۱۳۹۱ مهر ۳۰, یکشنبه

در مكتب امام باقر (ع) تنها ظلم و ستم مانع رستگاري است



امام باقر (ع) مي‌فرمايد:
«الظلم ثلاثه: ظلم لا يغفره الله، و ظلم يغفره الله، و ظلم لا يدعه الله؛ فاما الظلم الذي لا يغفره الله فالشرك بالله. و اما الظلم الذي يغفره الله فظلم الرجل نفسه فيما بينه و بين الله. و اما الظلم الذي لا يدعه الله فالمدائنه بين العباد؛ ستم سه نوع است: ستمي كه خدا آن را نيامرزد و ستمي كه خدا آن را بيامرزد و ستمي كه خدا ان درنگذرد؛ ستمي كه خدا آن را نيامرزد شرك به خداست. ستمي كه خدا آن را بيامرزد ظلم به نفس است بين خود و خدا. و اما ستمي كه خدا از آن درنگذرد، حقوق انسان‌ها و ديني است كه بندگان نسبت به هم دارند (تحف العقول، كوتاه سخنان امام باقر(ع))
دين را در تعريفي كلامي و درون ديني مي‌توان به «برنامه خدا براي رستگاري انسان» تعريف كرد. مطابق اين تعريف هدف اصلي و بلكه تنها هدف دين اين است كه انسان در مسيري قرار گيرد كه به سعادت و رستگاري او منتهي شود. متون ديني ما براي بيان راه رستگاري از تعابير مختلفي استفاده كرده‌اند. اين تعابير گاهي جنبه ايجابي و مثبت دارند، چنان كه گويي علت و سبب رستگاري را در بر دارند و گاهي سلبي و منفي هستند، چنان كه گويي اموري مانع رستگاري هستند كه اگر اين امور نباشد رستگاري حتمي است. گاهي سخن از تقوا و پرهيزگاري و يا رضايت و خشنودي خداوند يا اطاعت از او و.... به عنوان عامل نجات و رستگاري به ميان آمده است. اين امور همه ايجابي و مثبت هستند و تحصيل آنها باعث رستگاري مي‌شود. اما گاهي سخن از امري رفته كه انسان بايد براي رستگاري ان را ترك كند و اگر بتواند از آن پرهيز كند رستگاري او حتمي است. مهم‌ترين واژه قرآني از اين سنخ «ظلم» يا ستم است. از كاربردهاي قرآني اين واژه به روشني استفاده مي‌شود كه انسان‌ها يا ظالم و ستمگرند كه اهل شقاوتند و يا از ظلم و ستم پرهيز مي‌كنند كه اهل سعادت و رستگاري هستند. از اين سخن بر مي‌آيد كه در واقع براي رستگاري انسان يك مانع وجود دارد و آن هم ظلم و ستم است.
در قرآن مجيد واژه ظلم و ستم، به عنوان مانع رستگاري انسان، دهها و بلكه نزديك به صدها بار به كار رفته است. در يك نگاه كلي انسان هر خطايي كه مي‌كند يا از هر نعمتي يا امكاني كه براي صعود خود استفاده نمي‌كند ظلم به نفس خود كرده است. مطابق آيات قراني كافران همان ظالمانند (بقره/ 254) و شرك ظلمي بسيار بزرك است (لقمان/13) و خدا حدود و مرزهايي دارد كه تجاوز به آنها ظلم است (بقره/229) و ظالمان هرگز رستگار نمي‌شوند (انعام/21؛ يوسف /23). ايمان در صورتي ارزشمند است و در صورتي باعث رستگاري مي‌شود كه به ظلم و ستم آلوده نگردد: «كساني كه ايمان آورده و ايمان خود را به ظلم و ستم نيالوده‌اند، آنان ايمني دارند و آنان هدايت شده‌اند» (انعام/82).
با اين مقدمه به سخن امام باقر (ع) باز مي‌گرديم. مطابق آنچه گفته شد مطابق ادبيات ديني ما واژه «ظلم» هرگونه تخلف ديني و هرگونه كوتاهي از انجام وظيفه و هرگونه كوتاهي از استفاده از نعمت‌ها يا امكانات الهي كه براي رسيدن به رستگاري مقرر شده، ظلم و ستم تلقي مي‌شود. اما اين ظلم و ستم‌ها درجات يكساني ندارند و به يك اندازه انسان را از سعادت دور نمي‌كنند. امام باقر(ع) در حديث فوق ظلم و ستم را به سه دسته تقسيم مي‌نمايد. معيار و ملاك اين تقسيم‌بندي غفران و بخشش الهي است كه در واقع نشان دهنده اهميت هر يك از آنها نزد خداوند است.
نوع اول ظلم ،شرك است كه خود در واقع نوعي كفر است. همانطور كه در آيات قرآني آمده است كفر و شرك ظلمي بزرگ است. مطابق آيات قرآني، كفر دوگونه است، يكي آنكه كسي باورهاي بنيادينش مطابق حق و حقيقت نباشد و ديگري آنكه كسي با حق عناد داشته باشد و با اينكه حق را تميز مي‌دهد و براي او روشن است به آن گردن نمي‌نهد. در واقع ظلم عظيم و بزرگ كه مجازات الهي را در پي دارد اين كفر به معناي دوم است (مائده/73). پس كفر يا شركي كه ظلم بسيار بزرگ و نابخشودني است آن است كه فرد در مقابل حق و حقيقت گردن كشي كند و با اينكه حق براي او روشن است تسليم آن نگردد. كفر به اين معنا، در واقع به معناي طغيان در مقابل حقيقت است.
بالاترين درجه كفر كه در واقع بالاترين درجه ظلم است، آن است كه شخص خود را برتر و بالاتر از حق بپندارد و تنها ملاك و معيار حقانيت را شخص خود بداند و از ديگران تبعيت محض و بي چون و چرا طلب كند. اين همان كاري است كه فرعون انجام داد و فرياد «انا ربكم الاعلي» سر داد.چنين كسي كه خود را حق محض مي‌داند ، در واقع بدترين نوع كفر و شرك را مرتكب شده است. هر انساني كه زير بار حق نمي‌رود در واقع به درجه‌اي كافر و مشرك است و ظلمي عظيم نسبت به حق و خود و ديگران مرتكب شده است. اين ظلمي است كه اگر انسان در زمان حيات خود از آن باز نگردد و آن را جبران  نكند باعث دوري ابدي از رحمت الهي و غفران و بخشايش او مي‌گردد.
نوع دوم ظلم در واقع ظلمي است كه انسان به خويشتن مي‌كند. اين ظلم در رابطه انسان با خدا رخ مي‌دهد. انساني كه در مقابل حق گردنكشي نمي‌كند و مستكبر نيست، ممكن است در رابطه خود و خدا كوتاهي‌هايي انجام داده باشد و براي مثال در انجام برخي از عباديات مانند نماز و روزه سستي كرده يا حق آنها را ادا نكرده باشد. در ادبيات ديني اسلامي از اين امور به حق الله تعبير مي‌شود. كوتاهي‌ها و كاستي‌هاي از اين نوع را حتي اگر فرد در زمان حيات خود از آن توبه نكرده باشد و به جبران آنها اقدام نكرده باشد غفران و بخشايش الهي شاملش مي‌شود و خدا از آنها در مي‌گذرد.
اما ظلم نوع سوم، كه خدا از آن هرگز در نمي‌گذرد ،ظلم و ستم به مردم است. اين آن چيزي است كه در متون ديني ما از آن به «حق الناس» تعبير شده و تاكيد شده است كه خدا در رابطه با آن سخت‌گيري  مي‌كند و از آن در نمي‌گذرد. ظلم نوع دوم در واقع تضيع حق خود انسان يا به بيان ديگر حق خداست و روشن است كه غفران الهي مي‌تواند شامل حال آن شود. اما جايي كه صحبت از حق ديگران باشد، امكان اينكه غفران الهي آن را در بر بگيرد وجود ندارد و از اين جهت از ظلم نوع اول هم بدتر است. ظلم نوع اول، يعني كفر و شرك و طغيان در مقابل حق و حقيقت، با اينكه بسيار بزرگ و عظيم است اما اگر به تضييع حق ديگران نيانجاميده باشد، پس تنها به خدا مربوط است و به هر حال امكان و شأنيت اين را دارد كه خدا آن را بيامرزد. اما در ظلم از نوع سوم در واقع حق ديگري ضايع شده و به آن شخص مربوط است كه از حق خود درگذرد يا نه. ظاهرا به همين جهت امام باقر(ع) در حديث فوق در رابطه با ظلم نوع اول مي‌فرمايد: كه «خدا آن را نمي‌آمرزد» اما در رابطه با ظلم نوع سوم مي‌فرمايد: «خدا از آن در نمي‌گذرد» يعني خدا حقي را كه در اين ظلم سوم تضييع شده حتما مي ستاند و به صاحبش بر مي‌گرداند و جايي براي آمرزش در آن نيست.
ظلم نوع سوم، يعني تضييع حقوق انسان‌ها، حتما بايد جبران شودو حتي استغفار نزد خداوند براي جبران آن كفايت نمي‌كند. همه انسان‌ها، و بويژه حاكمان و صاحب منصبان، در معرض اين نوع از ظلم و ستم هستند و بايد مواظب باشند كه حق انسان‌ها را پايمال نكنند و هر گاه متوجه چنين امري شدند براي جبران آن اقدام نمايند و از خدا و مردم عذرخواهي كنند.
اما نكته مهم در رابطه با ظلم و ستم حاكمان و عذرخواهي آنان اين است كه آنان در واقع بايد از ظلم و ستم  عذرخواهي كنند و نه چيز ديگر. پيامبر خدا(ص) علاوه بر شأن نبوت و پيام‌آوري، شأن حكومت بر مردم را نيز دارد و خدا به او دستور داده است كه اين شأن دوم را بايد با مشورت مردم و كارشناسان جامعه به انجام رساند. صحنه جنگ احد را در نظر بگيريم. نظر و رأي پيامبر(ص) و عده‌اي ديگر از مسلمانان اين است كه آنان در شهر بمانند تا دشمن به شهر وارد شود و در كوچه‌ها و از پشت بام‌ها به آنان حمله شود. اما پيامبر(ص) با اين صحنه روبرو مي‌شود كه تعداد زيادي از مردم با اين امر مخالفت مي‌كنند و آن را به صلاح نمي‌دانند. آنان خواهان جنگ در بيرون از شهر هستند. پيامبر(ص) به رأي و نظر آنان احترام مي‌گذارد و آن را مي‌پذيرد و جنگ را به بيرون از شهر مي‌برد. اتفاقا مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند و البته علت شكست اين نبود كه جنگ در بيرون شهر بود، بلكه علت نافرماني عده‌اي بود كه در موضع حساسي قرار گرفته بودند. اما فرض را بر اين مي‌گذاريم كه اگر مسلمانان در داخل شهر مي‌ماندند پيروز مي‌شدند. حال پرسش مهم ايت است كه آيا پيامبر(ص) باید از تصميمي كه گرفته و شكست را در پي داشته  عذرخواهي و توبه كند؟ پيامبر وظيفه قطعي و مسلمش اين بوده كه به رأي مردم احترام بگذارد و زمينه ابراز رأي و نظر و حتي مخالفت با رأي و نظر شخص پيامبر(ص) را فراهم كند و او در انجام اين وظيفه خطير كوتاهي نكرده است. وظيفه او اين بوده كه به رأي و نظر اكثريت جامعه و اكثريت كارشناسان توجه كند و او اين وظيفه را به خوبي انجام داده است. اگر او چنين نمي‌كرد در واقع ظلم و ستم كرده بود و بايد نزد خداوند توبه و از مردم عذرخواهي مي‌كرد. اما انجام وظيفه حتمي و مسلم، هر چند نتيجه‌اش خوشايند نباشد، هرگز ظلم و ستم نيست تا نياز به توبه و عذرخواهي داشته باشد.
آري! اگر حاكمي و نظامي در تصميم‌گيري‌هاي خود جلوي اظهار نظرها را بگيرد و به نظر كارشناسان توجه نكند و تنها يك نفر كه در رأس حكومت نشسته سخن بگويد و ديگران تنها به فكر اجراي آن باشند، اين عمل  چه نتيجه‌اش خوب و خوشايند باشد و چه نباشد، ظلم و ستم است و نياز به توبه و عذرخواهي دارد و البته لازمه توبه تغيير اين روش ناپسند است. اين بسيار ارزشمند است كه حاكمي از خطاي گذشته خود عذرخواهي كند،اما این در صورتي است كه از روش گذشته خود كه بي‌توجهي به رأي و نظر كارشناسان و جلوگيري از ابراز آن بوده، عذرخواهي كند و قول دهد كه روش خود را تغيير دهد. اما اگر تغيير سياست به همان روش قبلي باشد و در اين تغيير سياست نيز كارشناسان حق اظهار نظر نداشته باشند و حتي اظهار نظر آنان جرم به حساب آيد، اين ظلمي نابخشودني است و از نوع ظلم سوم است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر