سال 400 میلادی بود و امپراتوری روم وارد قرن پنجم می شد که راهبی بریتانیایی به نام پلاگیوس، که دوست و دشمن بر پاکی و وارستگی او معترف بودند، پا به شهر رم، مرکز مسیحیت، گذاشت. حدود 80 سال پیش تر مسیحیت، پس از چند سده فشار و شکنجه از دینی کوچک به یکی از ادیان قانونی امپراتوری روم تبدیل شده بود. همچنین نزدیک به 20 سال از زمانی گذشته بود که مسیحیت به تنها دین قانونی و رسمی امپراتوری روم تبدیل شده و در واقع بر آن امپراتوری مسلط شده بود.
پلاگیوس وارد شهر رم شد و با منظره ای بسیار عجیب و شگفت انگیز روبرو گشت. شهر رم غرق در گناه و فساد و تباهی بود. تعجب بیش از اندازه پلاگیوس از این جهت بود که حدود هشتاد سال از زمانی گذشته بود که این دین به تنها دین قانونی تبدیل شده بود و ادیان دیگر از این پس قانونی نبوده اند و پیروان آنها نه تنها مجاز به تبلیغ دین خود نبودند بلکه به جرم داشتن دینی دیگر مجازاتی سخت در انتظارشان بود. اما چرا مسیحیت نتوانسته بود شهر رم را از فساد و تباهی پاک کند و بلکه به ظاهر بر شرارت و گناه آن افزوده بود؟ مسیحیت یک دین اخلاقی بود و بیش از هر چیز دیگر بر اخلاق تاکید می کرد. شگفتی پلاگیوس از این جهت بود که یک دین اخلاقی چند دهه جلوتر بر یک امپراتوری حاکم گشته و نه تنها اخلاق جامعه را اصلاح نکرده بلکه بر بی اخلاقی آن بسیار افزوده است.
پلاگیوس با دو پرسش بسیار جدی روبرو بود که یکی پس از دیگری به ترتیب مطرح می شد:
1- آیا روایت و قرائتی از مسیحیت که در آن زمان عرضه می شد و اعمالی که به نام مسیحیت انجام می گرفت قادر نبود جامعه را اصلاح کند و فساد و گناه را از آن برچیند؟
2- آیا مسیحیت، آنگونه که عرضه و معرفی می شد، خود باعث فساد و تباهی جامعه نمی شد و بر شرارت و گناه آن نمی افزود؟
پلاگیوس پس از تامل و تفکر عالمانه و پارسایانه با گذر از سوال اول به سوال دوم رسید و بیان کرد که مسیحیت آن گونه که شما بیان می کنید و آن گونه که شما نشان می دهید خود باعث و مایه فساد جامعه است. این قرائت از مسیحیت که شما می گویید و در عمل نشان می دهید نه تنها قادر به اصلاح جامعه نیست و نه تنها نمی تواند اخلاق جامعه را بهبود بخشد، بلکه بر فساد و بی اخلاقی آن می افزاید.
پلاگیوس حقیقت را آن گونه که در می یافت، بیان کرد و بر آن اصرارمی ورزید و هزینه آن را هم پرداخت کرد. او مرتد و بدعتگزار اعلام شد و در انزوای کامل رخت از جهان بربست(ر.ک. مسیحیت و بدعت ها، فصل 11).
بنابراین ممکن است دینی بیش از هر چیز دیگر بر اخلاق تاکید کند و مبارزه با گناه و فساد در سرلوحه برنامه های آن باشد، اما کسانی که مدعی عرضه آن و دفاع از آن هستند به گونه ای آن را عرضه و معرفی کنند و به گونه ای از آن دفاع کنند و در مقام عمل آن را به گونه ای نشان دهند که نه تنها داروی دردهای جامعه نباشد، بلکه به زهری کشنده برای آن تبدیل شود.
به هر حال در متون مقدس مسیحی از قول عیسی مسیح(ع) آمده است: «به کسی که به تو بدی می کند بدی نکن و اگر کسی به گونه راست تو سیلی زند گونه دیگر خود را به طرف او بگردان...»(انجیل متی، 40:5) و می گوید: «شنیده اید که همسایه خود را دوست بدارید و با دشمن خویش دشمنی کن، اما من به شما می گویم دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانی که به شما جفا می رسانند دعا کنید...»(همان،43-44). اما کسانی به نام عیسی مسیح و به اسم دین، کلیسای قرون وسطا را به وجود آوردند و به نام دین خشونت ها و بی رحمی هایی انجام دادند که نتیجه آن قرن ها دین گریزی و دین ستیزی بوده است.
و اینک ما هستیم و دین مبین اسلام و متون مقدس آن و سیره پیشوایان آن از یک سو، و از سوی دیگر چهره ای از اسلام که ما معرفی می کنیم و نشان می دهیم. پیامبر ما که خداوند متعال اخلاق نیکوی او را می ستاید و خلق نیکوی او را عامل اصلی موفقیت او در جذب انسان ها و تحول درونی آنان به حساب می آورد، هدف رسالت خود را اخلاق و اتمام و اکمال فضایل اخلاقی می شمارد و می فرماید: «من برای اتمام مکارم اخلاق مبعوث شده ام»(کیمیای سعادت، ج2، ص3) و می فرماید: «بر شما باد مکارم اخلاق که من برای آن مبعوث شده ام»(بحار الانوار، 71، ص420).
سوال مهم و اساسی که ما با آن روبرو هستیم این است که اگر پیامبر ما برای اخلاق نیکو مبعوث شده و اگر او، که الگو و اسوه ماست، اخلاق نیکویش مهم ترین و برجسته ترین بعد شخصیت اوست، و اگر جامعه و نظام ما یک جامعه و نظام اسلامی و محمدی است آیا نباید مشخصه اصلی آن فضایل اخلاقی باشد؟
اگر جامعه ما اسلامی است و اگر ما مدعی هستیم که اسلام را پیاده می کنیم باید بتوانیم بگوییم که ما جامعه ای ساخته ایم که می تواند الگوی جهانیان باشد. ما انسان هایی تربیت کرده ایم که دینداری اشان از اخلاق نیکویشان پیداست. آنان چنان به اخلاق اسلامی پایبندند که هرگز دروغ نمی گویند و تهمت نمی زنند و فحاشی نمی کنند و فریب و حیله در کارشان نیست و...اما اگر اینگونه نباشد و کسانی که شعار دین می دهند و مدعی دفاع از دین هستند از اخلاق بسیار فاصله دارند و اگر مشخصه جامعه ما اخلاق نیست پس یک جای کار خراب است.
چنان که به وضوح تمام از متون دینی ما بر می آید هدف اصلی دین ما ساختن اخلاق جامعه است. اما آیا می توان مدعی شد که ما در این امر موفق بوده ایم؟ اگر اینگونه نیست پس باید علت را جستجو کرد. دو سوالی که پیش روی پلاگیوس قرار داشت اکنون پیش روی ما قرار دارد. آیا ما دین را به درستی معرفی کرده ایم؟ آیا ما چهره نورانی دین را با اعمال و رفتار خود مخدوش نکرده ایم. آیا اسلام همین است که ما می گوییم و در عمل نشان می دهیم؟
به هر حال امروزه سوال برخی از عالمان دین این است که چرا در میان برخی از جوانان ما گرایش به ادیان دیگر دیده می شود و چرا در جامعه ما کسانی می توانند به راحتی جوانان را به سمت و سوی دیگر ببرند؟ این سوال و پرسش و دغدغه بسیار بجا و مناسب است. اما باید پرسید که آیا ما با اعمال و رفتار خود و با زشت نشان دادن چهره اسلام زمینه این کار را فراهم نیاورده ام؟ آیا ما با معرفی نادرست اسلام این امکان را فراهم نکرده ایم که دیگران به راحتی ادیان دیگر را به جوانان ما برتر از اسلام نشان دهند؟ اگر اینگونه است پس مهم ترین و ضروری ترین کار برای ما این است که به اصلاح خویشتن بپردازیم.
کسانی که درد دین دارند و نگران وضعیت دینی جوانان این مرز و بوم هستند باید واقع گرایانه و حق جویانه در پی علت های ناهنجاری های موجود باشند. واقع این است که علت اصلی را باید در درون خانه جست و جو کرد نه بیرون آن. به جای اینکه همه چیز را به دشمن خارجی نسبت دهیم به فکر معالجه ضعف های درونی باشیم.
نقل است که مردی کودکی را در آغوش گرفته بود تا او را آرام کند اما کودک نه تنها آرام نمی شد بلکه هر چه او تلاش بیشتری می کرد فریاد کودک بلند تر می شد. فردی به آن مرد گفت مشکل خود تو هستی و کودک از تو می ترسد اگر می خواهی کودک آرام شود او را رها کن.
مشکل ما این است که متولیان دین در جامعه ما خود باعث نفرت مردم از دین می شوند. طریقه دفاع ما از دین باعث رانده شدن مردم می شود. طریقه دعوت ما به سوی دین موجب فرار مردم می شود.
به ما گفته اند که: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» با غیر زبانهایتان مردم را به سوی دین دعوت کنید. مقصود این است که چنان به دین عمل کنید که هر کس شما را می بیند به دین علاقه مند شود. اما ما در عمل مردم را فراری می دهیم و فریاد گوشخراشمان در دفاع از دین بلند است.
قرآن مجید درباره امت پیامبر(ص) می فرماید: «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید: به کار پسندیده فرمان می دهید و از کار ناپسند باز می دارید و به خدا ایمان دارید»(آل عمران/110). ویژگی امت برتر قرآن این است که در آن کار پسندیده انجام شود و از کار ناپسند پرهیز شود و بلکه بالاتر اینکه دغدغه و هدف و انگیزه عموم جامعه اصلاح باشد. اما جامعه ای که در آن نه تنها جلوی بی اخلاقی گرفته نمی شود، بلکه این امر به ابزاری برای پیشبرد امور تبدیل می شود هرگز امت برتر نیست. جامعه ای که در آن بی اخلاقی منع و نهی نمی شود و بلکه در منابر و محافل دینی توجیه می شود، شباهتی به امت برتر قرآن مجید ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر