۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

عيد قربان ،روز گردن نهادن به حق



«و گفت: پروردگار من، به من فرزندي صالح عطا فرما! پس او را به پسري بردبار بشارت داديم. و وقتي با او به جايگاه سعي رسيد، گفت: اي پسرك من! من در خواب چنين مي‌بينم كه تو را ذبح می کنم ، پس ببين نظر تو چیست؟ گفت: اي پدر من! آنچه را كه بدان امر شده‌اي انجام بده. انشاءالله مرا از شكيبايان خواهي يافت. پس چون هر دو تن تسليم شدند و صورت پسر را بر خاك گذاشت، او را ندا داديم كه اي ابراهيم! رؤيای خود را حقيقت بخشيدي، ما نيكوكاران را چنين پاداش مي‌دهيم. راستي كه اين آزمايشي آشكار بود....» (الصافات/100-106).
عيد قربان يادآور آزمون آشكار ابراهيم خليل(ع) و فرزندش اسماعيل (ع) است. در اين آزمون ميزان تسليم بودن اين دو شخصيت والا در برابر حق تعالي و درجه حق پرستي آنان سنجيده شده است. ابراهيم(ع) پيامبر الهي است و مي‌داند كه در جايگاهي قرار دارد كه دست او به دست خدا تبديل شده و مي‌داند كه جان انسان‌ها در دست خداست و به هر وسيله كه بخواهد آنها را مي‌ستاند و اينك خواسته است كه جان اسماعيل به دست پدرش گرفته شود. خواب و رؤيا هيچ حجيتي ندارد، اما رؤياي ابراهيم متفاوت است، چرا كه او پيامبر الهي است و امري را به وضوح و به صورتي مكرر در خواب ديده است.
ابراهيم(ع)، بر خلاف برداشتی كه سورن كركگور از روايت توراتي ذبح فرزند در كتاب ترس و لرز كرده، عاطفه پدري را زير پا نمي‌گذارد و عملي خلاف دستور عقل و خرد خود انجام نمي‌دهد. يكي از تفاوت‌هاي روايت قرآني ذبح با روايت توراتي آن اين است كه در قرآن مجيد دو نفر، يعني ابراهيم و اسماعيل، با هم آزمايش مي‌شوند و هر دو از آزمايش سربلند بيرون مي‌آيند. اما در روايت توراتي، تنها ابراهيم(ع) آزمايش مي‌شود و فرزند در آن نقشي ندارد و ابراهيم او را به زور و بدون اينكه بخواهد، براي ذبح آماده مي‌كند. اما در آياتي كه نقل شد، ابراهيم(ع) تنها ماجراي رؤياهاي مكرر خود را براي اسماعيل(ع) نقل مي‌كند و رأي و نظر او را مي‌خواهد. در واقع اين اسماعيل است كه از رؤياي پدر خواست الهي را مي‌فهمد و تسليم آن مي‌شود. پس ابراهيم خليل عملي خلاف عطوفت پدري انجام نداده و از آنجا كه خود را در جايگاه نبوت مي‌داند و دست خود را دست خدا مي‌داند، هيچ عملي خلاف عقل و خرد انجام نداده است.
آنچه ابراهيم و اسماعيل(ع) هر دو انجام داده‌اند، تسليم بودن كامل در مقابل خواست و اراده الهي است. عيد قربان روز قرباني كردن همه نفسانيات و خواسته‌هاي انسان است و اين به معناي تسليم شدن كامل در مقابل حق و حقيقت است. حاجي به صورت نمادين گوسفند را قرباني مي‌كند و گوشت آن را در راه خدا به فقرا مي‌دهد. اما اين عمل نمادين به معناي زيرپاگذاشتن همه تعلقاتي است كه انسان را از حق پرستي باز مي‌دارد.ابراهيم خليل به حق شهسوار ايمان بود ،چرا كه براي حق پرستي او هيچ مانعي وجود نداشت. او اوج قله حق‌پرستي را فتح كرد .او حاضر بود تمام هزينه‌هاي اين فتح الفتوح خود را بپردازد. حق‌پرستي و باطل ستيزي او از عمق جان او بر‌مي‌خواست و آنچه از عمق جان برخيزد حركتي شورمندانه و عاشقانه را نتيجه مي‌دهد كه كم‌ترين هزينه‌اش سردادن و جان دادن است.
حج به معناي قصد و آهنگ کردن است و حاجي كسي است كه همه چيز را فرو گذاشته و به همه باطل‌ها پشت پا زده و قصد و آهنگ حقيقت را كرده است. «لبيك، الهم لبيك، لا شريك لك لبيك» او به معناي اين است كه من آمده‌ام؛ من از همه باطل‌ها دل بريده‌ام و هيچ باطلي را در كنار حق جا نداده‌ام و خانه دل را شست‌و شو داده‌ام و اكنون خود را آماده ساخته‌ام تا تنها عشق به حق را در دل خود جا دهم.
آنگاه که حاجي قرباني مي‌كند در واقع از آنچه باعث دلبستگي او مي‌شود دل مي‌كند و خويشتن را آزاد مي‌سازد تا راه را براي حق‌پرستي كامل هموار كند. هر انساني به هر اندازه كه حاضر باشد قرباني كند به همان اندازه آزاد مي‌شود و به همان اندازه مي‌تواند حق پرستي كند و همين امر جايگاه او را در مدارج هستي مشخص مي‌سازد. اگر ابراهيم به مقام خليلي و دوستي خدا رسيده ، از اين جهت است كه حاضر شده كه همه چيز را قرباني كند و چون پس از قرباني به آزادي كامل رسيده مقام حنيف و مسلم-حق‌پرست تسليم حق -را كسب كرده است.
اما بايد  توجه داشت كه قرباني در مراسم حج و در زمان و مكان خاص يك عملي نمادين است كه بايد در صحنه واقعي زندگي هر روز و هر ساعت تكرار شود. يك انسان مؤمن بايد در طول زندگي و در تك‌تك لحظه های آن اموري را قرباني كند. انساني كه ظلم و ستم را مي‌بيند و دم فرو مي‌بندد و فرياد نمي‌زند و مظلوم را ياري نمي‌دهد، حق پرست نيست. او بايد از خود بپرسد كه چه چيزي مانع اين حق‌پرستي شده است. آيا ترس از نرسيدن به چيزي است يا ترس از ، از دست دادن چيزي؟ همان چيز بايد قرباني شود چرا كه مانع حق‌پرستي است. انساني كه خود را مومن و مسلمان مي‌انگارد و فسادي عظيم را مشاهده مي‌كند كه نزديك است كل جامعه را به تباهي بكشاند ، ولي سكوت مي‌كند بايد بنگرد كه چه چيزي او را به بند كشيده  و مانع حق پرستي او گشته است. آيا اين مانع حق پرستي، پست و مقام است يا مال و منال يا جاه و جلال يا چيزی ديگر. در همين لحظه و در همين مكان او بايد حج كند يعني آهنگ و قصد حق و حقيقت را بنمايد و قرباني كند و خود را از شر باطل‌پرستي برهاند.
حتي كسي كه فرياد مي‌زند بايد تأمل كند كه آيا فرياد او حق پرستانه است يا باطل پرستانه؟ آيا اين شيطان است كه تزوير كرده و باطل را براي او حق جلوه داده است؟ راه آزمايش اين امر چندان مشكل نيست. كساني كه زماني براي سخن يا تصويري، كه در يك نشريه دانشجويي با تيراژي بسيار محدود منتشر شده بود ،كفن مي‌پوشيدند و به كمتر از استعفاي وزير قانع نبودند، چرا امروز كه در نشريه مشهور مدعي دینداري به يكي از بزرگ‌ترين پيامبران خدا بدترين جسارت مي‌شود، جسارتي كه در چند دهه اخير تاريخ ما بي‌سابقه است، هيچ اعتراضي نمي‌كنند و حتي سخني به زبان نمي‌آورند؟ ايا مي‌توانيم باور كنيم كه فرياد آن روز آنان از روي دينداري و درد حق‌پرستي بوده است؟
مقام مسئولي كه خود را مجري قانون اساسي مي‌داند ناگهان قصد ديدار از زندان را مي‌كند و پاسداري و نگهباني از قانون اساسي را مستمسك مي‌كند. ديدار يك مقام مسئول از زندان بسيار ارزنده است، چرا كه ممكن است باعث شود كه جلوي تخلفات و ظلم و ستم‌هاي احتمالي گرفته شود. اما سخن اين است كه داستان كهريزك دل ملت ايران را به درد آورد. چگونه مي‌توان باور كرد كه مقام مسئولي كه مدعي است دغدغه اجراي قانون را دارد، صداقت دارد، در جالي كه از متهم اصلي جنايت فجيع كهريزك تمام قد دفاع مي‌كند و حتي حاضر است در اين راه هزينه سنگين بپردازد؟ ديدار از زندان با چه هدفي صورت مي‌گيرد؟ سالهاست كه شايعه شكنجه و آزار و تخلفات ديگر وجود دارد . چرا آقاي مسئول امروز، كه يكي از نزديكانش به زندان افتاده، چنين درخواستي را مطرح مي‌کند؟اساسا پرسش اين است كه اگر شما نگران قانون هستيد خوب است از خود بپرسيد كه بزرگاني كه ماههاست بدون محاكمه در حصرند و از حقوق اوليه خود محرومند براساس كدام بند قانون اساسي با آنان اينگونه برخورد شده است؟
آري! هر لحظه بايد قصد و آهنگ حق و حقيقت كرد و در اين راه قرباني داد. نياز نيست كه هر سال به حج برويم، چرا كه مي‌توانيم در تمام لحظه‌هاي زندگي خود حج كنيم و هر آن چيزي راكه مانع حق‌پرستي است قرباني كنيم. ممكن است قدرت پرستي ما باعث شده باشد كه ملتي و كشوري را به لب پرتگاه سقوط كشيده باشيم. چه خوب است كه حج كنيم و آهنگ و قصد حق نماييم و باطل را زير پا بگذاريم و قدرت و نفسانيت خود را قرباني كنيم و قدرت پرستي و نفس پرستي را كه مصداق روشن باطل پرستي است رها كنيم و به حق پرستي روي اوريم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر