۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

از روزه فقهی تا روزه اخلاقی-معنوی


خداوند تعالی می فرماید: «یا ایها الذین امنوا کُتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون» (بقره/183) ای کسانی که ایمان آورده اید، روزه بر شما مقرر شده است، همان گونه که بر کسانی که پیش از شما بوده اند مقرر شده بود، باشد که پرهیزگار شوید» مطابق این آیه شریفه هدف از روزه و علت غایی آن پرهیزگار و پارسا شدن انسان هاست. روزه برای این است که در درون انسان تحولی عظیم ایجاد شود و انسان به مقامی بس والا، که مقام پارسایان است نایل آید. پارسایان ویژگی هایی دارند از جمله اینکه اهل ایثارند و به هنگام گشایش و تنگدستی انفاق می کنند و کینه دیگران را به دل نمی گیرند و خشم خود را نسبت به جفایی که به آنان شده است فرو می خورند و از مردم در می گذرند و البته اینان به مقام رفیع نیکوکاران و محسنان نایل می آیند که محبوب خدایند (ال عمران/134).
روزه عبادتی ارزشمند است. پیامبر خدا(ص) آن را سپری در برابر آتش شمرده است (الکافی، ج4، ص62) و نیز آن را زکات بدن ها به حساب آورده است (گزیده میزان الحکمه، ص460) و حضرت زهرا(س) می فرماید خداوند روزه را برای استواری اخلاص واجب فرمود (بحار الانوار، ج96، ص368) و امام باقر(ع) روزه را آرام بخش دل ها می شمرد(امالی الطوسی، ص296) و امام صادق می فرماید روزه دار خوابش عبادت و سکوتش تسبیح و عملش پذیرفته و دعایش مستجاب است (من لا یحضره الفقیه، ج2، ص76) اما روزه چیست و مقومات آن کدام است؟ اجزاء و عناصر ذاتی آن کدامند، اجزاء و عناصری که با نبود یکی از آنها این روزه هویت خود را از دست می دهد؟ پاسخی که فقه به این پرسش می دهد به قرار زیر است:
«روزه آن است که انسان برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از چیز هایی که روزه را باطل می کند خودداری نماید و چیزهایی که روزه را باطل می کنند نه چیزند: اول خوردن و آشامیدن، دوم: جماع، سوم: استمناء، چهارم: دروغ بستن به خدا و پیامبر(ص) و جانشینان او(ع)، پنجم: رساندن غبار غلیظ به حلق، ششم: فروبردن تمام سر در آب، هفتم: باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح، هشتم: اماله کردن با چیزهای روان، نهم: قی کردن (توضیح المسائل مراجع، ج1، ص 880 و 891).
این روزه فقهی است و مقومات آن یک امر ایجابی و فعلی، یعنی نیت است و نُه ترک فعل که بیان شد. اگر کسی این امور را رعایت کند تکلیف فقهی خود را انجام داده و ادا و قضا از او ساقط است. اما سوال این است که آیا با این روزه فقهی آن مقام پارسایی که در قرآن مجید هدف روزه ذکر شده بود حاصل می شود؟ از روایات پرشماری خلاف این امر برداشت می شود.
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «روزه دار گرچه در بستر خویش خفته باشد، تا زمانی که غیبت نکند در حال عبادت خداست» (ثواب الاعمال، ص75). آن حضرت در حدیثی دیگر باطل کننده های روزه را پنج چیز بیان می کند: «پنج کار روزه را باطل می کند و وضو را می شکند: دروغ، غیبت، سخن چینی، نگاه شهوت آلود و سوگند دروغ» (نهج الفصاحه، ص303). و می فرماید: «روزه سپری محکم است، اگر با دروغ یا غیبت پاره نشود» (همان). هیچ یک از مواردی که پیامبر(ص) به عنوان مبطل روزه بیان فرمودند با مبطلاتی که در فقه آمده است منطبق نیست، و از سوی دیگر همه این موارد به اخلاقیات و حقوق انسان ها مربوطند. و البته این موارد نمونه هایی هستند و چه بسا این نمونه ها پایین ترین اخلاقیات و حقوق دیگر انسان ها باشند و امور بالاتر و مهم تر به طریق اولی مبطل روزه هستند. برای مثال در این روایات بر مبطل بودن غیبت تاکید شده است. اما غیبت آن است که در غیاب کسی عیوبی که در او هست یا کارهای خطایی که او انجام داده ، ذکر شود. اما تهمت و بهتان آن است که عیوبی که ندارد و کارهایی که نکرده است به او نسبت داده شود. و همان طور که در روایات آمده، تهمت و بهتان بسیار بدتر از غیبت است. در واقع غیبت کف تضییع حقوق دیگران است. وقتی این امرِ پایین تر و کمتر، مبطل روزه است تکلیف امور بالاتر و سخت تر روشن است.
آری، روزه آن است که انسان با همه اعضا و جوارحش روزه باشد و علاوه بر حق خدا و مقدم بر آن، حقوق انسان ها را رعایت کند و به اخلاقیات پایبند باشد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «خداوند می فرماید: کسی که جوراح و اندامهایش از حرام های من روزه ندارد، مرا چه حاجت که به خاطر من از خوردن و آشامیدن خودداری ورزد» (گزیده میزان الحکمه، ص 462) و امام علی(ع) می فرماید: «روزه دوری کردن از حرام هاست؛ همان طور که آدمی از خوردن و آشامیدن خودداری می کند» (بحار الانوار، ج96، ص294) و حضرت زهراء(س) می فرماید: «اگر روزه دار زبان و گوش و چشم و اعضا و جوارح خود را نگه ندارد، روزه به چه کارش می آید» (دعائم الاسلام، ج1، ص268).
پس روزه فقهی تنها پوست و ظاهر است و محتوا فراتر از فقه است. مطابق فقه اگر کسی به ظاهر روزه داشته باشد و مبطلات فقهی را که گفته شد انجام ندهد و از صبح تا شب دروغ بگوید و غیبت کند و تهمت و بهتان بزند و خون بریزد و دزدی کند و ... باز روزه او به لحاظ فقهی صحیح است و تکلیف خود را انجام داده است، اما از نگاه بالاتر، که نگاهی اخلاقی و معنوی است، چنین روزه ای هیچ ارزشی ندارد. پیامبر خدا می فرماید: چه بسیارند کسانی که شبانگاهان به نماز بر می خیزند و تنها بهره اشان ازاین نماز بیخوابی است و چه بسیارند روزه دارانی که تنها بهره شان از روزه اشان گرسنگی و تشنگی است (نهج الفصاحه، ص303) و امام علی(ع) می فرماید: «چه بسیار روزه دارانی که از روزه خود جز گرسنگی و تشنگی بهره ای نمی برند و چه بسیار شب زنده دارانی که از قیام شبانه خود جز بی خوابی و خستگی ثمره ای نمی گیرند. پس خوشا به حال خواب هوشمندان و افطارشان» (نهج البلاغه، حکمت 145).
آنچه بیان شد منحصر در روزه نیست. عبادات دیگر نیز همین وضعیت را دارند. نماز فقهی تعریف و اجزاء و مبطلاتی دارد که با نماز اخلاقی و معنوی متفاوت است. نماز به فرموده رسول خدا(ص) نور مومن و ستون دین است (نهج الفصاحة، ص545) و مایه نزدیکی هر پرهیزگاری به خداوند است (همان، ص546). اما همین نماز ممکن است اثر عکس داشته باشد و انسان را از خدا دور کند. پیامبر(ص) می فرماید: هر کس نمازش او را از فحشاء و منکر باز ندارد این نماز باعث دوری اش از خدا می شود» (همان، ص542). آن حضرت می فرماید: «خداوند به من وحی فرمود که به مردم هشدار بده که کسی که یکی از بندگان من برگردن او حقی داشته باشد و به او ظلمی کرده باشد وارد هیچ یک از خانه های من نشود، زیرا تا زمانی که در پیشگاه من به نماز ایستاده، اورا لعنت می کنم، مگر اینکه آن حق را بازگرداند» (بحارالانوار، ج84، ص249). همچنین آن حضرت می فرماید یکی ازکسانی که نمازش پذیرفته نیست پیشوا و رهبر قومی است که با آنان نماز می خواند، در حالی که مردم از او راضی نیستند (مکارم الاخلاق، ج2، ص324) و می فرماید کسی که غیبت کند تا چهل شبانه روز خداوند نه نمازش را می پذیرد و نه روزه اش را، مگر اینکه غیبت شونده او را ببخشد (جامع الاخبار، ص412). و امام صادق(ع) می فرماید: هرکس به پدر و مادر خود، گرچه به وی ستم کرده باشند، دشمنانه نگاه کند، خداوند نمازش را نمی پذیرد (الکافی، ج2، ص349).
اینها نمونه هایی از سخنان بزرگان دین است که مطابق آنها نماز به واسطه تجاوز به حقوق مردم یا عدم رعایت اخلاقیات باطل می شود و ارزش خود را از دست می دهد، در حالی که در فقه هیچ یک از اینها نماز را باطل نمی کند. از سوی دیگر همه ارزش نماز به این است که مشتمل بر یاد خداست: «اقم الصلاة لذکری» (طه/14) نماز را به خاطر یاد من به پا دار. حال اگر کسی از اول تا آخر نماز به یاد خدا نباشد، بلکه در فکر امور شیطانی باشد و برای تضییع حقوق دیگران و فساد در زمین نقشه بکشد باز نماز او به لحاظ فقهی صحیح است.
این در حالی است که پیامبر (ص) می فرماید: کسی که در نمازش خشوع نداشته باشد، نمازش نماز نیست (گزیده میزان الحکمه، ص 447) و از آن حضرت پرسیده می شود که خشوع چیست؟ آن حضرت پاسخ می دهد: فروتنی در نماز و اینکه بنده با تمام دلش به پروردگارش رو کند (دعائم الاسلام، ج1، ص158) و می فرماید: خداوند نماز بنده ای را که دلش با بدنش حضور ندارد، نمی پذیرد (المحاسن، ج1، ص406) و می فرماید: دو رکعت نماز ساده و سبک، اما همراه با تفکر، بهتر است از شبی را تا به صبح نماز گزاردن (ثواب الاعمال، ص68). امام علی(ع) می فرماید: انسان باید در نمازش خشوع داشته باشد، کسی که دلش در برابر خداوند خاشع باشد، جوارح او نیز خشوع خواهد داشت و بنابراین، با چیزی بازی نمی کند (الخصال، ص628).
آری اگر نماز معراج مومن است و رحمت الهی را فرود می آورد (غررالحکم، ح2214) و کبر را از بین می برد (بحار الانوار، ج82، ص209؛ امالی الطوسی، ص296) و انسان را به خدا نزدیک می کند (الخصال، ص620) و بالاخره اگر نماز جلو فحشا و منکر را می گیرد (عنکبوت/45) و انسان را پارسا می سازد، نماز فقهی نیست، بلکه نماز فقهی ممکن است خودش گناه باشد و همان طور که در احادیث آمده بود، خودش باعث لعنت خداوند شود. همین سخن درباره حج و دیگر عبادات نیز وجود دارد.
در واقع باید بگوییم که هر خاصیت و نتیجه و ثمره ای برای هر عبادت وجود داشته باشد، حتما آن نتیجه از آنِ روح آن عبادت است و نه بدن آن. این در حالی است که فقه متکفل درست کردن بدن اعمال عبادی است و درباره روح آن ها باید در جای دیگری بحث شود. اما جای آن کجاست؟
فقه در ابتدا معنای دیگری داشت و این کلمه در آیات و روایات معنای متداول امروزی را ندارد. امروزه کلمه فقه به معنای علمی است که به استنباط و بیان احکام عملی فرعی می پردازد، اما این واژه در معنای اولیه آن و نیز در متون اصلی اسلامی به معنای اسلام شناسی است که شناخت همه ابعاد دین را در بر می گیرد. در واقع فقه در معنای اولیه آن دو شاخه اصلی داشت که یکی فقه اکبر خوانده می شد و دیگری فقه اصغر که این دومی همان فقه به معنای امروزی آن است. در واقع فقه معنای اولیه خود را از دست داده و مساوی با فقه اصغر گردیده است. فقه اصغر به جسم و بدن عبادت می پردازد و برای بحث از روح آن باید سراغ فقه اکبر رفت.
در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنیم که مساوی کردن اسلام با فقه به معنای امروزی آن، یعنی همان فقه اصغر، انحرافی بس عظیم است و در واقع به معنای این است که اسلام روح خود را از دست بدهد و تنها جسم و بدن آن باقی بماند. فقه اصغر دو بخش دارد یکی عبادیات و دیگری احکام اجتماعی. سقف هدف و دستاورد هر دو بخش فقه عدالت است. اما عدالت به دو معنا به کار می رود که یکی مضیق تر و دیگری موسع تر است. عدالت در یک معنا در مقابل ظلم است و در معنای دیگر در مقابل فسق قرار دارد. در واقع این معنای دوم گسترده تر است، چرا که هم در مقابل ظلم به نفس است و هم ظلم به غیر. ولی معنای اول تنها مقابل ظلم به غیر است. هدف نهایی بخش اجتماعی فقه عدالت در مقابل ظلم به دیگران است. پیشتر در نوشتاری تحت عنوان «آرمان دین، عروج به قله اخلاق» به این بخش پرداخته شد و بیان شد که در واقع این عدالت کف است اما قله کمال انسانی بسیار فراتر از این است.
همین نکته درباره بخش عبادیات فقه نیز صادق است. این بخش انسان را از فسق بیرون می آورد. نهایت کاری که این بخش انجام می دهد این است که بدن و پیکر بی روح عبادات را درست می کند. اما باید توجه داشت که اصل دین و همه نقش و کارکرد آن و نیز نقش و کارکرد اجزاء آن به روح آن است و نه به بدن و منحصر کردن دین در فقه به معنای گرفتن روح از آن و به معنای گرفتن همه نقش و کارکرد آن است. حتی اگر دین را مساوی فقه نکنیم ولی بخش عمده یا اصلی آن را فقه بدانیم باز دچار خطایی فاحش و انحرافی عظیم گشته ایم.
البته نکته ای دیگر وجود دارد و آن اینکه جدا شدن فقه اصغر از فقه اکبر به معنای جدا شدن شاخه از تنه بوده است. فقه اصغر اگر منطبق بر فقه اکبر نباشد و برگرفته از آن نباشد در واقع بی ریشه و ناسازگار با اصل و تنه است. برای مثال در فقه اکبر از این بحث می شود که خدا عادل است و هیچ حکم و دستوری ظالمانه ندارد. آیا فقیهی می تواند مطابق یک روایت ظنی فتوایی دهد و حکمی برداشت کند که با عدالت خدا ناسازگار باشد؟ اما مقصود ما در این نوشتار این بحث نیست و در زمانی دیگر باید به آن پرداخت.
به هر حال توقف در فقه اصغر به معنای توقف در مقدمه است. فقه اصغر تنها سکوی پرواز را فراهم می کند. نماز و روزه و دیگر عبادیات در شکل فقهی آنها هیچ یک از آثار و نتایج گفته شده را ندارد. این علم وظیفه اش ساختن بدن و جسم است و روح را باید از جای دیگر گرفت. پرواز به ملکوتِ معنا و قله اخلاق هر چند به سکوی فقه نیازمند است، اما فراتر از آن است.
این نوشتار را با سخن خداوند متعال آغاز کردیم که می فرمود روزه برای ایجاد پرهیزگاری و پارسایی واجب شده است. سخنی از رسول خدا(ص) پایان بخش آن است: اگر چندان نماز بخوانید که چون چله کمان شوید، و چندان روزه بگیرید که مانند کمان گردید، خداوند از شما نپذیرد مگر با پارسایی (بحار الانوار، ج84، ص258).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر