۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

سیمرغ نجوییم، سی مرغ باشیم

در منطق الطیر فرید الدین عطار آمده است که مرغان به رهبری هدهد برای پی جویی سیمرغ، که یک ابر مرغ بود، مسیر طولانی و سخت قله کوه قاف را در پیش گرفتند. در این مسیر طاقت فرسا عده زیادی از راه باز ماندند و تنها سی مرغ به قله رسیدند. در آنجا از سیمرغ خبری نبود اما سی مرغ که بر قله نشسته بودند به این اندیشه رسیدند که سیمرغ همان سی مرغ است.
جدای از معنای عرفانی این اسطوره می توان این داستان را برای بیان امور دیگری استخدام کرد. انسان ها در طول تاریخ در پی یک ابر انسان بوده اند که خود را به او بسپارند تا اداره شان کند و خود را از بار سنگین اندیشه و مسئولیت و خطرات آن رهایی بخشند. آنان در پی این بوده اند که به جای حمل بار خود یک قهرمان و پهلوان بسیار بزرگ بیابند تا بار آنان را به دوش گیرد. آنان انسانی را پی جویی می کرده اند که همه مسئولیت اجتماعی خود را به او بسپارند و خیال خود را راحت کنند. به همین جهت بوده است که در طول تاریخ برای تراشیدن یک چنین انسان هایی درباره کسانی بسیار غلو شده است و در یک نقطه از جهان امپراطور، فرزند آفتاب گردیده و در گوشه ای دیگر فرعون و قیصر مقام الوهیت یافته اند و باز در گوشه ای دیگر انسان های عادی با قدرتی فرازمینی پا به این جهان گذاشته و از مقام عصمت و خطا ناپذیری برخوردار گشته اند و ...
البته خداوند عالم پیام خود را توسط انسان هایی بزرگ به بشریت رسانده است و آنان را در این ماموریت یاری کرده و در آن از خطا مصونشان داشته است، اما اداره اجتماع امر دیگری است. همین پیام رسانان الهی در امر اداره اجتماع، خود را خطاناپذیر و بی نیاز از مشاوره با مردم و کارشناسان نمی دیده اند و از مردم می خواسته اند که آنان را در امر حکومت و اداره اجتماع نقد کنند. خداوند تعالی در یک جا به پیامبرش دستور می دهد که این نکته را به مردم برساند که او هم بشری مانند دیگر انسان هاست و تنها تفاوت او همان پیام آوری اوست (کهف/110) و در جای دیگر به او دستور می دهد که در امر حکومت با همه مردم مشورت کند و حتی متخلفان و متمردان را از این حق محروم نسازد (ال عمران/159) و رسول خدا(ص) به تمام معنا در سخن و سیره خود به این امر پایبند بوده است و برای مردم به روشنی بیان می کرده است که انسانی مانند دیگر انسان هاست و در رای و نظر شخصی او خطا راه دارد هر چند پیام و حکم خدا را درست به دست مردم می رساند (صحیح مسلم، ج7، ص95؛ سنن ابن ماجة، ج2، ص825، به نقل از مجیدی خوانساری، غلامحسین، نهج الفصاحة، ص263). و به جهت همین سخنان بوده است که مردم به خود اجازه می داده اند که با رای و نظر او مخالفت کنند و به او صریحا اعلام کنند که اگر نظر و رایی را که در موردی خاص داده حکم خدا نیست پس با آن مخالفند و آن حضرت از نظر و رای خود دست بر می داشت. تنها کافیست کسی تاریخ دو جنگ احد و احزاب را مرور کند تا به این نظر برسد که این سیره و روش همیشگی پیامبر(ص) بوده است (ر.ک. سیره ابن هشام، ج3، ص66؛ مغازی واقدی، ج1، ص209 و 444 و 477، به نقل از آیت الله منتظری، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ص96-100).
علی(ع) نیز آن هنگام که در راس حکومت قرار می گیرد صریحا اعلام می کند که ممکن است در امر حکومت خطا کند و به همین جهت از مردم می خواهد که او را نقد کنند و به او مشورت دهند و اعلام می کند که من دیکتاتور و جبار نیستم که انتقاد را بر نتابم (نهج البلاغه، خ216).
پس مطابق متون دینی اسلامی حتی پیامبر(ص) و علی(ع) خود را ابرانسان نمی دانند و خدای تعالی نیز آنان را انسان هایی می داند که در اداره جامعه باید با مردم مشورت کنند. و اگر این وضعیت پیامبر(ص) و علی(ع) است تکلیف انسان های عادی روشن می شود. از متون دینی بر می آید که مهم ترین وظیفه مردم نصیحت و خیرخواهی و امر به معروف و نهی از منکر نسبت به همه مردم و به ویژه حاکمان است. جایگاه نصیحت و خیرخواهی در دین چنان مهم است که پیامبر(ص) می فرماید: «الدین النصیحه، همه دین نصیحت و خیرخواهی است» (الدعائم الاسلام، ج1، ص134 و ج2، ص47). و باز می فرماید: «رأس الدین النصیحة لله و لدینه و لرسوله و لکتابه و لائمة المسلمین و للمسلمین عامة؛ اساس دین، خیرخواهی برای خدا، دین خدا، پیامبر خدا، کتاب خدا، پیشوایان مسلمانان و عموم مسلمانان است» (کنزالعمال، ح8775).
خداوند تعالی امت پیامبر(ص) را برترین امت می شمارد اما این برتری را صرفا از این جهت می داند که آنان امر به معروف و نهی از منکر می کنند (توبه/71).
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هر کس امر به مروف و نهی از منکر کند، او جانشین خدا و جانشین رسول او در زمین است» (مستدرک الوسائل، ح12، ص179). و می فرماید: «یا امر به معروف و نهی از منکر می کنید، یا عذاب خدا همه شما را فرا می گیرد» (وسائل الشیعه، ج11، ص407).
از این آیات و روایات، که مشابه آنها در متون اسلامی بسیار زیاد است، به روشنی بر می آید که نظارت بر رفتار حاکمان و ارشاد و خیرخواهی برای آنان حق مسلم همه مردم و نیز تکلیف قطعی آنان است. در واقع کسانی که انسان های عادی را از حیطه نظارت و نقد و ارشاد مردم خارج می کنند و آنان را در هاله ای از تقدس قرار می دهند و برای آنان چنان ربط و پیوندی با ماوراء قائل می شوند که فراتر از نقد و ارشاد و نظارت مردم می روند، با احکام قطعی دین خدا در افتاده اند و هم حق مسلم مردم را غصب کرده و هم جلوی انجام تکلیف آنان را می گیرند. عجیب آن است که از درون نهادی که قرار بوده است مردم اعضای آن را برای نظارت بر حاکم برگزینند، این صدا به گوش می رسد که وظیفه این نهاد نظارت بر حاکم نیست بلکه حفاظت آن است. شگفتا! نظارت و نقد، وظیفه و حق عموم مردم است و نهاد نظارتی در واقع بازوی اجرایی مردم است. این سخنان بر اساس چه مبنای شرعی و قانونی به زبان آورده می شود؟! سخنانی که در تاریخ این انقلاب نیز نو و بدعتی آشکار است. حتی عالمان سنتی که احیانا خود در این نظام و تدوین قوانین آن نقش داشته اند درست عکس این مطلب را بیان می کرده اند و آن را روشن و آشکار می دیده اند. در این باره پرسشی که از یکی از این عالمان شده و پاسخ او خواندنی است:
پرسش: آیا ولی  فقیه فوق چون و چراست؟ آیا مردم می توانند از رهبر انتقاد کنند؟
پاسخ:
1-در نظام اسلام و حکومت دینی، همگان مسئولند و هر مسئولی باید در برابر قانون جوابگو باشد.
2-اصل امر به معروف و نهی از منکر شامل همگان و حتی فقیه جامع الشرایط رهبری نیز می شود.
3-علاوه بر نظارت عمومی، مجلس خبرگان، کمیسیونی تشکیل داده است به نام «کمیسیون تحقیق» که بر عملکرد رهبری نظارت دارد و نتیجه کارش را در جلسه علنی مجلس خبرگان گزارش می دهد. خبرگان که ارگان برگزیده مردم برای تعیین رهبر و نظارت بر شئون رهبری او می باشند، مطالب لازم را از رهبر توضیح می خواهند؛ اگر والی جامعه اسلامی، جواب قانع کننده ای ارائه داد، در منصب رهبری باقی می ماند و اگر جواب قانع کننده ای نداشت، انعزال او را اعلام می کنند و فقیه جامع الشرایط دیگری را به جمهور معرفی می نمایند.
4-وظیفه نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر که بر مردم واجب می باشد، نه تنها حق آنان، که وظیفه آنان است؛ ولی مراتبی دارد و باید از سهل ترین روش شروع شود و در آغاز کار نیازمند خشونت نیست و با طی مراتب امر به معروف و نهی از منکر، مشکل حل می شود. از همه آنچه گفته شد معلوم می شود که رهبر مسلمین، در برابر قانون با دیگران یکسان است؛ چه اینکه این مطلب در قانون اساسی(اصل 107) نیز آمده است (آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص496-497).
یکی دیگر از این عالمان می نویسد:
«باید در نظر داشت که زمامدار و رهبر جامعه اسلامی به هرحال، معصوم نیست؛ بنابراین محتمل است که در یک مقطع تاریخی، کسی که عهده دار زمامداری و رهبری امت اسلام است دچار لغزش شود و مرتکب سوء استفاده یا خیانت گردد یا هیچ یک از این امور نیز پیش نیاید و فقط شخصی شایسته تر از رهبر پدیدار شود؛ چرا که امکان دارد که رهبر در وضع خاص خود، از لحاظ فقاهت، مدیریت و تدبیر، تقوا و عدالت بماند و پیشرفتی نکند یا حتی دستخوش انحطاط و پسروی گردد؛ و از سوی دیگر کسی دیگر در این سه بعد، مدارج رشد و کمال را بپیماید و از حد رهبر هم فراتر رود. به هر تقدیر، در هر یک از این موارد چه باید کرد؟
همانگونه که پیش از این گفته ایم، یکی از وظایف «مجلس خبرگان رهبری» این است که بر اعمال مقام رهبری نظارت دقیق داشته باشد. هرگاه رهبر کاری کرد که -به زعم فقهای مجلس خبرگان- صحیح و مطابق موازین شرعی و معیارهای عقلی نبود آنان دادگاهی تشکیل می دهند و از وی می خواهند که در آن دادگاه عمل خود را توجیه کند و صحت آن را مدلل سازد. اگر رهبر در دفاع از خود، موفق نشود و اعضای مجلس خبرگان دریابند که وی برای ادامه کار، شایستگی ندارد معزولش می کنند و دیگری را که اصلح افراد است برای تصدی مقام رهبری، به جایش منصوب می دارند؛ زیرا در اسلام غیر از معصومین(ع) هیچکس فوق قانون نیست بلکه همه باید تابع قانون باشند همچنین اگر فقهای مجلس خبرگان کسی را من حیث المجموع شایسته تر از شخص رهبر دانستند او را به جای رهبر می نشانند.
مجلس خبرگان باید همواره ناظر بر اعمال شخص رهبر باشد و پیوسته مترصد و مراقب باشد تا اگر کسی شایسته تر از رهبر پدیدار شد، بی درنگ جانشین او شود. چنین نیست که رهبر جامعه اسلامی قدرت مطلق و بی چون و چرا داشته باشد و کسی نتواند وی را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد» (آیت الله مصباح،حقوق و سیاست در قرآن، (1) ص262-263).
این سخنانی از عالمان سنتی بود. حال چه شده است که سخنانی عجیب شنیده می شود و همین عالمان سکوت اختیار کرده اند. آیا چیزی تغییر کرده است؟!!
آری! کسانی چنان مرید و شیفته حاکم می شوند که از او یک ابر انسان آسمانی و ماورائی می سازند. البته شبیه همین داستان در میان منتقدان حکومت به گونه ای دیگر دیده می شود. آنان نیز گاهی در پی یک ابر انسان و فوق انسان هستند آنان باید بپذیرند که رهبران انسان هایی کاملا عادی هستند و گاهی خطا می کنند. شاهد این ابر انسان انگاری آن است که وقتی عملی از یکی از این انسان ها سر می زند که به ظاهر ناصواب می آید عده ای در پی توجیه آن بر می آیند و عده ای دیگر او را به بی اخلاقی و انواع اتهامات و ناسزاها متهم می کنند. هیچ یک از این برخورد ها صواب و درست نیست. عمل یک انسان را باید به عنوان یک انسان سنجید و نقد و بررسی کرد و نه به آن سو رویم که او را فراتر از نقد بدانیم و همه اعمال او را توجیه کنیم و نه اینکه او را با یک عملی که به نظر ما خطا می رسد مستحق هر سخنی بدانیم. بلکه باید مانند دیگر انسان ها ادله او را شنید و حتی اگر کسی قانع نشد باز به او به عنوان یک انسان حق خطا کردن داد.
به هر حال نباید در پی سیمرغ باشیم. ما سیمرغی برای اداره جامعه نمی یابیم. اما مرغان هدهد را در میان خود دارای برجستگی هایی یافتند و رهبری خود را به او سپردند تا وحدت و انسجام آنان را در مسیر قله کوه قاف حفظ کند. اما آنان توجه داشتند که هدهد هم یکی از خود آنان است با نقص ها و کمبود هایی و با احتمال خطا و گناه. آنان ناظر بر اعمال او بودند چرا که اولا ممکن بود که از اول اشتباه کرده باشند و او از اول دارای برجستگی نبوده باشد؛ و ثانیا ممکن است در طی مسیر برای او حوادثی پیش آید که برجستگی خود را از دست بدهد و در میان جمع کسی برجسته تر از او یافت شود؛ و ثالثا او مصون از خطا و اشتباه نبود؛ و رابعا او موجودی مانند خود آنان بود و مصون از وسوسه نفس نبود. مرغان در آخر مسیر به این نتیجه رسیدند که سیمرغی جدای از آنان نیست و آنان سی مرغ اند. اما سی مرغ بودن خود هنری است چرا که هر یک از آنان باید یک مرغ باشد. اما کسی که در پی ابر مرغی است که خود را به او بسپارد و مسئولیت را از خود سلب کند دیگر یک مرغ نیست. او استقلالی ندارد که یکی باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر