۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

برگي از تاريخ سوء استفاده از دين

از آنجا كه دين عنصري لطيف است و با درون انسان‌ها سروكار دارد، در طول تاريخ مورد توجه قدرت پرستان بوده و از آن سوء استفاده‌هاي زيادي شده است. علاوه بر اين كم نبوده‌اند جاهلاني كه با روشي بسيار نامناسب و نفرت‌انگيز در پي اشاعه دين و دفاع از آن بر آمده‌اند. به هر حال در هر دو صورت ‌از لطافت و ظرافت آن كاسته شده به گونه‌اي كه تاثيرگذاري خود را از دست داده و ديگر نتوانسته است اقليم وجود انسان‌ها را فتح و بر قلوب آنان حكومت كند و به تعبير امير مومنان پوستين وارونه‌اي شده است كه هم بدن را گرم نمي‌كند و هم ظاهری هراس انگيز دارد (نهج‌،خ108).
نمونه اين تغيير چهره دين را در قرون وسطاي مسيحي مي‌توان ديد. در اين دوره از دين چنان سوء استفاده شد، و از دين چنان بد دفاع شد كه پس از اين دوره، تاريخ بشر شاهد چندين قرن دين ستيزي و دين گريزي فراگير بود و هنوز اين زخم عميق بر پيكر دين در غرب التيام نيافته است. اين يك قانون و قاعدة همه جايي در تاريخ دينداري بشر بوده است كه بد ديني به بي ديني و دشمني با دين مي‌انجاميده است. مطالعة برگي از تاريخ اين دوره نشان مي دهد كه چگونه ديني كه مؤسس آن همه دين و پيام آن را «عشق به خدا و عشق به هم نوع» مي‌خواند (انجيل متي، 37:32 -40) به موجودي بي‌رحم و بي‌منطق تبديل مي‌شود.
اين برگ تاريخ درباره تفتيش عقايد در قرون وسطا و چگونگي برخورد با دگرانديشان است:
«بعد از 1227، گريگوريوس و جانشينانش، شمار دم افزوني از ‌«بازپرسان» مخصوص را به اطراف و اكناف گسيل داشتند تا به تعقيب بدعتگذاران مشغول باشند. گريگوريوس براي اين امر خطير اعزام افراد فرقه‌هاي جديد فقراي مسيحي را مرجح مي‌شمرد.... عده رهبانان فرقه دومينيكيان كه به اين كار گماشته شده بودند آن قدر زياد بود كه عوام به شوخي، با تحريف نامشان، آنها را «سگان شكاري خدا» مي‌خواندند. اكثر آنها در اخلاقيات بسيار سختگير بودند، لكن تعداد كمي از آنان از فضيلت ترحم بهره‌اي داشتند. اين جماعت خود را قضاتي نمي‌دانستند كه كارشان در عين بي‌طرفي بخش و تفكيك ادله و براهين باشد، بلكه خود را مبارزاني در تعقيب دشمنان مسيح مي‌شمردند. برخي از آنان افرادي محتاط و تابع اوامر وجدان و بعضي ديگر مردمان خونخواري بودند كه از آزار همنوعان خويش لذت مي‌بردند... (ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج4، ص1048).
در فرماني كه در سال 1280م از جانب (پاپ) نيكولاوس سوم صادر شده، آمده است: «بدين وسيله، ما عموم بدعتگذاران... را تكفير و لعنت مي‌كنيم. هنگامي كه اينگونه افراد از طرف كليسا محكوم شوند، بايد آنها را به قاضي حكومتي بسپارند... اگر كسي بعد از بازداشت توبه كند... بايد او را مادام العمر زندانی سازند... كليه افرادي كه به مردمان بدعتگذار پناه دهند، يا از آنها دفاع يا به آنها كمك كنند، بايد به عنوان بدعتگذار تكفير و لعنت شوند... كساني كه مظنون به بدعتگذاري هستند، چنانچه نتوانند بي‌گناهي خود را ثابت كنند، تكفير و لعنت خواهند شد. اگر طوق تكفير و لعنت به مدت يكسال بر گردن آنها بماند، بدعتگذار تلقي مي‌شوند و به مجازات مقرر خواهند رسيد. اين قبيل افراد را هيچ گونه حق فرجام خواهي نخواهد بود... هر كس ايشان را طبق شعاير مسيحي اجازة كفن و دفن دهد، محكوم به تكفير خواهد شد، تا آنكه به خوبي رضايت خاطر كليسا را جلب كند. چنين كسي مورد بخشايش قرار نخواهد گرفت، مگر آنكه با دست خويش اجساد به گور سپرده شدة آن مردگان را از زير خاك بيرون آورد و به دور افكند.... ما عموم افراد غير روحاني را از بحث درباره مسائل مربوط به آيين كاتوليك باز مي‌داريم؛ و اگر كسي از اين فرمان تخلف ورزد، او را تكفير خواهيم كرد. هر كس از وجود بدعتگذاران يا اشخاصي كه در خفا محافلي تشكيل مي‌دهند، يا كسانی كه از همه جهات پيرو اصول و عقايد صحيح آيين كاتوليك نيستند، آگاهي داشته باشند بايد اين مطالب را... به اطلاع اسقف يا بازپرس روحاني برسانند. اگر شخصي از انجام اين تكليف سرپيچي كند، تكفير خواهد شد... ما بدين وسيله كليه اين قبيل افراد را براي هميشه از عوايدشان محروم مي‌سازيم (همان، ص1049).
درباره شكنجه براي گرفتن اقرار آمده است:
«در محاكم اسقفي، و در طي بيست ساله اول تفتيش افكار، از شكنجه هيچ استفاده‌اي نمي‌شد، لكن (پاپ)اينوكنتيوس چهارم مقرر داشت كه هر جا قضات تقصير شخص متهم را مسلم بدانند، مي‌توانند متهم را مورد شكنجه قرار دهند. جانشينان اينوكنتيوس همگي به استفاده از اين وسيله نظر موافق نشان دادند. پاپ‌ها توصيه كردند كه در امر تفتيش افكار، توسل به شكنجه بايد آخرين حربه باشد، فقط يك بار از آن استفاده شود. بازپرسان عبارت «فقط يك بار» را چنين تفسير مي‌كردند كه غرض از آن يك بار شكنجه‌ براي هر نوبت بازپرسي است. گاهي آنها براي ادامه بازپرسي شكنجه را متوقف مي‌كردند، سپس خود را مجاز مي‌دانستند كه شكنجه را از نو آغاز كنند. ... معمولا در اين قبيل موارد، شكنجه عبارت بود از شلاق زدن متهمان، سوزاندن، كشيدن جوارح از اطراف، يا حبس مجرد در سیاهچال‌هاي تنگ و تاريك. پاهاي متهم را ممكن بود بآهستگي بر روي زغال‌هاي سوزان بريان كنند... بعضي اوقات، خوراك شخص زنداني را به عمد آن قدر محدود مي‌كردند تا جسم و اراده‌اش ضعيف و مستعد چنان شكنجه‌هايي روحي شود كه گاهي تصور كند بر وي رحمت خواهند كرد، گناهانش را عفو خواهند كرد... (همان، ص1050-1051).
در رابطه با قتل و خون ريزي آمده است:
«شعار كهنسال كليسا اين جمله بود: «كليسا از خون اجتناب مي‌ورزد»؛ براي عموم روحانيان ريختن خون ممنوع بود. بنابراين وقتي كليسا مقصراني را كه محكوم ساخته بود تحويل ارتش غير روحاني مي‌داد، در واقع عمل خودش را منحصر به اين مي‌كرد كه از حكومت مي‌خواست «مجازات مقرر» را درباره محكومان مجري دارد، و ضمنا نصيحت مي‌كرد كه از «هر نوع خونريزي و هرگونه خطر مرگ» خودداري ورزند. بعد از گرگوريوس نهم، حكومت و كليسا هر دو توافق نظر حاصل كردند كه اين توصيه را مقامات حكومتي نبايد لفظ به لفظ معني كنند، و غرض كليسا اين بود كه خون ريخته نشود، لذا مجاز بودند كه مقصران را زنده در آتش بسوزانند» (همان، ص1052).
آري، با نام دين مي‌توان جنايت و سفاکي كرد. دين و قانون را مي‌توان به گونه‌اي تفسير كرد كه مطابق ميل باشد. مي‌توان يك بار شكنجه را به يك بار براي هر بازپرسي تفسير كرد و منع خونريزي را به جواز سوزاندن زنده در آتش تفسير كرد. به هر حال نام دين و شعار دين كفايت نمي‌كند چرا كه ممكن است به نام دين و با همين شعار جناياتي هولناك صورت گيرد، كه البته نتيجه آن نفرت از دين ودشمني با آن است. امروزه عموم مسيحيان از اعمالي كه در قرون وسطا رخ داده بيزارند و آنها را محكوم مي‌كنند، اما راهي براي التيام زخم‌هاي عميقي كه بر پيكر دين وارد شده و بيزاري‌هايي كه نسبت به آن ايجاد شده، وجود ندارد. انسان‌هاي همان زمان وظيفه داشته‌اند كه جلو اين اعمال را بگيرند. جلوگيري از اعمال ناروا وظيفه عموم مؤمنان است، چنان كه خداوند مي‌فرمايد: «بايد از ميان شما گروهي باشند كه به خير دعوت كنند و امر به معروف كنند و نهي از منكر كنند، اينان رستگارانند» (آل عمران، 104).
و امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «امر به معروف و نهي از منكر راه پيامبران است و شيوه نيكوكاران. فريضه بزرگي است كه ديگر فرايض به واسطه آن برپا مي‌شود و راهها امن مي‌گردد و درآمدها حلال مي شود و حقوق و اموال به زور گرفته شده به صاحبانش برمي‌گردد و زمين آبادان مي‌شود و ...» (الكافي، ج5، ص56).
آري، وظيفه همگان است كه در مقابل فسادها و تباهي‌ها و سوء استفاده‌هاي از دين بايستند، اما عالمان دين در اين رابطه وظيفه سنگين‌تري بر دوش دارند.
پيامبر اسلام(ص) مي‌فرمايد:
«اذا ظهرت البدع في امتي فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة الله» هرگاه بدعتها در امت من نمايان شود عالم بايد علم خود را آشكار كند و هر كس چنين نكند لعنت خدا بر او باد (كافي، ج1، ص54).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر