۱۳۹۱ دی ۱۲, سه‌شنبه

حسين(ع) معلم چگونه زيستن و نه کفاره گناهان و....

پرسش مهمي كه يك فرد شيعه بايد حتما براي آن پاسخ بيابد اين است كه شخصيتي مانند امام حسين(ع) چه نقش و جايگاهي در زندگي و دينداري او ايفا مي‌كند. شيعيان اين شخصيت را تكريم مي‌كنند و او را بزرگ مي‌دارند و براي او آيين‌هاي ديني برگزار مي‌كنند. آنان بايد اين مسأله را براي خود حل كنند كه چرا براي اين شخصيت آيين برگزار مي‌كنند و او را بزرگ مي‌دارند. بدون ترديد چگونگي مرگ اين شخصيت ،او را از ديگر ائمه و بزرگان دين متمايز ساخته است و همين امر باعث شده است كه براي او مراسمي ويژه برگزار شود. اما سخن اين است كه اين مرگ چه جايگاهي در جغرافياي دينداري شيعه ايفا مي‌كند؟ 

اگر بخواهيم به تاريخ اديان مراجعه كنيم، عيسي مسيح(ع) و چونگي پايان يافتن زندگي او و باور مسيحيان نبست به اين پايان زندگي شايد با امام حسين (ع) و پايان زندگي او قابل مقايسه باشد. آيا شيعيان در رابطه با چگونگي مرگ امام حسين و جايگاه آن در دينداري، باوري شبيه باور مسيحيان دارند؟ نخست بايد ببينيم مسيحيان درباره مرگ مسيح چه باوري دارند. نويسنده‌اي مسيحي در اين باره مي‌گويد: 

«مهمترين مقصود مسيح از آمدن به اين جهان اين نبود كه براي ما سرمشق باشد و يا تعاليمي بدهد، بلكه اين بود كه براي ما جان بدهد. مرگ او يك امر اتفاقي يا بر اثر تصميم بعدي نبود، بلكه مهمترين هدف مجسم شدن بود. مجسم شدن هدف نهايي نبود بلكه براي اين انجام شد كه بوسيله مرگ مسيح بر روي صليب، گمشدگان به نجات برسند» (هنري تيسن، الهيات مسيحي، ص219). 

در اعتقادات مسيحي، عيسي مسيح خداست كه جسم گرفته است و پيامبري مانند ساير پيامبران نيست. حال پرسش اين است كه هدف اصلي اين خدا از جسم گرفتن و انسان شدن چه بود؟ آيا او آمده كه الگو و اسوه انسان‌ها باشد يا تعاليمي براي آنان بياورد؟ نويسنده فوق بر اساس عهد جديد مي‌گويد كه هدف اصلي اين بود كه به صليب رود و با مرگ خود نجات و رستگاري را براي انسان‌ها ميسر كند. در واقع مرگ مسيح بر روي صليب يك حادثه عادي نبود و خدا از ازل آن را جزو برنامه نجات قرار داده بود. اگر اين حادثه رخ نداده بود كفاره گناه آدم، كه به همه انسان‌ها به ارث رسيده بود، داده نشده بود و بنابراين هيچ انساني نجات نمي‌يافت. نويسنده فوق اساسي‌ترين موضوع انجيل را مرگ مسيح مي‌شمارد و مي‌گويد: 

«كلمه انجيل به معني مژده يا خبر خوش است... پولس مي‌فرمايد كه انجيل شامل مرگ مسيح براي گناهان ما و مدفوق شدن و رستاخيز او مي‌باشد (اول قرنتيان، 1-5 :15). مرگ مسيح براي گناه بشر، مژده است و نشان مي‌دهد كه لازم نيست انسان براي گناهان خودش بميرد. شريعت موسي، موعظه سركوه، تعاليم و مثل‌هاي عيسي همه به ما گناهانمان را نشان مي‌دهند و احتياج به نجات دهنده را تاكيد مي‌كنند ولي گناه را علاج نمي‌نمايند. علاج فقط در مرگ عيسي است» (همان). 

پس هيچ تعليمي و هيچ حكم و دستوري و هيچ الگو و اسوه‌اي براي نجات انسان كارساز نيست و اين تنها مرگ مسيح بر روي صليب است كه نجات همه را ميسر مي‌سازد. حال پرسش اين است كه آيا مرگ امام حسين(ع) همين نقش و كاركرد را براي شيعيان دارد؟ پاسخ اين است كه براساس قرآن مجيد مرگ هيچ انساني هيچ جايي در نجات انسان‌ها ندارد و حتي مرگ پيامبر و مرگ همه پيامبران يك امر كاملا عادي است. در قرآن مجيد در باره مرگ پيامبر(ص) و ديگر پيامبران آمده است: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم؛ و محمد، جز فرستاده‌اي كه پيش از او هم پيامبراني آمده و گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود بر مي‌گرديد؟!» (آل عمران/ 144). و نيز آمده است: «انك ميت و انهم ميتون؛ قطعا تو خواهي مرد و آنان نيز خواهند مرد» (الزمر/30). 

پس مرگ پيامبر اسلام(ص) و همه پيامبران و همه انسان‌ها در قرآن مجيد يك حادثه كاملا عادي است و هيچ نقش و تأثيري در نظام دين و نيز نجات و رستگاري انسان‌ها ندارد. نجات و رستگاري انسان‌ها به هيچ حادثه‌اي مربوط نيست و هميشه ممكن بوده و هميشه ممكن خواهد بود. نجات و رستگاري با حوادث ارتباط‌ ندارد بلكه امري است كه به طور كامل در اختيار انسان‌ها و در قدرت آنان است. هر انساني در هر زمان و مكان و موقعيت كه قرار داشته باشد نجات و رستگاري اش در دست خود اوست و با هيچ حادثه‌اي مرتبط نيست. 

نويسنده مسيحي قبلي مرگ مسيح بر روي صليب را پايه و اساس دين مسيحي مي‌شمارد و اين نكته را تفاوت اساسي مسيحيت با ساير اديان به حساب مي‌آورد: 

«اساس ساير اديان بر تعاليم بنيان‌گذاران آنها قرار دارد. مسيحيت با تمام اين اديان اين تفاوت را دارد كه بر اساس مرگ بنيان‌گذار خود قرار گرفته است. اگر مرگ مسيح را به كناري بگذاريم مسيحيت به سطح ساير اديان نزول خواهد كرد. در آن صورت هر چند هنوز هم اخلاقيات عالي در دست خواهيم داشت ولي فاقد نجات خواهيم بود. اگر صليب را برداريم قلب مسيحيت از بين خواهد رفت» (همان). 

به گفته نويسنده فوق، انسان در هيچ صورتي نمي‌تواند خود را نجات دهد و اين مرگ مسيح است كه نجات را ممكن مي‌سازد: «خدا فقط با توبه گنهكار نمي‌تواند گناه او را ببخشيد. چنين كاري براي خداي عادل امكان‌پذير نيست. خدا فقط وقتي مي‌تواند ببخشد كه جريمه آن پرداخت گردد. براي اينكه خدا بتواند ببخشد و در عين حال عدالت او خدشه‌دار نگردد، مسيح جريمه گناهكار را پرداخت فرمود (روميان، 25-26)... از نظر الهي مرگ مسيح براي نجات بشر كاملا ضروري بود» (همان، ص220). 

سخن نويسنده فوق در رابطه با قرآن مجيد كاملا صدق مي‌كند. در قرآن مجيد نجات و رستگاري هيچ انساني به مرگ پيامبر اسلام يا هيچ انسان ديگري وابسته نيست و از سوي ديگر در اين كتاب پيامبر اسلام و همه انبياي الهي همه كاركرد و نقششان اين است كه پيام الهي را به مردم مي‌رسانند. خداوند در پيام خود راه و رسم زندگي در اين دنيا و پيامدهاي زندگي خوب و بد را به انسان‌ها آموخته است. در آيات متعددي از قران مجيد آمده است كه وظيفه پيامبر تنها و تنها اين است كه پيام الهي را برساند و هيچ وظيفه ديگري غير از اين ندارد. (آل عمران/30؛ مائده/ 92 و 99؛ الرعد/ 40؛ النحل/ 35 و 82؛ نور/54؛ عنكبوت /18 و ...) البته اين ابلاغ پيام گاهي به صورت عملي است و پيامبر اسلام(ص) و ديگر انبياء اسوه و الگوي مردم شمرده‌ شده‌اند (احزاب / 21؛ ممتحنه/ 4 و 6). بنابراين مطابق قرآن مجيد هيچ شخصيتي هيچ گونه نقش نجاتبخشي ندارد و همه انسان‌هاي بزرگ و انبياي الهي تنها نقش هدايتگري و راهنمايي انسان‌ها را بر عهده دارند. 

امام حسين(ع) از اين قاعده و قانون مستثنا نيست و تنها مي‌تواند و بايد نقش هدايتگري داشته باشد. آن حضرت چه در سخن خود و چه زيست خود و چه پايان زندگي خود بايد راه و شيوه درست زندگي را به انسان‌ها بياموزد. آن حضرت به تمام معنا اسوه بود به اين معنا كه نه تنها ظلم و ستم نمي‌كرد، و نه تنها به ظالمان و ستمگران كمك و ياري نمي‌كرد، بلكه مخالفت خود را با ستمگران و ستمگري اعلام مي‌كرد و هيچ مانعي نمي‌توانست جلو مبارزه او را با ظلم و ستم بگيرد. او شرافتمندانه زندگي كرد، به اين معنا كه هرگز حاضر نبود براي رسيدن به امور دنيوي جلو ظالمان سر خم كند و با آنان همكاري كند يا در مقابل ظلم و ستم آنان سكوت كند. آن حضرت با فساد و تباهي سرسازگاري نداشت و در پي اين بود كه جامعه خود را اصلاح كند. او از جامعه بي‌اخلاق و فاسد زمان خود بيزار و متنفر بود و سر آن داشت كه جامعه را از همه بي‌اخلاقي‌ها و فسادها و ظلم و ستم‌ها بپيرايد. 

آري! امام حسين راهنماي انسان‌ها و الگو و اسوه انان‌ است. تاريخ زندگي او و تاريخ شهادت او خود به خود هيچ گونه تقدسي ندارد و حتي اگر شهادت او رخ نمي‌داد هيچ مشكلي در نظام ديني وجود نداشت. شهادت او به هيچ معنا نقشي در نجات و رستگاري انسان‌ها ندارد. همه هنر او اين بود كه شيوه زيست انساني و شرافتمندانه را برگزيد و در جامعه‌اي كه زندگي شرافتمندانه براي كسي مثل حسين(ع) ممكن نبود، حق طلبي و شرافت‌ طلبي به شهادت او منتهي شد. اما اين نكته نبايد فراموش شود كه او تنها و تنها هادي و راهنما و الگو و اسوه است. انسان‌ها با بزرگداشت ياد و خاطره او و چگونگي شهادت او بايد طريقه زيست شرافتمندانه او را بياموزند. 

اما به نظر مي‌رسد كه نوع مراسم و عزاداري‌هاي جامعه ما سمت و سوي ديگري دارد و به مردم اينگونه تعليم داده مي‌شود كه با شركت در مراسم حسيني راه نجات و رستگاري خود را هموار كنند و از شر گناهان گذشته و آينده خود خلاص گردند و يا به حوايج خود دست يابيد و ... به انسان‌‌ها تعليم داده نمي‌شود كه امام حسين(ع) شيوه‌اي خاص از زندگي را براي خود برگزيد و راهي را براي برخورد با ظلم و ستم‌ها و تباهي‌ها و فسادهاي روزگار خود برگزيد و انسان‌ها بايد از او بياموزند كه چگونه با نابساماني‌ها و فسادها و ستم‌هاي روزگار خود برخورد كنند و چگونه شرافتمندانه زندگي كنند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر