۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

دینداری و شادمانی

دین در طول تاریخ با دو چهره متضاد معرفی شده است، چهره خندان و بشاش و شاد و چهره عبوس و اخمو و غمگین. در قرآن مجید دین تنها و تنها اسلام، به معنای تسلیم بودن در مقابل حق و حقیقت، است. اگر دین حق پرستی و عشق به حقیقت است، از آنجا که در تاریخ طولانی نبرد حق و باطل فراز و نشیب زیادی وجود داشته پس به مناسبت این فراز و نشیب ها انسان مومن و حق پرست نیز گاهی شادمان است و گاهی غمگین، چرا که او همراه کاروان حقیقت است. اما سخن این است که در مجموع آیا دین شادی می آفریند یا غم و اندوه؟ آیا ظاهر یک فرد مومن و نیز اعمال و افعال او باید شادی را نشان دهد یا غم و غصه را. آیا چهره او باید بیشتر عبوس و جدی باشد یا خندان و شوخ طبع؟
 از متون اسلامی بر می آید که خواست دین شادمانی و بشاش بودن و شوخ طبعی است و البته اگر گاهی از این امور نهی شده مقصود افراط در آنهاست. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «تبسمک فی وجه اخیک لک صدقة؛ تبسم به روی همگنان صدقه ای است برای تو» و می فرماید: «من الصدقة ان تسلِّم علی الناس و انت طُلِقُ الوجه، این گونه ای صدقه است که به مردم با گشاده رویی سلام کنی» (نهج الفصاحه، هاشم صالحی، ص239). آن حضرت می فرماید: «با برادرت گشاده رو برخورد کن» و می فرماید: «خوشرویی کینه را می زداید» (کافی، ص103).
امام علی(ع) می فرماید: «خوشرویی، خوی آزاده است» و می فرماید: «خوشرویی ریسمان محبت است» و می فرماید: «شادی مومن در چهره اوست» و می فرماید: «خوشرویی تو نشانگر بزرگواری و کرامت نفس توست» (غررالحکم، ح656 و 5546 و 3454 و 4453). امام صادق(ع) می فرماید: «هر که به چهره برادر خود لبخند زند، آن لبخند برای او حسنه ای باشد» (الکافی، ج2، ص206).
پس دین چهره خندان می خواهد نه چهره عبوس. هر چند همین خنده دو صورت دارد، یکی آنکه محبوب خداست و دیگری آنکه مورد نفرت او. پیامبر خدا(ص) می فرماید: خنده دو قسم است: خنده ای که خداوند آن را دوست دارد و خنده ای که از آن نفرت دارد. اما خنده ای که خداوند آن را دوست دارد لبخندی است که انسان در اثر شوق دیدار به روی همگنانش می زند و اما خنده ای که خدای تعالی از آن نفرت دارد آن است که انسان برای خندیدن یا خنداندن سخن باطلی بگوید» (کنز العمال، ح7548).
این درباره خندان و بشاش بودن مومن بود. پیامبر خدا(ص) در رابطه با شوخ طبعی سخنی عجیب دارد: «المومن دَعِب لعب، و المنافق قَطِب غَضِب؛ مومن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و خشمگین» (تحف العقول، ص49). شوخ طبعی روش و سیره پیامبر(ص) بوده به گونه ای که آن حضرت می فرماید: «من شوخی می کنم، اما جز حق نمی گویم» (شرح نهج البلاغه، ج6، ص330، به نقل از گزیده میزان الحکمه، ص709) و متون روایی مواردی از شوخی های آن حضرت را نقل کرده اند (برای نمونه، ر.ک. تنبیه الخواطر، ج1، ص112). امام باقر(ع) می فرماید: «خداوند کسی را که در میان جمعی شوخی و بذله گویی کند دوست دارد به شرط آنکه ناسزاگویی در آن نباشد» و امام صادق(ع) می فرماید: «هیچ مومنی نیست، جز این که در او «دُعابه » هست» راوی پرسید: دعابه چیست؟ فرمود: «شوخ طبعی». و آن حضرت از یکی از پیروان خود پرسید: «آیا با یکدیگر شوخی هم می کنید؟ عرض کرد: اندکی! آن حضرت فرمود: اینگونه نکنید، زیرا شوخی از خوشخویی است و تو بدین وسیله برادرت را شاد می سازی. رسول خدا برای اینکه کسی را شاد کند، با او شوخی می کرد» (کافی، ج2، ص663 ح 4 و 2 و ج 8، ص663 ح 3).
یکی دیگر از جنبه های شادی بازی و تفریح است. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «اُلهوا و العَبوا فانی اکره ان یُری فی دینکم غِلظةٌ؛ تفریح کنید و بازی کنید. من دوست ندارم دین شما سخت و خشن باشد» (نهج الفصاحه، هاشم صالحی، ص78). همچنین آن حضرت می فرماید: «دوست داشتنی ترین بازی ها نزد خدا اسب دوانی و تیر اندازی است»(همان). از این سخن بر می آید که برخی از بازی ها برای خدا دوست داشتنی است و این دو بازی دوست داشتنی تر است. و البته پیامبر(ص) در روایتی دیگر می فرماید تیراندازی بهترین بازی است (کنز العمال، ح41101) یا در روایتی دستور به اسب دوانی و تیر اندازی می دهد و می فرماید من تیر اندازی را بیشتر دوست دارم (نهج الفصاحه، پیشین، ص78) و در روایتی دیگر آن حضرت اسب دوانی و کشتی را ارزشمند می شمارد (همان) و از این روایت بر می آید که اصل تفریح و بازی نه تنها در دین ممنوع نیست بلکه ارزشمند شمرده شده است و اینکه مواردی خاص نام برده شده متناسب با زمان و مکان بوده و در زمان ها و مکان های دیگر ممکن است شکل دیگری از بازی بهتر باشد.
درست است که در زندگی دینی مانند کل زندگی انسان غم نیز وجود دارد و در واقع انسان حالات درونی خود را با غم نشان می دهد، اما در مجموع غلبه با شادی است، چرا که اولا همان طور که در طول تاریخ مبارزه حق و باطل شکست ظاهری حق بوده، بیش از آن پیروزی بوده است. و ثانیا بیشترین آیین های دینی به صورت شکرگزاری نعمت های الهی بوده است. به همین جهت در ادیان الهی جشن های متعددی دیده می شود. برای مثال در دیانت زرتشتی هفت جشن مهم وجود داشته است که همه برای شکرگزاری بوده اند. در واقع نیایش و سپاس به شکل و صورت شادی و جشن برگزارمی شده و این شکل از سپاسگزاری غلبه داشته است (زرتشتیان، باورها و آداب دینی آنها، مری بویس، ص58).
با این حال در تاریخ ادیان دیده می شود که در برهه هایی از تاریخ و در برخی از ادیان و مذاهب دینداری غمگینانه غلبه یافته است. شاید بتوان گفت که علت اینکه کسانی به این نوع از دینداری دامن می زده اند این بوده است که انسان ها در حالت غمداری و مصیبت راحت تر هزینه می کرده اند و نیز در این حالت راحت تر اقدام می کرده اند. برای مثال انسان هایی که با هم مشکل دارند ممکن است در شادی های هم مانند مراسم عروسی شرکت نکنند، اما در مراسم عزای همدیگر راحت تر شرکت می کنند.
به هر حال در اصل ادیان و بویژه دین مبین اسلام چهره اصلی دین غمگین نیست و اگر چنین چهره ای به وجود آمده یک انحراف است. همان طور که گذشت متون اسلام بر شادی و شادمانی تاکید می کنند. وقتی تعالیم اسلام به سرزمینی مثل ایران، با سابقه تاریخی بسیار طولانی، رسیده با گونه هایی از شادی مردم روبرو شده است که ریشه در خود اسلام ندارند. برخی از این شادی ها و جشن ها در ایران باستان یک جشن و شادی آیینی بوده و تقدس داشته و برای سپاسگزاری برگزار می شده است. عید نوروز یک عید باستانی و چهارشنبه سوری یک مراسم آیینی بوده است. دیانت زرتشتی برای نور و آتش تقدس قائل بوده و در متون این دین آمده است:
«بهشت بهترین جایگاه روشنایی و سرود است» (گات ها، سرود 28، بند 4) و آمده است: «روشنایی آسمان و زمین از آنِ اهورا است» (همان، سرود 31، بند 7) و آمده است: «بهشت دو گیتی سرای روشنایی و فروغ است» (همان، سرود 31، بند 20) و آمده است: «به سوی روشنایی خدا داده نیایش کنیم» (همان، سرود 43، بند 9) و آمده است: «خواستار فروغ اهورایی باشیم که در پرتو راستی فروزان است. زبانه آتش پیام آور راستی و داد است» (همان، سرود 34، بند 4) و آمده است: «بازگشت روان بدکاران کژاندیش، سرای دروغ و تیرگی است» (همان، سرود 49، بند 11).
این تعابیر که شبیه برخی از آنها در متون اسلامی نیز دیده می شود، نشان می دهد که در دیانت زرتشتی و در ایران باستان نور و آتش نماد ملکوت و عالم معنا و راستی و درستی هستند و تاریکی و ظلمت نماد شیطان و فساد و تباهی است. احترام به آتش به معنای پرستش آتش نبوده است و این که احترام به آتش آتش پرستی به حساب آورده شود به همان اندازه خطاست که نویسنده ای مسیحی و نویسنده ای مسلمان احترام به سنگ سیاه کعبه را از سنخ فتیش پرستی به حساب آورده اند (رابرت هیوم، ادیان زنده جهان، ص 333؛ حکمت، علی اصغر، تاریخ ادیان، ص40). این خطا درست مانند آن است که فردی از کشوری دیگر ناظر عمل عجیب یک مسلمان سالخورده ایرانی باشد. او می بیند که او تکه نانی را که در کوچه افتاده بر می دارد و می بوسد و آن را با احترام در جایی می گذارد. آیا او تکه نان را می پرستد؟ هرگز! او نان را مهم ترین نعمت الهی می شمارد و بی احترامی به آن را بی احترامی به صاحب نعمت به حساب می آورد و احترام به آن را احترام به صاحب نعمت. احترام به نور یا آتش نزد ایرانیان در دوره باستان به همین صورت بوده است.
به هر حال در مراسمی مانند چهارشنبه سوری آنچه امروزه دیده می شود شکل آیینی خود را به کلی از دست داده و صرفا به شکل یک بازی و تفریح ملی در آمده است. این نوعی بازی و شادی ملی است که با دین ناسازگاری ندارد. هر چند کارهای خطرناکی که ممکن است صورت گیرد و مزاحمت هایی که برای دیگران ممکن است ایجاد شود قطعا ممنوع و حرام است، اما اصل این بازی و شادی هرگز ممنوعیتی ندارد ومی تواند در مسیر درستی قرار گیرد. سایر شادی ها و جشن های ملی همین صورت را می تواند داشته باشد. همان طور که اسلام آداب و رسوم مثبت حجاز پیش از اسلام را رد نکرده و بلکه در بسیاری از موارد تایید کرده است مراسم و جشن های ملی ایران در صورتی که ناسازگاری آشکاری با اسلام نداشته باشد ممنوع نیست و بلکه در صورتی که دارای ارزش و اثر مثبت باشد مورد تایید نیز قرار می گیرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر