۱۳۹۱ مرداد ۲, دوشنبه

حکومت پارسایان (4) توجه به حقوق ملت

در حکومت و سیاست علوی نه تنها رعایت حقوق ملت اصلی اساسی است به گونه ای که بدون آن، حکومت هویت دینی و اسلامی خود را از دست می دهد، بلکه همه انسان ها از هر قوم و نژادی باشند و دارای هر مسلک و مرام و دین و مذهبی که باشند در این حقوق برابرند. آن حضرت خطاب به مالک اشتر نخعی می فرماید:
«ای مالک ... قلب خویش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن، و همچون حیوان درنده ای نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری! زیرا آنان دو گروه بیش نیستند: یا برادران دینی تو اند، و یا انسان هایی همچون تو» (نهج البلاغه، نامه 53، ش 8).
امام(ع) در این سخن کوتاه سه نکته اساسی را در رابطه با ادای حقوق ملت توسط حکومت بیان می فرماید:
1-رعایت حقوق ملت و توجه به آن وظیفه اصلی و اساسی حاکم دینی و اسلامی است. آن حضرت در جای دیگر اصل پذیرش خلافت و حکومت را به وظیفه رسیدگی به حقوق انسان ها پیوند می زند. امام در خطبه سوم نهج البلاغه پس از ذکر حقوقی از ملت که تضییع  شده و فشارهایی که به ناحق بر آنان وارد شده، علت پذیرش حکومت و خلافت را اینگونه بیان می کند: «آگاه باشید! سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته و به یاری ام قیام کرده اند، و از این جهت حجت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسئولیتی که خداوند از عالمان و دانشمندان گرفته که در برابر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می کردم و از آن صرف نظر می نمودم» پس عالمان عهدی تکوینی با خدا دارند و آن این است که در مقابل تضییع حقوق ملت سکوت نکنند و بلکه برای رساندن حق به صاحبش قیام کنند و علت اصلی اینکه امام(ع) حکومت و خلافت را می پذیرد همین است.
آن حضرت در خطبه 216 نهج البلاغه پس از بیان اینکه ملت و حکومت حقوقی نسبت به هم دارند و حاکمی شرعی و قانونی که وظایف خود را نسبت به مردم انجام داده و حقوق آنان را رعایت کرده، خود دارای حقوقی می گردد، درباره جامعه ای که در آن حقوق رعایت نگردد، می فرماید: «نشانه های ستم و جور آشکار خواهد گردید، دستبرد در تعالیم دین بسیار می شود و بزرگ راههای سنت ها و آداب مذهبی متروک خواهد ماند، و مطابق امیال نفسانی عمل خواهد شد و احکام خدا تعطیل می گردد و بیماری های اخلاقی بسیار فراوان می شود، پس مردم دیگر از حق های بزرگی که تعطیل می شود و باطل های عظیمی که رواج می یابد وحشتی نمی کنند. در چنینی وضعیتی نیکان خوار و ذلیل می گردند و اشرار و بدان عزیز و قدرتمند می شوند ... در این هنگام بر شما لازم است که یکدیگر را بر اداء این حقوق نصیحت کنید و در ادای آنها تعاون و همکاری نمایید».
آن حضرت در همین خطبه به کسی که او را مدح می کند اعتراض می کند و او را از این کار نهی می نماید و می فرماید: «مرا با سخنان جالب خود نستایید [چرا که تلاش و کوشش من] برای این است که می خواهم خود را از مسئولیت حقوقی که بر گردن دارم خارج سازم؛ حقوقی که خداوند و شما بر گردنم دارید و هنوز به طور کامل از انجام آنها فراغت نیافته ام، و واجباتی که به جا نیاورده و باید به مرحله اجرا گذارم».
پس مطابق سخنان امام علی جامعه و نظامی که در آن حقوق رعایت نشود فساد تار و پودش را می گیرد. در این نظام نه از اخلاق خبری است و نه از دین خدا و احکام او. آدم های شایسته ذلیل و خوار می گردند و از جامعه طرد می شوند و انسان های شرور و ناشایست زمام امور را در دست می گیرند. به همین جهت است که آن حضرت مهم ترین دغدغه خود را که همه تلاشش را برای آن به کار می بندد، ادای حقوق مردم اعلام می کند.
2-نکته دیگری که امام در این سخن کوتاه بیان می فرماید این است که حکومتی که خود را دینی می داند نه تنها باید حقوق ملت را رعایت کند، بلکه این رعایت حقوق و تلاش برای ادای آن باید از عشق به ملت ناشی شود. حاکمی می تواند خدایی و دینی باشد که به بندگان خدا عشق بورزد و خود را خادم آنان بداند و برای خدمت به آنان تلاش کند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: دوست داشتن مردم در قله عقل پس از ایمان قرار دارد (المحبة فی الکتاب و السنة، ص33) و می فرماید بدترین شما کسی است که مردم را دوست نداشته باشد و مردم نیز او را دوست نداشته باشند (بحار الانوار، ج77، ص128) امام علی(ع) در وصیتی به فرزندش، محمد می فرماید: خود را به دوست داشتن مردم وادار کن (همان، ج74، ص175).
در مجموعه ای از روایات علت وجوب دوستی با انسان ها و محبت و خدمت به آنان این امر مطرح شده که مخلوقات همه عیال و تحت تکفل خدا هستند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «مخلوقات همه اشان عیال خدا هستند، پس محبوب ترین آنان نزد خدا آنانی هستند که برای مخلوقات او سودمند تر باشند و عملشان برای عیال خدا بهتر باشد» (همان، ج96،ص160). امام صادق(ع) می فرماید: «خدای عزوجل فرمود: مخلوقات عیال من هستند، پس محبوب ترین آنان نزد من کسی است که نسبت به آنها مهربان تر باشد، و در راه بر طرف کردن نیاز های آنان بیشتر تلاش کند»(کافی، ج2، ص164).
پس حاکمی که خود را خدایی و دینی می داند رعایت حقوق مردم نباید برایش سنگین باشد بلکه باید شیفته و عاشق این عمل باشد. حکومتی که خود را اسلامی و دینی می خواند و سازمان های بین المللی به او برای رعایت حقوق ملت خود فشار می آورند و او را به جهت تضییع حقوق مواخذه می کنند چگونه می تواند اسلامی و دینی باشد؟!
3-حقوق اساسی انسان که باید رعایت شود به هیچ وجه به لحاظ قومی و نژادی و دینی و مذهبی محدودیتی ندارد و هر کس را که انسان خوانده شود در بر می گیرد. امام انسان ها را به دو بخش تقسیم می کند یک دسته مسلمانند و یک دسته مخلوق خدا و هر انسانی که مسلمان است یا مخلوق خداست حقوقش محترم است و باید رعایت شود. از این سخن بر می آید که کرامت و حرمت انسان ذاتی است و بنابراین تحت هیچ عنوانی و تحت هیچ شرایطی حقوق اولیه انسان را نمی توان از او گرفت.
حق شهروندی به هیچ معنا به دین ارتباطی ندارد و کسی که شهروند و ملت یک کشور و اهل آنجا به حساب می آید، چه مسلمان و چه پیرو ادیان دیگر و چه بی دین و ملحد، همه از حقوق شهروندی برخوردارند و کسی نمی تواند این حقوق را سلب کند. قرآن مجید می فرماید: «لا اکراه فی الدین» در دین هیچ اکراهی نیست (بقره/256)
اگر قرار باشد حقوق شهروندی با دین مرتبط باشد و شامل حال غیر مسلمان نشود، هیچ فشاری و هیچ اجبار و اکراهی سخت تر از آن وجود ندارد. بنابراین کسی که به نام دین و نظام دینی حق شهروندی غیر مسلمانان را نادیده بگیرد از قرآن مجید و سخن و سیره بزرگان دین منحرف گشته است. پیش تر در نوشتارهایی تحت عنوان «نگاهی به شیوه تعامل با غیر مسلمانان در قرآن مجید» و «حقوق اقلیت هایدینی در سیره نبوی» و «رعایت حقوق اقلیت های دینی در کلام و مرام علی(ع)» و «رعایتحقوق اقلیت های دینی در نخستین سده های اسلامی...» به تفصیل درباره حقوق غیر مسلمانان در جامعه اسلامی و دستورات دین و سیره بزرگان دین در این باره بحث شد.

۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

حکومت پارسایان (3) حکومت صالح به مرام است نه به نام

امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر نکته بسیار مهمی را گوشزد می کند. در طول تاریخ بشر ادعا و نام و شعار بسیار زیاد بوده است. اما مردم، حاکم را تنها با یک معیار و ملاک سنجیده اند و در واقع همین معیار و ملاک، درست و صحیح است. حکومت ها را نباید با نام ها و عنوان ها و ادعاها و شعارها سنجید بلکه باید با اعمالشان سنجید. تنها عمل و مرام و منش یک نظام حکومتی است که آن را حکومت صالح و خدایی و دینی یا فاسد و شیطانی و نفسانی می گرداند. امام(ع) می فرماید:
«ای مالک! بدان که من تو را به سوی سرزمینی فرستادم که پیش از تو دولت های عادل و ستمگری بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهای تو همان گونه نظر می کنند که تو در امور زمامداران پیش از خود می نگریستی و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنان می گفتی. بدان که افراد شایسته را به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جاری می سازد می توان شناخت؛ بنابراین باید محبوبترین ذخیره در پیش تو عمل صالح باشد. زمام هوا و هوس را در دست گیر و آنچه برایت حلال نیست برای خود روا مدار؛ زیرا سخت گیری نسبت به خود و مهار نفس آن است که راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه تو است، در پیش گیری» (نهج البلاغه/نامه 53، ش5-7).
بشریت در تاریخ خود شاهد موارد بسیار زیادی بوده است که کسانی برای سلطه بر مردم از نام های زیبا استفاده کرده اند؛ از القاب انسانی و اخلاقی از قبیل عدالت و رسیدگی به مستمندان و رفع تبعیض و ... تا عنوان های دینی مانند خدا و دستورات او و کتاب او و ...و تا شخصیت های موجه و نیکو مانند انبیا و اولیا و مصلحان بزرگ اجتماعی و ... در واقع در طول تاریخ نه یک بار و نه در یک مکان، بلکه همه جا و همه وقت قرآن مجید بر سر نیزه رفته و می رود. ملاک دینی و قرانی بودن یک نظام هرگز این نیست که قرآن بر سر نیزه هایش باشد و درفش و پرچمش نماد و سنبل دین و خدا را داشته باشد. نظامی که هرگز قرآن بر سر نیزه نمی کند و شعار دین نمی دهد، اما به دستورات قرآن مجید عمل می کند و اصول اخلاقی و انسانی را رعایت می کند و به حقوق انسان ها توجه دارد، دینی تر و خدایی تر و اسلامی تر است.
اگر ملاک و معیار، شعارهای ظاهری باشد، حکومت معاویه بیش از حکومت علی(ع) اسلامی و دینی است، چرا که او مشاوری چیره دست و مکار به نام عمرو ابن العاص را در کنار خود دارد که شیطان را درس می دهد. او می تواند با انواع ظاهر سازی ها و شعارها و اشک ریختن ها و چسبیدن به محراب و منبر ها و ساختن مسجد و معبد ها و ... حکومت معاویه را برخاسته از متن اسلام و دلسوز و فداکار برای آن نشان دهد.
