امام کاظم(ع) می فرماید:
«تفقهوا فی دین الله، فان الفقه مفتاح البصیرة و
تمام العبادة و السبب الی المنازل الرفیعة و الرتب الجلیلة فی الدین و الدنیا. و
فضل الفقیه علی العابد کفضل الشمس علی الکوکب. و من لم یتفقه فی دینه لم یرض الله
له عملا؛
در دین خدا آگاهی پیدا کنید، چرا که آگاهی کلید
بصیرت و روشن بینی و کمال عبادت است و باعث می شود انسان به درجات بلند و مراتب
ارزشمند در دین و دنیا دست یابد. و برتری کسی که از دین آگاهی دارد نسبت به عابد
مثل برتری خورشید نسبت به دیگر ستارگان است و کسی که در دین آگاهی نداشته باشد
خداوند اعمالش را نمی پسندد» (تحف العقول، کوتاه سخنان امام کاظم«ع»).
کلمه فقه در آیات و روایات به معنای شناخت عمیق
دین است که شاید بتوان آن را معادل اسلام شناسی قرار داد (مطهری، آشنایی با علوم
اسلامی، اصول فقه، فقه، ص53-54). واژه تفقّه به معنای تلاش برای شناخت دین است.
اگر عقل انسان ها دینداری را بر آنان واجب و لازم کرده است همین عقل دین شناسی و
تلاش برای شناخت درست دین را به عنوان مقدمه تکلیف، واجب می کند. کما اینکه عقل و
خرد آدمی حق پرستی و تسلیم بودن نسبت به حق را تکلیف می کند و امام کاظم(ع) از
لقمان حکیم نقل می کند که: «تواضع للحق تکن اعقل الناس؛ در مقابل حق فروتن باش تا
خردمندترین مردم باشی» (تحف العقول، وصیت امام کاظم«ع» به هشام). اما اگر عقل می
گوید انسان باید در مقابل حق و حقیقت تسلیم باشد، قطعا همین عقل حکم می کند که
انسان باید مطالعه و تامل کند تا با روشن بینی و بصیرت مصادیق حق را بشناسد تا به
آنها گردن نهد. اگر تنها تکلیف انسان در این دنیا حق پرستی است، عقل و خردی که
چنین حکمی را داده است می گوید باید مطالعه و تفکر و تعمق کنی تا مصادیق حق را
بشناسی و الا به هیچ وجه معذور نیستی. هیچ کس نمی تواند در پیشگاه خداوند مدعی شود
که من حق پرست بوده ام، اما درباره حق اندیشه نکرده ام و آنچه را که دیگران گفته
اند چشم بسته پذیرفته ام و به آن گردن نهاده ام. حتی کسی که می خواهد تسلیم حق و
حقیقت باشد در صورتی معذور است که وظیفه حق شناسی خود را انجام داده باشد.
امام کاظم(ع) در سخنی که نقل شد مطالعه و دقت در
دین خدا را کلید بصیرت و روشن بینی می شمارد و می فرماید که هیچ عبادتی بدون
مطالعه و تفکر و روشن بینی، کامل و تمام نیست و هیچ درجه و مقامی بدون تامل و
مطالعه حاصل نمی شود و این امر، هم در امر دین و هم دنیا صادق است. معنای این سخن
این است که دینداری با تبعیت کورکورانه هیچ سنخیتی ندارد و تمام ارزش آن به بصیرت
و روشن بینی است که با مطالعه و دقت حاصل می شود. به همین جهت است که آن حضرت پس
از آنکه به برتری انسان آگاه نسبت به عابد اشاره می کند می فرماید که هیچ عملی نزد
خدا ارزشمند نیست مگر اینکه از آگاهی دینی ناشی شده باشد.
امام موسی ابن جعفر(ع) کسانی را که تعقل نمی
کنند و از این و آن تبعیت می کنند مذمت می کند و به این آیه قرآن مجید استناد می کند
که: «و هرگاه به آنان گفته می شود پیروی کنید از آنچه خدا نازل کرده می گویند بلکه
پیروی می کنیم آنچه را که آباء و اجدادمان بر آن بودند. آیا اینگونه نبود که
پدرانشان نیز تعقل نمی کردند و در نتیجه راه درست را نیافته بودند (انفال/22)»
(تحف العقول، وصیت امام کاظم(ع) به هشام).
آن حضرت می فرماید که خدا به اهل فهم و تعقل
بشارت داده و فرموده است که: مژده بده به بنده های من، کسانی که سخن را می شنوند و
از بهترین آنها پیروی می کنند. اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان می کند و اینان
همان خردمندان هستند (زمر/17 و 18). همچنین خدا نیز وقتی با بندگان سخن می گوید با
دلیل روشن سخن می گوید و حتی خود را با دلیل معرفی می کند (همان).
پس مطابق سخنان امام کاظم(ع) و نیز آیات و
روایات اسلامی دینداری با مطالعه و تعقل و تدبر رابطه ای تنگاتنگ دارد و با تبعیت
کورکورانه هیچ سنخیتی ندارد. انسان ها در همه زمان ها وظیفه دارند که درباره دین،
خود تفکر و تامل کنند و از دیگران تقلید و تبعیت کورکورانه نکنند. اما این امر
هرچند در همه زمان ها سختی های خاص خود را دارد ولی در برخی زمان ها سختی اش بسیار
بیشتر است. در برخی از زمان ها شناخت دین واقعی بسیار مشکل است و آن زمانی است که
حاکمان از دین به عنوان ابزاری برای استحکام و تداوم قدرت خود استفاده کنند. از
اتفاق، زمان خود امام کاظم(ع) اینگونه است. دین برای هارون الرشید یک ابزار صرف
است. او قرائتی از دین ارائه می دهد که با شیوه حکومت او و اعمال و کردار او
سازگار و هماهنگ باشد.
هارون کسی است که پای وعظ فضیل ابن عیاض می
نشیند و اشک می ریزد و به ظاهر از هوش می رود، اما به هنگام خشم کسی ظالم تر از او
نیست. او نماز می خواند و ظواهر دینی را رعایت می کند اما با کم ترین بهانه ای خون
بی گناهان را می ریزد و ظلم و ستم را به آخر می رساند (ر.ک. جرجی زیدان، تاریخ
تمدن اسلام، ج5، ص162-163؛ امین، احمد، ضحی الاسلام، ج1، ص112-113).
هارون مانند همه حاکمانی که از دین استفاده
ابزاری می کنند عالم نمایانی را دارد که در خدمت حکومت هستند و دین را آنگونه که
حکومت می خواهد ارائه می دهند و به توجیه دینی اعمال حکومت اهتمام می ورزند. یحیی
ابن عبد الله از نوادگان امام حسن مجتبی و از بزرگان خاندان بنی هاشم است. او در
قیام فخّ شرکت کرده و هارون به او امان نامه محکم و قاطعی داده است. هارون میخواهد
امان نامه خود را زیر پا بگذارد و یحیی را به قتل برساند، اما می خواهد به این کار
شکلی دینی و موجه دهد. به همین جهت شورایی از فقیهان و قاضیان تشکیل می دهد که در
آن «محمد ابن حسن شیبانی»، «حسن ابن زیاد لؤلؤی» و «ابو البختری» شرکت دارند. چون
شوار تشکیل می شود محمد ابن حسن شیبانی امان نامه را می خواند و آن را درست و بی
نقص، و نقض آن را ناروا می شمارد. اما ابو البختری می گوید این امان نامه باطل است
چرا که یحیی بر ضد خلیفه قیام کرده و ... به هر حال هارون دستور می دهد تا امان
نامه را پاره کنند و به ابو البختری صله و انعام زیاد می دهد و او را به سمت قضاوت
منصوب می کند و محمد ابن حسن را از دادن فتوا محروم می سازد و با استناد به رای
شورا یحیی را به قتل می رساند (شریف القرشی، باقر، حیاة الامام موسی ابن جعفر، ج2،
ص100؛ امین احمد، ضحی الاسلام، ج1، ص204).
نمونه دیگر هنگامی است که هارون در اوایل خلافت
عاشق کنیز پدر خود می گردد و کنیز به او می گوید من با پدر تو همبستر شده ام و تو
باید از این کار صرف نظر کنی. هارون دست به دامن قاضی خود فروخته، ابو یوسف، می
شود و او چنین حکم می کند که ادعای کنیز پذیرفته نیست و او راست گو نیست (عبد الرحمن
سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص291) (این در حالی است که طبق فقه اسلامی در این موارد سخن
زن ملاک است).
به هر حال اینها نمونه هایی از اعمال هارون و
وارونه کردن دین توسط او برای رسیدن به اهداف خود بود. حکومت هایی که دین را
ابزاری برای قدرت خود میکنند چهره ای از دین ارائه می دهند که هرگز خوشایند نیست.
اینان برای این امر از حربه های مختلفی استفاده می کنند. عالمانی را در اختیار
دارند که هنرشان مداحی و توجیه اعمال حاکمان و تحریف دین است. عالمانی که بیش از
اینکه دین شناس باشند دین فروشند. این حاکمان صداهای دیگر را خفه می کنند و مانع
این می شوند که چهره نورانی دین به مردم معرفی شود. آنان همه بلندگوها را در
اختیار کسانی قرار می دهند که با سیاست آنان هماهنگ هستند.
در این اوضاع و احوال شناخت چهره واقعی دین
بسیار مشکل می گردد. از دو دسته که بگذریم، یعنی عالمان خود فروخته و عالمان
وارسته و روشن بینی که صدایشان خفه شده است، اکثریت مردم چه داوری ای درباره دین
دارند؟ آیا دین همین است که هارون می گوید؟ اگر همین است آیا اساسا دین چیز خوبی
است و می تواند جامعه را اصلاح کند و انسان ها را به کمال و سعادت برساند؟
در این وضعیت طوفانی و پر گرد و غبار است که
اکثریت مردم به دو دسته تقسیم می شوند. یک دسته کسانی هستند که تحت تاثیر عالمان و
واعظان دین فروش دنیا پرست می پذیرند که دین همین است که امثال هارون می گویند و
آن چیز خوبی است و باید تسلیم آن شد. اینان به امثال هارون تقدس می دهند و برای او
احترامی در حد پرستش قائل می شوند. اما دسته دوم کسانی هستند که باز در اثر
تبلیغات دستگاه هارون می پذیرند که دین همین است، اما از آنجا که این قرائت از دین
را با عقل و فطرت خود ناسازگار می یابند، اصل دین را رد می کنند.
وجه مشترک این دو گروه این است که هر دو مقلدانه
دین را شناخته اند. هر دو در این مشترکند که قرائت هارون از دین را به عنوان چهره
واقعی و اصلی دین می پذیرند. اما اولی که از اندیشه کمتری برخوردار است، به همین
چهره خرد ستیز از دین تن می دهد و دیگری که به عقل و اندیشه خود بهای بیشتر می دهد
آن را رد می کند.
از سخن امام کاظم(ع) بر می آید که اساسا هر دو
گروه بر خطا هستند و دین را نباید از این و آن گرفت. درباره دین باید مطالعه کرد و
چهره واقعی آن را شناخت. اینکه کسانی از دین سوء استفاده می کنند و چهره واقعی آن
را پنهان می سازند هرگز نباید باعث شود که مردم چشم بسته بپذیرند که دین همین است
که اینان می گویند. تعلیم بزرگان اسلام چیز دیگری است. آنان می گویند برای شناخت
دین حتی شخصیتی مثل علی(ع) را باید با اعمال و کردارش سنجید. نه اینکه به صورت
پیشینی پذیرفت که حتی شخصیتی مثل علی(ع) ضرورتا
چهره واقعی دین را معرفی می کنند. هنگامی که امام علی(ع) عازم جنگ صفین است، گروهی
نزد او می آیند و می گویند ما نمی دانیم حق با تو است یا معاویه، ما به دنبال شما
حرکت می کنیم و اعمال هر دو گروه را زیر نظر می گیریم. هرگاه دیدیم که یک گروه اهل
بغی و تجاوز و ستم است به گروه مقابل او ملحق می شویم. امام(ع) فرمود: «مرحبا و
اهلا، هذا هو الفقه فی الدین و العلم بالسنة، من لم یرض بهذا فهو جائر خائن؛
آفرین، در واقع تفقه در دین و راه آگاهی از آن و علم به سنت و سیره نبوی همین است.
هر کس به این نظر شما راضی نباشد ستمگر و خائن است» (وقعة الصفین، ص115، به نقل
از، ناظم زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج2، ص823).
اگر اعمال و کردار شخصیتی مثل امام علی(ع) را
باید با عقل و منطق و مسلمات متون دینی سنجید، تکلیف دیگران روشن است. همه نظام ها
و حکومت هایی که خود را دینی و اسلامی می خوانند و با بیان و اعمال و کردارشان
قرائتی خاص از اسلام را ارائه می کنند ضرورتا قرائتی که ارائه می دهند مطابق با
واقع نیست. بلکه ممکن است سهوا یا عمدا دین را تحریف کرده باشند. باید دین را
شناخت و اعمال و کردار آنان را با آن مقایسه کرد، نه اینکه دین را از سخن و اعمال
آنان فرا گرفت.
ائمه اطهار(ع) عموما با این مشکل جدی روبرو بوده
اند که حاکمانی چهره دین را دگرگونه ارائه می کرده ند. آنان به این جرم محبوس و
محصور و شهید می شده اند که تلاش می کرده اند چهره واقعی و درست دین را به مردم
معرفی کنند. حال ممکن است کسانی پشت چهره و شخصیت همین ائمه اطهار پنهان شوند و به
نام آنان دین خدا را تحریف کنند. چه ظلم بزرگی به این چهره های نورانی است که کسانی
به ساحت قدسی این بزرگان به این بهانه جسارت کنند که کسانی از نام آنان سوء
استفاده کرده اند؛ کسانی پشت نام آنان سنگر گرفته اند و قرائتی خردستیز و اخلاق ستیز
و حق ستیز از دین ارائه می دهند. در این وضعیت وظیفه حق پرستان این است که چهره
نورانی آن شخصیت ها را آشکار سازند و قرائت نورانی آنان از دین و معنویت و اخلاق
را بیان کنند و جلو سوء استفاده از نام و شخصیت این بزرگان را بگیرند، نه اینکه به
این جرم که از نام آنان سوء استفاده شده، به آنان جسارت و بی ادبی کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر