امام حسین ابن علی(ع) میفرماید:
«ان المؤمن اتخذ الله عصمته و قوله مرآته، فمرّة ینظر فی نعت المؤمنین و تارة ینظر فی وصف المتجبرین، فهو منه فی لطائف و من نفسه فی تعارف و من فطنته فی یقین و من قدسه علی تمكین؛ همانا مؤمن خدا را حافظ و نگهدار خود قرار داده و گفتار و سخن او را آیینه خود؛ گاهی در وصف مؤمنان مینگرد و گاهی در وصف جباران و گردن کشان؛ او از ناحیه سخن خدا به لطائف و ظرائفی دست مییابد و از ناحیه خود به خودشناسی؛ با هوش و زیركی خود به یقین میرسد و با قداست و پاكی خود به آرامش و قرار» (تحف العقول، كوتاه سخنان حسین ابن علی(ع)).
امام (ع) در این سخن كوتاه به صورتی فشرده تمام مسیری را كه یك مؤمن میپیماید تا به قله آرامش برسد بیان میفرماید. شاید بتوان مطابق این سخن مسیر مؤمن را به چهار مرحله تقسیم كرد:
1- سپردن خود به خدا و پذیرش هدایت از او؛
مطابق آیات قرآن مجید ایمان دو مرحله دارد كما اینكه كفر نیز دو مرحله دارد. خداوند میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا، آمنوا بالله و رسوله؛ ای كسانی كه ایمان آوردهاید! به خدا و رسول او ایمان آورید» (نساء/ 136) و میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و آمنوا برسوله؛ ای كسانی كه ایمان آوردهاید، از خدا پروا كنید و به پیامبر او ایمان آورید» (حدید/28). در این دو آیه به روشنی دو مرحلهای بودن ایمان آشكار است. خداوند در این دو آیه از مؤمنان میخواهد كه به خدا و رسول او یا به رسول او ایمان آورند. ایمان به معنای گردن نهادن به حق و حقیقت است و دو مرحله دارد، یكی فطری كه قبل از شناخت مصادیق حق است. اینكه انسان در درون خود مییابد كه باید حق را بپذیرد و از باطل دوری كند به معنای حقپرستی فطری است. انسانی كه میخواهد تسلیم حق باشد فطرتا حق پرست و مؤمن است. اما مرحله دوم تسلیم شدن به مصادیق حق پس از شناخت آنهاست. در واقع معنای آیه اول این است كه: ای حقپرستان! خدا و رسولش حق هستند.
همین دو مرحلهای بودن درباره كفر نیز مطرح است. كفر به معنای باطل پرستی و گردن ننهادن به حق است. مطابق آیات قرآنی، كسی كه باورهایش مطابق حق نیست كافر خوانده میشود، اما این كافر اهل عذاب نیست بلكه مرحله دیگر كفر آن است كه انسان حق را بشناسد و زیر بار حق نرود. این كفر، كه در واقع عناد با حق است، عذاب الهی را در پی دارد (ر.ك. مائده/73).
به سخن امام حسین (ع) باز میگردیم. ظاهرا مقصود از مؤمن در ابتدای سخن حضرت همان مومن فطری است. یعنی كسی كه حق پرست است و به آن گردن نهاده است، با فطرت خود (اعراف/172) یا با دیدن آیات الهی (فصلت/53؛ ابراهیم/10) حقانیت خدا را در مییابد و به این حق گردن مینهد. اما این دریافتن حقانیت و گردن نهادن به آن در دو گام خود را نشان میدهد، یكی نظری و عقیدتی و دیگری عملی. اولی درباره هست و است و نیست ها است كه باور و پذیرش را میطلبد و دومی درباره باید و نبایدهاست كه عمل و گردن نهادن را طلب میكند.
اما هر دو در واقع تسلیم شدن در مقابل حق و گردن نهادن به آن است، هر چند اولی به وسیله جوانح یا اعضای باطنی، كه همان دل و قلب و ضمیر است، صورت میگیرد و دومی علاوه بر اعضای باطنی، با جوارح یا اعضای ظاهری نیز مرتبط است و به وسیله آنها به انجام میرسد.
نخستین و مهمترین باور یا تسلیم قلبی مؤمن، پذیرش و تسلیم شدن به مبدأ هستی است كه نتایج بسیار مهمی برای او در پی دارد. در واقع این تسلیم یك انقلاب روحی-روانی در مؤمن ایجاد میكند. او با این ایمان احساس وابستگی و پیوستگی با یك بیكرانه و لایتناهی میكند كه نوعی اقتدار درونی را برای او در پی دارد. به تعبیر امام (ع) او خدا را حافظ و نگهدار خود قرار داده است و به همین جهت خود را وابسته به یك قدرت مطلق و لایتناهی احساس میكند و به گونهای در شوكت و عظمت او سهیم میگردد. او احساس میكند كه در پناه این قدرت قاهر قرار دارد و از گزند هر گونه تخریب و ویرانی و تباهی در امان است.
اما این سكه روی دیگری هم دارد. فرد مؤمن پس از پذیرش و تسلیم نسبت به این مبدأ گام دیگری را نیز باید بردارد. او اگر بخواهد به این قدرت بیكرانه وابسته باشد باید خود را با آن هماهنگ سازد. او باید خواست و اراده این مبدأ را درباره خود به اجرا درآورد تا شایسته آن حكومت و شكوه و جلال گردد. پس باید سخن او را آیینه خود قرار دهد. او باید مدام در مقابل این آیینه تمام قد بایستد و با هدایت و راهنمایی این آیینه خود را بیاراید تا شایستگی و لیاقت آن دستگاه را پیدا كند اما چگونگی این آرایش در قسمت بعد بیان میشود.
2- شناخت ویژگیهای حق پرستان و حق ستیزان؛
مؤمن در مقابل آیینۀ سخن خدا میایستد تا ویژگیهای مؤمنان حقپذیر و نیز حق ستیزان گردن كش جبار را بشناسد. خدا در سخن خود این ویژگیها را به دو صورت بیان كرده است. گاهی به صورت مستقیم به این ویژگیها پرداخته است و برای مثال فرموده است: «قد افلح المؤمنون. الذین هم فی صلاتهم خاشعون. والذین هم عن اللغو معرضون. و الذین هم لفروجهم حافظون... والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون...؛ به راستی كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتنند، و آنان كه از كارهای بیهوده رویگردانند، و آنان كه زكات میدهند، و آنان كه پاكدامنند، و آنان كه امانتها و پیمان خود را رعایت میكنند و ...» (مؤمنون/1-8).
اما گاهی بیان این ویژگیها در قالب سرگذشتها و داستانهای پیشینیان است. گاهی زندگی حقپرستان والامقام و ویژگیها و اعمال آنان و نیز عاقبت كار آنان به تصویر كشیده شده، و گاهی زندگی و خصوصیات و كردههای جباران گردنكش.
امام(ع) میفرماید مؤمن هر دو را میبیند و در آنها تدبر میكند و گاهی سراغ داستان مؤمنان وارسته میرود تا آنان را الگو و اسوه خود قرار دهد و گاهی سراغ جباران گردنگش میرود تا از كردهها و سرنوشت آنان عبرت بگیرد. او هم ابراهیم خلیل(ع) را مطالعه میكند كه سراپا تسلیم حق بود و به همین جهت قله حقپرستی را فتح كرد و شهسوار ایمان گردید، و هم داستان فرعون را میخواند كه در برابر حق تسلیم نگردید و تنها خود را دید و به باطل روی آورد، و گردن کش شد و ظلم و ستم كرد و حقوق انسانها را تضییع نمود. او هم اعمال هر دو نفر و هم سرنوشت آنان را بارها مطالعه میكند تا درس بگیرد.
برای او قرآن مجید كتاب هدایت است و هدایت به این معناست كه خداوند حقیقت و حقپرستی و عاقبت حقپرستان و نیز باطل و باطلپرستی و عاقبت باطلپرستان را برای انسان آشكار نماید. در سراسر قرآن مجید چیزی غیر از حق و حقپرستی و نتیجه حق پرستی از یك سو، و باطل و باطل پرستی و نتیجه آن، از سوی دیگر، نیست. انسان برای رستگاری خود به چیزی غیر از شناخت حق و گردن نهادن به آن و شناخت باطل و دوری از آن نیاز ندارد. پس اگر مؤمن لازم است كه خود را چون یك حق پرست كامل بیاراید، كلام خدا بهترین آیینه و راهنما برای اوست.
3- دریافتن ظرافت مسیر و خودشناسی؛
همه مطالعه و دقت و توجه مرحله قبل به این نتیجه منتهی میشود كه انسان از یك سو خطرات راه را بشناسد و لغزشگاهها و جای پاهای محكم و استوار را تشخیص دهد و از سوی دیگر با دیدن راه یافتگان و سقوط كردگان خویشتن خویش و تواناییهای خود را بشناسد تا بتواند به بهترین صورت ممكن از آنها استفاده نماید. قرآن مجید هم دستگیرههای محكم و پناهگاههای مطمئن را نشان داده است و هم لغزشگاههای مهلك و پرتگاههای خطرناك را. انسان با مطالعه كتاب خدا در مییابد كه آنانی كه لغزیدهاند چه اموری باعث لغزش آنان شده است. دل بستن به قدرت و شوكت و مال و منال و حكومت و تاج و تخت و .... چه بسیار انسانهایی را كه به تباهی و نیستی كشیده است! در این جهان چه وسوسههایی است كه انسان را از حق پرستی باز میدارد و به باطل پرستی میكشاند! گاهی برق زر و سیم است كه انسان را به منجلاب باطلپرستی میكشاند و گاهی شكوه قدرت و پست و مقام است كه انسان را از قله حق پرستی به زیر میكشد. به هر حال حقپرستی و باطل ستیزی بیهزینه نیست و هنگام پرداخت هزینه است كه وسوسهها آغاز میگردد و باطل با چهرهای آرایش كرده نزد انسان حاضر میشود. هنگامی كه گفتن حق و حقیقت برای انسان هزینه دارد، انسان برای توجیه عمل خود به مفاهیمی دینی از قبیل تقیه و اعتدال و .... پناه میبرد و نه تنها خود، حق را نمیگوید بلكه حق گویان را متهم به بی پروایی و تندروی و ... میكند.
به هر حال شناخت این مرزهای ظریف و لطیف دقت بسیار میطلبد. حتی انسانی كه با چماق بر سر مردم میكوبد و حقوق آنان را تضییع میكند به شعار «من مأمورم و معذور» پناه میبرد، غافل از اینكه همان راهی را میرود كه قاتلان حسین ابن علی(ع) رفتند.
انسان مؤمن با مطالعه كتاب خدا نه تنها ظرافتهای راه را میشناسد، بلكه به خویشتن خویش شناخت پیدا میكند. اگر من میتوانم در اوج قله حق پرستی قرار بگیرم چرا خود را به منجلاب باطلپرستی فرو افكنم. قیمت و ارزش من بسیار زیاد است و چه زیان و خسران بزرگی است كه خود را به مال و منال و پست و مقام و وعده و وعید و مانند آن بفروشم كه اگر چنین كنم زیانكاری بدبخت خواهم بود. اگر كسانی مانند من در تاریخ بودهاند كه قله رفیع انسانیت را فتح كردهاند پس من نیز میتوانم راه آنان را بپیمایم و خود را از منجلاب باطلپرستی برهانم و در زمره حقپرستان والامقام قرار دهم.
به هر حال سخن امام(ع) این است كه انسانها با مطالعه كتاب خدا و با نظر در آیینه سخن حضرت حق، ظرافتها و لطافتها را در مییابند و با تأمل در خویشتن به مقام رفیع خودشناسی نایل میآیند.
4- رسیدن به مقام یقین و آرامش؛
همانطور كه گذشت ایمان به معنای گردن نهادن به حق و حقیقت است كه البته مقدمه آن شناخت مصادیق این حق و حقیقت است. امام (ع) در پایان این سخن كوتاه بالاترین مرحله این دو وظیفه و تكلیف انسانی را بیان میفرماید: «انسان مؤمن، با هوش و زیركی خود به مقام یقین میرسد» مقام یقین بالاترین حد شناخت حق است. اما شناخت حق با تمام درجاتش راه و مقدمه است نه منزل و مقصود. منزل و مقصود نهایی عبارت آخر سخن آن حضرت است: «انسان مؤمن با قداست و پاكی خود به مقام آرامش و قرار میرسد». شناخت حق به هر درجه كه باشد ارزشمند است و بالاترین درجه آن كه «یقین» است بسیار ارزشمند است؛ اما از آنجا كه مقدمه است همه ارزشش در ذیالمقدمه نهفته است. شناخت حق در صورتی ارزشمند است كه گردن نهادن به حق را در پی داشته باشد و در صورتی انسان به حق گردن مینهد كه خود را پاك كرده باشد و به تعبیر قرآن مجید «مخلَص» شده باشد، یعنی به درجهای رسیده باشد كه هیچ وسوسهای در او كارگر نباشد (حجر/40).
این مقام، مقام آرامش است. در این مقام فرد مؤمن فانی در حق و حقیقت است و چنان عاشق حق است كه نه خودی میبیند و نه خواهشی و تمنایی و نه ترسی و وحشتی. او در راه عشق به حقیقت از همه چیز میگذرد و هزینه دادن در راه حقپرستی برایش شیرین و گوارا میگردد. چنین انسانی فقط به حق میاندیشد و در این راه نه تنها از زندانی شدن و محصور گشتن و تبعید شدن و محروم گردیدن و كتك خوردن و كشته شدن باك ندارد، بلكه هر هزینهای را چنان شیرین و گوارا مییابد كه چون زینبكبری(س) بعد از پرداخت همه هزینهها با قدی افراشته و صدایی رسا میفرماید «غیر از زیبایی هیچ ندیدم». این مقام آرامش است كه سرمنزل نهایی مؤمن است. آری قله حق پرستی مقام آرامش و قرار است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر