۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

از چه چيزي و چه كسي بايد برائت جست؟!



در دين همانطور كه عشق وجود دارد نفرت هم وجود دارد و همانطور كه محبت وجود دارد برائت هم وجود دارد. اما بايد توجه داشت كه عشق و محبت اصيل است و بالذات، اما نفرت و برائت فرعي است و بالعرض. حقيقت را بايد دوست داشت و به آن عشق ورزيد و اين عشق و محبت ذاتي و اصيل است؛ اما لازمه عشق به حقيقت، نفرت از باطل است و ديندار به همان اندازه كه وظيفه دارد عشق خود را به حقيقت ابراز دارد، وظيفه دارد كه نفرت خود را از باطل آشكار سازد و اين دو از هم جدا ناشدني هستند. مؤمن بايد راستي و راستگويي و راستگويان را دوست داشته باشد و از دروغ و دروغگويي و دروغگويان بيزاري بجويد. به همين معنا در احاديث وارد شده است كه دين غير از عشق و نفرت نيست.
اما اين عشق و نفرت ملاك و معيار دارد و در صورتي يك عمل يا كننده آن محبوب يا منفور مي‌گردد كه آن عمل مصداق حق‌پرستي يا باطل‌پرستي باشد. پس نسبت به انساني بايد عشق ورزيد كه در راه حق پرستي تلاش و ايثار كند و از انساني بايد برائت جست كه در مسير باطل پرستي گام برمي‌دارد. از قرآن مجيد بر مي‌آيد كه دو مفهوم كلي از مصاديق باطل‌پرستي هستند و به صورت خاص بايد از آنها برائت جست. يكي از اين مفاهيم، طغيان و طاغوت است و ديگري ظلم و ظالم.
طغيان به معناي گذشتن از حد  و مرز مشخص است. انساني كه به حق خود قانع نيست و به حق ديگران تجاوز مي‌كند طغيان‌گر و طاغي است. به فرموده قرآن مجيد كسي كه در وزن كردن يك شي به حق خود قانع نيست و تقلب مي‌كند طاغي است (الرحمن/8). خداوند به پيامبر و پيروانش توصيه مي‌كند كه در راه حق استقامت ورزند و طغيان نكنند: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا انه بما تعلمون بصير؛ پس، همانطور كه دستور يافته‌اي ايستادگي كن و كساني نيز كه با تو توبه كرده‌اند چنين كنند و طغيان نكنيد كه او به آنچه انجام مي‌دهند آگاه است» (هود/112). به هر حال از آيات قرآني بر مي‌آيد كه خداوند نسبت به طاغيان غضب مي‌كند (طه/81) و عاقبت كار طاغيان شر و ناخوشايند است (ص/55) و سرانجامشان به دوزخ ختم مي‌شود (نبأ/22). كساني كه در مرزهاي راستي و درستي سير مي‌كنند هدايت شده‌اند و اما طاغيان كه مرزها را زير پا مي‌گذارند از هدايت بي‌بهره‌اند و در واقع چيزي جز سرگرداني نصيبشان نمي‌گردد (اعراف/186).
خداوند تعالي به صورت‌هاي مختلف برائت و دوري از طغيان و طاغوت را بيان فرموده است. در آياتي به صورت صريح به اين دستور مي‌دهد كه بايد از طاغوت اجتناب و دوري كرد. در يك جا هدف از بعثت انبيا را اجتناب از طاغوت مي‌شمارد و آن را در كنار عبادت خدا و همسنگ آن قرار مي‌دهد: «و در حقيقت، در ميان هر امتي فرستاده‌اي بر انگيختيم تا بگويد خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد» (نحل/36) و در جاي ديگر  می فرماید:«آنان که خود را از طاغوت به دور مي‌دارند و از آن پرهيز مي‌كنند تا مبادا آن را بپرستند و به سوي خدا باز گشته‌اند آنان را مژده باد» (زمر/17) و در جاي سوم كفر به طاغوت را قرين با ايمان به خدا قرار داده است: «هر کس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد در واقع به دستاويزي محكم، كه در آن هيچ گسستي نيست، چنگ زده است» (بقره/256) و در آيه بعد مي‌فرمايد: «خداوند دوست و سرور كساني است كه ايمان آورده‌اند و او آنان را از تاريكي‌ها خارج كرده به سوي نور مي‌برد و كساني كه كفر ورزيده‌اند دوست و سرورشان طاغوت است كه آنان را از نور خارج كرده به سوي تاريكي مي‌برد» (بقره/257). اين برائت و دوري از طاغوت بايد كامل و تمام عيار باشد. خداوند گمراهاني را مورد مؤاخذه قرار مي‌دهد كه: «مي‌خواهند داوري و قضاوت ميان خود را نزد طاغوت ببرند با آنكه قطعا فرمان يافته‌اند كه بدان كفر ورزند» (نساء/60).
پس بايد از طاغوت و طغيان، كه تجاوز از حدود معين است، برائت جست و دوري كرد. واژه و مفهوم ديگري كه در قرآن مجيد همين وضعيت را دارد ظلم و ستم و ستمكار است. در برخي از آيات قرآن مجيد اين دو در كنار هم قرار گرفته‌اند. خداوند قوم نوح را ظالم‌تر و طاغي‌تر از قوم عاد مي‌شمارد: «و پيش‌تر از اينها (قوم عاد) قوم نوح را (هلاك كرد) زيرا كه آنها ظالم‌تر و طاغي‌تر بودند» (نجم/52). خداوند تعالي در حالي كه در آيات متعددي تاكيد مي‌كند كه او عادلان را دوست دارد (مائده/42؛ حجرات/9؛ ممتحنه/8) در آيات بيشتري تاكيد مي‌كند كه او ظالمان و تجاوز‌گران را دوست ندارد (آل عمران/57 و 140؛ مائده/87؛ شوري/40). پس مؤمنان بايد عادلان را دوست بدارند و از ظالمان برائت بجويد. خداوند تعالي با لحني شديد حتي مايل شدن به سوي ظالمان را نهي مي‌كند: «و به كساني كه ستم كرده‌اند متمايل نشويد كه آتش دوزخ به شما مي‌رسد» (هود/113). امام صادق(ع) در تفسير آيه فوق مي‌فرمايد: «هر كس نزد سلطان ظالمي برود و آرزو داشته باشد كه او اين اندازه زنده بماند كه دستش را در جيب خود برد و چيزي به وي دهد، به ستمگر متمايل شده است» (كافي، ج5، ص108).
در روايات اسلامي آمده است كه وظيفه مردم در برابر ستمگر بسيار بيش از برائت جستن است. پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد: «هر گاه مردم ستمگر را ببينند و مچ او را نگيرند، بايد منتظر عذاب همگاني باشند» (مسند احمد ابن حنبل، ج1، ص7؛ به نقل از مجيدي خوانساري، نهج الفصاحه، ص440) و مي‌فرمايد: «هر كس داد ستمديده را از ستمگر بگيرد، در بهشت با من يار و همنشين باشد» (بحار الانوار، ج100، ص90). و مي‌فرمايد: «هر كس با ستمگري مشي كند و قدم بزند، مجرم است» (كنز العمال، ح14935). امام علي(ع) در وصيت به حسن و حسين(ع) مي‌فرمايد: «دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد» (نهج البلاغه، نامه 47).
