۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

معیار حقانیت حاکم و حکومت در سخنی از امام حسین(ع)

هنگامی که امام حسین(ع) از مدینه خارج شده و در مکه مکرمه سکنا گزیده است، مردم کوفه به وسیله پیک ها و نامه هایی از حضرت دعوت می کنند تا به کوفه آمده امام و پیشوای آنان گردد. امام نامه ای به مردم کوفه می نویسد و بر این نکته تاکید می کند که من باید مطمئن شوم که رای و نظر همه مردم همین است و همه خواهان من هستند. آن حضرت در پایان این نامه شرایط و ویژگی های پیشوای حق را بیان می کند: 
«...فلَعَمری ما الامام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الداین بالحق و الحابس نفسه علی ذات الله...»( کامل ابن اثیر، 3/267؛ مقتل خوارزمی 1/195-196). 
...سوگند که پیشوای راستین و امام حق کسی نیست جز کسی که به کتاب خدا عمل نموده و راه قسط و عدل را پیشه خود ساخته، از حق پیروی کرده، و وجود خود را وقف خداوند گرداند... 
در این سخن گرانبها امام حسین(ع) در جواب مردمی که در پی امام و پیشوای حق و درستی می گردند تا با محوریت او دولت حق و کریمه ای بر پا کنند چهار ویژگی مهم را بیان می کند. این چهار ویژگی همگی به اعمال و رفتار حاکم بستگی دارد و هیچ کدام پیشینی و مربوط به امور قبل از عمل و کردار نیست. مردم باید دست در دست کسی بگذارند و به کسی اعتماد کنند که در حرکات و سکنات او پایبندی به دین و عدالت پیشگی و حق پرستی و خداشناسی آشکار و نمایان باشد تا جامعه گرفتار فریبکاران و دغلبازان نشود، کسانی که از دین و ارزش های دینی و انسانی صرفا به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف دنیوی خود استفاده می کنند. به هر حال در سراسر تاریخ مدعیان زیادی پیدا شده اند که خود را حق و حقیقت و مدافع دین و ارزش های انسانی معرفی کرده و مخالفان خود را ضد دین شمرده اند. اما انسان ها وظیفه داشته و دارند که مدعیان را با معیارهای روشن بسنجند و در میدان عمل مورد آزمایش و بررسی قرار دهند. کسی که مدعی حکومت اسلامی است و خود را حاکم بر حق و مطابق معیارهای اسلامی می داند حتما باید چهار معیاری را که امام حسین(ع) فرموده اند دارا باشد و به هر میزان که از این چهار معیار فاصله بگیرد از عنوان «اسلامی» فاصله گرفته است. 
توجه داشته باشیم که امام حسین(ع) و برادرش امام حسن(ع) و پدرش امام علی(ع) با کسانی مبارزه می کردند که همگی ادعای اسلام و حکومت اسلامی را داشتند و هر سه امام به دست کسانی به شهادت رسیدند که مدعی اسلام بودند. اما خطای بسیاری از مردم این بود که مدعیان را با معیارها نمی سنجیدند و نتیجه آن این تاریخ است که می خوانیم و می بینیم. 
هر سخنی و هر ادعایی را باید با معیارهای درست و روشن سنجید و البته حتی تفسیر سخنان بزرگان را نیز باید مطابق معیارهای درست انجام داد و گرنه تفسیر سر از تحریف در می آورد. برای نمونه دو سخن معروف امام خمینی(ره) و تفسیرهایی که از آن شده است را از نظر بگذرانیم: 
1-حفظ نظام از اوجب واجبات است. 
2-نگذارید انقلاب به دست نا اهلان بیفتد. 
کسانی از همین دو جمله برداشت هایی عجیب و غریب کرده به گونه ای که اعمال خلاف شرع و دین خود را با این دو جمله توجیه کرده اند. آیا مقصود امام خمینی(ره) از حفظ نظام این بود که این نظامی که بر پا شده به هر جا که برود و به هر صورتی که در آید باید با هر ابزاری، چه مشروع و چه غیر مشروع، حفظ شود؟ قطعا مقصود ایشان این نبوده است. مقصود از نظام در سخن امام خمینی نظامی اسلامی است که همه هدفش اجرا و رعایت ارزش های دینی است. زمانی که این نظام این ارزش ها را رعایت نکند در واقع نابود شده است و همگان وظیفه دارند که جلو این امر را بگیرند و این تکلیف از واجب ترین تکالیف شرعی است. نظام در صورتی حفظ شده است که درآن معیارهایی که در سخن امام حسین(ع) آمده بود رعایت شود و بر آحاد ملت واجب است که نگذارند نظام از این معیارها منحرف شود. اما عجیب است که گاهی سخنان وارونه و برعکس تفسیر می شوند. سخن این است که نگذارید حکومت از اهداف خود که اجرای ارزش های اسلامی است منحرف شود. ولی کسانی آن را این گونه تفسیر می کنند که این نظام به هر جا رفت با هر ابزاری، حتی اگر خلاف شریعت و اخلاق اسلامی باشد، از آن دفاع کنید. 
نظام و انقلاب نباید به دست نا اهلان بیفتد. این جمله هم گاهی به شعاری برای طرد و منزوی کردن و برخورد های ناروا و ناشایست با دلسوزان و متدینان واقعی تبدیل شده است. درست است؛ نباید گذاشت که انقلاب و نظام به دست نا اهلان بیفتد. اما نا اهلان را باید با معیار شناخت. کسانی نا اهل هستند که معیارها و ارزش های اسلامی را رعایت نمی کنند. کسانی که برای قدرت خویش به راحتی دروغ می گویند، کسانی که مردم را فریب می دهند، مخالفان خود را به هر وسیله ای از میدان به در می کنند، در میدان عمل اخلاق اسلامی را رعایت نمی کنند و... به هر حال هر دو جمله صحیح و درست است اما مانند بسیاری از جملات دیگر مورد تحریف واقع شده است. 
تفاوت حکومت علوی با حکومت اموی در میدان عمل آشکار می شود. یکی برای حفظ حکومت خود قرآن را بر سر نیزه می کند و دیگری با تمام وجود تلاش می کند که کتاب خدا را در جامعه پیاده کند و به هیچ قیمتی از احکام آن تخلف نورزد. یکی از ظلم و ستم هیچ ابایی ندارد و هیچ حقی برای مردم قائل نیست و دیگری حکومت را مال مردم می داند و آن را عاریه ای در دست خود می شمارد و از این بر خود می لرزد که در حکومت او بر زن کتابیه ای ظلم رفته و از او دفاع نشده است. یکی نه تنها از باطل نمی گریزد و با حق میانه ای ندارد، بلکه از هر ابزار باطلی برای حفظ قدرت خود استفاده می کند و دیگری می گوید حکومت بر مردم به اندازه یک کفش کهنه پاره پاره ارزش ندارد مگر اینکه وسیله ای برای احقاق حقی باشد. و سرانجام یکی دین خدا و شعائر دینی را به شعارهایی تو خالی برای حفظ قدرت خود تبدیل می کند و در پشت آن ها سنگر می گیرد و دیگری همه وجود خود را سپری برای حفظ دین می کند و به آسانی جان خود را در این راه فدا می کند. 
ممکن است که حکومت هایی با شعار علی و حسین روی کار بیایند و مدعی مشی و منش آنان باشند، اما اینان در صورتی علوی و حسینی هستند که مانند آنان عمل کنند و سخنان آنان را سرلوحه برنامه خود قرار دهند. هیچ حکومتی با صرف شعار، حکومت حق علوی و حسینی نمی شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر