۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

ناسازگاری حکمت و تکبر در سخنی از امام کاظم(ع)

امام کاظم(ع) می فرماید: 
«ای هشام، به راستی کشت در دشت هموار بروید و در سنگسار نروید، هم چنین حکمت در دل فروتن، آباد و بارور گردد و در دل متکبر زورگو آباد نشود زیرا خداوند فروتنی را ابزار خرد، و تکبر را ابزار نادانی ساخته است. آیا نمی دانی هر که سر به سقف کوبد سرش را بشکند و هر که سر به زیر آرد سقف بر او سایه افکند و در برش گیرد؟ همچنین است هر که به پیشگاه خدا فروتنی نکند خدایش فرو کشد و هر که به خدا فروتنی کند خدایش بر کشد»(رهاورد خرد "ترجمه تحف العقول" ص403). 
قریب به همین مضمون در متون ما از حضرت عیسی(ع) نیز نقل شده است(همان، ص527). 
حکیم آن است که کار بیهوده و نسنجیده نمی کند و کار حکیمانه آن است که حساب شده باشد و سودش بر زیانش بچربد و حکمت ملکه ای است که باعث می شود صاحب آن، عمل سنجیده ودرست انجام دهد و سخن درست بگوید. خداوند تعالی می فرماید: «به هر که حکمت عطا شود به او نیکی فراوان عطا شده است»(بقره/269). عیسی مسیح می فرماید: «همانا حکمت روشنایی هر دلی است»(بحارالانوار، ج14، ص316). امام علی(ع) می فرماید: «حکمت گلزار خردمندان است و گردشگاه فرزانگان» و می فرماید: «حکمت درختی است که در دل می روید و بر زبان به بار می نشیند»(غررالحکم، ح 1715 و 1992). و می فرماید: «حکمت گمشده مومن است، پس آن را حتی از منافقان فرا می گیرد»(نهج البلاغه، ق80). 
پس حکمت بالاترین نعمت و گرانبهاترین گوهری است که ممکن است یک انسان به دست آورد. به همین جهت پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «حکیم به پیامبری نزدیک است»(کنزالعمال، ح44123). و امام کاظم(ع) می فرماید: «خردمند به کم و کاست دنیا، در صورتی که با حکمت توام باشد، خرسند است، ولی اگر دنیا را داشته باشد و از حکمت کم بهره باشد، خرسند نیست»(الکافی، ج1، ص17). 
حکمت ثمرات ارزشمندی دارد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «ترس از خدا راس حکمت است» و می فرماید: «مدارا کردن در راس حکمت است»(کنزالعمال، ح 5873 و 5444). امام علی(ع) می فرماید: «از حکمت بی بهره است آن که مدارا نکند با کسی که چاره ای جز مدارا با او ندارد» (تحف العقول، ص218). و می فرماید: «از حکمت است که با بالا دست خود نستیزی و فرودست خود را خوار نشماری و به کاری که در توان تو نیست نپردازی و زبانت با دلت، و گفتارت با کردارت ناسازگار نباشد و درباره آنچه نمی دانی سخن نگویی» (غررالحکم، ح9450). و امام کاظم(ع) می فرماید: «خردمند دروغ نمی گوید، اگر چه منافع او در آن باشد»(بحار الانوار، ح72، ص259). 
حکمت نعمتی گرانبها است که باعث می شود انسان در طول زندگی درست قدم بردارد و در نتیجه انسانی شایسته باشد. و البته هر میزان که مسئولیت انسان در جامعه مهم تر و حساس تر باشد به این عنصر بیشتر نیازمند است. حاکمان و رهبران بسیار بیشتر از سایر مردم به حکمت نیازمندند چرا که سرنوشت مردم و مملکت در دست آنان است. اعمال نسنجیده آنان چه بسا زیانی جبران ناپذیر به بار می آورد. در عهد قدیم آمده است که هنگامی که حضرت سلیمان به پادشاهی رسید خدا را در خواب دید. خدا به او فرمود چیزی از من بخواه، سلیمان عرض کرد به من حکمت عطا کن، چون می خواهم بر قومی بزرگ حکومت کنم و برای اینکه بتوانم به عدالت حکومت کنم به حکمت محتاجم (کتاب اول پادشاهان، باب سوم). 
حال به سخنی که در ابتدای نوشتار از امام کاظم(ع) نقل کردیم بر می گردیم. مطابق این سخن کبر و گردن فرازی با حکمت جمع نمی شود و انسان متکبر نمی تواند حکیم گردد و کار حکیمانه انجام دهد. تکبر چیست؟ پیامبر(ص) می فرماید: «کبر آن است که حق را فرو گذاری و به ناحق روی آوری و به مردم با این دید نگاه کنی که هیچ کس آبرویش چون آبروی تو و خونش چون خون تو نیست»(بحار الانوار، ج77، ص90). و امام علی(ع) می فرماید: «فروتنی را جوییدم و آن را جز در پذیرش حق نیافتم. حق پذیر باشید زیرا از تکبر دور می سازد»(بحار الانوار، ج69، ص399). و امام صادق(ع) می فرماید:«رسول خدا فرمود بزرگ ترین تکبر، پست شمردن مردم است و سبک شمردن حق و حقیقت»(الکافی، ج2، ص310). 
پس متکبر دو ویژگی دارد یکی اینکه حق پذیر نیست و تسلیم حرف حق نمی شود و دیگری اینکه خود را از همگان برتر و بالاتر می داند. این دو ویژگی باعث می شود که فرد خود را از دیگران بی نیاز بداند و اعتنا و احترامی برای دیگران قائل نباشد. برای چنین فردی مشورت با دیگران معنا نمی دهد چرا که دیگران حرفی ندارند که برای او بگویند. نصیحت دیگران برای او ارزشی ندارد چرا که او بیش از دیگران می فهمد. به همین جهت است که متکبر بر خرد و عملش افزوده نگردد. امام علی(ع) می فرماید:«کسی که تکبر داشته باشد، عالم نمی شود»(غررالحکم، ح10586). و امام باقر(ع) می فرماید: «هیچ مقداری از تکبر به دل آدمی راه نیابد، مگر اینکه به همان اندازه، کم باشد یا زیاد، از خردش کاسته گردد»(بحار الانوار، ج78 ص186). 
قبلا اشاره شد که حاکمان و رهبران بیش از دیگران به حکمت نیازمندند. اما در اینجا باید اشاره کنیم که این حاکمان و کسانی که در مناصب بالای اجتماع قرار دارند بیش از دیگران در معرض کبر و غرورند. آنان از یک سو از قدرت برخوردارند و از سوی دیگر در همه جوامع مداحان دنیا پرست زیادند که برای رسیدن به دنیای خود به ستایش حاکمان و سلاطین می پردازند و اگر این حاکمان بر خود مسلط نباشند احساس برتری به آنان دست می دهد. اگر چنینی شخصی زمینه کبر و غرور در او باشد آنگاه خود را برتر و بالاتر و عالم تر از دیگران می بیند. در این حالت است که نصیحت عالمان دلسوز تاثیری ندارد و هرچه بگویند که با این سیاست ها و اعمال و سخنان، مملکت به پرتگاه سقوط نزدیک می شود، هیچ اثری بر آن مترتب نمی شود. در این حالت است که حاکم خود را تمام عیار می بیند و به کارشناسی کارشناسان اعتنایی نمی کند. در چنین وضعیتی خطر نابسامانی و ناکارآمدی و حتی نابودی و سقوط، ملک و ملت را تهدید می کند. اما این خطر برای متکبر حکمت ستیز یک احتمال نیست بلکه یک سرنوشت محتوم است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر