دادگاهی صالح برای مدت های بسیار طولانی در حصر و حبس قرار گیرند و از حقوق اولیه خود محروم گردند و حتی برای مداوای بیماری خود با مشکل روبرو باشند؟!
به هر حال آنچه اسلام می گوید و آنچه امام خمینی(ره) گفته است و آنچه در قانون اساسی آمده است، چیز دیگری است و عالمانی که اموری اینگونه را ببینند و سکوت کنند یا خدای نکرده تایید کنند، حتی اگر تعدادشان به صدها و هزارها نفر برسد، از عدالت سقوط می کنند و حقیقت و واقعیت عوض نمی شود. اسلام آن چیزی را می خواهد که در سخن امام خمینی(ره) و اصول قانون اساسی آمده است و عالمانی که چشم بر حقیقت ببندند ظلم و ستم را تایید کرده اند و در واقع اسلام را رد کره اند.

۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

خلوص و صداقت، ویژگی های برجسته شهیدان رجایی و باهنر

خلوص و صداقت دو ویژگی اخلاقی هستند که در دین ارزش ویژه و خاص دارند و به همین جهت در کنار ارزش های دیگر و هم عرض با آنها قرار نمی گیرند، بلکه حاکم بر همه آنها بوده و ملاک و معیار ارزش همه ارزش های اخلاقی و دینی هستند. یک عمل یا یک منش در صورتی ارزش دینی و اخلاقی دارد که با خلوص و صداقت همراه باشد، و اگر اینگونه نباشد نه تنها ارزش ندارد، بلکه ضد ارزش است. عملی که در راستای خدمت به خلق خدا انجام می گیرد، اگر با نیت درست و همراه با صداقت و راستی باشد ارزشمند است و اگر با نیت رسیدن به پست و مقام و قدرت باشد و همراه با فریب و دغل و تقلب باشد همین عمل، ارزش اخلاقی و دینی خود را از دست می دهد و مصداق بد اخلاقی و شرک و بی تقوایی می گردد.
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «پاداش در مقابل خلوص است و قبولی عمل به نیت وابسته است» و می فرماید: «خالصانه دینداری کن؛ آنگاه، عمل اندک برای تو کافی است» (مجیدی خوانساری، نهج الفصاحه، ص26). امام علی(ع) می فرماید: «اخلاص ملاک و معیار عبادت است» و می فرماید: «اخلاص نهایت دین است» و می فرماید: «اخلاص اوج ایمان است» (غرر الحکم، ح859 و 727 و 860) و می فرماید: «رهایی و نجات در اخلاص است» (تنبیه الخواطر، ج2، ص154).
پس مطابق سخنان فوق ارزش هر عملی به نیت انجام دهنده آن بستگی دارد و خلوص و پاکی نیت معیار ارزش هر فعل و عمل است. راستی و صداقت نیز همین وضعیت را دارد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «راستی پیشه کنید؛ زیرا راستی به سوی نیکی و نیکی به سوی بهشت هدایت می نماید و انسان باید پیوسته راست بگوید و راستی بجوید تا در پیشگاه خداوند، صدّیق محسوب گردد. و از دروغ بپرهیزید؛ زیرا دروغ به سوی بدی و بدی، به سوی جهنم سوق می دهد. انسان پیوسته دروغ می گوید و دروغ می جوید تا اینکه در پیشگاه خداوند کذّاب محسوب می گردد» (سنن ترمذی، ج3، ص235؛ به نقل از نهج الفصاحه، پیشین، ص399). و می فرماید: «به شایستگی راستی پیشه کنید اگر چه پندارید هلاکت در آن است، زیرا نجات در آن است. و از دروغ دوری کنید اگر چه پندارید که نجات یابید، زیرا هلاکت در آن است» (کنزالعمال، ح6856). امام علی(ع) می فرماید: «راستی، زبان حق است» و می فرماید: «راستی مایه درستی همه چیز است و دروغ مایه تباهی همه چیز است» و می فرماید: «راستی امانتداری است و دروغ خیانت» (غرر الحکم، ح275 و 1115 و 16) و می فرماید: «ایمان آن است که راستی را، اگر چه به زیانت باشد، بر دروغ، گرچه به سودت باشد، ترجیح دهی» و می فرماید: «ارزش انسان به اندازه همت اوست و راستی او به اندازه انسانیتش» (نهج البلاغه، حکمت 458 و 47).
پس راستی و صداقت یک ارزش دینی و اخلاقی عادی نیست بلکه ارزشی است که ملاک و معیار است. امام صادق(ع) می فرماید: «فریب نماز و روزه مردم را نخورید؛ زیرا آدمی گاه چنان به نماز و روزه عادت می کند که اگر آنها را ترک گوید، احساس ترس می کند؛ بلکه آنان را به راستگویی و امانتداری بیازمایید» (کافی، ج2، ص104).
صداقت و راستی هم رستگاری نهایی را در پی دارد و هم عزت و سربلندی دنیوی را. امام علی(ع) می فرماید: «راستگو در آستانه نجات و بزرگواری است و دروغگو در لبه پرتگاه و خواری» (نهج البلاغه، خطبه 86).
شخصیت و ارجمندی دو شهید بزرگوار، رجایی و باهنر، که در روز هشتم شهریور سال 60 هجری ناجوانمردانه به شهادت رسیدند و به ملکوت اعلی پر کشیدند، اعمال ظاهریشان نبود. همه ارجمندی و ارزش آنها، که باعث ماندگاری آنان در تاریخ و قلب و دل ملت شده، خلوص و صداقت آنان بوده است. آنان در پی خدمت صادقانه و مخلصانه بودند. آنان مخلصانه عمل می کردند و فیلم بازی نمی کردند. رجایی ساده زیست بود و در ساده زیستی به مولایش علی(ع) اقتدا کرده بود. اما اینگونه نبود که این ساده زیستی را حربه ای برای عوام فریبی قرار دهد و آن را در کوی و برزن اعلام کند و برای خود شأن و جایگاهی قائل شود که وسایل شخصی کهنه خود را به مزایده بگذارد و ...
رجایی و باهنر هنرشان صداقتشان بود. آنان حاضر نبودند که برای رسیدن به قدرت از هر دروغ و فریب و حیله و تقلبی استفاده کنند.
نام کابینه رجایی و باهنر با خلوص و صداقت عجین شده است و بسیار ناروا و ظلم است که اشخاص و دولت هایی که نامشان با ریاکاری و دروغ و فریب و حیله گرده خورده است با این افراد مقایسه شوند. سالگرد شهادت این فرزانگان هفته دولت اعلام شده است. آری این هفته، هفته بزرگداشت همه دولت هایی است که برای خدمتگزاری به ملت تلاش و فداکاری کرده اند و در سخت ترین زمان ها و حتی در زمان جنگی وحشتناک و بدون بودجه کشور را اداره کرده اند و اخلاق و کرامت انسان را زیر پا نگذاشته اند و بلکه آن را پاس داشته اند. این هفته، هرگز هفته بزرگداشت دولت هایی نیست که سرمایه افسانه ای ملت را با بی کفایتی و بی لیاقتی و عدم تدبیر خود به باد داده اند و فقر و مسکنت و بدبختی برای ملت به ارمغان آورده اند. دولت هایی که نه تنها از آبادانی دنیای مردم چیزی باقی نگذاشته اند، بلکه به دیانت و اخلاق آنان ضربات جبران ناپذیری وارد کرده اند و نه تنها کرامت انسان را پاس نداشته اند بلکه آن را لگد مال کرده اند. پس در هفته دولت، در واقع خلوص و صداقت را پاس می داریم و نه ریاکاری و دورغ و فریب و حیله را.

۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

سخنی در باب فلسفه نماز جمعه

نماز جمعه یکی از آیین های مهم اسلامی است به گونه ای که قرآن مجید به صورتی ویژه بر شرکت در آن تاکید کرده است: «ای کسانی که ایمان آورده اید، چون برای نماز جمعه ندا در داده شود، به سوی ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید، اگر بدانید این برای شما بهتر است» (جمعه/9).
از این آیه استفاده می شود که اگر نماز جمعه صحیحی تشکیل شود که در آن همه شرایط رعایت شود همه باید کار و کسب را رها کنند و به سوی آن بشتابند (مطهری، مرتضی، ده گفتار، ص199).
تفاوت مهم نماز جمعه با نمازهای دیگر این است که در آن به جای چهار رکعت نماز ظهر دو رکعت نماز خوانده می شود و به جای دو رکعت دیگر دو خطبه خوانده می شود. نماز جماعت در روزهای دیگر هم خوانده می شود. پس اهمیت این نماز، که آن را ویژه کرده است، همین دو خطبه آن است. شهید مطهری(ره) در فضای قبل از انقلاب بسیار افسوس می خورد که چرا جامعه شیعه از نعمت نماز جمعه محروم است و از مزایای فراوان آن سخن به میان می آورد که مهم ترین آن آگاهی بخشی به جامعه است (همان، ص196-197 و 200-201).
ایشان آرزو می کند که زمانی در تهران و قم نماز جمعه باشکوهی خوانده شود. اما سخن این است که مگر خطبه نماز جمعه چقدر ارزش دارد و قرار است چه چیزی در آن بیان شود که باید برای نبود آن این اندازه افسوس بخوریم؟ پرسش دیگر این است که آیا اگر مرحوم شهید مطهری امروز در قید حیات بود و می دید که هم در تهران و قم و هم در دورافتاده ترین شهرهای ایران، حتی شهرهای کوچک و برخی از روستاها، نماز جمعه خوانده می شود، شادمان و خوشحال می شد؟ آیا اهدافی که ایشان از نماز جمعه و خطبه های آن داشت در جامعه ما بر آورده شده است؟
برای پاسخ به این پرسش باید ببینیم نگاه این شخصیت به خطبه نماز جمعه و محتوای آن چه بوده است؟ ایشان در رابطه با محتوای خطبه به حدیثی از امام رضا(ع) در این باره استناد می کند:
«خطبه از این جهت در روز جمعه قرار داده شد که این روز زمان اجتماع عمومی است. خداوند با تشریع این دستور خواسته است که این وسیله ای باشد برای رئیس و پیشوای جمعیت که آنان را موعظه کند و به اطاعت ترغیب کند و از معصیت و گناه باز دارد. دیگر اینکه مردم را نسبت به مصالح دینی و دنیایی اشان آگاه سازد و به آنان در رابطه با حوادث مفید و مضری که در دوردست ها اتفاق افتاده است، آگاهی دهد ... و علت اینکه دو خطبه واجب گردیده این است که در یکی به حمد و ثناء و تقدیس الهی پرداخته شود و دیگری به ذکر حوائج مردم و ارشاد و موعظه آنان اختصاص یابد» (وسائل الشیعه، ج7، ص342).
