سید محمد علی ایازی
یکی از مسائل دغدغه برانگیز مصلحان اجتماعی، رواج خرافات در جوامع دینی است. رواج خرافات مایه انحطاط اندیشه و فروکاهش دادن مقام و فکر انسانی است. خرافات جایگزین رشد و ارتقا و تعالی بشر است؛ چنانکه غلو و زیاده روی در عقیده، مایه انحطاط اجتماعی، بویژه در حوزه دینی، و وسیله گریز از دین در نسل عقل گرا است. ساده لوحی و زود باوری برخی افراد نوعی کاستی فکری، کودنی، محافظه کاری غیرعملی دارد. خرافات پیشینه ای بس دراز دارد. تا جهل انسان بوده، خرافه هم بوده است. شیادانی در تاریخ از ناآگاهی مردم در جهت کسب منافع و به دست آوردن مشروعیت، یا سیطره بر دیگران، به عقاید سخیف دامن زده اند.
خرافه، معنای تحقیر آمیز و ناظر به رفتاری موهن و غیر منطقی و بلکه خنده آور دارد و معدود کسان از افراد خرافاتی هستند که به خرافی بودن خود اعتراف دارند. کسانی که رفتاری غیر منطقی دارند، سعی می کنند آن را به گونه ای به دین و یا سنت ملی نسبت دهند. از این رو، واژه خرافه برای عموم مردم در شکل کلی آن روشن است. مانند کلمه شر، زشتی و افراط. به همین دلیل حتی کسانی که خود مروج خرافات و عقاید مسخره و غلو آمیز بوده اند، از این که به آنها بگویند خرافاتی بدشان می آید و حرفها و عقاید خود را عین صواب و حقیقت می دانند. خرافات از آن جهت که عقیده و رفتاری است نامعمول و رازگونه، کمتر زمینه نقد آن فراهم می گردد و لذا تبدیل به عقیده ای عمومی می شود.
مهم ترین خاستگاه خرافات در گذشته جهل انسانها از فرآیند اتفاقات طبیعی و یا راه حل آنها بوده، اما از نقش امور دیگر هم نمی توان غافل بود. مثلا امروز بهره برداری های دینی و سیاسی به آن بستر ها افزون شده است. خرافات جایگزین روش های منطقی و عقلی و حتی غیبی صحیح است. برای نمونه کسی که می خواهد محبوبیت و مشروعیت پیدا کند، به جای آنکه به دنبال رضایت عمومی و محبوبیت واقعی از طریق خدمت و مشروعیت و فرصت دادن به حق انتخاب مردم باشد، از طریق درست کردن هاله های قدسی و نقل مسائل شگفت انگیز برای خود جایی درست می کند و کم آوردن خود را این گونه جبران می کند.
سرلوحه آموزه های ادیان الهی بویژه اسلام مبارزه با خرافات است. قرآن کریم در داستان هاروت و ماروت (بقره/102) نمونه ای از این سوء استفاده و ترویج خرافه را باز گو می کند، که چگونه سحر را رواج داده و با جادو میان مرد و همسرش جدایی می افکندند. قصه فراعنه مصر را یاد می کند که با بسیج ساحران و ساختن برجی بلند برای یافتن خدای موسی در آسمان، می خواهد مانع دعوت موسی شود. (قصص/38) و نمرود را هم در دعوت به بت پرستی نمونه ای از این شیادی ذکر می کند(بقره/258).
پیامبران تلاش بسیار کرده تا به انسان نشان دهند که چه چیزهایی را حقیقت بدانند و از چه چیزهایی بر حذر باشند. چگونه دعا کنند و چه چیزهایی بخواهند و از که بخواهند. راه را از چاه، عقیده صحیح را از غیر صحیح بشناسند. به چه کسی عقیده پیدا کنند و مبنای باور به اشخاص چه چیزهایی باشد.
مهم ترین بخش مبارزه با خرافات که در قلمرو دین قرار می گیرد، مسائل مربوط به معرفت شناسی نظام هستی و پیدایش جهان و آفریدگار و عبادت درست آن و دیگران را به جای خدا نگرفتن و صفت خدایی به اشخاص ندادن است. پیامبران برای این مبعوث شده اند تا منطق و معیار و یا روش دستیابی به راه درست را نشان دهند، به همین دلیل به روشهای آن چون خردورزی و تشویق به علم تأکید کرده اند، تا با استفاده از این روشها از ابتلای به خرافات بر حذر کنند.
از این بخش که بگذریم، گاهی اموری سخیف و سطح پایین، که با احساسات و عواطف مردم رابطه مستقیمی دارد، رواج داده می شود. گروهی برای بزرگنمایی اشخاص و ایجاد هاله تقدس به نقل داستان های محیر العقول و بی ریشه و بی پایه که خاله زنکی از خاله زنکی دیگر گفته و یا کسی در خواب دیده، روی می آورند. آن جایی که حوزه عقیده و ذکر فضائل است، خبر واحد معتبر و قابل قبول نیست، تا چه رسد به اخباری که از دور ساختگی و جعلی بودنش آشکار است و تلاش گوینده برای اشک در آوردن از مردم کمکی به صحت آن نمی کند.
تصور گروهی این است که خرافه به عقیده و عمل ضرری نمی زند. در حالی که چون خرافات شبیه به اصل است، به امور اصلی و واقعی آسیب می زند. کسی که می خواهد ازدواج کند باید در باره همسر آینده خود تحقیق کند اما به طالع بین هم مراجعه می کند، یا فال می زند و یا کسی برای او خوابی نقل می کند تا شاید به او کمکی کند. اما همیشه این گونه نیست، مشکل جایی است که فرد جایگزین نداشته، یا این روش به همه زندگی و رفتار او سرایت کند، یا شخص از حوزه خصوصی آن را به حوزه عمومی بکشاند. از این رو خرافات در بسیاری از مواقع جایگزین روش هایی منطقی است که پایگاه درستی دارند و بدلی آن روش محسوب می شوند. به همین دلیل در روانشناسی گفته شده که تمایل به خرافات را هرگز نمی توان از بین برد، چون خرافات بخش جدایی ناپذیر آن دسته از مکانیسمهای سازگاری است که بدون آن ها آدمی قادر به ادامه حیات نیست.(جاهودا، گوستاو؛ روانشناسی خرافات، ترجمه محمد تقی براهنی، ص 261، تهران، نشر نو، 1363).
از سوی دیگر خرافات رابطه بسیار نزدیکی با باورداشتهای مذهبی صحیح دارد و در بیشتر موارد جزیی از مناسک مذهبی اند و از جهتی محصول حالات عاطفی مذهبی اند. اساس کار در فهم و تبیین دین و عقیده خرافی کنش مناسک آمیز است که از عواطف سرچشمه می گیرد، نه از باورداشت ها(همیلتون، ملکم ، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی ، ص 49، تهران، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان).
شایع ترین کانون خرافات دینی را منقولات تاریخی در باره اشخاص، حوادث، و حرکات مذهبی غیر مستند به دین در حل مشکلات شخصی، مانند بیماری ها و فشارها و آداب و رسوم به ظاهر مذهبی تشکیل می دهد که گاه از این راه وسیله تحریک احساسات و بهره برداری های سیاسی و مذهبی نیز می گردد. مثل ادعای هاله نور، یا حضور حضرت زهرا، یا حضور امام زمان در مجلس، رؤیت و ملاقات با امام زمان، و تأیید شخص در خواب، نقل خواب های شگفت انگیز و دیگر چیزهایی که به هدف مشروعیت بخشیدن و جلب نظر دیگران ادا می شود، یا در گذشته، نامه های زنجیره ای که با مضمون یکسان درباره کسی که خوابی دیده و او توصیه به تکثیر آن کرده و معمولاًدر اول صفحه کتابهای دعا در اماکن متبرکه نوشته می شود، نمونه هایی از این سنخ خرافات و با اهداف خاص است.
در تاریخ تفسیر قرآن کریم، یکی از بخش های متراکم در خرافات روایات اسرائیلی است. این روایات چنان گسترده و همراه با لا طائلات و امور غریب آمده، که حساسیت ایجاد کرده و یکی از مظاهر عقاید سخیف شناخته شده و به همین دلیل اسرائیلیات از قرن هشتم به بعد مورد هجمه محققان قرار گرفته است، هرچند که این حساسیت در قالب مباحث رجالی و حدیثی شکل گرفته و افرادی مانند کعب الاحبار و عبدالله بن سلام و وهب بن منبّه خبر سازان اصلی این جریان بحث شده، اما منشأ این وارسی، مشاهده نقل داستانها و عقاید شگفت انگیز و خرافی و بدور از عقل است. امروز ده ها کتاب در حوزه نقد روایات تفسیر اسرائیلی نگاشته شده که نشان از توجه و حساسیت به موضوع می دهد. البته این داستان ها در دورهای بعدی باز به شکل دیگر اتفاق افتاده است. مثلاً در دولت صفویه که حکومت برای مشروعیت دینی سخت به این چیزها نیاز داشت، در شکل دیگری خرافات رواج پیدا کرد و کسانی از سنخ مداحان بی سواد و پرمدعای خودمان به رواج این داستانها دامن زدند. و هرچه توانستند برای این و آن قصه و خواب فضیلت ساختند و تراشیدند و آن را به کتابهای دینی وارد کردند. ما امروز حتی احادیثی داریم که ریشه تاریخی آنها حداکثر به قرن نهم بر می گردد و پیش از آن در هیچ یک از کتابهای گذشته وجود ندارد.
ظاهرا خرافات بلیه ای عمومی است و کمتر جامعه ای یافت می شود که در خرافه پرستی درگیر نباشد. مهم این است که این عقیده و رفتار گسترش پیدا نکند و تبدیل به هنجار نشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر