۱۳۹۱ مهر ۲۳, یکشنبه

عامل اصلي تباهي دين، فرد و جامعه در سخني از امام جواد (ع



امام محمد تقي(ع) مي‌فرمايد:
«.... لاهدم للدين مثل البدع، و لا افسد للرجال من الطمع، و بالراعي تصلح الرعيه...؛ هيچ چيز مثل بدعت‌ها دين را ويران نمي‌كند، و هيچ چيز به اندازه طمع انسان‌ها را فاسد نمي‌سازد، و به وسيله زمامدار مردم اصلاح مي‌شوند» (الفصول المهمه، ص 290).
عوامل متعددي در تخريب دين و فاسد كردن شخصيت انسان و افساد يا اصلاح جامعه نقش دارند، اما نقش اصلي و تعيين كننده در ميان اين عوامل كدام است؟ امام جواد (ع) در سخن فوق به اين پرسش پاسخ مي‌دهد. عامل اصلي تخريب دين بدعت است. عامل اصلي در فاسد و تباه كردن شخصيت انسان طمع او به مال و پست و مقام و ... است. در جامعه اين نظام حكومتي است كه نقش اصلي را در اصلاح يا افساد آن دارد. پس سخن در سه محور است:
الف) بدعت، ويران كننده دين؛
در قسمت اول سخن امام جواد بر اين نكته تأكيد شده كه بدعت پيش از هر چيز ديگري دين را ويران مي‌سازد. اين مطلب را امام علي(ع) نيز در حديثي فرموده است: «چيزي مانند بدعت‌ها دين را ويران و تباه نساخته است» (بحار الانوار، ج 78، ص 92). آن حضرت درباره معناي بدعت‌گذاري مي‌فرمايد: «بدعتگذاران كساني هستند كه با فرمان خدا و كتاب او و پيامبرش مخالفت مي‌ورزند و براساس رأي و هواهاي نفساني خود عمل مي‌كنند» (كنز العمال، ح 44216). پس بدعت در جايي است كه دستور روشني يا سيره و روش آشكاري درباره چيزي وجود داشته باشد و كسي با آن مخالفت كند و روش يا عملي مخالف آن در پيش گيرد.
حال پرسش اين است كه چرا بدعت اين اندازه باعث تخريب دين مي‌گردد؟ امام علي (ع) اينگونه پاسخ مي‌دهد كه: «هيچ بدعتي نهاده نشد مگر آنكه بدان سبب سنتي ترك شد» (بحار الانوار، ج77، ص104). پس بدعت مساوي با كنار گذاشته شدن روش‌هاي مطلوب دين و شيوه‌هاي مورد تأييد آن است. به همين جهت است كه در روايات مهم‌ترين وظيفه عالمان دين مبارزه با بدعت‌ها شمرده شده است. پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد: «هر گاه بدعت‌ها در ميان امتم آشكار شوند بر عالم است كه علم و دانش خود را آشكار سازد و هر كس چنين نكند، نفرين خدا بر او باد! نفرين خدا بر او باد!» (كافي، ج1، ص54).
مناسب است كه به دو نمونه از اموري كه در متون اسلامي حكم يا سيره روشني براي آن نقل شده و ممكن است در روزگار ما مورد غفلت قرار گيرند و روشي مخالف با آنها در پيش گرفته شود، اشاره كنيم.
1-    روش مراوده و برخورد حاكمان با مردم؛ درباره روش برخورد حاكم با مردم دستور و سيره روشني وجود دارد. هر نوع برخوردي از سوي حاكم كه اندكي تكبر حاكم يا تحقير مردم را در پي داشته باشد به شدت محكوم شده است. به چند نمونه از سخن و سيره پيامبر خدا(ص) و امام علي(ع) اشاره مي‌كنيم:
پيامبر خدا(ص) مي فرمايد: «هر كس دوست داشته كه او نشسته باشد و مردم در برابرش بايستند، جايگاهش در آتش است» (بحار الانوار، ج 16، ص240).
ابوذر غفاري مي‌گويد: سلمان و بلال را ديدم كه به سوي پيامبر مي‌آيند. ناگاه سلمان روي پاي رسول خدا(ص) افتاد و شروع به بوسيدن كرد. پيامبر(ص) او را از اين كار بازداشت و فرمود: «اي سلمان! رفتاري را كه عجم‌ها با شهرياران خود مي‌كنند با من نكن. من بنده‌اي از بندگان خدا هستم و مانند بنده غذا مي‌خورم و مانند بنده نشست و برخاست مي‌كنم» (بحار الانوار، ح76، ص63).
نقل شده است كه روزي پيامبر خدا(ص) به طرف بقيع رهسپار شد. اصحاب حضرت در پي او به راه افتادند. پيامبر(ص) ایستاد و به آنان دستور داد كه جلو بروند و آنگاه خود در پي آنان حركت كرد. چون علت را پرسيدند، فرمود: من صداي كفش‌هاي شما را شنيدم و ترسيدم چيزي از تكبر در وجودم راه يابد» (كنز العمال، ح8878).
امام علي(ع) در مسير شام از شهر انبار عبور كرد. دهقانان آن شهر از مركب‌هاي خود پياده شده در برابر آن حضرت دويدند. فرمود: اين چه كاري است كه مي‌كنيد؟ عرض كردند: رسمي است كه با آن زمامداران خود را احترام مي‌نهيم. حضرت فرمود: سوگند به خدا كه زمامداران شما از اين كار سودي نمي‌برند و شما نيز در دنيا خود را به رنج مي‌افكنيد و در آخرت به سبب اين رفتار شور بخت مي‌شويد و چه زيانبار است رنج و مشقتي كه در پي آن كيفر باشد و چه سودمند است آن آسودگي كه ايمني از آتش آورد!» (نهج البلاغه، حكمت 37).
نقل شده است كه امام علي(ع) هنگام بازگشت از جنگ صفين از قبيله شباميين عبور كرد. يكي از سران آن قبيله پياده به دنبال مركب امام حركت كرد. امام(ع) به او فرمود: بازگرد چرا كه پياده حركت كردن شخصي مانند تو در ركاب مثل من، مايه فتنه و غرور براي والي و ذلت و خواري براي مومن است» (نهج‌البلاغه، حكمت 322).
پس در رابطه با نوع برخورد و مراوده حاكم با مردم، حكم و سنت بسيار روشن و مؤكدي وجود دارد و بنابراين صفت كردن مردم براي دست بوسي و دوانيدن آنان به دنبال مركب حاكمان و .... بدعتي آشكار و روشن است.
2-  زيارت قبور بزرگان دين و ساختن حرم و بارگاه آنان؛ زيارت قبور حق‌پرستان بزرگ و كساني كه در راه اعتلاي حق و حقيقت همه چيز خود را داده‌اند، در واقع تكريم حق و حقيقت است و بنابراين در راستاي حق‌پرستي است. پس عقل نيز در كنار نقل اين عمل را تأييد مي‌كند و همانطور كه روايات زيادي در رابطه با زيارت اولياي الهي وارد شده، عقل نيز آن را جداي از حق پرستي نمي‌شمارد. زيارت قبور كساني كه در راه حق‌پرستي از دادن هيچ هزينه‌اي مضايقه نكرده‌اند، و در واقع خود را فداي حق كرده‌اند و فاني در‌ آن شده‌اند، هم دفاع از حق‌پرستي است و هم حق‌پرستي را، كه تنها وظيفه انسان و عبادت واقعي است، در عمق جان انسان رسوخ مي‌دهد.
نكته ديگر اينكه ساختن حرم و بارگاه براي اين بزرگان، تجليل و تكريم از آنان است و براي انجام زيارت و اعمال مربوط به آن لازم است و در واقع ايجاد مكاني معنوي است كه انسان‌ها مي‌توانند در گوشه‌اي از آن خلوت گزينند و با الگو قرار دادن صاحب مزار، به تصفيه روح و نفس خود بپردازند و همه گونه‌هاي باطل‌پرستي را از خود دور سازند.
با اين حال در اين رابطه دو نكته مهم وجود دارد كه اگر به آنها توجه نشود ممكن است سرو كله بدعت پيدا شود. نخست اينكه زيارت معناي خاصي دارد و براي آن آدابي در متون ديني بيان شده است. در هيچ يك از متون ،زيارت قبر پيامبر يا امام به معناي بوسيدن ضريح يا ماليدن خود به آن و مانند آن نيست. اساسا زيارت نه تنها با ضريح، بلكه با اصل حرم و بارگاه ارتباطي‌ ندارد و اگر قبر ساده‌اي هم در بياباني باشد تفاوتي نمي‌كند. پس وظيفه عالمان است كه براي مردم روشن سازند كه براي مثال اصل ضريح هيچ موضوعيتي ندارد و تنها به عنوان تزئين يا راحتي امر زيارت است و بوسيدن يا تبرك جستن از آن ارتباطي با زيارت ندارد و كسي كه اعمال زيارتي را انجام مي‌دهد و بوسيدن و تبرك جستن را انجام نمي‌دهد عمل او نه تنها ايرادي ندارد، بلكه ممكن است كسي بگويد ترك اين امور ترجيح دارد.
اين در رابطه با ضريحي است كه بر روي قبر ولي خدا قرار گرفته است. اما ضريحي كه در شهر ديگري ساخته شد ه و هنوز به مكان اصلي منتقل نشده تكليفش روشن است. اگر فلزي كه روي قبر قرار گرفته تبركي داشته باشد به واسطه قبر است والا خودش يك شئ عادي و معمولي است. اينكه ضريحي ساخته شود و مردم براي زيارت آن دعوت شوند و اعمالي مانند زيارت انجام دهند، هم در واقع به نظر بي وجه مي‌رسد و هم بهانه اي براي اشكال‌گيري به مذهب ايجاد مي‌كند. عالمان دين وظيفه دارند مردم را نسبت به اين امر آگاه سازند و اگر شنيده شود كه عالمي خود براي به زيارت اين ضريح برود و به آن احترام مخصوص زيارت را بگذارد و آن را ببوسد ، توجيه آن آسان نيست.
گفته نشود كه صرف انتساب به يكي از اولياي الهي براي انجام اين اعمال كافي است، چرا كه اگر اين راه باز شود سر از جاهاي عجيبي در مي‌آورد. يكي از عالمان حوزه علميه قم درباره مشركان مكه عملي را نقل و رد كرده است كه مطالعه آن مي‌تواند مفيد باشد. ايشان مي‌گويد اهالي مكه علاقه زيادي به حرم و خانه خدا داشتند و هنگام مسافرت سنگ‌هايي از آن را با خود مي‌بردند و چون در منزلي فرود مي‌آمدند آنها را در مكاني نصب مي‌كردند و در مقابل آنها كرنش مي‌كردند. ايشان احتمال مي‌دهد كه اين سنگ‌ها همان «انصاب» ، و سنگ‌هاي تراشيده شده همان «اوثان» باشند، كه اشاره به دو عنواني است كه در متون آمده و كرنش در مقابل آنها ناپسند شمرده شده است (ر.ك. آيت الله سبحاني، فروغ ابديت، ج 1، ص26).
پرسش اين است كه آيا سنگ داخل حرم و خانه جزئي از زمين آن نبوده و اگر كسي آن سنگ را به عنوان تبرك بر مي‌داشته و در جاي ديگر با آن به عنوان شئ مقدس برخورد مي‌كرده، كار خطايي انجام داده است؟ آيا در اينجا انتساب وجود ندارد؟ آيا انتساب اين بيشتر است يا ضريحي كه خودمان ساخته‌ايم و مي‌خواهيم به حرم منتقل سازيم؟
نكته دوم در اين باره اينكه نبايد در ساختن ضريح و گنبد و بارگاه افراط كرد و گمان كرد حجم بيشتر كاربرد طلا به معناي تجليل و تكريم حق و حقيقت است. ساختن گنبدها و ضريح‌هايي با ميزان بسيار زيادي از طلا و آن هم در زماني كه بسياري از اقشار جامعه در فقر شديد زندگي مي‌كنند نمي‌تواند مورد رضايت خدا باشد و نمي‌تواند براي چهره دين و مذهب زيبنده باشد. اينكه براي مردم اينگونه تبليغ شود كه بهترين راه دادن مال در راه خدا همين است و هزينه كردن در هيچ راه ديگري به اين اندازه مطلوب شارع نيست، قطعا يك بدعت است. در اين رابطه نقل تنها يك حديث براي بيان تمام مطلب كافي است.
امام باقر(ع) از پيامبر خدا (ص) نقل مي‌كند كه فرمود: «به من ايمان نياورده است آن كس كه شب را با شكم سير بخوابد و همسايه‌اش گرسنه باشد. اهل هر آبادي كه شب را بگذرانند و در ميان ايشان گرسنه‌اي باشد، روز قيامت خداوند به آنان نظر نمي‌افكند» (كافي، ج2، ص 668). معنا و مفهوم اين حديث گرانبها اين است كه كسي كه در جامعه‌اش افرادي گرسنه باشند و او در عين توانايي به آنان كمك نكند، اهل رستگاري نخواهد بود، هر چند خروارها طلا براي گنبد و ضريح امام حسين(ع) هديه كرده باشد. اين حقيقت متن دين است و آن را بايد براي مردم بيان كرد و كسي كه غير از اين را بگويد بدعتگذار است.
ب) طمع، تباه كننده انسان؛
امام جواد(ع) در بخش دوم سخن خود اين نكته را بيان فرموده كه عامل اصلي تباهي و فساد شخصيت انسان طمع اوست. همه شخصيت انسان مطابق متون اسلامي به ميزان حق‌گراني و حق‌پرستي او و ميزان باطل گريزي و باطل‌ستيزي او بستگي دارد. و از سوي ديگر نزديكي به حق و دوري از باطل به ميزان حريت و آزادگي انسان وابسته است. در واقع طمع انسان است كه آزادگي را از او مي‌گيرد. اين طمع به قدرت و شوكت و مقام و مال و ثروت و مانند آن است كه آدمي را به بند مي‌كشد و زبان او را از حق‌گويي و جوارح و جوانح او را از حق‌پرستي باز مي‌دارد. پس به اين معنا همه سقوط و صعود انسان به اسير طمع بودن يا آزاد شدن از آن بستگي دارد.
اين نكته را امام جواد(ع) در سخني ديگر به شكلي اندكي متفاوت بيان مي‌فرمايد. فردي خدمت حضرت مي‌رسد و از او نصيحتي كوتاه و جامع مي‌خواهد. آيا مي‌توان در جمله‌اي بسيار كوتاه نصيحتي كرد كه آنچنان جامع باشد كه همه چيز را در بر داشته باشد؟ در نگاه امام جواد(ع) چنين جمله‌اي وجود دارد چرا كه جواب آن فرد را اينگونه مي‌هد: «صن نفسك عن عار العاجله و نارالاجله؛ خود را از خفت و خواري اين دنيا و عذاب آن دنيا حفظ كن» (احقاق الحق، ج12، ص439). تنها كسي مي‌تواند خود را از خفت و خواري اين دنيا و عذاب اخروي نگه دارد كه خود را از هر آنچه كه او را به بند مي‌كشد و زنداني مي‌كند و به قفس مي‌افكند، آزاد ساخته باشد.
كسي كه شعار اصول‌گرايي مي‌دهد بايد بداند كه در اسلام اصلي مهم‌تر و والاتر از صداقت نيست. يك انسان صادق همه وقت بايد درصدد باشد كه اگر در گذشته خطايي كرده است آن را اصلاح كند و براي جبران آن اقدام كند و از اين ترس نداشته باشد كه خطاي خود را آشكارا بيان كند. اگر چنين نكند اسير طمع است و نگران است كه پست و مقام و موقعيت خود را از دست بدهد يا پست و مقام و موقعيتي را كه در پي آن است به دست نياورد. شخصي كه شعار زيباي اصول‌گرايي را سر مي‌دهد بايد اين را مورد مطالعه قرار دهد كه در گذشته از چه كسان و جريان‌هايي حمايت كرده و با چه كسان و جريان‌هايي مخالفت و مبارزه كرده است. اگر ما در گذشته با كساني مبارزه كرده‌ايم و آنان را متهم به همه چيز كرده‌ايم كه در زمان بي‌تجربگي اول انقلاب و در زماني كه كشور درگير يك جنگ تحميلي وحشتناك و طولاني بوده ، كه بخش عمده بودجه مملكت را مي‌بلعيده، و قيمت نفت در سطح بسيار نازلي بوده و گاهي به پايين‌تر از ده دلار مي‌رسيده و دشمن اسكله‌هاي ما را مي‌زده و .... و با همه اين مشكلات، كشور را با آبرومندي اداره مي‌كرده‌اند، بايد بپذيريم و اعلام كنيم كه ما در رابطه با اين شخصيت‌هاي برجسته اشتباه كرده‌ايم و تلاش كنيم كه آنان را از انزوا و حصر به در آوريم و از بركات وجودشان در وضعيت بحراني كنوني كشور استفاده كنيم.
اگر ما از شخصيت‌ها و جريان‌هايي حمايت و طرفداري كرده‌ايم كه نتيجه بي‌سياستي‌ها و بدسياستي‌ها و ماجراجويي‌هاي آنان انزواي كشور و فقر و فلاكت مردم بوده، و با وجود يك درآمد افسانه‌اي كه در گذشته سابقه نداشته و در آينده هم تكرار آن بعيد است با سوء مديريت خود كشور را به ورطه سقوط كشانيده‌اند به گونه‌اي كه سقوط آزاد ارزش پول ملي را مي‌توان با چشم مشاهده كرد و ... بايد بپذيريم و اعلام كنيم كه خطا كرده‌ايم و در پي جبران آن براييم و قبول كنيم كه در پيدايي اين فاجعه سهيم بوده‌ايم.
اگر پست و مقام و جاه و جلال براي ما چنان مهم باشد كه اين حقايق آشكار را نپذيريم و اعتراف نكنيم، بايد در انتظار خفت و خواري اين دنيا و عذاب اخروي باشيم و اين آن چيزي است كه سنت الهي است و امام جواد(ع) بر آن تاكيد مي‌كند. سخن را در اين بخش با دو حديث از پيامبر خدا(ص) پايان مي‌دهيم. آن حضرت فرمود: «هر كس به خاطر نيازي در برابر سلطان ستمگري خود را خفيف كند، همدم او در آتش است»‌(بحار الانوار، ج76، ص360) و فرمود: «هر كس به طمع چيزي، سلطان ستمگري را مدح كند و خود را در برابر او خوار و خفيف سازد، همنشين او در آتش خواهد بود» (امالي الصدوق، ص347).
ج) حكومت صالح و اصلاح جامعه؛
در تأثير و نقش يك حكومت و نظام حكومتي صالح در اصلاح جامعه هيچ ترديدي نيست ،كما اينكه در تأثير يك حكومت و نظام حكومتي فاسد در افساد جامعه كسي‌ ترديد ندارد. اين وظيفه آحاد مردم است كه در اصلاح حكومت و حاكمان بكوشند و با امر به معروف و نهي از منكر، او را به مسير صحيح هدايت نمايند و وظيفه همه مردم است كه تلاش كنند تا نظامي صالح و افرادي شايسته روي كار آورند، چرا كه فردي كه در رأس يك مملكت قرار مي‌گيرد يا پست مهمي را به دست مي‌گيرد مي‌تواند نقش بسيار مهمي در اصلاح يا افساد جامعه ايفا كنند.
امام علي(ع) مي‌فرمايد: «شير درنده بهتر است از فرمانرواي ستمگر» (بحار الانوار، ج75، ص359) و پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد: «سلطان دادگر فروتن، سايه خدا و نيزه او در زمين است» (كنز العمال، ج 14589).
به هر حال وظيفه همه افراد جامعه و بويژه نخبگان است كه تلاش كنند نظامي صالح روي كار آيد و افرادي صالح و شايسته مسئوليت‌هاي آن را بر عهده گيرند. اينگونه نيست كه فردي در مسئوليت بالاي اجتماعي قرار گيرد و يا جرياني بر روي كار بيايد و در اخلاق و كردار و دينداري جامعه تأثير نگذارند. دولت و مسئول دولتي كه براي مثال به راحتي دروغ بگويد و مسلم‌ترين و آشكارترين حقايق را انكار كند و در حالي كه هر روز خبري از فسادي باورنكردني در ميان كارگزاران منتشر مي‌شود، دولت خود را پاك‌ترين دولت‌ها به حساب آورد و ... براي اخلاق جامعه چيزي باقي نمي‌گذارد. دولتي و حاكمي كه از دين استفاده ابزاري مي‌كند و در حالي كه از شعارهاي سطحي و ظاهري دين ،حتي در مجامع بين‌المللي و براي مخاطبان غير مسلمان، استفاده مي‌كند، اما به اصول مسلم و قطعي دين مانند اخلاق و حقوق انسان‌ها، پايبند نيست، پايه هاي دينداري مردم را متزلزل مي‌كند. پس همگان وظيفه دارند كه تلاش كنند انسان‌هايي شايسته روي كار آيند و اين تكليف الهي و انساني همگان است.
امام جواد(ع) در بخش پاياني حديثي كه نقل شد اين نكته را بيان مي‌فرمايد كه حاكم و حكومت در اصلاح و افساد همه جانبه جامعه نقشي اصلي و محوري ايفا مي‌كند و بنابراين هيچ انساني نمي‌تواند و نباید در مقابل اين امر مهم بي‌تفاوت باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر