۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

مهجوریت تئوریک قرآن کریم

قرآن مجید در آیه ای صحنه ای از قیامت را به تصویر می کشد که در آن پیامبر(ص) از قوم خود نزد خدا به این خاطر شکایت می کند که آنان باعث مهجور و متروک شدن این قرآن شدند (فرقان/30). اگر قرآن مجید در برهه ای از تاریخ در جامعه ای مهجور و متروک شده باشد آیا باز آن جامعه آیین محمدی را دارد یا اینکه هر چند نام آن دیانت را بر خود دارد اما این نام اسمی بی مسمی و بی محتواست؟ روشن است که اینگونه است چرا که اساس دیانت پیامبر و منبع اصلی آن کتاب خداست و بدون آن قطعا دین هویت اصلی خود را از دست می دهد.
اما این مهجوریت هرگز به معنای این نیست که کتاب رسما کنار گذاشته می شود، چرا که چنین چیزی ممکن نیست؛ بلکه به این معناست که اسم آن باقی است و به ظاهر مورد احترام است، اما آن نقشی را که باید در دیانت مردم ایفا کند نمی کند و آن جایگاهی که باید در زندگی دینی مردم داشته باشد ندارد. این امر به دو صورت رخ می دهد یکی به صورت عادی و در میان توده های مردم و یکی به صورت آکادمیک و تعریف شده و در مراکز علمی. در میان توده های مردم مهجوریت به این صورت است که با اینکه قرآن در همه مراحل زندگی از تولد تا مرگ به عنوان شیءای مقدس حضور دارد و به آن تبرک جسته می شود و با اینکه به آن قسم خورده می شود و با اینکه تلاوت و حفظ می شود ولی در زندگی عملی جایی ندارد. پیش تر در نوشتاری تحت عنوان «ارزش تلاوت کتاب خدا ... » به این معنای مهجوریت پرداخته شد. در این نوشتار بر آن هستیم که به مهجوریت به معنای نظری و تئوریک و آکادمیک آن بپردازیم.
مقصود از این نوع مهجوریت آن است که ساختار علوم اسلامی و چینش منابع دارای حجیت به گونه ای باشد که عملا جایی و نقشی برای قرآن مجید باقی نماند. شاید اشاره به تاریخ دو دین هم خانواده با اسلام، یعنی یهودیت و مسیحیت، و آنچه از این جهت بر این دو دین گذشته است قدری اصل سوال و پرسش را آشکار سازد. یهودیان از چند قرن قبل از میلاد مسیح به دو شاخه عمده فریسیان که اکثریت بودند، و صدوقیان، که پس از چند قرن از بین رفتند، تقسیم شدند. فریسیان، که یهودیت کنونی در اندیشه های آنان ریشه دارد، از چند قرن قبل از میلاد مسیح به دو تورات قائل بود، یکی کتبی و دیگری شفاهی. تورات کتبی همان کتاب نوشته شده معروف بود و تورات شفاهی سنت شفاهی حضرت موسی(ع) بود. اما این سنت شفاهی در واقع مفسر سنت کتبی بود و هر آیه ای از کتاب باید با این سنت تفسیر می شد. پس در واقع وقتی کتاب نیاز به تفسیر دارد و معنای خودش روشن نیست و سنت باید آن را تفسیر کند پس سنت بر کتاب مقدم می شود. اما نکته مهم و قابل توجه راهی بود که سنت شفاهی با آن کشف می شد. راه کشف سنت شفاهی با نظر اکثریت عالمان یک عصر بود؛ یعنی اگر اکثریت عالمان یک عصر نظری داشتند یا رأیی می دادند بدین وسیله همان رای اکثریت کاشف سنت شفاهی بود.
جا دارد که به دو نمونه از این رای اکثریت اشاره کنیم که در تاریخ این دین و در کتاب تلمود، که نزد یهودیان از تقدس و اعتبار برخوردار است، نقل شده است:
«مدت دو سال و نیم پیروان مکتب شمای با پیروان مکتب هیلل اختلاف نظر و بحث داشتند. پیروان مکتب هیلل می گفتند اگر انسان آفریده نمی شد بهتر بود و پیروان مکتب شمای می گفتند: بهتر همان است که انسان آفریده شد. درباره این موضوع رای گرفتند و عقیده اکثریت بر این بود که اگر انسان آفریده نمی شد بهتر بود» (گنجینه ای از تلمود، ص113). پس مطابق این سخن سنت شفاهی، که مفسر سنت کتبی است، می گوید خدا بهتر بود که انسان را خلق نمی کرد؛ این در حالی است که در تورات کتبی آمده است که خدا در شش روز همه چیز از جمله انسان را خلق کرد و در پایان «و خدا هر چه ساخته بود، دید و همانا بسیار نیکو بود» (سفر پیدایش، 31:1).
نمونه دیگر، بحث درباره یک حکم فقهی است و سخن این است که آیا تنوری خاص نجس می شود یا نه. اکثریت دانشمندان معتقد بودند که نجس می شود ولی یکی از عالمان به نام ربی الیعازر معتقد بود نجس نمی شود. ربی الیعازر ابتدا هر چه ممکن است استدلال می کند ولی دانشمندان قانع نمی شوند. سپس او برای اثبات مدعای خود سه معجزه بسیار عجیب می آورد ولی باز تسلیم نمی شوند. در پایان ربی الیعازر از خدا می خواهد که اگر حق با اوست خود خدا بگوید. ناگاه صدایی از آسمان شنیده شد که می گفت چرا با ربی الیعازر بحث می کنید؟ احکام او همیشه درست است. دانشمندان گفتند احکام در کوه سینا به زمین آمده و دیگر در آسمان نیست و از این پس باید از رای اکثریت پیروی کرد. بعدا یکی از این عالمان ایلیای نبی [پیامبری که اعتقاد به غایب بودن او بود] را در خواب دید و از او پرسید: خدا هنگامی که دید عالمان به سخن او گوش فرا ندادند، چه کرد؟ وی پاسخ داد: خدا خندید و گفت فرزندانم مرا محکوم کردند فرزندانم مرا محکوم کردند (تلمود بابلی، به نقل از «یهودیت، مسیحیت و اسلام»، ج2، ص 257-258). بدین صورت بود که به صورت تئوریک سخن و نظر اکثریت عالمان که به اعتقاد آنان کاشف از سنت شفاهی بود، بر سخن خدا و کتاب او مقدم شد.
در مسیحیت نیز فرایندی شبیه همین رخ داد. در سده های نخست میلادی چنین اعتقادی پیدا شد که حضرت عیسی علاوه بر سخنان رسمی که مکتوب شده سخنانی هم به افرادی خاص گفته که سینه به سینه گشته است. این سنت شفاهی که در واقع مفسر کتاب مقدس و مقدم بر آن است، با امضا و رای کلیسایی که سلسله اسقف هایش به عیسی(ع) می رسد، یعنی با امضای شخص این اسقف که پاپ نامیده می شود، کشف می شود (نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، ج1، ص 41-53)
اما باید توجه داشته باشیم که در هر دو دین هر چند در ظاهر کتاب مقدس در رتبه دوم قرار می گرفت و رتبه اول از آنِ آن چیزی می شد که سنت خوانده می شد، اما در واقع این عالمان یا کشیشان بودند که رایشان مقدم بر رای خدا می شد. قرآن مجید به این فرایند اینگونه اشاره می کند که: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله» (توبه/31) یهودیان احبار خود و مسیحیان راهبان خود را رب هایی در کنار خدا قرار دادند.
سخن از مهجوریت تئوریک قرآن مجید بود. آیا در اسلام نیز مانند دو دین دیگر قرآن مجید به صورت تئوریک نقش و جایگاه اصلی خود را از دست داده است؟ به نظر می رسد که به صورتی مشابه همان فرایند طی شده است. اقلیتی به صورت رسمی بیان کرده اند که قرآن مجید خود به خود معنایش روشن و آشکار نیست و نیاز به تفسیر رسمی دارد و روایات این نقش را ایفا می کنند. اینان می گویند قرآن مجید حتما باید با کمک سنت فهم شود و بدون این کمک هر برداشتی از آن خطاست. اما اکثریت چنین چیزی را اعلام نمی کنند اما در عمل همین گونه رفتار می کنند. به هر حال در مجموع تقدم روایات بر قرآن عملا جریان غالب است. در مجامع دینی معمولا وقتی روشن ترین و واضح ترین آیات قرآنی برای اثبات یا رد مطلبی خوانده می شود عکس العمل این است که باید دید روایات در این باره چه می گویند.
این امر چه در حوزه اعتقادات و چه احکام عملی جریان دارد. اعتقاداتی که بر فراز منابر یا از طریق رسانه ها برای مردم بیان می شود عموما مبتنی بر روایات است و البته نه روایات معتبر و صحیح، که بیشتر روایات ضعیف و مجعول و بی سند. البته از جامعه ای که بیان کننده و تئوری پردازان آن مداحان و روضه خوانان هستند و همه بلند گوها منحصرا در اختیار آنان است انتظار بیش از این نارواست.
در احکام فرعی عملی نیز وضع به همین منوال است و غالبا استنباط احکام مبتنی بر خبرهای ظنی است و هرگز قرآن مجید آن جایگاه یگانه ای که باید داشته باشد ندارد. در این زمینه نیز یا به آیات قرآنی توجه لازم نمیشود یا این آیات با روایات ظنی و وهمی تفسیر می شوند و یا هم سطح این روایات قرار می گیرند. همچنین در بیشتر مواقع به نظام الهیاتی قرآنی و روح قرآن توجه نمی شود.
نکته ای که باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد این است که همان طور که درباره عالمان یهودیت و مسیحیت گفته شد، اگر سنت بر کتاب مقدم شود و کتاب با سنت تفسیر شود در واقع سنت بر کتاب مقدم نشده بلکه عالم دین، محور دین گردیده است. در هر زمینه روایات مختلف و متفاوتی وجود دارد واین عالم دین است که روایات را گزینش می کند و کتاب را با آن تفسیر می کند. پس چه بسا مطابق ذهن و عقیده خویش روایت را بر می گزیند و مطابق ذوق و سلیقه خود از روایت برداشت می کند و با این برداشت قرآن را تفسیر می کند و یا فتوا می دهد.
اما در خود روایات اسلامی با صراحت تمام آمده است که قرآن مجید باید محور دین باشد و هیچ سخنی، حتی سخن معصومین، با کلام خدا قابل قیاس نیست. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «برتری قرآن بر دیگر سخنان، همچون برتری خداست بر خلق او» (بحار الانوار، ج92، ص19).
خداوند به پیامبر خود خبر از فتنه ای می دهد که به زودی امت او گرفتار آن می شود. از آن حضرت می پرسند که راه خلاص از این فتنه چیست؟ می فرماید: کتاب گرامی خدا، همان که باطل نه از پیش رو و نه از پشت سر بدان راه نیابد، چیزی که از سوی حکیمی ستوده نازل شده است. هر که علم [دین] را در جایی غیر از قرآن بجوید، به گمراهی رود (تفسیر العیاشی، ج1، ص6).
آن حضرت می فرماید: «بر شما باد به قرآن، آن را پیشوا و رهبر خود سازید» (کنز العمال، ح4029) و می فرماید: «هرگاه کارها همچون پاره های شب تار بر شما تاریک و شبهه ناک شد، به قرآن روی آورید ... » (گزیده میزان الحکمه، ص 632).
احادیث متعددی در این باره رسیده است که برای سنجش صحت و درستی حدیث، قرآن را باید معیار قرار داد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «حدیث مرا با کتاب خدا بسنجید، اگر موافق آن بود آن حدیث از من است و من آن را گفته ام» (کنز العمال، ح907) و امام صادق(ع) می فرماید: «هر حدیثی که با قرآن سازگار نباشد، باطل است» (الکافی، ج1، ص69). احادیث شبیه این بسیار زیاد است و گاهی لحن برخی از آنها از این هم تندتر است و برای مثال آمده است که هر حدیثی که با قرآن ناسازگار باشد آن را به دیوار بزنید و ... و این نشان دهنده تاکید بیش از حد است.
درست است که در قرآن مجید برخی از آیات متشابه وجود دارد که تأویل پذیرند اما در این کتاب محکمات صریح و روشنی وجود دارد که آنها اساس کتاب هستند و می توان متشابهات را به محکمات ارجاع داد و معنا و پیام کتاب را فهمید. اگر معنای قرآن روشن نباشد پس نمی تواند کتاب هدایت باشد در حالی که آیات متعددی از قرآن مجید بر این نکته را پافشاری می کند. و اگر از قرآن نتوان چیزی فهمید تدبر در آیات آن بی معناست در حالی که قرآن مجید از انسان ها دعوت می کند که در آن تدبر کنند.
آری قرآن مجید که باید محور و اساس دین باشد و ابعاد عقیدتی و عملی دین از آن گرفته شوند و مبتنی بر آن باشد به صورت تئوریزه شده و نظریه پردازانه مهجور شده و به کناری نهاده شده است. این بزرگ ترین انحرافی است که ممکن است در دین رخ دهد.
فردی روحانی که سخنرانی او از رسانه ملی پخش می شود و عنوان «آیت الله» که در جلوی نامش آمده حکایت از این دارد که رسانه او را فقیه و مجتهد می داند، سخنی می گوید که نظرم را جلب می کند. ایشان می گوید نمی دانم کجا و کی ولی در حدیثی دیده ام که هر چه می توانید قرآن بخوانید و نگران این نباشید که آن را خطا و غلط بخوانید چرا که فرشته ای وجود دارد که مراقب است هر چیزی را که غلط بخوانید آن را درست می کند.
پس طبق سخن ایشان نفس خواندن قرآن موضوعیت دارد و نه تاثیری که در انسان می گذارد. آیا این امر با خود آیات قرآن مجید سازگاری دارد؟ آیا این قرآن می تواند هدایتگر باشد؟ اگر قرآن را باید اینگونه خواند چرا قرآن فرموده است در قرآن تدبر کنید؟ چرا فرموده قرآن را آن گونه که باید تلاوت کنید و حق آن را ادا کنید و .. آیا این مهجوریتِ تئوریزه شده نیست؟
این روحانی محترم در ادامه سخن خود می گوید یکی از ائمه در یک ماه مبارک رمضان چهل بار قرآن مجید را ختم می کرد. سوال ما این است که قرآن مجید دستور می دهد که قرآن را با ترتیل و تامل بخوانید. خواندن یک جزء قرآن به صورت ترتیل حدود یک ساعت طول می کشد. به گفته این آقا، امام در هر شبانه روز چهل جزء قرآن را تلاوت می کرده است. پس امام در شبانه روز چهل ساعت قرآن می خوانده است و حتما چهل ساعت هم نماز می خوانده و ... حال شما پایین و بالا کنید و تخفیف دهید. آیا ائمه(ع) در زمان تصرف می کرده اند. آیا خدا به پیامبرش دستور نمی دهد که به مردم بگوید من فقط و فقط انسانی مانند شما هستم که بر من وحی می شود. آیا این روایات خرد ستیزی که این آقا دیده و نقل می کند با خود قرآن سازگار است؟
ساعتی قبل از اینکه این خطوط را بنگارم در مغازه ای بودم و تلویزیون روشن بود و سخنان یک روحانی را پخش می کرد. او می گفت: امام(ع) بیماری چشم داشت و نزد پزشک رفت. پزشک به او توصیه کرد که برای اینکه چشمش بهبود یابد چند روز نباید قرآن بخواند. امام فرمود: من چشم را برای قرآن می خواهم و نمی توانم قرائت قرآن را ترک کنم.
آیا واقعا امام(ع) چنین چیزی را گفته است؟ آیا اگر قرائت قرآن به تشخیص پزشک برای سلامت انسان مضر باشد حرام نیست؟ این مسلم است.
بگذریم. این رسانه ملی است و قرائت قرآن اینگونه تبلیغ و ترویج می شود. این در حالی است که پیامبر خدا به گونه دیگری سخن می گوید. آن حضرت درباره آیه «و رتل القرآن ترتیلا» می فرماید: قرآن را روشن و شمرده بخوان و آن را مانند تخم علف مپاش و همچون شعر به شتاب و بریده بریده مخوان. در شگفتی هایش درنگ کن، دل ها را با آن به تپش و حرکت در آورید و همه کوشش شما این نباشد که به آخر سوره برسید (گزیده میزان الحکمه، ص636). از آن حضرت درباره خوش قرائت ترین مردم سوال می شود و پاسخ می دهد: کسی که هرگاه قرآن خواندنش را بشنوی، احساس کنی که از خدا می ترسد (کنز العمال، ح4143).
اما شاید زمان ما همان زمانی باشد که پیامبر(ص) می فرماید: روزگاری می رسد که مردانی از امتم قرآن می خوانند و قرآن از گلویشان فراتر نمی رود (نهج الفصاحه، ص460).

۱ نظر:

  1. با سلام من یک زن خانه دار و بی سواد هستم فقط می خواستم از جناب آقای سلیمانی بپرسم اولا اگر نماز می خوانند کجای قرآن حتی در محکمات آن اشاره شده است که نماز صبح دو رکعت نماز ظهر چهار رکعت و...می باشد . شما حتما خواهید گفت من که نگفتم تمام احادیث را قبول ندارم . ولی من وقتی به عنوان یک بی سواد آن را خواندم مطمئن شدم که شما معتقد هستیدکه احادیث بسیار ضعیف است .وای به حال به اصطلاح روشنفکران دینی امروزه که آماده اند این سخنان را از کسانی به این صراحت بشنوند که لباس پیامبر صلی الله عیه و اله و سلم را به تن کرده اند و در حوزه نان همان امام زمان ارواحنا فداه را خورده اندتا جایی که بدینجامی رسند . نکته دوم برای من که بیسواد هستم بفرمایید (از روی همان اندک احادیثی را که قبول داری و بیشتر می نماید که احادیث ابو هریره گربه باز باشد) حدیث ثقلین متفق القول متواتر ، تکلیفش چه می شود . با آرزوی عاقبت به خیری برای همگی مان

    پاسخحذف