از این سخن بر می آید که هدف از خطبه دو چیز است، یکی یاد خدا و دعوت به تقوا و پرهیزگاری و دیگری آگاهی مردم. اما به نظر می رسد که گاهی برخی از خطبه ها در هر دو جهت مسیری متفاوت را می پیماید و اثر عکس را می دهد. در روایات متعددی آمده است که در خطبه نماز جمعه باید توصیه به تقوا و پرهیزگاری صورت گیرد. اما اگر خطیب جمعه در خطبه ها مرزها را رعایت نکند و برای مثال به راحتی تهمت بزند و فحاشی کند و دروغ بگوید و حکومت را دعوت به برخوردهایی ناسازگار با شرع و اخلاق با مخالفان و منتقدان کند و بر اعمال خلاف شرع و اخلاق صحه بگذارد و آنها را توجیه کند و ... در این صورت نماز جمعه نه تنها دعوت به تقوا و پرهیزگاری نیست، بلکه خود بدترین مصداق بی تقوایی است، نه تنها نهی از منکر نیست، بلکه خود مجسمه منکر است. هدف خطبه نماز جمعه این است که پرهیزگاری را در جامعه رواج دهد، اما هیچ عاملی برای ترویج ناپرهیزگاری در جامعه موثرتر از این نیست که یک امام جمعه در خطبه نماز آن را انجام دهد.
هدف دیگر از خطبه نماز، مطابق روایتی که نقل شد، آگاهی ملت است. گویا در برخی از حکومت ها و نظام هایی که خود را اسلامی می خوانند، وظیفه خطیب جمعه را به گونه دیگری تعریف می کنند. وظیفه اصلی خطیب جمعه دفاع از نظام است و آگاهی دهی او باید در راستای دفاع از نظام و رهبران آن باشد. اینجاست که خود حکومت با تهیه و توزیع بولتنی محتوای خطبه نماز جمعه را در سراسر کشور مشخص می کند و ائمه جمعه همه باید در همین چارچوبه سخن بگویند. اینکه در کشورهای دیگر چه خبر است و چه حوادثی در آنها رخ داده است، همه باید به گونه ای مطرح شود که حکومت می خواهد.
در حدیث امام رضا(ع) و دیگر احادیثی که درباره خطبه نماز جمعه آمده، هیچ جا سخنی از این نیست که وظیفه امام جمعه دفاع از نظام و تلاش برای حفظ آن است. اما به فرض که چنین چیزی باشد باز ممکن است امام جمعه بگوید، اولا دفاع از نظام به معنای دفاع از عملکرد افرادی نیست که اکنون در راس کارند. و ثانیا ممکن است امام جمعه بگوید شیوه دفاع از نظام به اجتهاد خود من بر می گردد و بنابراین بهترین دفاع از نظام این است که کاستی ها و خطاها با صراحت و صداقت بیان شود و اخبار داخل کشور و نیز کشورهای دیگر با صداقت بیان شود و ... اما برخی از حکومت ها چنین چیزی را بر نمی تابند و امام جمعه در همه این امور باید تابع محض باشد. این نماز جمعه و خطبه آن نه تنها به مردم آگاهی نمی دهد، بلکه برای آنان جهل مرکب ایجاد می کند.
 اگر نماز جمعه آن است که امام رضا(ع) می فرماید و اگر شرکت در چنین نماز جمعه ای واجب است، قطعا نماز جمعه ای که نه تنها تقوا و پرهیزگاری را ترویج نمی کند بلکه کاملا برخلاف آن سیر می کند و نه تنها آگاهی نمی دهد بلکه مردم را در جهل مرکب فرو می برد، نه تنها شرکت در آن واجب نیست، بلکه حرام مسلم است و قطعا مرحوم شهید مطهری آرزوی چنین نماز جمعه ای و چنین خطبه هایی را نداشته است.
جالب است که مرحوم شهید مطهری دو امر را اصلی ترین عامل عدم موفقیت خطابه های منبری در قبل از انقلاب می دانسته است. یکی از این دو چیزی است که ایشان آن را «دلالی شخصیت ها» می خواند و ما می توانیم آن را «مدح و ثناگویی» بخوانیم. ایشان می گوید:
«یکی از اینها اینکه کسی که روی کرسی خطابه، روی کرسی حسین ابن علی(ع) قرار می گیرد، به جای اینکه هادی دین و مبلغ دین باشد، دلال شخصیت ها بوده باشد؛ منبر را وسیله دلالی برای شخصیت ها قرار دهد. متاسفانه یک همچو چیزی در جامعه ما هست و همچو استفاده هایی از منبرهای ما می شود. دلالی شخصیت ها که گفتم فرق نمی کند که آن شخصیت ها چه شخصیت هایی باشند؛ شخصیت های سیاسی باشند یا روحانی، یا شخصیت دیگر. دلالِ صاحب و بانی مجلس باشد یا دلال پیشنماز باشد یا دلال بالاتر از پیش نماز. تمام اینها برخلاف شئون و حیثیات منبر است. البته هر کسی که کاری می کند می تواند یک توجیه و تاویلی هم برای کار خودش بتراشد، اما بدانید یکی از چیزهایی که کرسی خطابه ما را ضعیف و کم ارزش و خراب کرده است، همین دلالی هاست، همین است که کرسی دلالی شخصیت ها شده؛ باید منبر از این آلودگی پاک شود» (مطهری، ده گفتار، ص231-232).
شهید مطهری(ره) عامل دومی را که مانع موفقیت منبر و خطابه می شود «مزاج گویی» می خواند. مقصود ایشان از مزاج گویی این است که خطیب مطالبی را بگوید که شنونده خوشش بیاید و کاری با حق و باطل آن نداشته باشد. ایشان می گوید:
«باید بدانیم که مصلحت گویی غیر از مزاج گویی است، غیر از این است که چیزی بگوییم که مردم خوششان بیاید و ما را تحسین کنند و به به بگویند ... فرق پیامبران با ما این است که آنان با نقاط ضعف مردم مبارزه می کردند و ما از نقاط ضعف مردم بهره برداری میکنیم. آنها می خواستند آن معایب و آن نقاط ضعف را اصلاح کنند و از بین ببرند و ما معمولا می خوهیم از همان معایب و همان نقاط ضعف بهره برداری کنیم ... ما می فهمیم که فلان قصه دروغ است و بعلاوه سببب گمراهی و ضلالت و غرور بیجای مردم می شود، اما چون فکر میکنیم اگر بگوییم نظر مستمعین را جلب می کنیم، می گوییم» (همان، ص232-233).
به هر حال ایشان از یک سو آرزوی خطبه نماز جمعه را دارد و از سوی دیگر از منبر و خطابه های زمان خود گلایه دارد و آنها را بی تاثیر می شمارد. حال سخن این است که آیا خطبه های نماز جمعه نمی تواند به همان معایب منبرها دچار شود؟ ما که توفیق درک خطبه های نماز جمعه را داشته ایم می بینیم که خطبه هم می تواند سراپا مداحی یا به تعبیر ایشان دلالی شخصیت ها باشد و خطبه هم می تواند به تعبیر ایشان مزاج گویی باشد و برای مثال با خرافه پرستی مردم مبارزه که نکند هیچ، از آن نهایت سوء استفاده را بکند و برای اهداف خود از آن بهره برداری کند.
پس خطبه نماز جمعه هم می تواند به همان آفاتی دچار گردد که قبلا به گفته ایشان منبرها و سخنرانی های مذهبی دچار بود. بلکه در فضایی که حکومت، خود را دینی می شمارد احتمال لغزش و استفاده ابزاری از دین بسیار بیشتر است و چه بسا از نماز جمعه و خطبه آن نیز به صورت ابزاری استفاده شود.
به نظر می رسد که تا رابطه نماز جمعه و خطیب آن با حاکمیت مشخص نشود، این مشکل حل شدنی نیست. در روایتی که از امام رضا نقل شد آمده بود که خطبه نماز وسیله ای است برای رهبر و پیشوای جامعه تا در آن مردم را به تقوا و پرهیزگاری دعوت کند و به آنان آگاهی و بینش دهد. حال پرسش این است که آیا برگزاری نماز جمعه و دعوت به پرهیزگاری و بالا بردن آگاهی مردم حق حاکم است یا تکلیف او. اینکه امام(ع) می فرماید خطبه نماز وسیله ای است در دست پیشوا تا ... مقصود این است که حاکم حق وظیفه دارد که هم جامعه را به سوی پرهیزگاری پیش ببرد و هم وظیفه دارد که زمینه آگاهی آنان را فراهم کند. در واقع نماز جمعه و خطبه آن حقی برای حاکم نیست، بلکه وسیله ای است برای انجام تکلیف. و از سوی دیگر آگاهی حق مردم است و حاکم وظیفه دارد که این حق مردم را ادا کند.
اما باید توجه داشت که حکومت حق و عدل بیشترین بهره را از  پارسایی و آگاهی مردم می برد و البته حکومت باطل و جور با وجود پارسایی و آگاهی مردم نمی تواند باقی بماند و به همین جهت مانع این دو می گردد.
نکته دیگر اینکه درست است که سازمان دهی نماز جمعه و نصب امام و خطیب آن، چه بسا توسط حکومت اسلامی انجام می گیرد، اما این هرگز بدین معنا نیست که خطیب جمعه باید مدح حاکمان یا حکومت کند و آنچه را که آنان می خواهند به زبان آورد. اینگونه نیست که حاکم حق داشته باشد هر کسی را به امامت جمعه نصب نماید. پیامبر خدا(ص) نهی کرده است که کسی بر مردم بدون رضایت آنان امامت کند (بحار الانوار، ج88، ص8) و در روایت دیگری آن حضرت نهی فرموده است که کسی بدون اذن مردم امام آنان شود (من لا یحضره الفقیه، ج4، ص448). پس هیچ کسی نمی تواند امام جماعت یا جمعه را بر مردم تحمیل کند. حاکم باید با مشورت با مردم عالمی را که به زهد و پارسایی و دانش و بصیرت بین مردم مشهور است و مردم او را قبول دارند به امامت منصوب کند. وقتی امام علی(ع) به مردم میفرماید که من غیر از حکم خدا امور دیگر را با شما مشورت می کنم و حق شما بر من این است که کاری بدون مشورت با شما انجام ندهم (نهج البلاغه، نامه 50) قطعا شامل نصب امام جمعه نیز میشود.
به هر حال آنچه اسلام در رابطه با نماز جمعه و خطبه آن می خواهد این است که عالمان وارسته و مورد اعتماد مردم در روز جمعه مردم را به پارسایی دعوت کنند و آنان را در امور دین و دنیا آگاه سازند و بینش آنان را بالا برند. و این آن چیزی است که مرحوم شهید مطهری آرزوی پیاده شدن آن را داشته است. اما هرگز هدف از نماز جمعه و خطبه آن تایید چشم و گوش بسته یک حکومت یا مجریان آن و بیان مطالبی که حاکمان می خواهند نبوده است.

۱۳۹۱ مرداد ۲۸, شنبه

فطر، عید آزادگی و پاکیزگی روح و روان

هدف اصلی دین ساخته شدن انسان است و این ساخته شدن در متون دینی با تعابیر مختلفی بیان شده است. یکی از این تعابیر که در قرآن مجید بسیار زیاد و به صورتی ویژه مورد استفاده قرار گرفته، واژه «تزکیه» به معنای تطهیر و پاکیزه کردن، است. از آیات متعددی از قرآن مجید بر می آید که همه سعادت و رستگاری انسان در گرو همین تزکیه یا تطهیر نفس است. این مطلب به گونه ای در قرآن مجید مطرح شده که هیچ مساله دیگری اینگونه مطرح نشده است. خداوند تعالی برای بیان برخی از امور قسم می خورد، اما معمولا امور مهم با یک یا دو قسم بیان می شود. اما برای بیان نکته فوق، یعنی وابستگی سعادت به تزکیه و تطهیر نفس، خداوند یازده قسم می خورد و سپس این نکته را در عبارتی کوتاه بیان می کند: 
«سوگند به خورشید و تابندگی اش و سوگند به ماه هنگامی که در پی خورشید آید. سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند و سوگند به شب چون پرده بر آن پوشد. سوگند به آسمان و آن کس که آن را بر افراشت و سوگند به زمین و آن کس که آن را گشود. و سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد؛ سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد، که هر کس آن نفس را پاکیزه گردانید قطعا رستگار شد، و هر کس آلوده اش ساخت زیانکار شد» (شمس/1-10).
در آیه ای دیگر از قرآن مجید بر این نکته تاکید شده است که رستگاری در گرو تطهیر و تزکیه نفس است (اعلی/14). در آیات متعددی سخن از این رفته است که انبیا برای تزکیه و تطهیر انسان ها فرستاده شده اند (بقره/129 و 151؛ ال عمران/164؛ جمعه/2). در آیه ای دیگر حیات جاودانه در بهشت پروردگار نتیجه این تطهیر نفس شمرده شده است (طه/76).
پس تطهیر و شست و شوی نفس از پلیدی ها و آلودگی ها مهم ترین وظیفه انسان در این دنیاست. انسان باید در تمام ایام و تمام ساعات در پی این باشد که روح و روان خود را پاکیزه گرداند همان طور که جسم خود را پاکیزه می گرداند. و البته روح پیام خدا وسخن او را تنها پاکیزگان در می یابند (واقعه/79). و خدا این پاکیزگان را دوست دارد (بقره/222؛ توبه/108) و دوستی و رضایت الهی بهترین و بالاترین مقامی است که یک انسان مومن می تواند به دست آورد. هرچند انسان وظیفه دارد از تمام لحظات زندگی خود برای تطهیر و پاکیزه کردن خود از آلودگی ها و ناپاکی ها استفاده کند، اما خداوند ماه مبارک رمضان را زمانی خاص برای این تزکیه نفس و تطهیر روح و روان قرار داده است. واژه زکات از همین ماده تزکیه به معنای پاکیزه کننده و تطهیر کننده است و در واقع زکات در مال، اموال را تطهیر و پاکیزه می گرداند. اما پیامبر خدا روزه را زکات می شمارد: «هر چیزی زکاتی دارد و زکات بدنها روزه است» (گزیده میزان الحکمه، ص460) و امام علی(ع) می فرماید: «بر تو باد به روزه گرفتن، که آن زکات بدن است» (غرر الحکم، ح5455). پس روزه برای پاکیزه شدن انسان است.
این پاکیزه شدن با لفظ زکات در امور دیگر نیز آمده است. برای مثال امام علی(ع) می فرماید: «زکات قدرت، انصاف است» و می فرماید: «زکات زیبایی پاکدامنی است» و می فرماید: «زکات توانگری، نیکی به همسایگان و صله ارحام است» و می فرماید: «زکات تندرستی، کوشیدن در طاعت خداست» (غرر الحکم، ح5448 و 5449 و 5454 و 5455).
اگر به این احادیث توجه کنیم در می یابیم که هر یک از نعمت های فوق آلودگی های را در پی دارد، برای مثال قدرت در معرض ستمگری است و زیبایی در معرض ناپاکدامنی است و ... امام می فرماید قدرت با یک چیز تطهیر و پاکیزه می گردد و آن انصاف است و زیبایی با یک چیز پاکیزه می گردد و آن پاکدامنی است و ...
به هر حال ماه رمضان زمانی برای توجه به درون و پاک کردن آن از تمام ناخالصی ها است، کما اینکه دخت گرامی رسول خدا(ص) حضرت زهرای مرضیه(س) می فرماید: «خداوند روزه را برای استواری اخلاص، واجب فرمود» (بحار الانوار، ج96، ص368). امام سجاد(ع) در فرازی از دعای وداع با ماه مبارک رمضان می فرماید: «السلام علیک کما وفدت علینا بالبرکات، و غسلت عنا دنث الخطیئات؛ بدرود ای ماه رمضان که با برکات بر ما درآمدی، و ما را از گناهان شستشو دادی» (صحیفه سجادیه، دعای 45، ش41؛ نهج العباده، ص209). آن حضرت در فرازی دیگر از همین دعا، سخن از آزاد شدن انسان در این ماه به میان می آورد: «السلام علیک ما اکثر عُتَقاء الله فیک؛ بدرود که آزاد شدگان خدا در تو بسیارند» (همان، ش35).
اگر ماه مبارک رمضان ماه شست و شوی روح و روان و نفس آدمی از پلیدی ها و آلودگی ها و ماه آزادی انسان از هر آن چیزی است که انسان را در بند می کشد و به قفس می افکند، پس باید عید فطر را عید پاکیزگی و آزادگی نامید. در این روز انسانها موفقیت بزرگ خود را که به توفیق الهی برای آنان حاصل شده، جشن می گیرند و خدا را به همین خاطر شکرگزاری می کنند.
مراسم این روز نیز باز با تزکیه آغاز می شود. در این روز نخستین مراسم، که واجب و تکلیف قطعی است، پرداخت یا جدا کردن زکات فطره است. بر مومنان واجب است که مقدار معینی از رزق غالب سالیانه خود را به فقرا و مساکین بپردازند. این پرداخت مال نیز عنوان زکات و پاکیزه کننده را با خود دارد چرا که انسان را پاکیزه می گرداند. خداوند تعالی خطاب به پیامبرش می فرماید: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم و صل علیهم؛ از اموال آنان صدقه ای بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه شان سازی و برایشان دعا کن» (توبه/103). هرچند امام صادق(ع) می فرماید: «زکات به منظور آزمودن توانگران و کمک به مستمندان وضع شده است» (من لا یحضره الفقیه، ج2، ص7) و امام کاظم(ع) میفرماید: «خداوند زکات را به منظور تامین قوت تهیدستان و افزایش دارایی ها وضع کرده است» (کافی، ج3، ص498)، اما همان طور که درآیه فوق تصریح شده، مهم ترین اثر زکات این است که انسان را پاک و پاکیزه می گرداند. هرچند زکات آثار اجتماعی مهمی دارد و باعث برچیده شدن فقر از جامعه میشود، اما اثر روحی و روانی آن مهم تر و بالاتر است. مهم ترین اثر آن این است که باعث پاکی و آزادگی انسان می گردد و روح و روان آدمی را تصفیه می کند. در واقع این زکات کار روزه را تکمیل می گرداند و اگر این بخش آخر نباشد آن عبادت ناتمام مانده است. امام صادق(ع) میفرماید: «از شرایط درستی روزه، دادن زکات فطره است ... اگر کسی روزه بگیرد و عمدا زکات فطره را نپردازد روزه اش بی فایده است» (من لا یحضره الفقیه، ج2، ص183).
در این روز که روز جشن است، مومنان باید شاد باشند و نعمت های الهی را، که در رأس آنها نعمت پاکیزگی و آزادگی است، جشن بگیرند و شادمان باشند، به همین جهت روزه در این روز حرام است.
مراسم مهم دیگر این روز، نماز و شکرگزاری است. انسان هایی که موفق شده اند حق این ماه را ادا کنند و خویشتن را از تمام آلودگی ها بشویند و همه بندهای رقیت را بگسلند، در مراسم شکرگزاری حاضر می شوند و خدا را به خاطر این نعمت بزرگ شکر می کنند و سپاس می گویند.
بخش دوم این مراسم مشتمل بر دو خطبه نماز عید است. انسان های پاک و پاکیزه که از همه بندها رسته اند، در دل  می گشایند تا حقایقی که از زبان امام وپیشوایی بیرون می آید که خود را در این ماه و ماههای دیگر بیش از دیگران شسته و آزاد کرده، بر جان آنان بنشیند.
در این مراسم مردم انتظار دارند که کسی که خود را امام و پیشوا می خواند در امر پاکیزگی و آزادگی از همه مردم جلوتر باشد و در خطبه نماز، زبان به حق گویی بگشاید. امامی که برای رسیدن به پست و مقام و یا از دست ندادن آن زبان به مداحی می گشاید و حق و باطل را وارونه نشان می دهد و به جای بیان ظلم و ستم ها و فساد و تباهی هایی که در جامعه وجود دارد، به توجیه آنها می پردازد و به جای بیدار کردن مردم، آنان را فریب می دهد، در واقع با فلسفه رمضان و عید فطر مقابله و مبارزه کرده است. اگر این روز زمان جشن پاکیزگی و آزادگی است همه چیز آن باید در این راستا باشد و خطبه نماز آن نیز در مسیر آزادی و آزادگی و پاکیزگی انسان و جامعه باشد.
به هر حال عید فطر، عیدی و جشنی برای پاکیزگی و آزادگی انسان است و هر حرکتی و هر سخنی که با این امر نسازد خلاف فلسفه این روز است. این روز، روز حق گویی و حق پرستی و باطل ستیزی، که مقتضای آزادگی و پاکیزگی است، می باشد و مومنان نباید اجازه دهند که از آن نیز مانند امور دیگر دین استفاده ابزاری شود.

حکومت پارسایان(30) حرکت در شاهراه روشن وحی و عقل

حکومتی که بخواهد راه حق و عدل را در پیش گیرد و در راه و روش رحمانی و انسانی و اخلاقی راه بپیماید، راه و مسیر برای او روشن است و از این جهت بهانه ای ندارد. هم تاریخ گذشتگان و حاکمان گذشته پیش روی او قرار دارد و هم تعالیم انبیا و بزرگان دین. این دو راه روشن و سر راست را پیش روی کسانی قرار می دهد که هدفشان از حکومت خدمتگزاری به انسان ها و کاستن درد و رنج آنان و پیشگیری از تضییع حقوق آنان است. حاکم پارسا می تواند برای ترسیم مسیر درست خود از دو میراث گرانبها بهره گیرد، یکی یافته های بشری و دیگری داده های وحیانی. هم عقول بشری به دستاوردهای گرانبهایی رسیده است و هم خداوند تعالی از طریق پیامبران خود راه را روشن کرده است. امام علی(ع) در پایان عهدنامه مالک اشتر به این نکته توجه می دهد و از او می خواهد که از این دو میراث گرانبها استفاده کند و در مسیر صحیح و درست حرکت کند. آن حضرت این نکته را تذکر می دهد که تنها مانع حرکت در این مسیر درست، هوای نفس است. در واقع راه و مسیر با توجه به آن دو میراث، روشن است؛ مهم این است که حاکم و حکومت در پی چه اهدافی باشد، که اگر اهدافش مقدس و خدایی و انسانی باشد، مسیر روشن را در پیش می گیرد و اگر اهدافش نفسانی و شیطانی باشد، راههای دیگری را می پیماید. امام(ع) می فرماید:
«ای مالک ... بر تو لازم و واجب است که حکومت های دادگستر پیشین، سنت های با ارزش گذشتگان، روش های پسندیده رفتگان، آثار پیامبر خدا(ص) و واجباتی که در کتاب خدا آمده است را در نظر داشته باشی، و به آنچه شاهد بوده ای که ما انجام می داده ایم تو هم عمل کنی، و برای پیروی از فرامین این عهدنامه، که برای تو نوشته ام، و با آن حجت را بر تو تمام کرده ام تا در صورت سرکشی نفست عذری نزد من نداشته باشی، تلاش کنی. از خداوند بزرگ، با رحمت گسترده و قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها، درخواست می کنم که من و تو را به انجام آنچه موجب رضایت و خشنودی اوست موفق گرداند تا نزد او و خلق او دارای عذری روشن باشیم و از ما نامی نیک در میان بندگان و آثاری زیبا در شهرها و تمام نمودن نعمت ها و ازدیاد کرامت ها و ارزش ها باقی بماند، و اینکه پایان عمر من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرماید، که همانا ما به سوی او باز می گردیم. با درود بر پیامبر خدا و اهل بیت پاکیزه و پاک او، درودی فراوان؛ والسلام» (نهج البلاغه، نامه 53، ش152-157).
از این توصیه آخر امام علی(ع) نکات مهمی قابل برداشت است:
1-هدف حکومت پارسا کسب رضایت و خشنودی خداوند است که این خشنودی تنها در سایه خدمت به خلق خدا و رحمت به آنان تحقق می یابد. از دعایی که امام در آخر سخن کرده، به روشنی هدف حکومت حق و عدل روشن است. رضایت و خشنودی خدا به این است که انسان چنان وظیفه خود را انجام داده باشد که نزد خدا و خلق او عذر داشته باشد. حاکمی که وظیفه خود را انجام داده باشد از او نامی نیک در میان بندگان خدا باقی می ماند و آثاری از آبادانی و خدمات او در شهرها به یادگار می ماند. حاکم حق و عدل برای مردم رفاه و آسایش ایجاد می کند، اما این آسایش و رفاه همراه با پاسداشت کرامت و ارزشهای انسانی است. امام(ع) پس از بیان «تمام نمودن نعمت ها»، «ازدیاد کرامت ها» را بیان فرمود و این دلالت بر این نکته دارد که حکومت حتما باید در کنار ایجاد رفاه و آسایش به ارزش و کرامت انسانی توجه کند و گرنه انسان را از انسانیت به زیر کشیده و سپس رفاه او را فراهم کرده است. به هر حال وظیفه و هدف حاکم پارسا خدمتگزاری به انسان است و انسان از دو بعد مادی و معنوی تشکیل شده که تنها در صورتی به انسان خدمت شده که به کرامت انسانیش نیز توجه شود و الا به انسان خدمت نشده است.
2-خدمتگزاری به خلق خدا در گرو اجرای عدالت در همه جنبه های زندگی و توجه به اخلاق و انسانیت است. و اخلاق و عدالت از اموری است که هم عقل و فطرت بشریت به آن توجه دارد و هم در وحی الهی بر آن تاکید شده است. خداوند تعالی در آیه ای از قرآن مجید هدف بعثت انبیا را این بیان می کند که مردم قسط و عدل را اجرا کنند (حدید/25). اما سخن این است که آیا بشریت با عقل خود نیکویی اجرای عدالت را نمی یابد و نیز آیا عقل بشری نسبت به شناخت مصادیق این عدل ناتوان است؟ اگر اینگونه باشد وحی نیز نمی تواند مشکلی را حل کند، چرا که لازمه آن این می شود که آنچه را که خداوند نیکو بخواند نیکو باشد. این به معنای تعطیلی عقل و خرد و سقوط انسانیت انسان و از دست رفتن هویت اوست.
از آیات قرآنی بر می آید که انسان با عقل و فطرت خود اعمال نیکو و شایسته و نیز اعمال ناشایست و نکوهیده را می شناسد: «سوگند به نفس و آن کسی که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد» (شمس/7-8). و در آیه ای دیگر آمده است: «ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیدیم. ما راه را بدو نمودیم؛ یا سپاسگزار خواهد بود یا ناسپاسگزار»(انسان.2-3). وقتی سخن این است که انسان، یعنی همه انسان ها هدایت شده اند پس باید مقصود هدایت عقلی و فطری باشد، چرا که هدایت وحیانی ممکن است به فردی نرسیده باشد.
پس عقل و فطرت بشر قادر به درک عدالت و اخلاق می باشد و به همین جهت آیات قرآنی می فرماید که پیامبر آمده است که یادآوری کند(غاشیه/26) و قرآن مجید کتاب یادآوری است (ص/87) و امام علی(ع) می فرماید: «خداوند رسولان خود را بر انگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی مردم فرستاد تا از آنان بخواهند که عهد فطرت الهی را ادا نمایند و نعمت های فراموش شده خدا را به یادشان آورند و با ابلاغ پیام الهی حجت را بر آنان تمام کنند، و گنجینه های عقول آنان را بر انگیزانند» (نهج البلاغه، خ1).
از این آیات و نیز سخن امام علی و دیگر آیات و روایات همنوایی وحی و عقل و فطرت استفاده می شود. بنابراین حاکم حق و عدل دو چراغ در اختیار دارد که راه را بر او می نمایانند. یکی عقل و فطرت بشری و دیگری وحی الهی. این دو هیچ ضدیتی با هم ندارند و اگر به ظاهر در جایی با هم ناسازگار باشند، یکی درست درک نشده است. اگر در جایی عقل قطعی حکمی کرد، سخن وحی نمی تواند مخالف آن باشد، و اگر به ظاهر ناسازگاری باشد معلوم می شود حکم وحی درست فهمیده نشده یا درست به دست ما نرسیده است.
3-حاکم باید هم قرآن و سیره پیامبر را در نظر داشته باشد و هم روش حاکمان عدل گذشته و نیز دستاوردهای عقل بشری را. در میان انسان ها و حکومت های گذشته حاکمانی بوده اند که درست عمل کرده اند. حاکم پارسا باید عمل آنان را در نظر داشته باشد. همچنین دستاوردهای عقل بشری بسیار ارزشمند است و اصولا با وحی ناسازگاری ندارد. در روزگار ما، نظام حقوق بشر جدید و اعلامیه جهانی حقوق بشر و متعلقات آن، دستاوردهای مهم عقل بشری هستند و نباید آنها را بی ارزش شمرد. روح این اعلامیه و متعلقات آن عدالت خواهی است و این روح با هدف اصلی بعثت انبیا، که اجرای عدالت توسط مردم بوده است، سازگار است و ضدیتی ندارد، و بلکه هماهنگی دارد. هر چند در جزئیاتی سخنان این اعلامیه با ظاهر شرع ناسازگار می نماید، اما روح آن و کلیات آن با پیام دین که عدالت است سازگاری دارد. پس عالمان دین به جای رد کردن این دستاورد بشری باید با بشریت به گفت و گو بنشینند و این اعلامیه را دستاورد عقل و فطرت بشری تلقی کنند و به آن احترام بگذارند. برخورد آنان باید مانند شهید مطهری باشد که درباره دستاورد های جدید غرب درباره حقوق بشر می گوید:
«در دنیای غرب از قرن هفدهم به بعد، پا به پای نهضت های علمی و فلسفی، نهضتی در زمینه مسائل اجتماعی و به نام "حقوق بشر" صورت گرفت. نویسندگان و متفکران قرن هفدهم و هجدهم افکار خویش را درباره حقوق طبیعی و فطری و غیر قابل سلب بشر با پشتکار قابل تحسینی در میان مردم پخش کردند. ژان ژاک روسو و ولتر و منتسکیو از این گروه نویسندگان و متفکرانند. این گروه حق عظیمی بر جامعه بشریت دارند، شاید بتوان ادعا کرد که حق اینها بر جامعه بشریت از حق مکتشفان و مخترعان بزرگ کمتر نیست. اصل اساسی مورد توجه این گروه این نکته بود که انسان بالفطره و به فرمان خلقت و طبیعت، واجد یک سلسله حقوق و آزادی هاست. این حقوق و آزادی ها را هیچ فرد یا گروه به هیچ عنوان و با هیچ نام نمی توانند از فرد یا قومی سلب کنند، حتی خود صاحب حق نمی تواند به میل و اراده خود آنها را به غیر منتقل نماید و خود را از اینها عریان و منسلخ سازد و همه مردم، اعم از حاکم و محکوم، سفید و سیاه، ثروتمند و مستمند، در این حقوق و آزادی ها با یکدیگر متساوی و برابرند (مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ص6).
به هر حال امام علی(ع) به مالک اشتر می فرماید که باید قرآن مجید و سیره پیامبر و روش حاکمان عدل گذشته و نیز روش و سیره ارزشمند گذشتگان را در نظر داشته باشد و از آنها استفاده کند. این راه روشنی است و تنها هوای نفس مانع پیمودن این راه روشن است.