عباسیان از این هم بیشتر دستاویز داشتند. آنان خود را از خاندان پیامبر می شمردند و مدعی بودند که وارث به حق خلافت رسول خدا(ص) هستند. آنان مدعی بودند که عباس، عموی پیامبر(ص)، وارث واقعی خلافت رسول خدا بود و حق او غصب شده است. آنان ظواهر دینی را رعایت می کردند و به مسجد و محراب توجه می کردند و شعارهای دینی و مذهبی اشان گوش فلک را کر کرده بود. آنان به زیارت خانه خدا می رفتند و به عمارت ظاهر بنای آن همت می گماشتند. آنان به حرم رسول خدا توجه می کردند و هم به زیارت می رفتند و هم در بذل زر و سیم برای ساختن ظاهر آن کوتاهی نمی کردند. حتی خونخوارترین خلفای عباسی وقتی می خواست جنایت کند و خون بریزد و سفاکی کند با استفاده از مشاوران و سخنوران و خطیبان دین فروش دنیا پرست به آنها شکل و صورت مذهبی و دینی می داد. آنان چنین وانمود می کردند که برای حفظ کیان دین و وحدت مسلمانان و برای حفظ اقتدار و شوکت اسلامی حتما باید عده ای را زندانی یا محصور کنند یا به قتل برسانند.
نصیحت و وصیت امام(ع) به مالک این است که نام علی(ع) و داماد و پسر عموی پیامبر(ص) کارساز نیست. وقتی اندکی از زمان و مکان فاصله بگیریم و از سطحی بالاتر به قطعه ای از زمان که چند دهه را در بر گرفته نگاه کنیم، می بینیم که تنها از کتاب تاریخ یک صفحه و یا کم تر را در بر گرفته و انسان ها درباره این یک صفحه یا نیم صفحه قضاوت و داوری می کنند. در قضاوت تاریخی بشریت، که کمتر در آن خطا دیده می شود، بین فرعون و نمرود و معاویه و یزید و هارون و متوکل از یک سو، و موسی و داود و سلیمان و محمد و علی با یک معیار و ملاک، داوری می شود. هیچ داوری و قضاوتی تاریخی بر اساس نام و شعار و نسبت ها و غیره نیست. همه داوری ها به اعمال و کردار حکومت ها بستگی دارد. تاریخ حتی بین خلفای اموی به یک صورت قضاوت نمی کند و بین معاویه و یزید از یک سو و عمر ابن عبد العزیز از سوی دیگر فرق می گذارد. این ها به لحاظ شعار و انتساب و مانند اینها فرقی با هم ندارند. تنها عمل آنان است که یکی را از دیگران متمایز می کند.
شعارهای ظاهری و فریبنده و استفاده از نام ها و نشانه ها هر چند برای کوتاه مدت ممکن است مردمی را فریب دهد، اما چند روزی بیشتر دوام نخواهد آورد و کفی بر روی آب بیش نیست که اندکی زمان می خواهد تا بی هویتی و باطل بودنش آشکار گردد.
ملاک و معیار دینی و اسلامی بودن یک نظام و جامعه به شعارها و ظاهر سازی ها و بلند کردن صدای بلند گوهای مساجد و حسینیه ها با خطیبان و سخنورانی که همه هنرشان مدح حاکمان و توجیه اعمال ناشایست آنان است، و طلا گرفتن حرم بزرگان دین و گسیل داشتن مردم به سوی مسجدی که با خوابی بی سند به امام زمان منسوب شده و بلند کردن بیرق ائمه هدی و فرستادن صلوات بر رسول خدا و ائمه اطهار در ابتدای اخبار رادیو و تلویزیون و امثال اینها که بسیار زیاد است، نیست. اسلامی بودن و دینی و قرآنی بودن نظام به عدالت و اخلاق است که تعالیم اصلی دین و قرآن هستند. اسلامی بودن یک نظام به این است که حاکمان اخلاق را زیر پا نگذارند و از دروغ و فریب و حیله و خدعه و تهمت و افتراء و ... پرهیز کنند.
اسلامی بودن یک نظام به این است که اجرای عدالت دغدغه اصلی اش باشد. همان چیزی که به فرموده قرآن مجید، خداوند همه پیامبرانش را برای آن فرستاده است (حدید/25). و فرموده است که هیچ دشمنی ای نباید باعث شود که عدالت زیر پا گذاشته شود و حتی با دشمن خود در هیچ صورت نباید عدالت را زیر پا بگذارید (مائده/8). نظامی اسلامی نیست که شعارهای اسلامی دهد، نظامی اسلامی ست که عدالت در اعمال و کردارش آشکار باشد. انسان های بی گناه را زندانی و محصور نکند؛ متهمان را عادلانه و مطابق ضوابط محاکمه کند؛ افراد بی گناه را بدون محاکمه در حصر و حبس نگاه ندارد؛ مجازات هایش با اتهام ها همخوانی داشته باشد؛ مخالفان و منتقدانش را از کار بیکار نکند؛ از بازداشتگاههایش جنازه بیرون نیاید و ...
به هر حال ملاک و معیار اسلامی بودن یک نظام یا یک شخص اخلاق و عدالت است و نه شعارهای ظاهری و یا حتی اعمال عبادی. رسول خدا(ص) می فرماید برای سنجش مسلمانی به نماز و روزه و حج و دیگر اعمال ظاهری نگاه نکنید، بلکه به راستی و ادای امانت نگاه کنید (بحار الانوار، ج75، ص114).

۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

حکومت پارسایان (2) سیاست نفس قبل از سیاست مردم

امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر پس از اینکه وظایف اصلی حکومت و حاکم را بیان می کند، شاه کلید و گام اصلی برای موفقیت در این امر مهم را بیان می فرماید. کسی می تواند این بار گران را بر دوش بگیرد و به سر منزل مقصود برساند که ابتدا خویشتن خویش را سیاست کرده باشد و قبل از حکومت بر مردم، حاکم بر خود باشد. حاکم پارسا به عنوان یک شخص هیچ خواسته ای ندارد و تنها به خواست خدا، که همان خدمت به مردم و اجرای عدالت و ادای حقوق انسان هاست، می اندیشد. حضرت می فرماید:
«او [فرماندار مصر] را به پرهیزگاری و تقوای الهی و ایثار و فداکاری در راه اطاعت او و متابعت از آنچه در کتابش فرمان داده، چه امور واجب و چه مستحب و سنت، اموری که سعادت و شقاوت انسان تنها به تبعیت و انکار و ضایع ساختن آنها بستگی دارد، فرا می خواند. به او فرمان می دهد که خداوند سبحان را با دل و دست و زبان یاری دهد، چرا که خداوند یاری یاری دهنده خود و عزت عزیزدارنده خود را بر عهده گرفته است. و نیز از او می خواهد که خواسته های نابجای خود را در هم شکند و به هنگام وسوسه های نفس، خویشتن داری پیشه کند زیرا که نفس اماره همواره انسان را به بدی وا می دارد، مگر اینکه رحمت الهی شامل حال او شود».
حاکم و حکومتی که خود را خدایی می شمارد باید خود را نبیند و تنها خدا و خواسته های او را ببیند. او باید خود را محو سازد و تنها در پی اجرای قسط و عدل و رفع فساد و تبعیض و فقر باشد چرا که خدا این امور را می خواهد. اجرای این امور تنها و تنها در صورتی ممکن است که حاکم و حکومت خود را فدای دین و آرمان های بلند آن نماید، نه اینکه به دین و ارزش های دینی و انسانی و اخلاقی به عنوان ابزاری برای حفظ و ارتقای قدرت بنگرد. نظامی پارسایانه است که حفظ ارزش های انسانی و اخلاقی و دینی را بالاترین و مهم ترین تکلیف خود بداند نه اینکه این ارزش ها را برای بقای خود فدا سازد و قربانی کند.
به هر حال سخن امام(ع) این است که حکومت خدایی با پارسایی و پرهیزگاری حاکم ممکن می گردد چرا که چنین حاکمی نه تنها خواست خدا را بر خواست خود مقدم می سازد، بلکه خواستی برای خود قائل نیست و حاضر است خود را در راه خواست خدا فدا سازد. این امر می طلبد که حاکم قبل از پذیرش وظیفه مهم اداره جامعه، و پس از آن و تا پایان کار به مبارزه با نفس بپردازد و به فرموده امام(ع) خواسته های خود را در هم شکند و لگام نفس اماره خود را در اختیار گیرد.
آن حضرت در جای دیگر به شکلی متفاوت بر این نکته پای می فشرد: «بر فرمانروا لازم است که پیش از سیاست سپاهیان خود، خویشتن را سیاست کند» و می فرماید: «هر کس نفس خود را سیاست کند (و بر آن امیر و فرمانروا باشد) به سیاست کردن بر مردم دست یابد» و می فرماید: «نفس های خود را با پارسایی سیاست کنید» (غررالحکم، ح9333 و 8013 و 5588).
در حکومت علوی حاکم خودی و نفسی نمی بیند که آن را در نظر بگیرد. این حکومت اموی است که در آن شخص حاکم و خواسته های او مقدم بر هر چیز است. درست است که یک نظام حکومتی باید اقتدار داشته باشد تا بتواند در برابر دشمنان و متجاوزان بایستد و بر مشکلات فائق آید و ... اما خطای حاکمان اموی در این است که اقتدار نظام را همان اقتدار فرد حاکم می انگارند و برای نشان دادن این اقتدار به هر حربه و وسیله ای متوسل می شوند. اما در نظام حکومت علوی شخص حاکم خود صرفا ابزاری برای اجرای حق و عدل است و خود باید فدا گردد. اقتدار نظام در این حکومت هرگز اقتدار شخص نیست، بلکه اقتدار نظامی است که ملت رکن اصلی آن را تشکیل می دهد.
از آنجا که در نظام حکومت علوی خواست شخص حاکم مطرح نیست و خواست خدا و اصول مندرج در کتاب خدا حاکمیت دارد، پس هرگز روابط شخصی حاکم با افراد معیار گزینش و سنجش و اعطای پست و مقام نیست. اینگونه نیست که حاکم به خاطر سوابق شخصی نسبت به کسی کینه بورزد و با حقد و کینه نسبت به افراد تصمیم بگیرد و درباره آنها داوری نماید. ممکن است در گذشته ها فردی اختلافات یا انتقاد ها یا برخوردهایی با فردی که بعدا به حکومت می رسد داشته باشد، اما حاکمی که بر نفس خود غلبه دارد توانایی این را دارد که دل را از کینه ها بشوید و انتقام گیری نکند و مصلحت دین و کشور و ملت را در نظر بگیرد.
حاکم پارسایی که بر نفس خود غلبه دارد جان و حیثیت و آبرو و تمام هستی خود را در راه دین و کشور و مصلحت ملت فدا می کند. چنین حاکمی همیشه تصمیمات و سخنان گذشته خود را بازبینی می کند و در پی آن است که هرگاه خطایی در آنها مشاهده کرد آنها را اصلاح کند. فردی که همه جا بر روی سخنان و تصمیمات گذشته خود می ایستد و هرگز حاضر نیست خطاهای خود را بپذیرد و همیشه به توجیه آنها می پردازد و علت همه نابسامانی ها و مشکلاتی را که در جامعه به وجود آمده است، مخالفان سیاسی و منتقدان و دشمنان خارجی اعلام می کند و حاضر نیست که بپذیرد که برخی از سیاست های او خطا بوده است، هرگز متقی و پرهیزگار نیست. این انسان، خداپرست و حق پرست نیست، بلکه شیطان پرست و نفس پرست است و مصداق این فرمایش خداوند است که کسانی هوای نفس خود را اله و معبود خود گرفته اند (جاثیة/23).
حاکم الهی و پرهیزگار هرگز با لجبازی و پای فشردن بر مواضع خطا و ناصواب خود ملتی و کشوری را بر لب پرتگاه سقوط نمی برد و آنگاه که مصلحت ملت و دین را در چیز دیگری ببیند از سخن و تصمیم خود عقب نشینی می کند. ایستادن روی سخن خود و فقر و فلاکت و بدبختی ملت را نظاره کردن و شعارهای پوچ و تو خالی دادن و ماجراجویی هایی که هزینه سنگین آنها را ملت می پردازد شجاعت و اقتدار نیست، بلکه حماقت و تهور است. امام علی(ع) می فرماید: «شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غلبه کند» و می فرماید «شجاع ترین مردم کسی است که با بردباری بر نادانی چیره آید» و می فرماید «شجاع تر از خردمند وجود ندارد» و می فرماید: «آفت شجاعت، فرو گذاشتن دور اندیشی است» (غررالحکم، ح 10591 و 2899 و 3357 و 3188).

۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه

حکومت پارسایان (1) وظایف اصلی حکومت

امام علی(ع) در نامه 51 نهج البلاغه که به عهدنامه مالک اشتر معروف است، یک دوره فشرده از آیین شهریاری پارسایانه را بیان می فرماید. این نامه را می توان به بخش های متعددی تقسیم و از هر بخش درس های لازم را گرفت. این نامه اینگونه آغاز می شود:
«به نام خداوند بخشاینده مهربان؛ این دستوری است که بنده خدا علی، امیر مومنان به مالک ابن حارث اشتر در حکمی که برای او صادر کرده، داده است، یعنی هنگامی که او را والی و فرماندار مصر قرار داد تا مالیات های آن سرزمین را جمع آوری کند، با دشمنان آن سرزمین بجنگد، به اصلاح اهل آن همت گمارد و به عمران و آبادانی شهرها، قصبات، روستاها و قریه های آن بپردازد».
پس حکومت و ولایت پارسایانه تنها و تنها باری است بر دوش انسان که کم تر انسانی می تواند این بار را صحیح و سالم به منزل برساند. این بار چنان سنگین است که شخصیتی مانند علی(ع) نگران آن است که مبادا نتوانسته باشد وظایف خود را در رابطه با آن انجام دهد (نهج البلاغه/خ216). مسئولیت سنگینی که اگر ترس از خدا به خاطر شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت الهی نبود آن حضرت قطعا آن را رها می کرد (نهج البلاغه/خ3).
ولایت و فرماندهی در یک نظام پارسایانه و خدایی تنها و تنها اجرای مسئولیت و انجام وظیفه است و تنها با نگاه خدمتگزاری باید به آن نگریست. این شان و جایگاهی نیست که کسی بر آن تکیه زند و از مواهب آن بهره مند گردد و به آن افتخار کند. آن مسئولیتی سنگین است که اندک لغزش و کوتاهی چه بسا سقوط انسان را در پی دارد و دنیا و آخرت او را بر باد می دهد.
لحن امام علی(ع) در آغاز این نامه لحنی یادآور وظیفه و مسئولیت است و نه لحن حاکمی که بر کسی منت می گذارد که او را به پست و مقامی رسانده است. این امارت نه هدیه ای گرانبها و شیرین، بلکه بار مسئولیتی سنگین است که اگر مواظب نباشی به نابودی تو منتهی می شود.
امام(ع) در ابتدای این عهدنامه چهار وظیفه اصلی حکومت را بیان و مشخص می کند.
1-فرماندار مصر وظیفه دارد که مالیات های آن سرزمین را گردآوری کند. اگر حکومت از خود مردم باشد و تنها هدفش خدمتگزاری باشد روشن است که هزینه خدمتگزاری بر عهده مردم است. حاکم باید در نظامی عادلانه و منظم مالیات ها را گردآوری کرده به آن سر و سامان دهد.
2-فرماندار مصر وظیفه دارد که با دشمنان آن سرزمین بجنگد و خطر آنها را دفع نماید. مهم ترین وظیفه حکومت تامین امنیت و استقلال و حفظ تمامیت ارضی مملکت است و در این راه باید تلاش کند. وقتی حکومت با سیاست ها و روش های غلط و نادرست پشتوانه مردمی خود را از دست می دهد مجبور است برای بقای خود با قدرت های خارجی بسازد. در این صورت است که حتی کشورهای کوچک و ضعیف برای او دندان تیز می کنند و به بخش هایی از سرزمین او چشم می دوزند و از منابع مشترک استفاده شایان می کنند. حکومتی که از پشتوانه مردمی قوی و قدرتمند برخوردار نباشد مجبور است در معاهدات و قراردادها چه در مسائل ارضی مورد اختلاف و چه در امور دیگر دست پایین را داشته باشد و از حقوق ملت خود به آسانی بگذرد. اما حکومت پارسایان خود را خادم ملت می داند و هرگز حقوق آنان را تضییع نمی کند. چنین حکومتی که در دل ملت جای دارد از اقتدار ملی برخوردار است و هیچ قدرتی نمی تواند او را تهدیدی کند و چشم طمع به سرزمین او و منابع او داشته باشند. پس اگر حاکم وظیفه دارد که از سرزمین خود دفاع کند قبل از آن وظیفه دارد که اقتدار ملی را حفظ کرده به آن ارتقا بخشد و این مهم بدون تکیه بر مردم هرگز محقق نخواهد شد.
3-فرماندار مصر وظیفه دارد که به اصلاح اهالی آن سرزمین همت گمارد. اصلی ترین و مهم ترین دغدغه یک حاکم پارسا و پرهیزگار باید اصلاح تمام عیار جامعه باشد. همت اصلی او باید این باشد که وضعیت معیشت و فرهنگ و رفاه و شغل و امور دیگر یکایک شهروندان خود را متناسب با زمان تامین کند. سیاست اصلی او باید اصلاح امور مردم باشد و نه حفظ و بقای خود. رسیدگی به وضعیت مردم و مبارزه با فقر و بیکاری و فساد و فحشا و ... مهم ترین وظیفه حکومت است و حکومتی که نتواند این امور را انجام دهد هرگز نباید خود را خدایی و دینی به حساب آورد و هرگز حفظ آن واجب نیست. حکومت وظیفه دارد که فضایی ایجاد کند که مردم بتوانند عادلانه کنار هم زندگی کنند به گونه ای که حقوق هیچ انسانی تضییع نگردد. توجه به حقوق انسان ها و ایجاد نظامی عادلانه و عاری از تبعیض و رانت و فساد و رشوه و دست اندازی به بین المال مردم کار اصلی حکومتی است که خود را پارسا، پرهیزگار و دینی و خدایی می داند، و اگر در این امور موفق نباشد یا به آن اهمیت ندهد دفاع از آن نه تنها واجب نیست بلکه دفاع از حکومت جور است.
 4-فرماندار مصر وظیفه دارد که به آبادانی شهرها، قصبات و روستاهای آن کشور بپردازد. سیاست حکومت پارسایان باید بر آبادانی باشد چرا که در سایه آبادانی است که شغل ایجاد می شود و فقر از بین می رود و در نتیجه اگر کشور درست مدیریت شود، فساد و رشوه و دزدی رو به نابودی می رود و هزینه آن بسیار سنگین می گردد. ممکن است حاکمی رفاه و ارزانی کوتاه مدت با واردات بی رویه ایجاد کند اما از آنجا که این رفاه و ارزانی و فراوانی برخاسته از آبادانی نیست به زودی زائل می شود و حتی زیرساخت ها را نابود می کند و فقر و مسکنت و بدبختی به وجود می آورد. حاکم عدل و صالح هدف اصلی اش تبلیغات کوتاه مدت و فریب مردم نیست، بلکه آبادانی کشور است هرچند این امر باعث شود که در کوتاه مدت نزد مردم موفق ننماید. حکومتی که برای تبلیغات کوتاه مدت خود و موفق جلوه دادن خود سیاست هایی را در پیش می گیرد که نه تنها به آبادانی مملکت منتهی نمی شود بلکه به ویرانی و نابودی کشاورزی و دامداری و صنعت و .. منجر می شود، هرگز پارسا و پرهیزگار نیست.
آری! اینها اهداف اصلی و وظایف مهم حکومت در مکتب علی(ع) است و نظامی که خود را علوی می خواند و شعار آن حضرت را می دهد باید سیاست هایش در راستای سخنان آن بزرگوار باشد. حکومتی که با سخنان و آرمان های آن حضرت نه تنها فاصله زیاد دارد، بلکه حتی در راستا و مسیر آرمان های او حرکت نمی کند و هیچ شباهتی با منویات او ندارد بهتر است، بلکه لازم و ضروری است، که از نام آن حضرت استفاده نکند.