پس مطابق اين آيات و روايات بايد از طاغيان و ظالمان برائت جست و نه از مظلومان و ستمديدگان. بايد از كساني برائت جست كه به قانون پايبند نيستند و حدود را زير پا مي‌گذارند .گفته مي‌شود كه بايد كسي كه مي‌خواهد كانديداي رياست جمهوري شود از انسان‌هاي شريفي كه نزديك به دو سال است كه بدون محاكمه در حصر هستند و از حقوق اوليه خود محرومند، برائت بجويد. مطابق آيات قرآني و روايات اسلامي بايد از گوينده‌ اين سخن برائت جست و نه از انسان‌هاي شريف مظلوم. چه ظلمي و چه طغياني بالاتر از اينكه گفته شود که باید از  انسان‌هايي بزرگ و محترمی تبری جست که بدون اينكه حتي در يك دادگاه فرمايشي وظاهری محاكمه شوند، سخت‌ترين مجازات‌ها را تحمل مي کنند؟
شاهد آشكار بر اينكه گويندگان اين سخن ظالم و طاغي هستند، اينكه همين سخن را بر اساس كدام قانون مي‌گويند؟ در كجاي قانون آمده است كه كسي كه مي‌خواهد كانديداي رياست جمهوري شود بايد از كساني كه نسبت به تقلب در انتخابات قبلي اعتراض كرده‌اند، برائت بجويند. به فرض كه آنان خطا كرده‌ باشند و در واقع اعتراض آنان بي‌جا باشد؛ اما مگر همين قانون اساسي اجازه اعتراض، حتي اعتراض بي‌جا، را نمي‌دهد؟ همين قانون مگر اجازه راهپيمايي و تجمع را بدون قيد به جا يا بي جا بودن، نمي‌دهد؟
از اين مي‌گذريم و فرض را براين مي‌گذاريم كه در دادگاهي مناسب و صالح، جرم اين آقایان ثابت گردد. رأي دادگاه بر اساس ظاهر است و ممكن است كسي اعتقاد داشته باشد كه آن رأي در واقع خطاست. ممكن است فردي خود شاهد ماجرايي بوده كه دو نفر شاهد در دادگاه عكس آن را شهادت داده و دادگاه بر اساس آن دو شهادت رأي داده است. آيا بايد اين فرد مشاهدات قطعي خود را كنار بگذارد و به رأي دادگاه اعتراف كند و از فردي كه او را بي‌گناه و شريف مي‌داند برائت بجويد؟! مسلما طبق هيچ مبنايي اينگونه نيست.
مطابق قانون نه برائت جستن از هيچ فردي، تا چه رسد به انسان‌هاي شريف و والا، شرط كانديداتوري است و نه اظهار محبت و وفاداري به فردي ديگر. حتي ممكن است فردي نسبت به بالاترين مقامات منتقد باشد يا او را شايسته اين پست و مقام نداند، يا او را واجد شرايط اشغال اين پست نداند، يا اشغال اين پست توسط او را در ابتدا و يا در ادامه قانوني و شرعي نداند و ... با اين حال چنين فردي مي‌تواند طبق قانون كانديداي رياست جمهوري شود. در يك نظام جمهوري، كه در ان همه چيز بايد به رأي و نظر ملت باشد، هر فردي ممكن است درباره هر كس رأي و نظري داشته باشد. مهم اين است كه در مقام عمل چارچوبه‌هاي قانون را رعايت كند و حدود و مرزها را زير پا نگذارد. نه برائت جستن از كسي شرط است و نه اظهار ارادت نبست به ديگري.
به هر حال اگر قرار است كه برائت جستن شرط باشد، برائت از ظالمان و ظاغيان شرط است، چرا كه اين برائت وظيفه ديني و انساني است. برائت از كساني كه حقوق ملت را پايمال مي‌كنند و به آن احترام نمي‌گذارند؛ برائت از كساني كه به قانون احترام نمي‌گذارند و خود را فوق قانون مي‌دانند؛ برائت از كساني كه به دين و ارزش‌هاي آن تنها به عنوان ابزاري براي تحكيم قدرت خود مي‌نگرند؛ و برائت از كساني كه به اخلاق و اصول انساني پايبند نيستند و به راحتي دروغ مي‌گويند و فريب و دغلكاري و خدعه و نيرنگ سيره و روششان است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر