۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

از دیانت خرد پسند نبوی تا خرافه پرستی های اموی

سال نهم هجری بود و پیامبر اکرم(ص) در سوگ فرزند هجده ماهه اش، ابراهیم، نشسته بود. اتفاقا در همان روز خورشید گرفت و چهره شهر مدینه را دگرگون ساخت. اما مهم تر از خود این دو حادثه این بود که مردم از تقارن و همزمانی آنها برداشتی دینی کردند. سخنی که در میان مسلمانان دهان به دهان می گشت و به سرعت در شهر پیچید این بود که خورشید برای ابراهیم ابن محمد عزا گرفته و سوگواری می کند. محمد(ص) پیامبر خداست و طبیعی است که ماه و خورشید و ستارگان در سوگ و عزای او شریک گردند. 
پیامبر خدا(ص) این شایعه را می شنود و چنان متاثر می شود که غم جانکاه وفات فرزند دلبند را فراموش می کند و بی درنگ به مسجد آمده مردم را فرا می خواند. او برفراز منبر می رود و می فرماید: «ان الشمس و القمر آیتان من ایات الله یجریان بامره، مطیعان له لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته». خورشید و ماه آیات و نشانه هایی از نشانه های خدایند و به فرمان او در جریانند و از او اطاعت می کنند. آنها هرگز نه برای مرگ کسی می گیرند و نه برای تولد کسی(فروغ ابدیت، ج2، ص800-804). 
تفاوت پیامبر خدا با دنیا پرستان و قدرت پرستان این است که نه تنها بر مرکب جهل و نادانی مردم سوار نمی شود، هرچند این مرکب زین کرده و مهیا باشد، بلکه وظیفه اصلی خود را این می داند که مردم را از جهل و نادانی برهاند و به آنان آگاهی و بینش دهد. او نه تنها از این جهل و نا آگاهی مردم، که نتیجه آن خرافه پرستی و پذیرش امور عجیب و بی دلیل است، برای قدرت و شوکت دنیوی خود استفاده نمی کند بلکه حتی از این ابزار باری پیشبرد اهداف مقدس خود بهره نمی برد. او نه تنها از این عمل و سخن و اعتقاد انحرافی مردم استقبال نمی کند و به آن پر و بال نمی دهد، بلکه حتی سکوت نمی کند و با فریاد بلند و رسا انحراف مردم را آشکار می سازد. او مبارزه با جهل و خرافه را چنان مهم و فوری و ضروری می داند که حتی آن را به بعد از ایام سوگواری فرزند دلبند موکول نمی کند و غم فراق فرزند را فراموش کرده، بی درنگ به مسجد می رود. 
مهم ترین وظیفه و عمل پیامبر آگاهی بخشی به مردم و پاره کردن زنجیر های جهل و نادانی از دست و پای مردم بود: «و یضعُ عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم» پیامبر(ص) بارها و زنجیرهای مردم را بر می دارد(اعراف/157). آیات متعددی از قرآن مجید وظیفه پیامبر را تعلیم و آموزش مردم می شمارد(بقره/129 و 151؛ ال عمران/164؛ جمعه/2). 
او کتابی آورده است که در آن در آیاتی بسیار پرشمار از مردم خواسته می شود که درباره عقاید و اعمال خود تامل و تفکر و تعقل کنند و تقلید نکنند و اندیشه های خود را با تبعیتی کورکورانه از نیاکان خود نگیرند، بلکه درباره همه چیز خود اندیشه و تفکرکنند. این کتاب بارها و بارها انسان ها را با شدت هرچه تمام تر به این خاطر مورد مواخذه قرار می دهد که بدون تامل و تفکر امور نامعقول و بی دلیل را پذیرفته، به آن گردن نهاده اند. در این کتاب آمده است که انبیای الهی مردم را به تبعیت کورکورانه دعوت نمی کرده اند بلکه از آنان می خواسته اند تا در آنچه آنان می گویند تفکر کنند و اگر آنها را مطابق عقل و خرد و فطرت یافتند، بپذیرند. 
و عجیب آنکه قرآن مجید معجزات شگفت و خوارق عادات محیرالعقولی را به انبیای پیشین نسبت می دهد. آنان نبوت و رسالت خود را با تبدیل چوبی خشک به اژدها و زنده کردن مردگان و شفای بیماران لاعلاج و در آوردن شتر از کوه و... اثبات می کرده اند. اما وقتی نوبت به پیامبر اسلام می رسد از این نوع معجزات خبری نیست و هر کس می خواهد به این پیامبر ایمان آورد باید سخن او و منطق و استدلال قویم او را بشنود و معجزه او در استدلال و منطق او نهفته است. 
