۱۳۹۰ شهریور ۸, سه‌شنبه

رسالت اصلی دین، بستن چشم ها و گوش ها، یا تطهیر دل ها و جان ها؟

مرحوم شهید مطهری در بحث انسان کامل اشعاری از شعرای بزرگ را نقل و نقد می کند. ایشان این رباعی را از سعدی نقل می کند:

       من آن مورم که در پایم بمالند          نه زنبورم که از نیشم بنالند
      کجا خود شکر این نعمت گزارم         که زور مردم آزاری ندارم 

ایشان خطاب به سعدی می گوید مگر امر دایر بین این است که انسان یا باید مور باشد و زیر پا له شود یا زنبوری باشد که نیش بزند که اولی بر دومی ترجیح داده شود؟ صورت سومی هم وجود دارد که آن برترین صورت است و آن اینکه انسان زور داشته باشد ولی آزاری نرساند. ایشان شعر سعدی را اینگونه اصلاح می کند:

       نه آن مورم که در پایم بمالند           نه زنبورم که از نیشم بنالند
       چگونه شکر این نعمت گزارم           که دارم زور و آزاری ندارم

ایشان شعر دیگری از سعدی را نیز نقد می کند:

       بدیدم عابدی در کوهساری             قناعت کرده از دنیا به غاری
      چرا گفتم به شهر اندر نیایی            که باری، بند از دل برگشایی
      بگفت آنجا پری رویان نغزند           چو گل بسیار شد پیلان بلغزند

عابد می گوید من در غار زندگی می کنم و به شهر نمی آیم چرا که در شهر صحنه هایی وجود دارد که اگر چشم من به آنها بیفتد پایم می لغزد. پس وظیفه من آن است که کاری کنم که چشمم آن صحنه ها را نبیند. اما آیا آن دینداری ای که قرآن مجید و متون اسلامی طلب می کند این است که کاری کنیم که چشم ما چیزی را نبیند یا اینکه درون خود را به گونه ای بسازیم که کنترل خود را در دست داشته باشیم و با اینکه چشم می بیند بتوانیم خود را حفظ کنیم؟ روشن است که سراسر متون دینی این دومی را طلب می کند.
ایشان شعری از بابا طاهر نیز در همین مضمون نقل و نقد می کند:

      ز دست دیده و دل هر دو فریاد        که هر چه دیده بیند دل کند یاد
       بسازم خنجری نیشش ز فولاد          زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

آیا مشکل از چشم است که همه چیز را می بیند یا مشکل از دل است که هر آنچه را که چشم می بیند طلب می کند؟ ظاهرا شاعر مشکل را در چشم می بیند و به مبارزه با آن می پردازد. اما آیا از متون دینی هم همین برداشت می شود یا اینکه بر عکس است و بیشتر باید فکری به حال دل کرد؟ به نظر می رسد اخلاق اسلامی این دومی را طلب می کند (مطهری، مرتضی، انسان کامل، ص133-134).
آری! این مشکل و انحرافی است که در تاریخ ادیان وجود داشته است. کسانی برای پرهیز از گناه از جامعه جدا می شده اند یا با بدن خود مبارزه می کرده اند. خنجر فولادین بابا طاهر را، اُریجن، متأله مسیحی سده های اولیه میلادی، ساخت و با آن به جنگ بدن خود رفت. او برای پرهیز از شهوت و با سوء برداشت از آیه ای از انجیل خود را مقطوع النسل ساخت. دیگرانی در همین مسیحیت از قرن چهارم میلادی برای گریز از جامعه فساد آلود، رهبانیت و غارنشینی را برگزیدند. اما به هر حال این رهبانیت در قرآن مجید و سیره ائمه اطهار تایید نشده و بلکه رد شده است.
به هر حال سخن این است که برای پرهیز از گناه چه باید کرد؟ روشن است که برخی از صحنه های وسوسه انگیز چه بسا باعث انحراف افراد و لغزیدن آنان می شود و انسان هم وظیفه دارد که تلاش کند در حد امکان جامعه را از صحنه های اینگونه پاک کند، و هم وظیفه دارد که جوری حرکت و عمل کند که با این صحنه ها کم تر مواجه شود. اما آیا این تمام کار است و ماموریت اصلی دین این است که کاری کند که این صحنه ها را از اجتماع جمع کند و یا به انسان ها دستور دهد که به گونه ای زندگی کنند که هرگز شاهد این صحنه ها نباشند؟ یا اینکه ماموریت و رسالت اصلی دین چیز دیگری است و دین می خواهد قلب و دل و درون انسان ها را به گونه ای بسازد که بتوانند هنگامی که با صحنه ای روبرو می شوند به راحتی از کنار آن بگذرند و بر وسوسه ها فائق آیند و نلغزند؟
به نظر روشن و آشکار می رسد که دین در پی این است که درون انسان ها را بسازد و آن را به گونه ای بگرداند که بر ظاهر و بدن فرمانروایی کند. شاید دو عنوان و واژه «قلب» و «نفس»، که در دین به آنها توجه ویژه ای شده، این مطلب را آشکار کند.
درباره قلب یا دل و توجه به آن و ساختن آن تاکید های زیادی شده است. در آیه ای از قرآن مجید آمده است که قلب و دل سالم است که در قیامت نجات می یابد: «در روزی که مردم بر انگیخته می شوند، رسوایم مکن. روزی که هیچ مالی و فرزندی سود نمی دهد، مگر کسی که قلبی سالم نزد خدا آورد» (شعرا/ 87-89). و پیامبر خدا(ص) می فرماید: «خداوند تعالی، به چهره ها و دارایی های شما نمی نگرد بلکه به دل ها و کرده های شما می نگرد» (امالی الطوسی، ص536). امام صادق(ع) می فرماید: «جایگاه دل نسبت به بدن، همچون جایگاه امام و پیشواست نسبت به مردم» (علل الشرایع، ص 109).
پس مهم ترین بخش بدن و مرکزی ترین آنها دل و قلب است به همین جهت است که  سلامت آن مهم تر از هر بخش دیگر است. امام باقر(ع) می فرماید: هیچ سلامتی چون سلامت دل نیست (بحار الانوار، ج78، ص164). در حدیثی از حضرت موسی(ع) نقل شده است که مقرب ترین انسان ها نسبت به خداوند پاکدلان هستند (المحاسن، ج1، ص457). و امام علی(ع) می فرماید: «دل های پاک بندگان، نظرگاه های خدای سبحان است. پس هر که دلش را پاک سازد خداوند به آن بنگرد» (غرر الحکم، ح6777).
در آیات و روایات گاهی سخن از بیماری و مرض قلب و دل رفته است (بقره/10؛ کافی، ج2، ص257) و گاهی سخن از داروی این درد و مرض است (نهج البلاغه، خ198) همچنین گاهی سخن از مرگ دل و قلب به میان آمده است (نهج البلاغه، حکمت 349).
از آیات و روایات فوق روشن و آشکار است که جای دین و دینداری قلب و دل است و نه اعضای ظاهری. امام جواد(ع) در حدیثی بر این نکته تصریح می کند: «ره سپردن به سوی خداوند متعال با دل و قلب، انسان را بهتر به سرمنزل مقصود می رساند تا به رنج افکندن اعضای بدن با اعمال» (گزیده میزان الحکمه، ص653).
واژه دیگری که در متون دینی آمده و تسلط بر آن و مراقبت از آن مهم و اساسی شمرده شده است «نفس» است. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «مجاهد کسی است که به خاطر خدا با نفس خود مبارزه کند» (تحف العقول، ص 243). آن حضرت جهاد با نفس را جهاد اکبر و بزرگ تر می نامد (معانی الاخبار، ص160). آن حضرت رابطه نفس و دل را اینگونه بیان می کند: «با خواهش های نفس خود بستیزید، دل هایتان را حکمت فرا می گیرد» (تنبیه الخواطر، ج2، ص119). امام علی(ع) می فرماید: «جهاد با نفس کابین بهشت است» (غررالحکم، ح4755) و می فرماید: «با پیکارهای بی امان با نفسهایتان زمام آن را در اختیار خود بگیرید» (غررالحکم، ح2489) و می فرماید: «ای مردم! به تربیت نفس های خود بپردازید و آن را از حرص به عادت هایش باز دارید» (نهج البلاغه، حکمت 359).
پس روشن است که دینداری به این است که انسان نفس خود را در کنترل خویش در آورد و قلب و جان خود را پاکیزه گرداند. انسانی که به معالجه درون خود پرداخته و آن را پاک و پاکیزه و سالم گردانیده است، می تواند اعضای ظاهری خود را نیز کنترل کند. پس مهم ترین وظیفه هر انسان دیندار پرداختن به درون و اصلاح آن است و تا آن سالم و درست نشود کنترل و حفظ اعضای ظاهری ممکن نیست.
اما کسان زیادی در طول تاریخ از این جهت به خطا رفته و می روند. آنان گمان کرده و می کنند که برای پرهیز خود و جامعه از گناه وظیفه دارند کاری کنند که اعضای ظاهری هرگز در معرض گناه نباشد و هرگز زمینه گناه برای آن وجود نداشته باشد. این درست است که باید زمینه های گناه در جامعه نباشد و نیز هر انسانی وظیفه دارد که خود را حتی الامکان از صحنه های وسوسه انگیز دور نگه دارد، اما آیا این بدین معناست که کاری کنیم که در جامعه امکان گناه وجود نداشته باشد؟ روشن است که چنین چیزی نه ممکن است و نه مطلوب دین.
این خطاست که گمان رود برای پیش گیری از گناه باید فضایی به وجود آید که هرگز زن و مرد نامحرم با هم روبرو نشوند و برای مثال گمان کنند وظیفه دارند در مراکز آموزشی با جداسازی جنسیتی زمینه گناه را از بین ببرند.
فرض کنیم کلاس های درس را جدا کردیم، راهروها و سالن ها و فضای باز دانشگاه را چطور؟ خیابان و مترو و وسایل حمل و نقل عمومی و مغازه و بازار و پاساژ را چطور؟ پارک ها و سینماها و دیگر مراکز عمومی را چطور؟
نه! هرگز! آنچه مطلوب اصلی متون دینی است این است که انسان ها از درون ساخته شوند تا بتوانند خویشتن را کنترل کنند. نظام های مدعی دین باید بیشترین توجه اشان این باشد که انسان متقی تربیت کنند و البته سعی کنند به صورتی صحیح جلوی ناهنجاری های اجتماعی را بگیرند. جامعه دینی جامعه ای است که انسان های پارسا و متقی تربیت می کند، انسان هایی که درون خود را اصلاح کرده و بر همه اعضا و جوارح خود تسلط کامل دارند و در عین حال که در اجتماع زندگی می کنند و چه بسا با صحنه هایی نیز روبرو می شوند بتوانند، به فرموده قرآن مجید چشم های خود را فرو نهند و پاکدامنی ورزند (نور/30-31).
آری! رسالت اصلی و هدف گوهرین دین پاکیزه کردن دل ها و جان ها و معالجه بیماری های آنهاست تا بتوانند خود را در برابر وسوسه ها از لغزش ها حفظ کنند، و نه بستن چشم و گوش انسان ها و نگه داشتن تن ها و بدن های آنان در محیطی استرلیزه شده که در آن هرگز امکان گناه کردن نباشد.

۱ نظر:

  1. من مدتی است که یادداشتها و مقاله های آقای سلیمانی اردستانی را دنبال می کنم و می خوانیم و باید گفت که بی شک لباس مقدس روحانیت و عنوان روحانیت برازنده و شایسته ایشان می باشد. جون خودم علاقه و عشق زیادی به مقوله نظریه پردازی و تفکر در فلسفه به همراه همچنین گزاره های دینی دارم اکنون از حامیان ایشان هستم.

    پاسخحذف