۱۳۹۲ فروردین ۲۴, شنبه

زهراء (س) اسوه‌اي در ميان‌ اسوه‌ها

انسان‌هاي كامل و كساني كه مسير انسانيت را پيموده‌اند و با عمل به دستورات الهي، كه از طريق عقل و وحي دريافته‌اند، به بالاترين درجات انسانيت رسيده‌اند، و حق و حقيقت را بر همه چيز مقدم داشته، در واقع مجسمه حقيقت گشته‌اند، اينان الگو و اسوه ديگر انسان‌ها هستند. هنر اين انسان‌ها اين است كه رنگ خدايي را كه در درون همه انسان‌ها بالفطره وجود دارد به فعليت رسانيده و خداگونه گشته‌اند و با اينكه به لحاظ خلقت و قواي خدادادي دقيقا مانند ساير انسان‌‌ها هستند اما همت بلند و عزم راسخ، آنان را به قله‌هاي رفيع انسانيت و خداگونگي رسانيده است. 

پيامبر خدا(ص) به فرموده قرآن مجيد از يك سو انساني مانند ديگر انسان هاست و هيچ تفاوتي با آنان ندارد (كهف/110) و از سوي ديگر با سعي و تلاش و مجاهدت خود به مقامي رسيده است كه الگو و اسوه ديگر انسان‌ها شده است (احزاب/21). همين مسير را شخصيت والايي مانند ابراهيم خليل(ع) طي كرده است تا اينكه به جايگاهي رسيده كه اسوه ديگر انسان‌ها گشته است. (ممتحنه /4). مقام والاي اسوه بودن پس از اين حاصل شده است كه ابراهيم خليل(ع) آزمايش‌هاي خطير الهي را با موفقيت پشت سرگذاشته و اين را به اثبات رسانيده كه همه جا و همه وقت حق و حقيقت را بر همه چيز مقدم مي‌دارد و تمام درجات خودپرستي و نفس‌پرستي را رها كرده و با تمام وجود حق و حقيقت را بر همه چيز مقدم مي‌دارد و به مقام رفيع حنيف نائل آمده است. 

پس مقام اسوه بودن بالاترين مقام انسان است كه تنها با عمري مجاهدت و از خودگذشتگي و فداكاري حاصل مي‌شود. چه ظلم عظيمي است به اين انسان‌هاي والا كه گمان رود كه آنان اين مقام را نه با سعي و تلاش خود، بلكه با قدرتي خدادادي كه تنها به آنان داده شده است، به دست آورده‌اند. آنان از هنگام تولد متفاوت با ديگران خلق شده‌اند. آنان از ابتدا به گونه‌اي خلق شده‌اند كه الگو و اسوه باشند. در واقع آنان الگو و اسوه خلق شده‌اند نه اينكه اين مقام را با تلاش و مجاهدت طاقت‌فرساي خود به دست آورده باشند. 

از سوي ديگر اين اسوه‌هاي بزرگ دو خدمت ارزشمند به بشريت ارائه مي‌دهند، يكي اينكه با اعمال شايسته و نيكوي خود و با ترك اعمال ناشايست، به انسان‌ها مصاديق اعمال نيكو و زشت را نشان مي‌دهند و ارزش‌هاي عملي را از ضد ارزش‌ها متمايز مي‌سازند. انسان‌ها با ديدن و مطالعه زندگي اين شخصيت‌ها به بايدها و نبايد‌هاي زندگي خود شناخت پيدا مي‌كنند. اما خدمت دوم، بر خلاف خدمت اول كه معرفتي و شناختي است، رواني است. انسان‌ها با ديدن الگوها و اسوه‌ها قله‌هاي انسانيت را دست يافتني مي‌بينند. وقتي انساني مانند من اين راه را پيموده و قله‌اي را فتح كرده است پس من هم توان انجام آن را دارم و مي‌توانم و بايد اين راه را طي كنم. و البته اين خدمت دوم بسيار ارزشمندتر از خدمت اول است چرا كه خدمت اول جايگزين دارد و شناخت و معرفت نسبت به بايدها و نبايدها را از الفاظ متون ديني نيز مي‌‌توان به دست آورد، اما اين خدمت دوم، يعني فراهم شدن زمينه رواني كمال براي انسا‌ن‌ها، جايگزين ندارد. اما اين خدمت دوم در صورتي محقق مي‌شود كه الگوها و اسوه‌ها انسان‌هايي مانند ما باشند و به لحاظ خلقت تفاوتي با ما نداشته باشند و همه نقاط ضعف‌ها و قوت‌هاي ما را داشته باشند. كساني كه اين الگوها و اسوه‌ها را به لحاظ خلقت متفاوت با ديگر انسان‌ها معرفي مي‌كنند در واقع خدمت اصلي اسوه بودن را از آنان مي‌گيرند و از اين جهت ظلم به بشريت مي‌كنند. 

ظلم ديگر اين است كه به اين اسوه‌ها بعد نجاتبخشي داده شود و بدين وسيله جنبه اسوه بودن آنان كمرنگ شود. قرآن مجيد با صراحت تمام و با تاكيد شديد بيان مي‌كند كه انسان تنها و تنها با سعي و تلاش و كوشش خود نجات مي‌يابد.( نجم/39) و در آيات متعددي آورده است كه به سود و زيان انسان تنها آن چيزي است كه خود او كسب كرده است و همه اشخاص ديگر تنها نقش راهنمايي و اسوه و الگو بودن را ايفا مي‌كنند. دادن بعد نجاتبخشي به انسان‌ها در واقع نابود كردن بعد راهنمايي و اسوه بودن آنهاست. اسوه بودن تنها در صورتي كارايي دارد كه انسان‌ با عمل و تلاش خود و با انجام اعمال صاالح و ترك اعمال ناشايست به نجات و سعادت برسد. 

دخت گرامي پيامبر خدا(ص)، حضرت زهراي مرضيه(س) يكي از اين اسوه‌ها و الگوهاي والا و بزرگ است. او شخصيتي است كه انسان‌ها بايد زندگي او را مطالعه كنند و چگونه زيستن را از او بياموزند. انسان‌ها بايد با مطالعه والگو قرار دادن زندگي شخصيتي مانند زهراء(س) راه رسيدن به قله انسانيت را بياموزند و آنگونه كه او قله را فتح كرده ديگران هم چنين كنند. انسان‌هايي كه مانند او و با الگو قرار دادن او اعمال شايسته انجام مي‌دهند و اعمال ناشايست را ترك مي‌كنند قطعا طبق وعده الهي به نجات و رستگاري دست مي‌يابند و هيچ نيازي به منجي و نجاتبخش ديگري ندارند. 

زهراي مرضيه(س) شخصيتي است كه در تمام زندگي خود مصلحت دين و جامعه را بر مصلحت شخصي خود مقدم كرده است و حاضر شده است كه خود را فداي حق و حقيقت كند. آن حضرت بهترين روش را براي بيان حقيقت در پيش گرفته و هرگز حاضر نشده است براي گرفتن حق شخصي خود مصالح اجتماعي و ديني را زير پا بگذارد. آن حضرت همه سخن و حق‌خواهي خود را با روشي مسالمت‌آميز و همراه با نرمي و ملايمت و مدارا انجام مي‌دهد، چرا كه مي‌داند دين با خشونت ميانه‌اي ندارد و اگر جايي در دين خشونت هست از باب اضطرار و ناچاري است. آن حضرت حاضر مي‌شود كه حقوق شخصي‌اش تضييع گردد ولي لطمه‌اي به دين نوپا و اجتماع نوپا وارد نشود و ... 

به هر حال دخت گرامي پيامبر يك الگو و اسوه است و چه در زندگي شخصي و خانوادگي و چه در اجتماع و در ميان مردم دينداري واقعي را به بهترين شكل ممكن به اجرا درآورده است. وظيفه ديني سخن‌گويان و نويسندگان مذهبي اين است كه چهره نوراني زهراء (س) و شيوه دينداري او را به مردم معرفي كنند و مردم را تشویق كنند كه از شخصيت برجسته‌اي مانند او الگو بپذيرند. تكيه بر امور ديگر و براي مثال پايين آوردن مقام انبياي بزرگ الهي و شخصيت‌ها ديگر و مطرح كردن ملاك‌ها و معيارهايي كه خود پيامبر و زهرا با آنها مبارزه كرده‌اند، به سود دين و مذهب و مكتب و انسانيت نيست. اينكه به جاي الگو و اسوه بودن زهراء (س) بر نجاتبخش بودن او تاكيد شود و براي مثال عالمي بگويد: «روزي كه همه پيامبران بي‌چاره‌اند زهراء راه نجات است» و .... سخناني بي‌معنا و مخالف روح تعاليم قرآن و پيامبر است. حضرت زهرا و همه شخصيت‌هاي بزرگ ديگر الگو و اسوه‌اند و انسان را به سوي كمال هدايت و راهنمايي مي‌كنند و هر يك به گونه‌اي به انسان درس چگونه زيستن مي‌دهند. 

۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

مبارزه با فساد و بي‌اخلاقي كاري خدايي است

پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد: «هر كس امر به معروف و نهي از منكر كند، او جانشين خدا و جانشين رسول او در زمين است» (مستدرك الوسائل، ج12، ص179) 
مطابق اين حديث اصلاح جامعه مهم‌ترين وظيفه ديني يكايك افراد جامعه است. اين وظيفه‌اي است كه هيچ وظيفه‌اي بالاتر و مهم‌تر از آن نيست. بي‌تفاوتي انسان‌ها در مقابل فساد و تباهي باعث مي‌شود كه اين فساد و تباهي تار و پود جامعه را در بر بگيرد و آن را براي زندگي انسان نامناسب گرداند. خداوند دين و پيامبران و كتاب‌هاي آسماني را براي اين فرستاده كه انسان‌ها به سوي اعمال نيك و شايسته و دوري از اعمال ناشايست دعوت شوند. خداوند هادي و راهنماي انسان‌ها به سوي اعمال نيكو و شايسته است و آنان را به سمت پرهيز از اعمال ناشايست هدايت مي‌كند. پس انساني كه به سوي اعمال نيكو دعوت مي‌كند و از كارهاي زشت و ناروا باز مي‌دارد در واقع كاري خدايي كرده است و او جانشين و خليفه خدا بر روي زمين است و كار پيامبران الهي را انجام داده است. 

نقش نظارت عمومي بر همه آنچه در جامعه مي‌گذرد امري است كه مختص به دين و متون وحياني و الهامي نيست و عقلاي عالم نيز به اين مهم پي برده‌اند. اگر امروزه مطبوعات آزاد از مهم‌ترين عناصر و عوامل در ساختن و اصلاح جامعه به حساب مي‌آيند و جامعه‌اي سالم‌تر و از فساد و تباهي دورتر شمرده مي‌شود كه داراي مطبوعات و رسانه‌هاي ازاد باشد، به همين جهت است. مطبوعات آزاد در واقع چشم و زبان جامعه هستند و وسيله ارزشمندي هستند كه مي‌توانند فسادها را كشف و بيان كنند و حكومت‌ها و جامعه‌ را به سوي اصلاح و اعمال نيك فرا خوانند .از سوي ديگر نظام‌ها و حكومت‌هاي فاسد به هيچ وجه مطبوعات آزاد را برنمي‌تابند، چرا كه مطبوعات آزاد زبان گوياي جامعه هستند و فسادها و تباهي‌هاي حكومت و حاكمان را برملا مي‌سازند. چنين حكومت‌ها و چنين نظام‌هایي مطبوعات آزاد و نقاد را نمي‌خواهند، بلكه تنها به مطبوعات و رسانه‌هاي مداح و ستايشگر و چاپلوس اجازه نشو و نما و رشد مي‌دهند. اين مطبوعات و رسانه‌ها نه تنها با فساد و بي‌اخلاقي و تباهي مبارزه نمي‌كنند، بلكه بر روي آن سرپوش مي‌گذارند و يا آن را وارونه جلوه مي‌دهند. اگر مطبوعات آزاد و نقاد بهترين ابزار براي پيشرفت همه جانبه و اصلاح فراگير جامعه هستند، رسانه‌ها و مطبوعات مداح و چاپلوس بزرگ‌ترين مانع در اين راه هستند و عامل عقب‌ماندگي و فساد همه جانبه‌اند. 

به هر حال در متون ديني نه تنها مبارزه با فساد و تباهي و بي‌اخلاقي فريضه و تكليف ديني شمرده شده بلكه چنين بيان شده است كه هيچ تكليف و فريضه‌اي به اهميت آن نيست. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «همه كارهاي خوب و جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهي ازمنكر چيزي نيست مگر همچون آب دهاني كه در درياي ژرف انداخته شود» (نهج البلاغه، حكمت 374). امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «امر به معروف و نهي از منكر راه پيامبران است و شيوه نيكوكاران. فريضه بزرگي است كه ديگر فرايض به واسطه آن برپا ميشود و راهها امن مي‌گردد و درآمدها حلال مي‌شود و حقوق و اموال به زور گرفته شده به صاحبانش بر مي‌گردد و زمين آباد مي‌شود و از دشمنان انتقام گرفته مي‌شود و كارها سامان مي‌پذيرد» (كافي، ج5، ص56). 

پس امر به معروف و نهي از منكر باعث اصلاح همه جانبه جامعه مي‌گردد و به همين جهت مهم‌ترين تكليف و وظيفه ديني است. اما اين فريضه و تكيلف در صورتي در جامعه امكان پذير است كه در آن امكان سخن آزاد وجود داشته باشد و جلوي آزادي بيان گرفته نشود. در واقع حكومت و حاكماني كه جلوي آزادي بيان را مي‌گيرند جلو انجام بزرگ‌ترين تكليف الهي انسان‌ها را مي‌گيرند. آنان نه تنها حق مسلم انسان‌ها را پايمال مي‌كنند بلكه جلوي تكليف الهي را مي‌گيرند و باعث ريشه دواني فساد و تباهي در جامعه مي‌گردند. 

پيامبر خدا(ص) درباره جامعه‌اي كه در آن با فساد و تباهي مبارزه نشود مي‌فرمايد: «حتما بايد امر به معروف و نهي از منكر كنيد كه اگر چنين نكنيد خداوند بدترين‌هاي شما را بر شما مسلط مي‌گرداند، آنگاه بهترين‌هاي شما دعا مي‌كنند ولي مورد اجابت قرار نمي‌گيرد» (مجيدي خوانساري، نهج‌الفصاحه، ص630) و مي‌فرمايد: «در ميان هر قومي گناهكاراني باشند در حالي كه آن قوم قوي‌تر و بيشتر از آن گناهكاران باشند و آنان را تغيير ندهند، خداي تعالي كيفر و عقاب خويش را بر همه آنان عام مي‌گرداند» (مسند احمد، ح4، ص364 به نقل از همان). 

اما همين تكليف مهم الهي با همه ارزش و اثري كه دارد شرايطي نيز دارد. براي مثال اين عمل، شيوه و روش‌ خاصي دارد. پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد: «كسي كه امر به معروف مي‌كند، بايد اين كار را به شيوه خوب و مناسبي انجام دهد» (كنز العمال، ج5523). همچنين كسي كه امر به معروف و نهي از منكر مي کند واقعا بايد معروف و فعل شايسته را دوست داشته باشد و خود نيز آن را انجام دهد و واقعا نسبت به منكر نفرت داشته باشد و خود نيز آن را انجام ندهد و آن را براي همگان ناشايست بداند نه اينكه آن را براي يك نفر يا در وقت و شرايطي نامناسب نشمارد و براي فرد ديگر و وقت و شرايط ديگري نامناسب بشمارد. امام علي(ع) مي‌فرياد: «من شأن خود را بالاتر از آن مي‌دانم كه آنچه را كه خودم ترك نمي‌كنم، مردم را از آنها باز دارم، يا به كاري فرمان دهم كه خود جلوتر به آن عمل نكنم» (غرر الحكم، ح3780) و مي‌فرمايد: «نفرين خدا بر كساني كه به خوبي فرمان مي‌دهند و خود آن را فرو مي‌گذارند و بر كساني كه از زشتي باز مي‌دارند و خود مرتكب آن مي‌شوند» (نهج البلاغه، خ129) و مي‌فرمايد: «نهي از منكر كنيد و خود از آن باز ايستيد؛ زيرا دستور داريد كه ابتدا خود از كار زشت بازايستيد و سپس ديگران را نهي كنيد» (نهج البلاغه، خ105) 

عالمان دين بيش از ساير مردم وظيفه دارند كه به فريضه امر به معروف و نهي از منكر توجه كنند. آنان بايد نسبت به فساد و بي‌اخلاقي‌هايي كه در جامعه رخ مي‌دهد حساس باشند و با آن مبارزه كنند، چرا كه آنان خود را نگهبان دين مي‌شمارند. اما اگر آنان در رابطه با بي‌اخلاقي‌هايي كه مكرر و مكرر در جامعه انجام مي‌شود سكوت كنند تا اينكه اين بي‌اخلاقي‌ها نهادينه شود، حتي وقتي در يك مورد هم تذكر مي‌دهند سخنشان ديگر اثر ندارد. در سال‌هاي گذشته مكرر شاهد بوده‌ايم كه كساني مجالس افراد مختلف را به هم مي‌زنند و شعار‌هاي ناروا مي‌دهند. اين عمل به قدري تكرار شده است كه به عملي عادي تبديل شده و قبح آن ريخته شده است. اما شاهد اين هستيم كه وقتي اين عمل در رابطه با يكي از مسئولان انجام مي‌شود عالمان اين عمل را محكوم و تقبيح مي‌كنند و باز شاهد اين هستيم كه وقتي يكي از دولتمردان در صحن مجلس به برخي از مسئولان اتهامي مي‌زند كه هنوز ثابت نشده است، اعتراض مي‌شود كه چرا اتهامي اثبات ناشده اينگونه بيان شده است. اين در حالي است كه همين مقام پيشتر به ديگران اتهامهایی به همین صورت زده است. در همين صحن مجلس شاهد اين بوده‌ايم كه كساني كه خود را نماينده مردم مي‌دانند بر عليه كساني كه اتهامشان ثابت نشده شعار داده و حتي تقاضاي اعدام كرده‌اند. شاهد اين بوده‌ايم كه ائمه جمعه به شخصيت‌هاي شناخته‌ شده و موجه انواع اتهام‌ها را زده‌اند. به هر حال اگر عالمان بخواهند سخنشان در مبارزه با فساد و تباهي و بي‌اخلاقي مؤثر باشد و اگر بخواهند واقعا تكليف الهي و انساني خود را انجام دهند، بايد همه جا و همه وقت و نبست به همه كس آن را انجام دهند. 

۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

فروتنی،مرام انسانهای والا

امام حسن عسكري(ع) مي‌فرمايد: «من رضي بدون الشرف من المجلس لم يزل الله و ملائكته یصلون عليه حتي يقوم؛ هر كس به پائين نشستن در مجلس خشنود باشد پيوسته خدا و فرشته‌ها بر او رحمت فرستند تا اينكه از جاي خود برخيزد» (تحف العقول، كوتاه سخنان امام عسكري (ع)، ش2) 

و مي‌فرمايد: «من التواضع السلام علي كل من تمر به و الجلوس دون شرف المجلس؛ سلام بر هر كس كه بر تو گذر كند و نشستن در پايين‌تر از صدر مجلس از فروتني محسوبند» (همان، ش 9). 

و مي‌فرمايد: «التواضع نعمة لا يحسد عليها؛ فروتني نعمتي است كه بر آن حسد نبرند» (همان، ش31). 

فروتني و خاكساري از صفات و ويژگي‌هاي اخلاقي است كه در متون ديني بسيار مورد تاكيد قرار گرفته و از سوي ديگر صفت مقابل آن،که تكبر و خود بزرگ بيني است، بسيار تقبيح شده و منشأ بسياري از فسادها و ناهنجاري‌هاي ديگر شمرده شده است. كساني كه در طول تاريخ بزرگ‌ترين فسادها و تباهي‌ها را رقم زده‌اند و باعث ظلم و ستم‌ها و قتل و غارت‌هاي فجيع گرديده‌اند دچار كبر و خود بزرگ‌بيني بوده‌اند. فرعون‌ها و نمرودها و يزيدها و هيتلرها از اين جهت باعث فسادها و قتل و خونريزي‌ها و تجاوز‌ها شده‌اند كه دچار صفت كبر و خود بزرگ‌بيني بوده‌اند . از سوي ديگر پيامبران و مصلحان بزرگ از اين جهت موفق به اصلاح جامعه و انسان‌ها بوده‌اند و قادر بوده‌اند كه انسان‌ها را متحول سازند و انسان‌هاي صالح و شايسته‌اي بسازند كه متواضع و خاكسار بوده‌اند . 

پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد: «خداوند به من وحي فرموده كه فروتني نماييد تا يكي بر ديگري فخر فروشي و تعدي ننمايد» (صحيح مسلم، ج8، ص160). از اين سخن بر مي‌آيد كه كبر و فخرفروشي و خود بزرگ‌بيني با ظلم و ستم و تجاوز و حق‌كشي قرين و همراه است و در جامعه‌اي كه اعضاي آن فروتن و خاكسار باشند از تعدي و تجاوز خبري نيست. 

فروتني صفتي است كه در واقع مادر فضيلت‌هاي ديگر است و فضيلت‌هاي ديگر را در پي دارد. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «فروتني باعث انتشار فضايل مي‌شود و تكبر رذيلت را آشكار مي‌سازد.» (غرر الحكم، ح522) و مي‌فرمايد: «هيچ شرافتي چون فروتني نيست» (نهج البلاغه، حكمت 113) و مي‌فرمايد: «زيور انسان شريف فروتني است» (بحار الانوار، ج75، ص120) و مي‌فرمايد: «بر تو باد فروتني، زيرا كه آن از بزرگترين عبادت‌ها است» (هما»، ص119). 

پس فروتني نه تنها بهترين اخلاق و فضيلت اخلاقي است بلكه عبادت و بلكه بزرگ‌ترين عبادت است. پيامبر خدا(ص) ثمره و نتيجه و شيريني عبادت را فروتني مي‌شمارد. آن حضرت مي‌فرمايد: «چه شده است كه شيريني عبادت را در شما نمي‌بينم؟» عرض شد: شيريني عبادت چيست؟ فرمود: «فروتني» (تنبيه الخواطر، ج1، ص201) و مي‌فرمايد: «برترين مردم در بندگي كسي است كه در عين بزرگي، فروتني كند» (بحار الانوار، ج77، ص179). 

و اين فروتني است كه مقام و جايگاه انسان را بالا مي‌برد و رفيع مي‌گرداند. پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد: «همانا فروتني بر رفعت صاحب خود مي‌افزايد. پس فروتن باشيد، تا خداوند شما را رفعت بخشد» (كافي، ج2، ص121) و مي‌فرمايد: «هر كس براي خدا فروتني كند، خداوند او را بالا برد. پس او در نظر خودش ناچيز باشد و در نظر مردم بزرگ. و هر كس بزرگي فروشد، خداوند او را پست گرداند. پس او در چشم مردم كوچك باشد و در نظر خودش بزرگ» (كنزالعمال، ح5737). 

به خاطر نقش فروتني در ساختن جامعه و زيان كبر و خود بزرگ‌بيني به خصوص براي سران جامعه و حاكمان است كه بزرگان دين به گونه‌اي با مردم برخورد مي‌كرده‌اند كه به هيچ اندازه كبر و خود بزرگ‌بيني در آنان پديد نيايد، بلكه زمينه آن ايجاد نشود. پيامبر خدا(ص)، همانطور كه معروف است، با ياران خود دايره وار مي‌نشست به گونه‌اي كه مجلس بالا و پايين نداشته باشد و كسي كه وارد مي‌شد نمي‌توانست از مكان نشستن شخص پيامبر را بشناسد. روزي آن حضرت به طرف قبرستان بقيع رهسپار شد. اصحاب آن حضرت در پي او به راه افتادند. پيامبر ايستاد و به آنان دستور دارد كه جلو بروند و آنگاه خود در پي آنان حركت كرد. چون علت را پرسيدند، فرمود: من صداي كفش‌هاي شما را شنيدم و ترسيدم چيزي از تكبر در وجودم راه يابد» (كنزالعمال، ح8878). نقل شده است كه وقتي امام علي(ع) از جنگ صفين باز مي‌گشت از قبيله‌اي عبور كرد. فردي از سران آن قبيله در پي آن حضرت حركت كرد در حالي كه امام سواره بود واو پياده؛ امام به او فرمود بازگرد، زيرا پياده حركت كردن شخصي مانند تو در ركاب شخصي مثل من باعث فتنه و غرور براي والي و حاكم و ذلت خواري براي مؤمن است» (نهج البلاغه، حكمت 322). 

كمترين نتيجه و ثمره كبر و غرور حاكمان اين است كه آنان حاضر نمي‌شوند خطاي گذشته خود را بپذيرند و همين باعث مي‌شود كه مصلحت امتي و ملتي را ناديده بگيرند. كبر و غرور، يكدندگي و لجبازي مي‌آورد چرا كه براي شخص متكبر سخت است كه از سخن خود بازگردد. همين امر باعث شده است كه حاكمان بسياري ملت خود را به پرتگاه سقوط برده، باعث قتل‌ها و خونريزي‌ها و فجايع عظيم شده اند. انسان متواضع در مقابل حق و حقيقت تسليم است و هرگاه به خطاي خود پي ببرد به راحتي آن را مي‌پذيرد و به آن گردن مي‌نهد. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «فروتني را جوييدم و آن را جز در پذيرش حق نيافتم. پس حق‌پذير باشید، زيرا پذيرش حق و حقيقت آدمي را از تكبر دور مي‌سازد.» (بحار الانوار، ج77، ص90). 



۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

معیار موفقيت يك نظام ديني ميزان عدالت‌ورزي است

خداوند تعالي هدف از فرستادن پيامبران را اين مي‌شمارد كه مردم عدل و داد را برپا دارند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط؛ به راستي ما پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ابزار سنجش (عقل) را فرود آورديم تا مردم به قسط و عدل برخيزند» (حديد/25). 

مطابق اين آيه مهم‌ترين هدف فرستادن پيامبران و كتاب‌هاي آسماني و اصلي‌ترين هدف و آرمان دين اين است كه در جامعه عدل و داد و قسط برپا شود و بنابراين هر حركت و جنبش ديني و خدايي بايد آرمان و هدفش اجراي دقيق عدالت باشد. قرآن مجيد به صورت‌هاي مختلف بر اين نكته پافشاري مي‌كند به گونه‌اي كه گويا هيچ آرماني بالاتر از آن نيست. در يك جا مي‌فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، پيوسته به عدالت قيام كنيد و براي خدا گواهي دهيد، هر چند بر ضد خودتان و پدر و مادرتان و خويشاوندانتان باشد» (نساء/135). يا در جاي ديگر با اندكي تفاوت مي‌گويد: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، براي خدا به داد برخيزيد و به عدالت شهادت دهيد، و البته نبايد دشمني گروهي شما را بر آن دارد كه عدالت را رعايت نكنيد، عدالت بورزيد كه آن به تقوا نزديك‌تر است» (مائده/8). 

در آيات فوق به شدت بر رعايت عدالت تأكيد شده و آن مهم‌ترين وظيفه ايماني و ديني شخص مؤمن و ديندار شمرده شده است. عدالت چنان مهم است كه هيچ‌گاه استثنا بر نمي‌‌دارد و حتي در برخورد با بدترين دشمنان باز بايد آن را رعايت كرد. دشمني با يك قوم و گروه به هر صورت و شكلي كه باشد مجوز اين نيست كه يك انسان ديندار عدالت را زيرپا بگذارد و آن را ناديده انگارد. 

عموميت و فراگيري آرمان عدالت در قرآن مجيد تا جايي است كه خداوند به پيامبر خود مي‌فرمايد كه اگر پيروان ديگر اديان دعوا و شكايت خود را نزد تو آوردند مي‌تواني داوري كني يا از آنان روي برتابي، اما اگر داوري كردي داوري يك شرط قطعي و مسلم دارد و آن عدالت‌ورزي است: «اگر داوري كردي پس به عدالت در ميانشان حكم كن كه خداوند دادگران را دوست دارد» (مائده/42). 

پيامبر(ص) و علي (ع) در ميان مردم حكومت كرده‌اند اما حكومت آنان تنها يك هدف داشته است و آن اينكه عدالت را در ميان مردم اجرا كنند و آنان تنها در صورتي خود را موفق مي‌دانسته‌اند كه بتوانند عدل و داد را بر پا دارند و حكومت در صورتي براي آنان ارزش داشته است كه از آن تنها به عنوان ابزاري براي اجراي عدالت استفاده شود و اگر چنين نباشد ارزش آن از يك كفش پاره پاره صد وصله هم كم‌تر و پايين‌تر است. پس معيار و ملاك موفقيت حكومت در نظام حكومت نبوي و علوي صرفا ميزان اجراي عدالت بوده است. به همين جهت آنان حاضر بوده‌اند كه همه چيز را به پاي عدالت قرباني كنند ولي هيچ‌گاه از عدالت كوتاه نيايند و در راه اجراي عدالت از پرداخت هر هزينه‌اي خودداري نكنند و در واقع همه چيز را به پاي عدالت بريزند و حكومت كه سهل است، جان خود را در راه عدالت فدا كنند. 

عدالت هدف است و يك ابزار نيست. عدالت يك شعار براي حفظ حكومت نيست بلكه هدف اصلي حكومت حق است. هر چند هيچ چيز بهتر از عدالت خود حكومت را حفظ نمي‌كند و به فرموده امام علي(ع): «عدالت سپر دولت‌هاست» (غررالحكم، ح1873) و هر چند عدالت به بهترين وجه حكومت‌ها را تزئين مي‌كند و آنان را در ديد مردم موجه مي‌سازد، چنان كه مي‌فرمايد: «عدالت زيور حكمرانان است» (غررالحكم، ح1954)، اما بايد توجه داشت كه عدالت ابزار نيست، بلكه هدف و آن هم والاترين هدف است. حكومت تنها يك وظيفه دارد و آن اصلاح امور مردم و اين تنها «با عدالت است كه كار مردم اصلاح مي‌شود» (غررالحكم، ح4215) و «هيچ چيز مانند عدالت شهرها را آباد نكرده است» (غررالحكم، ح9543). پس عدالت و داد‌ورزي بالاترين و اصلي‌ترين هدف و والا‌ترين آرمان حكومتي بايد باشد كه خود را حق مي‌داند و شعار خدا و پيامبر و كتاب آسماني را سر مي‌دهد. 

عدالت هدفي مقدس است و حكومت حق بايد با تمام وجود در پي اجراي آن باشد و آن را شعار و ابزار قرار ندهد. اگر حاكمان از اين شعار براي مچ‌گيري از رقيبان استفاده كنند و هر از چندي صدايي و فريادي بلند كنند و از شعار عدالت براي بيرون كردن رقيبي از ميدان استفاده كنند، اين عدالتخواهي دينست، بلكه عملي منافقانه و دنيا‌پرستانه است. عمل عدالتخواهانه آن است كه به عدل و دادگواهي دهيم و عدالت را آن گونه كه قران مجيد فرموده حتي اگر بر عليه خودمان يا پدر و مادرمان يا خويشاوندانمان هم باشد اجرا كنيم. 

به هر حال معيار سنجش موفقيت يك حكومت و نظامي كه خود را ديني و خدايي مي‌داند ميزان عدالت‌ورزي است. اگر در اين نظام بي‌گناهان در حصر و حبس هستند و ستمديدگان راهي براي دادرسي ندارند و از سوي ديگر ظالمان و ستمگران پست‌ها را اشغال كرده‌اند و انسان‌هاي شريف بدون محاكمه در حصر و حبس هستند و كساني كه دستشان به هر جنايتي آلوده است، امنيت كامل دارند، اين نظام هرگز موفق نيست و بلكه از آرمان و هدف اصلي منحرف شده است. 

موفقيت‌هاي علمي و فتح كرات ديگر و فرستادن انسان به فضا در جاي خود ارزشمند است، اما ملاك و معيار سنجش موفقيت يك حكومت حق نيست. اين موفقيت‌ها ممكن است در حكومت باطل هم به دست آيد. حكومت‌هاي ماركسيستي با فضاي بسته اي كه داشته‌اند و با اينكه هيچ حقي براي ملت خود قائل نبوده‌اند و با ظلم و ستم‌هاي بي‌ حدي كه بر انسان‌ها روا‌ مي داشته‌اند به اين موفقيت‌ها دست يافته‌اند و ماهواره به فضا فرستاده‌اند و دستاوردهاي تكنولوژيكي مهمي داشته‌اند. اما تفاوت حكومت و نظام حق در توجه به حقوق انسان و كرامت اوست. موفقيت‌هاي علمي در صورتي ارزشمند است كه همراه با عدالت‌خواهي واقعي و توجه به كرامت انسان باشد. 

حكومت هر چند موفقيت‌هاي ظاهري و علمي داشته باشد در صورتي ديني و خدايي و حق است كه از ظلم و ستم دوري كند و به حقوق ملت خود احترام بگذارد. حكومتي كه شعار ديني بودن مي‌دهد ملاك و معيار موفقيتش بايد اين باشد كه چه ميزان به عدالت نزديك شده و چه ميزان از ظلم و ستم دوري كرده است. سخن را با حديثي از پيامبر(ص) پايان مي‌بريم. آن حضرت در وصيتي به علي (ع) مي‌فرمايد: «اي علي! ظالم و ستمگر سه علامت و نشانه دارد: زيردستانش را سركوب مي‌كند، از كسي كه ما فوق اوست نافرماني مي‌كند و با ستمگران همدست است و آنان را ياري مي‌دهد» (تحف العقول، وصيت پيامبر (ص) به علي (ع)) 

۱۳۹۱ بهمن ۱۸, چهارشنبه

انقلاب اسلامي نويد دموكراسي قدسي بود

امام خميني(ره) در مصاحبه‌ها و سخنان متعددي پيش از پيروزي انقلاب و در بحبوحه آن به اين اشاره كرده است كه در پي پياده كردن يك حكومت دموكراتیک به معناي واقعي است. ايشان هيچ تضادي بين اسلام و احكام آن و دموكراسي نمي‌ديده، بلكه از اين بالاتر هر حكومتي را كه نام اسلام را داشته باشد اما دموكراسي نباشد، اسلامي نمي‌ديده است. خبرنگار خبرگزاري فرانس‌پرس در تاريخ 3/8/57 از امام خميني مي‌پرسد: 
«از قرار، ترجيح شما يك جمهوري اسلامي است، از قول شما گفته‌اند كه كار رژيم سلطنتي به استبداد مي‌كشد. با وجود اين، هستند رژيم‌هاي جمهوري اسلامي كه از بعضي رژيم‌هاي سلطنتي استبدادي ترند، در اين باره چه نظري داريد؟ 
ایشان چنين پاسخ می دهند: 
«دولت‌هاي استبدادي كه وجود دارند را نمي‌توان حكومت اسلامي خواند تا شما بتوانيد سلطنتي آن را با جمهوري آن مقايسه كنيد. رژيم اسلامي با استبداد جمع نمي‌شود. آن رژيم‌هاي جمهوري هم كه استبدادي هستند در اسم جمهوري هستند، در محتوا سلطنتي هستند» (صحيفه نور، ج2، ص205) 
مطابق اين سخن استبداد به هيچ معنايي با دين اسلام جمع نمي‌شود و هيچ حكومتي كه به اندك درجه‌اي استبدادي باشد به هيچ معنايي اسلامي نيست. پس دموكراسي از ذاتيات اسلام است كه از آن جدا شدني نيست. به اعتقاد امام خميني احكام اسلامي تاب اين را دارند كه با گونه‌هاي مختلف دموكراسي سازگار گردند. خبرنگار تلويزيون فرانسه در تاريخ 5/8/57 از ايشان مي‌پرسد: 
«آيا اسلام با قوانين بدون انعطافي كه دارد، مي‌تواند آزادي و پيشرفت اجتماعي را ضمانت نمايد؟ نمونه‌اي از آن را در كشور ديگري نشان بدهيد.» 
و امام (ره) پاسخ مي‌دهد: 
«اولا اسلام قوانين اساسيش انعطاف‌ ندارد و بسياري از قوانينش با نظرهاي خاصي انعطاف دارد و مي‌تواند تضمين همه انحاء دموكراسي را بكند و كشوري كه ما مي‌خواهيم، كشور اسلامي به همه معناست و در خارج نظيرش الان نيست، سابقا بوده» (همان، ص221-222) 
پس مطابق اين سخن قوانين واحكام اسلامي مي‌تواند خود را با صورت‌هاي مختلف دموكراسي تطبيق دهد. ظاهرا مقصود ايشان از حكومتي كه سابقا بوده بايد حكومت پيامبر(ص) و علي (ع) می باشد. پس طبق نظر ايشان حكومت آنان نيز گونه‌اي دموكراسي بوده است. ايشان در جاي ديگر اين نكته را با صراحت بيشتري بيان مي‌كند. در پاسخ به خبرنگار مجله المستقبل كه در تاريخ 15/8/57 از نوع حكومت مورد نظر ايشان پرسيده بود، چنين گفت: 
«حكومت جمهوري اسلامي مورد نظر ما از رويه پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع) الهام خواهد گرفت و متكي به آراء عمومي ملت مي‌باشد و نيز شكل حكومت با مراجعه به آراء تعيين خواهد گرديد» (همان، ج3، ص27). 
پس حكومت مورد نظر ايشان از يك سو به تمام معنا دموكراسي است و همه چيز آن بر آراي مردم متكي است، و از سوي ديگر با الهام از حكومت پيامبر و علي قرار است شكل بگيرد. به نظر ايشان حكومت جمهوري و دموكراسي به معناي متعارف آن با اسلام قابل جمع است . در پاسخ به خبرنگار روزنامه لوموند (22/8/57) كه درباره چگونگي جمع بين دين و جمهوريت پرسيده بود، مي‌گويد: 
«اما جمهوري به همان معنايي كه همه جا جمهوري است لكن اين جمهوري بر يك قانون اساسي‌اي متكي است كه قانون اسلام مي‌باشد. اينكه ما جمهوري اسلامي مي‌گوييم براي اين است كه هم شرايط منتخب و هم احكامي كه در اين جاري مي‌شود، اینها بر اسلام متكي است لكن انتخاب با ملت است و طرز جمهوري هم همان جمهوري است كه همه جا هست» (همان، ص 145). 
ايشان دموكراسي و حق تعيين سرنوشت را از حقوق اوليه انسان مي‌داند كه در هيچ شرايطي قابل گرفتن نيست. مطابق اين سخن حتي در حكومت پيامبر (ص) و علي (ع) مردم حق دارند كه در سرنوشت خود دخالت كنند و نوع حكومت خود را تعيين كنند. در مصاحبه با خبرنگار انگليسي (16/8/57) مي‌گويد: «از حقوق اوليه هر ملتي است كه بايد سرنوشت و تعيين شكل و نوع حكومت خود را در دست داشته باشد» (همان، ص42). 
از اين سخنان، كه مشابه آنها در مصاحبه‌ها و سخنان امام خميني(ره) زياد ديده مي‌شود، دو نكته مهم و اساسي بر مي‌آيد. يكي اينكه هرگونه استبداد و بي‌توجهي به رأي و نظر مردم خلاف اسلام و انحراف از آن است و حكومت در تمام سطوحش بايد متكي به رأي و نظر مردم باشد و منهاي رأي و نظر مردم هيچ گونه مشروعيت و اعتباري در كار نيست. و دوم اينكه حتي حكومت شخصيت‌هايي مانند پيامبر (ص) و علي (ع) به معناي واقعي كلمه دموكراسي و متكي بر رأي و نظر مردم بوده است. 
گاهي اين سؤال و پرسش مطرح مي‌شود كه آيا دموكراسي يك ارزش است يا يك روش؟ حال اگر بخواهيم اين پرسش را از ديني مانند اسلام بپرسيم چه پاسخي دريافت مي‌كنيم و شخصيتي مانند امام خميني(ره) كه دموكراسي و توجه به رأي و نظر مردم را از ذاتيات اسلام مي‌داند، احيانا چه پاسخي به آن مي‌دهد؟ شايد بتوان گفت كه پاسخ متون اسلامي به اين پرسش اين است كه دموكراسي روشي ارزشمند و ارزشي روشمند است. پيامبر خدا (ص) با علي (ع) عهد مي‌كند و پيمان مي‌بندد كه با اينكه او سزاوارترين مردم به امر حكومت است و از اين جهت حق اوست اما در صورتي به اين امر قيام كند كه مردم او را بپذيرند و در غير اين صورت آن را رها كند. (ابن طاوس، كشف المحجه، ص18، به نقل از آيت الله سبحاني، مسائل جديدكلامي، ص607). امام علی(ع) تصريح مي‌كند كه حكومت از آن مردم است و هيچ كس در آن حقي ندارد مگر كسي كه مردم او را برگزينند (تاريخ طبري، ج3، ص456، به نقل از همان، ص606). و آن حضرت خود بيان مي‌كند كه جمع همه مردم براي امر حكومت ممكن نيست (نهج البلاغه، خ168).پس رأي اكثريت حجت و معتبر است. بنابراين حكومت كسي مانند علي(ع) در صورتي مشروع است كه مردم او را بخواهند. 
علاوه بر اين خداوند به پيامبر خود دستور مي‌دهد كه در امر حكومت با مردم مشورت كند (آل عمران/159) و امام علي (ع) مي فرمايد من غير از حكم خدا در همه چيز با شما مشورت مي كنم (نهج البلاغه، نامه 50). پس دموكراسي چه در اصل حكومت و شكل آن و چه در تصميم‌ها و استراتژي‌ها روشي است كه در اسلام پذيرفته شده و مورد تأييد قرار گرفته است. 
از سوي ديگر قرآن مجيد به پيامبر دستور مي‌دهد كه حتي با متخلفان جنگ احد نيز مشورت كند و آنان را از حق مشورت محروم سازد (آل عمران/159) بنابر اين مشورت در امور و دخالت در تعيين سرنوشت حق انسان است و كرامت انساني در آن نهفته است و بدين جهت تنها يك روش نيست بلكه يك ارزش است. بنابراين طبق مبناي امام خميني و برداشتي كه ايشان از اسلام دارد انقلاب اسلامي نويد يك دموكراسي قدسي بود و تا جايي نظام برآمده از اين انقلاب در مسير اصلي و صحيح خود گام بر مي‌دارد و تا جايي از اسلام اصيل منحرف نشده است كه دموكراسي را به معناي واقعي كلمه هم به عنوان بهترين روش و همه به عنوان يك ارزش بپذيرد و در همه وقت و همه جا تلاش كند كه به رأي و نظر مردم دست يابد و زمينه ابراز رأي و نظر واقعي مردم را به بهترين وجه و صورت فراهم كند. رأي و نظر مردم در اسلام و در سخنان امام خميني يك امر تزئيني و صوري نيست بلكه تعيين كننده است و هر پستي كه بدون آن اشغال شود مشروع نيست و هر تصميمي كه بدون آن گرفته شود شرعي نيست. 

۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه

اخلاق در جغرافياي دينداري در سخنان پيامبر(ص)


از سخنان پيامبر خدا(ص) بر مي‌آيد كه اخلاق نه تنها يكي از ستون‌هاي دين اسلام است بلكه مهم‌ترين ستون آن است. اگر دين اجزايي دارد و برخي از اين اجزا گوهر هستند و برخي ديگر صدفند، قطعا اخلاق بخش گوهرين دين را تشكيل مي‌دهد و اگر دين مغز و پوستي دارد اخلاق مغز دين است. اگر دين ذاتيات و عرضياتي دارد اخلاق ذاتي‌ترين بخش دين است و اگر دين روح و بدني دارد اخلاق روح دين را تشكيل مي‌دهد. معنا و مفهوم اين سخن اين است كه فرد در دينداري خود بايد بيش از هر چيز ديگر به اخلاق اهميت بدهد و آن را نسبت به هر خصلت و عمل ديگر مقدم سازد. جامعه و نظامي كه خود را اسلامي مي‌خواند بايد به اخلاق بيش از هر چيز ديگري توجه كند و جامعه بي‌اخلاق هرگز نمي‌تواند خود را اسلامي بخواند چرا كه اصلي‌ترين ذاتي اسلام را ندارد. در چند محور به سخنان پيامبر(ص) در اين باره اشاره مي‌كنيم.

الف) اخلاق خداوند؛ 
در احاديثي سخن از اين رفته است كه خداوند داراي اخلاقي نيكوست و از انسان‌ها مي‌خواهد كه از اين جهت مانند او گردند. آن حضرت مي‌فرمايد: «خوش خلقي اخلاق خداوند بزرگ است» (مجيدي خوانساري، نهج الفصاحه، ص200) و مي‌فرمايد: «خلق و خوي خداوند را در پيش گيريد» (عين القضات، تمهيدات، ص66، 129 و ...؛ فخر رازي، المطالب العاليه، ج7، ص300). از آنجا كه انسان خليفه خدا بر روي زمين است پس بايد جهان را خدا گونه اداره كند و اين مي‌طلبد كه به اخلاق خدايي متخلق گردد.

ب) اخلاق اساس دين؛ 
آن حضرت مي‌فرمايد: «همانا من برانگيخته شده‌ام تا مكارم اخلاق را به كمال برسانم» (كنزالعمال، ح 5180؛ السنن الكبري، ج1، ص192). و مي‌فرمايد: «اسلام خوشخويي است» (كنز العمال، ح 5225) و مي‌فرمايد: «خوي نيكو نصف دين است» (الخصال، ص30) و مي‌فرمايد: «ايمان آن مؤمن كامل‌تر است كه اخلاقش نيكوتر باشد» (امالي الطوسي، ص140)

ج) اخلاق سرمايه اصلي رستگاري؛ 
پيامبر خدا(ص) در احاديث متعددي مي‌فرمايد كه هيچ چيز در نجات و رستگاري انسان مؤثر‌تر از اخلاق نيكو نيست. آن حضرت مي‌فرمايد: «در ترازوي اعمال چيزي سنگين‌تر از خوشخويي و اخلاق نيكو نيست» (عيون اخبار الرضا، ج2، ص37) و مي‌فرمايد: «محبوب‌ترين شما نزد من و نزديك‌ترينتان به من در روز قيامت، خوشخوترين و متواضع‌ترين شماست» (بحارالانوار، ج71، ص394). و مي‌فرمايد: «بنده خدا، هر چند در عبادت ضعيف باشد، با اخلاق نيكو خود در آخرت به درجات بزرگ و منزل‌هاي والا دست مي‌يابد» (المحجه البيضاء، ج5، ص93). و مي‌فرمايد: «خوش خلقي از سعادت انسان است» (كنزالعمال، ح5193). و مي‌فرمايد: «خوش اخلاقي گناهان را نابود مي‌سازد همانطور كه خورشيد يخ را ذوب مي‌كند» (الكافي، ج2، ص100).

د) بد اخلاقی مايه هلاكت و شقاوت؛ 
پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد: «همانا بنده به سبب بد اخلاقي‌اش به پايين‌ترين درجات دوزخ سقوط مي‌كند» و مي‌فرمايد: «بد خويي گناهي نابخشودني است» (المحجه البيضاء، ج5، ص93) به آن حضرت عرض شد كه فلان شخص روزها را روزه مي‌گيرد و شبها را به عبادت مي‌گذراند اما بد اخلاق است و همسايگانش را با زبان خو مي‌آزارد. حضرت فرمود: خيري در او نيست، او دوزخي است (بحارالانوار، ج71، ص394). و مي‌فرمايد: «بد اخلاقي عمل را از بين مي‌برد همانگونه كه سركه عسل را فاسد مي‌كند» (الكافي، ج2، ص321).

هـ ) اخلاق نيكو بالاترين نعمت؛ 
پيامبر خدا (ص) مي‌فرمايد: «بهترين چيزي كه به مردم عطا شده است اخلاق خوش است» (سنن ابن ماجه، ح 3437). آن حضرت مي‌فرمايد: «اخلاق نيكو پيشه كن كه قسم به خدا انسان‌ها به چيزي مانند آن زينت نمي‌يابند» (كنز العمال، ح 5188) و مي‌فرمايد: «بهترين شما خوش اخلاق‌ترين شما هستند، كساني كه الفت گيرند و الفت‌پذيرند» (تحف العقول، كوتاه سخنان پيامبر(ص)، ح 73).

و) اخلاق نيكو اجتماع را مي‌سازد؛ 
پيامبر خدا (ص) مي‌فرمايد: «با دارايي‌تان نمي‌توانيد همه مردم را بهره‌مند سازيد وليكن خوش اخلاقي‌اتان را همگاني كنيد» (الفقيه، 5839). و مي‌فرمايد: «پايداري كن و با مردم خوش اخلاق باش» (المستدرك علي الصحيحين، ج 1، ص54) آن حضرت مي‌فرمايد: «صله رحم و اخلاق نيكو و خوش همسايگي شهرها را آباد و عمرها را طولاني مي‌كند» (مسند احمد ابن حنبل، ج6، ص159) و مي‌فرمايد: «اخلاق نيكو باعث استحكام دوستي مي‌شود» و مي‌فرمايد: «اخلاق نيكو كينه را از بين مي‌برد» (تحف العقول، كوتاه سخنان پيامبر (ص) ح 71 و 72).

اينها بخشي از سخنان پيامبر اسلام (ص) درباره جايگاه اخلاق و آثار دنيوي و اخروي آن بود. مطابق اين احاديث هيچ بخشي از دين و هيچ بعدي از آن جايگاه و اهميت اخلاق را ندارد. جامعه‌اي كه خود را اسلامي مي‌خواند و از اخلاق نيكو بي‌بهره است اين جامعه اسلامي نيست و قطعا در تعريف و شناخت دين به گمراهي كشيده شده است. جامعه و نظامي كه در ظاهر به عباديات دين توجه مي‌كند و براي ظواهر ديني اهميت قائل مي‌شود اما به اخلاق توجه نمي‌كند و نه خود آن را رعايت مي‌كند و نه مردم را بيش از هر چيز به آن ترغيب مي‌كند، با اسلام و تعاليم پيامبر آن فاصله بسيار زيادي دارد. جهانيان بايد اخلاق نيكو و سخنان پسنديده و صداقت و درستگاري و وفاداري به عهد و پيمان را از سوي سردمداران نظامي كه خود را اسلامي مي‌خواند و شعار اسلام را سر مي‌دهد، به روشني و وضوح تمام ببينند و اگر اينگونه نباشد و عكس اين باشد در واقع براي اسلام و پيامبر آن ضد تبليغ شده است.