اما تاریخ این دین بزرگ وضعیت دیگری را نشان می دهد. کسانی با اهداف مختلف در برهه های متعددی از تاریخ این دین عقلانی را به مجموعه ای از خرافات تبدیل می کرده اند تا بدین وسیله از نام دین و انرژی و توان و امکانات آن در راستای اهداف دنیایی خود استفاده کنند. و این گونه است که دین، که وظیفه اصلی اش از بین بردن خرافه پرستی و زدودن جهل و نادانی بوده است، به ابزار و وسیله ای برای ترویج خرافات تبدیل می شده است. امام علی(ع) یکی از مهم ترین وظایف حکومتی که خود را دینی می داند، را زدودن جهل و نا آگاهی می شمارد و یکی از حقوق اصلی و مسلم مردم را نسبت به حکومت همین امر به حساب می آورد: 
«حق شما بر من این است که خیر خواه و نصیحت گر شما باشم، و همواره اموال و سرمایه های شما را بیشتر و در جهت منافع شما هدایت نمایم، و سطح آگاهی شما را بالا ببرم مبادا جاهل و عقب مانده بمانید و در جهت آموختن آداب و پرورش شما کوشا باشم تا عالم و دانا گردید»(نهج البلاغه، خ34) 
حکومتی که ادعای دینی بودن دارد باید دغدغه اش از بین بردن جهل و نا آگاهی مردم و مبارزه با خرافه پرستی باشد. باید بالا بردن سطح دانش و بینش مردم مهم ترین هدف او باشد. اما حکومت ها و نظام هایی که از دین استفاده ابزاری می کرده اند و از آن صرفا برای استحکام قدرت خود بهره می برده اند، نه تنها با جهل و نادانی و خرافه پرستی مردم مبارزه نمی کرده اند، بلکه به آن دامن می زده اند. این امر حداقل دو علت داشته است. نخست اینکه مردمی را می توان فریب داد و از دینشان استفاده دنیوی برد که سطح آگاهی اشان پایین باشد. به همین جهت در حکومت های اینگونه جلوی آگاهی مردم را می گرفته اند. آنها یک جامعه تک صدایی به وجود می آورده اند که در آن فقط و فقط یک بیان از دین و آن هم بیانی نامعقول و خرد ستیز و خرافی شنیده می شده است و صداهای دیگر در گلو خفه می گشته است. در واقع با خرافی شدن دین، جلوی تعقل و تفکر مردم گرفته می شده است. این حکومت ها حتی هنگامی که شعار آگاهی وبینش می داده اند باز از همین شعار هم استفاده ابزاری می کرده اند. مقصودشان از دعوت به آگاهی و بینش این بوده است که از ما تبعیت کورکورانه کنید. تنها قرائت درست از دین همان چیزی است که بلندگوهای ما می گوید. به صداها و نداهای دیگر گوش فرا ندهید. 
پس خرافی کردن دین و رواج چهره ای خرد ستیز از آن از این جهت برای این حاکمان و نظام ها سودمند بوده است که تعقل و تفکر مردم را در دین از آنان می گرفته و این امکان را به وجود می آورده که هر چیزی را به نام دین به خورد آنان دهند. 
اما نکته دوم اینکه حکومت ها و حاکمان خود کامه عاشق مدح و ثنا هستند. هر چه مقام و جایگاه و شخصیت آنان بالاتر برده شود دوست تر دارند. در این نظام هاست که مداحی به مهم ترین شغل تبدیل می شود. 
در حکومت امویان چنین افرادی به وفور یافت می شدند و در لباس های مختلف به مدح و ثنای حاکمان می پرداختند و در شان و عظمت آنان سخن می راندند و درجات آنان را هر چه بیشتر و بیشتر بالا می بردند. این مداحان و سخنرانان دنیا پرست حتی در شان و منزلت حاکمان حدیث جعل می کردند و بدین وسیله برای آنان مقامی بس رفیع درست می کردند. مقام آنان را در حد اولیاء و انبیاء بالا می بردند و به آنان معجزات و کراماتی نسبت می دادند که شاید بتوان به کم تر نبی و ولی ای نسبت داد. معجزات و کراماتی که خداوند به عنوان ابزاری برای اثبات نبوت در اختیار انبیاء خود قرار می داده تا صرفا برای این امر از آن استفاده کنند، اکنون به وسیله ای برای بالا بردن مقام حاکمان تبدیل می شد. 
به هر حال یکی از راه های شناخت و تمیز حکومت ها و نظام هایی که واقعا خدمتگزار دینند از حکومت ها و نظام هایی که دین را در خدمت قدرت خود می گیرند و از آن استفاده می کنند این است که در حکومت های دینی واقعی مبارزه با جهل و خرافه یک دغدغه و هدف مهم و اصلی است، در حالی که در حکومت هایی که از دین صرفا استفاده می کنند از جهل و نادانی مردم نهایت استفاده می شود و آگاهی و دانایی مردم گرفته می شود و به خرافه پرستی دامن زده می شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر