۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

تقارن سالگرد میلاد بزرگ منادی عدالت و انقلابی که آرمانش عدالت بود

حیات انسانی انسان تنها و تنها با اصل عدالت تحقق می یابد. در صورتی انسان را می توان به اخلاق و اصول دیگر انسانی مکلف کرد که نظامی عادلانه بر هستی حاکم باشد و اگر نظام هستی عادلانه نباشد و نتیجه هر عمل، مشخص و مضبوط نباشد و در این نظام ممکن باشد که هر عملی هر پیامدی را داشته باشد، هرگز نمی توان اعمال خاصی را در میان اعمال اختیاری از انسان ها خواست. دیانت و اخلاق دو امری است که در تاریخ زندگی بشری منادیان زیادی انسان ها را به سوی آنها دعوت می کرده اند. حتی کسانی که دین یا عالم ماوراء ماده را قبول نداشته اند، اخلاق را امری مطلوب و آرمانی می دانسته اند. اما دعوت به دیانت و اخلاق در صورتی معنا می دهد که نظامی عادلانه بر جهان حاکم باشد. پس برای تحقق انسانیت انسان عادلانه بودن نظام هستی ضروری است.
اما این انسانیت خود نیز تنها با عدالت محقق می شود. اصل اساسی و زیربنایی که زندگی دینی و اخلاقی انسان بر آن مبتنی است، و بدون آن نه دیانتی تحقق می یابد و نه اخلاقی، همان عدالت است. هم تعالی و کمال فردی انسان به عدالت بستگی دارد و هم زندگی اجتماعی سالم و درست او. به همین جهت است که هم درون و فطرت انسان به عدالت دعوت می کند و هم خداوند پیامبران خود را برای اجرای عدالت فرستاه است. حسن عدالت و قبح ظلم و ستم از یک سو هم امری فطری است که انسان از درون آن را درک می کند و هم از مستقلات عقلیه است که عقل انسان مستقیما و بی واسطه آن را می فهمد و از سوی دیگر به تعبیر قرآن مجید انبیای ظاهری برای آن فرستاده شده اند: «لقد ارسلنا رسلا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»(حدید/25) ما پیامبران خود را با ادله ای روشن فرستاده ایم و با آنان کتاب و میزان را نازل کردیم تا مردم قسط و عدل را به پا دارند. مطابق این آیه هدف از فرستادن انبیا یا یکی از اهداف مهم آن این بوده است که مردم در جامعه عدل را به پا کنند. پس در واقع هدف از آمدن پیامبر این بوده که به همان چیزی که عقل و فطرت بشر درک می کرد تذکر داده شود.
دعوت به عدالت در سخنان پیامبر اسلام(ص) جایگاهی خاص و ویژه دارد به گونه ای که هیچ سخنی و هیچ دعوتی را نمی توان با آن قیاس کرد. پیامبر(ص) در سخنی می فرماید: «عدل ساعة خیر من عبادة سبعین سنة» لحظه ای دادگری از هفتاد سال عبادت بهتر و برتر است (مشکاة الانوار، ص544). اما این عدالت برای برخی از افراد زیباتر است، یعنی کسانی که در اجتماع نقش مهمتری دارند و سرنوشت مردم در دست آنان است. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «ما من احد افضل عند الله من امام ان قال صدق و ان حکم عدل» هیچ کس نزد خدا برتر و بالاتر از زمامداری نیست که چون سخن می گوید راست می گوید و چون حکم می کند دادگری می کند (نهج الفصاحه، ص408) و باز می فرماید: «العدل حسنٌ و لکن فی الامراء احسن» دادگری نیکوست، ولی برای زمامداران نیکوتر است (همان، ص409).
از سوی دیگر آن حضرت برترین جهاد و سبب بخشایش گناهان را این می داند که انسان در فکر ستم به دیگران نباشد (همان، ص328). آن حضرت بهشت را برای کسی که شر ظالم را از مظلوم دور کند ظمانت می کند (همان). و باز آن حضرت توجه ویژه ای به ظلم و ستم حاکمان دارد: «اشد الناس عذابا یوم القیامة امام جائر» سخت ترین عذاب در قیامت برای پیشوایی است که ستمگر است (همان، ص339). و آن حضرت می فرماید: خداوند از پیشوای ستمگر نفرت دارد (همان) و می فرماید: «الظَلَمة و اعوانهم فی النار» جای ستمگران و یاورانشان در دوزخ است (الفردوس، ج2، ص407). و می فرماید: هر کس به ستمگری کمک کند تا حقی را پایمال کند، از سایه خدا و رسول او بیرون می رود (المعجم الکبیر، 11/94). و می فرماید: «من اعان ظالما سلطه الله علیه» هر کس ستمگری را یاری دهد خدا همان ستمگر را بر او مسلط گرداند (کنز العمال، ح7593).
انسان ها نه تنها نباید ظالم و ستمگر را یاری دهند، بلکه وظیفه دارند جلوی ستمگر را بگیرند و او را از این کار باز دارند. آن حضرت می فرماید: «ان الناس اذا رأو الظالم فلم یأخذوا علی یدیه اوشک ان یعمهم الله بعقاب منه» وقتی که مردم ستمگری را ببینند و دستش را از ستمگری باز ندارند، بیم آن می رود که خدا همه را به عذاب خویش دچار کند (مسند احمل، 1/7) و می فرماید: «من مشی مع ظالم فقد اجرم» هر کس با ستمگری راه رود گناهکار است (کنز العمال، ح14953).
از آنچه گذشت بر می آید که اولا هدف خداوند از فرستادن پیامبران اجرای عدالت بوده است. بنابراین هدف پیشینی دین عدل و قسط بوده است. از سوی دیگر پیامبر اسلام بیش از هر چیز و فراتر از هر چیز به عدالت دستور داده است. از این سخنان بر می آید که هر پرچم و بیرقی که به نام دین بر افراشته می شود باید شعار و دغدغه اولش و بالاترین آرمان و خواسته اش عدالت باشد.
آری! حضرت محمد مصطفی(ص) پیام آور عدالت بود و در پی آن بود که جامعه خود و همه جوامع بشری در طول تاریخ را به عدالت فراخواند. دینی و شریعتی که او آورد ستون و رکن اصلی و گوهری ترین و اساسی ترین بخش آن عدالت بود. عدالت در آیین او از امور عرضی نبود، بلکه مطلوب ترین و مهم ترین ذاتی آن بود، به گونه ای که آیین و شریعت بدون عدالت جسدی بی روح و لاشه ای بی جان بیش نبود.
سالروز میلاد این بزرگ منادی عدالت با سالگرد انقلابی متقارن گشته است که از یک سو شعار اجرای آیین محمدی را می داد، و از سوی دیگر آرمانش اجرای قسط و عدل بود. ملتی که از ظلم و ستم و بیداد به ستوه آمده بود بغضش ترکید و فریاد عدالت خواهی سرداد و البته عدل و قسط واقعی را به حق در تعالیم عدالت محور خاتم پیامبران جستجو کرد و در پی اجرای آن بر آمد.
و اینک در این سالگرد بسیار مناسب است که این ملت به داوری بنشیند و به تعالیم عدالتخواهانه آن پیامبر بزرگ بنگرد و آنها را ملاک و معیار قرار دهد و بسنجد که اکنون پس از گذشت بیش از سه دهه از انقلابی که برایش هزینه بسیار سنگینی پرداخته، چه مقدار به آرمان عدالت خواهی خود نزدیک شده است. ما شعار دین را داده ایم، آن هم دینی که بیش از هر چیز بر عدالت تاکید کرده است. دینی که بزرگانش گفته اند: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» حکومت با کفر باقی می ماند اما با ظلم پایدار نمی ماند. آیا جامعه ما به عدالت بیشتر توجه می کند یا جوامعی که هرگز شعار دین و دینداری نمی دهند؟ در خبرها آمده بود که در یکی از کشورهای غربی، که مهد سکولاریسم است، وزیری مجبور به استعفا گردید. جرمش این بود که ده سال پیش، هنگامی که هنوز وزیر نبود، در رانندگی با سرعتی بیش از حد مجاز رانده بود و چون پلیس او را متوقف کرده بود از همسرش خواسته بود که خود را راننده معرفی کند. اکنون پس از ده سال که این تخلف آشکار شده آقای وزیر و همسر سابقش تحت پیگرد قرار می گیرند و وزیر مجبور به استعفا می شود.
اگر مهم ترین آرمان دین عدالت است آیا این کشور سکولار به آن نزدیک تر نیست تا کشوری که شعار دین سر می دهد و در آن صحبت از تخلفات و اختلاس های میلیاردی می رود و هیچ مقامی نه تنها مقام خود را از دست نمی دهد بلکه حتی مورد مواخذه نیز قرار نمی گیرد؟! جرم آقای وزیر یک دروغ بوده است، دروغی که لطمه ای اساسی به مملکت نزده است. آیا این کشور به آرمان دین نزدیک تر است یا کشورهایی که شعار پرچمداری دین را می دهند و دروغ گویی در آنها امری عادی است. این امر نشان دهنده وضعیت نظام قضایی یک کشور سکولار است که در آن هرگز شعار دین داده نمی شود. این معنای استقلال نظام قضایی است. اما اگر در کشوری و نظامی که خود را دینی و اسلامی می خواند سوالات بسیار زیادی درباره عدالت نظام قضایی آن و استقلال آن مطرح است، آیا نباید در عنوان دینی بودن خود تجدید نظر کند؟ در کشوری که خود را اسلامی می خواند نظام قضایی اش چه پاسخی برای حصرهای طولانی مدت بدون محاکمه انسان های شریف دارد؟! آیا مجازات های سنگینی که در نظر گرفته می شود با اتهامات ادعایی سنخیت دارد؟! و ...
به هر حال نظامی که مدعی اجرای آیین پیامبری بود که سخن و آرمان و هدف اصلی اش عدالت بوده است، چه میزان به آن آرمان و هدف نزدیک شده است؟! آیا برخی کشورهای سکولار به این آمار و هدف نزدیک تر نیستند؟! همگان، و بویژه عالمان دین وظیفه دارند که به دقت به مطالعه آنچه در جامعه می گذرد بپردازند و ببیند که چه میزان آرمان ها و اهداف دین اجرا می شود و اگر برخی کشورها و نظام های سکولار و غیر دینی به این اهداف و آرمان ها نزدیک ترند، فکری به حال دین کنند تا حداقل چهره دین در نزد جهانیان تیره و تار نگردد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر