در روزهاي اخير اجلاس غير متعهدها در كشور ما برگزار شد و
اين حادثه مهم سياسي باعث شد كه كشور ما و دولتمردان ما براي مدتي مورد توجه
جهانيان قرار گيرند. اين حادثه مهم ميتوانست دستاوردهاي مهمي در جنبههاي سياسي،
اقتصادي، فرهنگي و ... براي كشور ما داشته باشد. ما ميتوانستيم و وظيفه داشتيم كه
در برگزاري درست اين اجلاس اخلاق والا و برجسته ملت و نظام خود را كه برگرفته از
دين مبين اسلام است در معرض ديد جهانيان قرار دهيم. ما وظيفه داشتيم كه با عملكرد
صحيح و اخلاقي خود اخلاق اسلامي را، كه نظام ما مدعي آن است، به رخ جهانيان بكشيم
و نشان دهيم كه ما وقتي سخن از نظام اسلامي به ميان ميآوريم مقصودمان چيست.
از متون ديني ما بر ميآيد كه ما وظيفه داريم جهانيان را به
حق و عدل و اخلاق نيكو دعوت كنيم و اين دعوت بيش از زبان، بايد با عمل ما باشد. به
ما گفته شده است كه مردم را با غير از زبانهايتان، يعني با عملتان دعوت كنيد
(اصول كافي، ج2، ص78). از سوي ديگر به ما دستور داده شده است كه با اعمال زشت خود
باعث بدنامي دين خدا نشويد. (امالي الصدوق، ص327). اما پرسش مهم و اساسي اين است
كه ما در رعايت اين دو اصل مهم، يعني دعوت جهانيان با عمل پسنديده و پرهيز از
بدنام كردن دين با عمل ناپسند، در جريان اجلاس غيرمتعهدها چه ميزان موفق بودهايم؟
در اين نظام از ابتدا سخن از اين بوده است كه هدف ما ارائه
قرائتي درست و لطيف و جذاب از دين مبين اسلام به جهانيان است و ما در پي آن هستيم
كه چنين اسلامي را در كشور خود پياده كنيم. شهيد بزرگوار، مرحوم آيت الله دكتر
بهشتي، اعلي الله مقامه، ميگويد:
«جامعه نمونه شويد تا هر انسان منصف جستوجوگر در دنيا مبلغ
شما بشود. در اين صورت ديگر احتياجي به اينكه شما براي بيگانه مبلغ داشته باشيد،
وجود ندارد. در اين دنيا يك جامعه كوچك نمونه اسلامي ساختن بهترين تبليغ است؛ چه
براي داخل و چه براي خارج. چون همه ما از بس حرف زديم و حرف شنيديم و خواندهايم
.... دنيا در پي يافتن راه حلهاي عملي براي بهتر زيستن است، نه راههاي ادعاي.
نسل جوان خودمان هم همينطور. هرجا، به هر مقدار، عمل به معيارهاي اسلامي سراغ
داشته باشد ديگر هيچ احتياجي به تبليغ نيست؛ خود بخود دل و جان و فكر و ايمان او
آنجاست» (بايدها و نبايدها، ص37).
آري! اين شهيد بزرگوار با استناد به آيهاي از قرآن مجيد
وظيفه اصلي جامعه و نظام را اين ميشمارد كه يك جامعه نمونه قرآني و اسلامي پياده
شود: «وكذالك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء علي الناس؛ و بدين گونه شما را امتي
ميانه قرار داديم، تا بر مردم گواه باشيد. (بقره/143). ايشان در جاي ديگر به اين
نكته اشاره ميكند كه اگر جهانيان از ما خود محوري و تعصب و لجاجت ببينند، از ما
فاصله ميگيرند:
«اگر (كسي) در همان گام اول كه با ما روبرو ميشود ما را
آدمهاي لجوج و متعصب، به معناي خود محور، بيابد- كه من محور حقو باطل هستم، من
تراز وي منحصر به فرد حق و باطل و عدم و ظلم هستم- مسلم است و گمان ميكنم براي
همه ما روشن باشد كه از ما فاصله خواهد گرفت. هر فرد و گروهي كه اين گرفتاري را
داشته باشد اگر از تمام دستگاههاي تبليغاتي دنيا و آخرين فنون تبليغاتي، بهترين
قلم، بهترين بيان، شيرينترين و جذابترين شهرها، مهيجترين نمايشنامهها و فيلمها
هم استفاده كند، باز به جايي نميرسد» (حق و باطل از ديدگاه اسلام، ص 63-64).
اگر بخواهيم تنها اين
چند روز را و تنها جريان برگزاري اين اجلاس را در نظر بگيريم چه ميزان
سخنان اين شهيد بزرگوار را كه در واقع خواست اسلام است و از متون ديني به روشني ميتوان
استفاده كرد، رعايت كردهايم؟ آيا ما توانستهايم جاذبه اخلاقي ايجاد كنيم؟ آيا ما
نفرت و گريز و رويگرداني ايجاد نكردهايم؟. اگر در اين دو امر موفق نبودهايم بايد
بگوييم از هدف اصلي اين نظام فاصله زيادي گرفتهايم.
با نهايت تأسف ميتوان به نكات متعددي اشاره كرد كه حكايت از
اين دارد كه ما تعهد خود را نسبت به اخلاق و شريعت نشان ندادهايم. تنها به نمونههايي
اشاره ميكنيم:
1- آيا اين اسلامي و اخلاقي است كه در
رسانه ملي ما سخنان سران كشورهاي ديگر به صورتي شگفت تحريف شود به گونهاي كه ما
مورد اعتراض جهانيان واقع شويم؟ آيا اين با سياست علوي، كه ما مدعي آن هستيم، جور
در ميآيد كه مترجم برنامه، بخشهايي از سخنراني رئيس جمهور مصر را وارونه و مطابق
ميل ما ترجمه كند؟ آيا مسئولين فكر نكردهاند كه اين امر به نظام ما، كه خون
هزاران شهيد تنها بخشي از هزينه آن بوده است، لطمه جبران ناپذيري ميزند؟! آيا ميتوان
گفت كه آقاي مترجم به صورتي كاملا اتفاقي در يك سخنراني چندين بار به جاي كلمه
«سوريه» كلمه «بحرين» را بكار برده باشد؟! آيا جهانيان حق ندارند كه ما را بياخلاق
و فريبكار بخوانند؟ آيا هيچ دشمني ميتواند اين اندازه به نظام لطمه وارد كند؟!
2- شهيد بهشتي(ره) براين تاكيد ميكند
كه خود محوري و خود را محور حق و باطل دانستن و ... باعث نفرت جهانيان ميشود. اما
ما شاهد اين بوديم كه شخصيتي كه عنوان مشاوره قوه قضائيه و مسئوليت دفاع از حقوق
بشر در جامعه را دارد و در مجامع بينالمللي سخن از وضعيت بسيار مطلوب حقوق بشر در
جامعه ما به زبان ميآورد، به صورتي بسيار عجيب تلاش ميكند تا ابراز سخناني مخالف
سياستهاي ما را توسط برخي از شخصيتها توجيه كند. ايشان ميگويد كه اينكه شخصيتهايي
اجازه يافتهاند در اجلاس غير متعهدها در تهران سخناني مخالف سياستهاي جمهوري اسلامي
به زبان آورند. بزرگواري و سعه صدر نظام ما را نشان ميدهد. گويا دولت ما ميتوانسته
جلو اين سخنان را بگيرد و با آنها برخورد كند ولي بزرگواري نظام و مسئولان آن مانع
اين امر شده است. بايد مقصود ايشان اين باشد كه ما حق داشتهايم و قانون به ما
اجازه ميداده كه مثلا دبير كل سازمان ملل و رئيس جمهور مصر را حصر و حبس كنيم ولي
بزرگوارانه چنين نكرديم! از ايشان بايد پرسيد كه چند سال پيش همين اجلاس مثلا در
مصر برگزار شده و ما نيز در آن شركت كردهايم و قطعا سخناني به زبان آوردهايم كه
با سياستهاي حسني مبارك سازگار نبوده است. پس در بزرگواري و سعه صدر آقاي مبارك
از ما پيشي گرفته است.
سالهاست كسي كه خود را رئيس جمهور كشور ما ميخواند در مقر
سازمان ملل متحد نه تنها برخلاف سياستهاي آمريكا سخن ميگويد بلكه به صورت مستقيم
به آن كشور حمله ميكند. دولتمردان آمريكا نه تنها مانع او نميشوند بلكه او را به
دانشگاه دعوت ميكنند تا هرچه ميخواهد بگويد و سخنان او را مستقيما پخش ميكنند.
پس اين بزرگواري و سعه صدر پيش از ما و بيش از ما از آن نظام آمريكاست.
آري! بزرگواري ما و سعه صدر ما به اندازهاي است كه شخصيتهاي
بينالمللي بايد در كشور ما رعايت حقوق بشر را، كه اصل مسلم ديني ماست،به ما
گوشزد كنند.
3- شخصيتي كه سالها مسئوليت وزارت خارجه
ما را برعهده داشته، از قول دبيركل سازمان ملل متحد نقل ميكند كه ايشان رهبر نظام
ايران را «رهبر مسلمانان جهان» خوانده است. از اينكه اين سخن عجيب نادرستياش
آشكار است و توسط مقامات سازمان ملل تكذيب نيز شده است، ميگذريم. آيا طبق موازين
شرعي ما آقاي دبير كل حق داشته است چنين چيزي را به زبان آورده باشد؟! اگر ايشان
چنين چيزي را گفته باشد بايد فورا به او يادآوري شود كه شريعت ما چنين چيزي را
اجازه نميدهد. در روايات ما آمده است كه هيچ كس حق ندارد بدون اذن و رضايت مردم
حتي امامت جماعت مردم را بر عهده گيرد. (بحار الانوار، ج88، ص8 ؛ من لا يحضره
الفقيه، ج4، ص448) تا چه رسد به رهبري عام. مگر مسلمانان جهان رهبر نظام ما را به
عنوان رهبر خود پذيرفتهاند كه كسي آن را به زبان آورد؟!
اين درست است كه رسانه ملي ما بارها از تعبير «رهبر
مسلمانان جهان» يا «ولي امر مسلمانان جهان» استفاده ميكند و هيچ كس اعتراض نميكند.
اما بايد توجه داشت كه اين كاربرد هم غير اخلاقي است و هم غير شرعي. رهبر نظام
جمهوري اسلامي در صورتي كه رأي ملت ايران را داشته باشد تنها رهبر نظام ايران است
و نه رهبر مسلمانان جهان و نه حتي رهبر شيعيان جهان. توجه داشته باشيم كه پاپ را
ميتوان رهبر كاتوليكهاي جهان خواند و مسيحيان همين تعبير را بكار ميبرند؛ اما
كسي پاپ را رهبر مسيحيان جهان نميخواند، چرا كه دو جريان اصلي ديگر مسيحي، يعني
ارتدوكس و پروتستان و گروهاي كوچك ديگر مانند ارامنه، آشوريان و ... رياست و رهبري
او را قبول ندارند.
پاپ را ميتوان رهبر كاتوليكهاي جهان خواهند، اما رهبر
جمهوري اسلامي را نميتوان رهبر شيعيان يا ولي امر شيعيان خواند. دليل اين امر اين
است كه حجيت سخن پاپ در كليساي كاتوليك يك اصل مسلم و اعتقادي است و كسي كه آن را
قبول نداشته باشد كاتوليك نيست. اما اصل ولايت فقيه هرگز يك اصل مسلم شيعه نيست و
اكثريت فقهاي شيعه آن را به اين صورتي كه در نظام ما مطرح است قبول نداشتهاند و
تنها اقليت ناچيزي از فقهاي متأجر آن را به صورتي گذرا و به عنوان يك اصل فرعي
فقهي مطرح كردهاند.(آيت الله منتظري(ره)، مباني فقهي حكومت اسلامي، ج1، ص96-97) بنابراين اكثريت
فقها با اينكه شيعه بودهاند اين اصل فقهي را قبول نداشتهاند. علاوه بر اين ممكن
است براي مثال شيعيان عراق نظام اسلامي ديگري ايجاد كنند و شخص ديگري را به عنوان
رهبر خود برگزينند.
سخنان نسنجيده و اعمال خلاف اخلاق اينگونه هرگز به سود نظام
نيست و با دين و متون ديني منطبق نيست و به دين و نظام لطمات جبران ناپذيري وارد
ميكند. بهتر است بلكه لازم و ضروري است كه به آيات و روايات و سخنان بزرگاني
مانند مرحوم شهيد بهشتي برگرديم و اعمال و كردار خود را اصلاح كنيم.
سلام
پاسخحذف"تنها اقليت ناچيزي از فقهاي متأجر آن را به صورتي گذرا"
ظاهراً فقهای متاخر صحیح است.ضمن اینکه مدعای شما مبنی بر متاخر بودن بحث ولایت فقیه و مدعیانش مقرون به واقعیت و صحت نیست.ان شاء الله وجودمان همواره تسلیم و جویای حقیقت باشد.