سرخپوستی می گوید:
«عمل انسان سفیدپوست روح و بدن را خشن می
گرداند. این درست نیست که مانند سفیدپوستان، زمین را پاره پاره کنیم و آن را ویران
سازیم ... ما صرفا هدیه ای را که از روی اختیار به ما داده می شود، قبول می کنیم.
ما بیش از مقداری که انگشتان طفل به پستان مادر صدمه می زند به زمین صدمه وارد نمی
کنیم» M.Hopfe, Lewis, Religions of the World, p.36
و دیگری می گوید:
«ما دوست نداریم که به درختان صدمه وارد کنیم.
ما همیشه هرگاه برایمان ممکن باشد قبل از قطع درختان به آنها تنباکو پیشکش می
کنیم. ما هرگز چوب را تلف نمی کنیم بلکه هر چه را قطع کرده ایم مصرف می کنیم. اگر
ما احساسات درخت را در نظر نگیریم همه درختان دیگرِ جنگل گریه می کنند و این قلب
ما را نیز غمگین خواهد کرد» (همان).
همان طور که این سرخپوستان بدوی آمریکا از اعمال
و کردار انسان های مدرن سفیدپوستی که به قاره آمریکا رفته اند و نیز از طرز برخورد
آنان با طبیعت شگفت زده شده اند، انسان های مدرن به این سخنان سرخپوستان درباره
طبیعت می خندند. در
واقع دو نگرش به طبیعت، که بسیار با هم متفاوت است، این اختلاف عمیق را به وجود
آورده است. انسان های مدرن طبیعت را مِلک خود می انگارند و به بهره کشی هر چه
بیشتر از آن می پردازند. اما انسان بدوی سرخ پوست طبیعت را مادر خود می انگارد و
به او احترام می گذارد و تنها از پستان این مادر مهربان شیر می نوشد. هرچند طرز
سخن او اساطیری است اما مهم، پیام و معنایی است که در پس این زبان اسطوره ای نهفته
است.
به هر حال این طرز نگرش انسان مدرن باعث شده است
که از طبیعت بی رویه و بدون حساب و کتاب بهره کشی کند و آن را نابود سازد و در
واقع محیط زندگی و خانه خود را ویران کند. او خود را با شعور و عاقل و عالم و فهیم
می شمارد و انسان سرخپوست بدوی را وحشی و نفهم و بی عقل و غیر متمدن می انگارد.
شگفتا! انسانی که حتی به خود رحم نمی کند و حتی هوایی را که از آن استنشاق می کند
و فضایی را که در آن زندگی می کند از بین می برد و آینده خود را به خطر می اندازد
خود را عاقل و زرنگ و زیرک و متمدن می شمارد و دیگران را وحشی و غیر متمدن!
یکی از پیامدهای اعمال انسان مدرن نابودی طبیعت
و محیط زیست است. اکنون این انسان مدرن متوجه شده که چه خطای بزرگی انجام داده
است. در میان همین سفید پوستان مدرن، طبیعت و محیط زیست طرفدارانی پیدا کرده است.
نویسنده ای مسلمان نگاه انسان مدرن به طبیعت را به نقد می کشد. او می گوید انسان
باید طبیعت را به مثابه همسر خود بیانگارد که از او لذت می برد و البته در قبال او
مسئولیت نیز دارد. اما برای انسان مدرن طبیعت به صورت فاحشه ای در آمده که از آن
بهره کشی می کند ولی مسئولیتی در قبال او ندارد. این فاحشه کم کم به صورتی در می
آید که این بهره کشی و تلذذ هم از او دیگر مقدور نیست (نصر، سید حسین، انسان و
طبیعت، ص9).
به نظر می رسد مثال فوق نتواند آنچه را که
سرخپوست می گفت بیان کند. طبیعت مادر انسان است و نه همسر او؛ و رابطه انسان با
طبیعت قراردادی و قابل فسخ نیست. هرچند به هر حال خود این سخن ارزشمند است اما
شاید همه مطلب نباشد. برخی، طرفداران محیط زیست را به دو دسته سطحی نگر و ژرف نگر
تقسیم می کنند. دسته نخست می گویند که انسان می تواند از طبیعت بهره کشی کند و خود
را مالک آن بداند. اما باید در این بهره کشی حدودی را رعایت کند تا دیگران نیز
بتوانند از آن استفاده کنند. در واقع اینان می گویند انسان محور است و همه چیز
برای انسان است ولی برای همه انسان ها؛ و اخلاق حکم می کند که انسان حقوق دیگر
انسان ها را رعایت کند و به آنان اجازه دهد که از طبیعت استفاده کنند. اما دسته
دوم، که ژرف نگر خوانده می شوند، می گویند خود طبیعت و حیوانات و گیاهان ذی حق
هستند و جدای از منافع انسان ها باید با آنها اخلاقی برخورد کرد. همان طور که
انسان حق حیات و حقوق دیگر را دارد، حیوانات و گیاهان نیز از همین حقوق برخوردارند
و باید با آنها اخلاقی برخورد کرد (کلارک، استیون، «اخلاق زیست محیطی» در فصلنامه
هفت آسمان، ش 26، ص125-126).
اما سوال این است که متون دینی ما چه پاسخی برای
پرسش های فوق دارد. آیا حق با آن انسان سرخ پوست است که طبیعت را مادر خود می
انگارد یا با انسان مدرن است که آن را ملک خود می شمارد؟ آیا با طبیعت باید به
خاطر انسان ها درست و اخلاقی برخورد کرد یا به خاطر خود طبیعت؟ شاید نقل چند حدیث
به روشن شدن مطلب کمک کند.
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «تحفَّظوا من الارض
فانها امُّکم، و انه لیس من احد عامل علیها خیرا او شرا الا و هی مُخبرةٌ به؛ از
زمین مراقبت کنید، زیرا که او مادر شماست. و هر کس بر روی زمین خوب یا بد عمل کند،
زمین از آن خبر می دهد» (کنز العمال، 43673). و می فرماید: «تمسَّحوا بالارض فانها
بکم برةٌ؛ زمین را نوازش کنید زیرا نسبت به شما نیکوست» (همان، ح19778).
در دو حدیث فوق با زمین به مثابه یک شخص برخورد
شده است. این شخص که در واقع مادر انسان هاست بدی و خوبی را می فهمد و شهادت می
دهد و شایستگی نوازش کردن دارد. اگر پاسخ نیکی های زمین را باید با نوازش کردن آن
داد پس باید با خود او اخلاقی برخورد کرد.
آن حضرت در احادیث پرشماری سخن از حقوق حیوانات
و لزوم برخورد اخلاقی با آنان به میان می آورد. آن حضرت می فرماید: «به صورت
حیوانات نزنید، زیرا آنها حمد و تسبیح خدا می گویند» (الکافی، ج6، ص538) و می
فرماید: «اگر ستمی که به حیوانات می کنید بر شما بخشیده شود، بسیاری از گناهان شما
بخشوده شده است» (کنز العمال، ح24973) و می فرماید: «نفرین خدا بر کسی که حیوانی
را مثله کند» (همان، ح24971) و می فرماید: «از کشتن هر جانداری بپرهیزید، مگر آنکه
آزار برساند» (همان، ح39981). و می فرماید: «اگر به گوسفند رحم کنی، خداوند به تو
رحم خواهد کرد» (مسند احد ابن حنبل، ج3، 436) و می فرماید: «هر حیوان پرنده و غیر
پرنده ای به ناحق کشته شود، روز قیامت با قاتل خود مخاصمه می نماید» (کنز العمال،
ح39968) و می فرماید: «هر کس بیهوده گنجشکی را بکشد، روز قیامت می آید و نزد عرش
فریاد می زند: پروردگارا! از این بپرس که چرا بی فایده مرا کشت» (مستدرک الوسایل،
ج8، ص303).
پیامبر خدا به سرنوشت دو زن اشاره می کند که یکی
به حیوانی خدمت کرده و دیگری ظلم؛ زن بدکاره ای سگی را بر لب چاه آبی یافت که از
تشنگی در حال هلاکت بود. پس کفش خود را در آورده سرپوش خود را به آن بسته از چاه
آب کشید و سگ را سیراب کرد. خدا به خاطر این خدمت، او را بخشید (کنز العمال،
ح43116؛ صحیح بخاری، ج4، ص100) و زن دیگری به خاطر اینکه گربه ای را بسته بود تا
از تشنگی به هلاکت رسید داخل آتش گردید (همان؛ مکارم الاخلاق، ج1، ص280).
آن حضرت درباره قطع درختان می فرماید: «لا
تقطعوا شجرا الا ان تضطروا الیها؛ تا ناچار نشوید درختی را قطع نکنید» (کافی، ج5،
ص27). آن حضرت درباره قطع درخت سدر، که در حجاز زیاد بود، فرمود: «من قطع سدرةً
صوب الله رأسه فی النار؛ هر کس درخت سدری را قطع کند، خداوند او را با سر در آتش
خواهد افکند» (سنن ابو داود، ج4، ص361). همچنین آن حضرت کسی را که درخت سدری را
قطع کند لعنت کردند (همان) همچنین آن حضرت از قطع درختان مدینه منع فرمود (همان).
آن حضرت حتی در جنگ، که چه بسا وضعیت غیر عادی است و برخی از اعمال جایز می گردد،
اکیدا از قطع درختان نهی فرمودند (بحار الانوار، ج21، ص90). امام علی(ع) قطع نکردن
درختان سبز را باعث طولانی شدن عمر می شمارد (همان، ج76، ص319). آن حضرت کسی را که
درختی را قطع کرده بود یا زراعتی را از بین برده بود یا چاهی را پر کرده بود یا نهری
را خراب کرده بود علاوه بر اینکه محکوم به پرداخت خسارت می کرد، مجازات اضافه نیز
می نمود (مستدرک الوسائل، ج17، ص95). البته این منع از قطع درخت درباره درختان
میوه دار با تاکید بیشتری بیان شده است و کسی که چنین کند به عذابی دردناک تهدید
شده است (کافی، ج5، ص264).
این احادیث درباره نهی از قطع درختان و از بین
بردن آنها بود. احادیث متعدد دیگر بر کاشت و حفظ و نگهداری درختان و گیاهان تاکید
می کند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «مسلمانی نیست که بذری بیفشاند یا نهالی بنشاند
و از حاصل آن بذر و نهال پرنده ای یا انسانی یا چرنده ای بخورد، مگر آنکه برای او
صدقه محسوب شود» (کنز العمال، ح9051) و می فرماید: «هر کس درختی بنشاند و در راه
نگهداری و رسیدگی به آن صبر کند تا میوه دهد، در قبال هر میوه ای که از آن بخورند،
یک صدقه نزد خدا برایش منظور می شود» (همان، ح9081).
آن حضرت برای تاکید بر اهمیت درختکاری می فرماید
که اگر قیامت فرا رسد و در دست کسی نهالی باشد اگر می تواند آن نهال را بکارد
(همان، ح9056).
همان طور که از این احادیث بر می آمد کاشت درخت
نیز تنها از این جهت ارزشمند نبود که انسان ها از آن سود می برند، بلکه حتی سود
بردن پرندگان و چرندگان نیز موضوعیت دارد.
علاوه بر آنچه ذکر شد، این موضوع را از جنبه
دیگری می توان مورد بررسی قرار داد. آیات و روایات فراوانی تمام زمین و هر آنچه را
که در آن است نعمت الهی شمرده است. از یک سو نعمت الهی احترام دارد و باید از آن
درست استفاده کرد و از سوی دیگر استفاده نادرست از نعمت های الهی تحت دو عنوان
اسراف و تبذیر قرار می گیرد که در آیات و روایات به شدت از آنها نهی شده است.
پس مطابق متون اسلامی طبیعت احترام دارد و به
مثابه مادر انسان است و حیوانات و گیاهان نیز حقوقی دارند و باید با آنها اخلاقی
برخورد کرد. هر چند استفاده انسان از طبیعت امری طبیعی و جایز است، اما این
استفاده باید درست و صحیح و با رعایت اصول اخلاقی نسبت به طبیعت انجام گیرد. انسان
می تواند از طبیعت استفاده کند، اما این هرگز بدین معنا نیست که انسان مالک طبیعت
است و حیوانات و گیاهان حقی ندارند؛ بلکه آنها دارای حقوقی هستند که در برخی از روایات
تعدادی از این حقوق برشمرده شده است (مستدرک الوسائل، ج8، ص258).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر