قرآن مجيد پيروان ساير اديان را به همگرايي با اسلام و مسلمانان فراخوانده است و اين نكته ضرورت همگرايي بين فرق و مذاهب اسلامي را آشكار ميكند. قرآن مجيد همه موحدان عالم را به همگرايي حول كلمه توحيد و يگانهپرستي فراخوانده و از همه خواسته است كه گرد همين نكته مشترك گرد آيند. اگر خواست قرآن مجيد اين است كه پيروان ادياني كه تنها در اصل وجود خدا و يگانگي او اشتراك دارند، گرد همين كلمه جمع شوند، پس قطعا به طريق اولي از كساني كه در اصول بسيار بيشتري اشتراك دارند ميخواهند كه حول مشتركات گرد آيند. بنابراين هر حركتي كه به همگرايي مسلمانان كمك كند و باعث شود آنان با هم نزديك شوند و دشمني و خصومت را كنار بگذارند قطعا حركتي خداپسندانه است و هر عمل و حركتي كه باعث دوري مسلمانان از همديگر شود و آتش دشمني را بين آنان بر افروزد عملي شيطاني است كه خشم و غضب خداوند را در پي دارد.
از قرآن مجيد ميتوان استفاده كرد كه براي وحدت و همگرايي يك مقتضي وجود دارد و يك مانع. مقتضي آن است كه پيروان اديان و مذاهب ختلف با تسامح با هم برخورد كنند و به اندك بهانه اي همديگر را از دايره توحيد و ديگر باورهاي بنيادين خارج نكنند و اصل بر اين باشد كه كسي را تا جايي كه ممكن است در دايره وارد كنند. اما مانع اين است كه راجع به ديگران به گونهاي سخن گفته شود يا قلم زده شود كه دشمني و خصومت و جدايي را در پي داشته باشد. در اين بخش دوم هر كس بايد خود را و دين و مذهب خود را ملاك و معيار قرار دهد و هرگونه سخن و نوشتهاي كه باعث رنجش خود او ميگردد، درباره ديگران به كار نبرد.
قرآن مجيد در رابطه با نكته اول، يعني تسامح در برخورد با عقايد و اعمال ديگران، اين عمل را به روشني انجام داده است. در قرآن مجيد به راحتي همه اهل كتاب موحد شمرده شدهاند: «قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم الانعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله؛ بگو: اي اهل كتاب، بياييد گرد سخني كه ميان ما و شما يكسان است گرد آييم، و آن اينكه جز خدا را نپرستيم و چيزي را شريك او نگردانيم، و بعضي از ما بعضي ديگر را به جاي خدا به خدايي نگيرد» (ال عمران/ 64). واژه «اهل كتاب» قطعا شامل مسيحيان ميشود. مسيحيان در هنگام نزول قرآن مجيد عموما به تثليث اعتقاد داشتهاند و قرآن مجيد در جاي ديگر به آن اشاره ميكند و آن را رد ميكند. (نسا/171). مسيحيان معتقد بودهاند كه با اينكه اصل اساسي دين توحيد است، اما تثليث به توحيد لطمه نميزند و با آن قابل جمع است. اما از آياتي از قرآن بر ميآيد كه تثليث با توحيد جمع نميشود و باور به آن كفر است (ماءده/73 ). با اين حال قرآن مجيد مسيحيان را از جرگه موحدان خارج نميكند و به آنان ميگويد ما با شما در توحيد و يگانهپرستي مشترك هستيم.
گويا قرآن از آنان ميپذيرد كه اصل اساسي آنان توحيد است و باور به تثليث را در اينجا ناديده ميگيرد. همين سخن در صورتي كه زرتشتيان اهل كتاب به حساب آورده شوند، كه در واقع اينگونه بوده و اكثريت عالمان اينگونه برداشت كردهاند، تكرار ميشود. زرتشتيان زمان ظهور اسلام دو منشأ براي هستي قائل بوده و شرور و بديهاي عالم را به اهريمن و خوبيها و خيرات آن را به اهورا مزدا نسبت ميدادهاند. اما آنان هرگز اهريمن را نميپرستيده و نسبت شر به اهريمن را به خاطر حل مسأله شرور مطرح كردهاند. با اينكه از عقيده آنان ثنويت در خالقيت بيرون ميآيد، اما با اين حال قرآن مجيد آنان را موحد به حساب آورده است. پس بايد چنين نتيجه گرفته كه قرآن مجيد با عقايد ديگران با تسامح برخورد كرده و اصل اساسياش بر اين بوده كه تا حد ممكن انسانها را از دايره مؤمنان و معتقدان به باورهاي درست خارج نكند.
نكته دوم درباره شيوه برخورد زباني و قلمي با عقايد و اعمال و مقدسات ديگران بود. قرآن مجيد در اين باره ميفرمايد: «ولا تسبواالذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم؛ و آنهايي را كه جز خدا ميخوانند دشنام مدهيد كه آنان از روي دشمني و به ناداني، خدا را دشنام بدهند» (انعام/ 108). در اينجا قرآن مجيد قانون زرين یا قانون سیمين اخلاق را به كار برده است. قانون زرين اخلاق، كه همه اديان و مكاتب آن را پذيرفتهاند، اين است كه: «با ديگران آن گونه برخورد كنيد كه دوست داريد با شما آن گونه برخورد كنند» و البته قانون سیمين هم وجود دارد و آن اين است كه: «با ديگران آن گونه برخورد نكنيد كه دوست ندارید با شما آنگونه برخورد كنند».
قرآن مجيد از مسلمان ميخواهد كه خود را ملاك و معيار قرار دهند و آنچه را كه دوست ندارند درباره دين و مقدسات آنان گفته شود درباره دين و مقدسات ديگران نگويند. بي منطقترين انسان كسي است كه بگويد من آزادم كه به مقدسات ديگران هر چه خواستم بگويم و نسبت با کسانی که به مقدسات من توهین کنند شديدترين برخورد را ميكنم و هر كاري بتوانم نسبت به آنان انجام ميدهم. انساني كه به مقدسات پيروان ديگر اديان و مذاهب توهين ميكند و الفاظ زشت و ناخوشايند به كار ميبرد يا به هر صورت لفظي را به كار ميبرد كه ديگران از آن خوششان نميآيد بايد پيشتر خود را آماده كرده باشد كه همان الفاظ درباره مقدسات خود او به كار برده شود.
بنابراين مطابق آيات قرآني رعايت دو نكته در رابطه با وحدت و همگرايي با ديگر اديان و ديگر مذاهب ضروري است. يكي اينكه نسبت به اعمال و عقايد ديگران با تسامح بر خورد شود و اصل بر اين باشد كه انسانها در دايره مؤمنان و معتقدان وارد شوند و در اين باره سختگيري نشود.نكته ديگر اينكه در رابطه با عقايد و اعمال و مقدسات ديگر اديان و مذاهب از الفاظ ناشايست استفاده نشود و هيچ لفظي و سخني را كه دوست ندارند درباره اديان و مذاهب خود آنان به كار رود، درباره ديگران به كار نبرند.
اين در رابطه با وحدت و همگرايي با ديگر اديان و مذاهب بود. اگر در رابطه با ديگران اصل همگرايي و وحدت است در درون يك جامعه و مذهب اين اصل اولويت بيشتري دارد. مطابق قرآن مجيد اصل بر جذب و وارد كردن افراد در دايره متدينان است و به بهانه بايد آنان را وارد كرد نه اينكه به بهانه كسي اخراج شود. خداوند تعالي ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اذا ضربتم في سبيل الله فتبينوا و لا تقولوا لمن القي اليكم السلام لست مؤمنا تبتغون عرض الحيواه الدنيا...؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، هر گاه در راه خدا سفر ميكنيد خوب بررسي كنيد، مبادا به كسي كه نزد شما اظهار اسلام ميكند، بگوييد تو مؤمن نيستي، تا به اين بهانه متاع زندگي دنيا را بجوييد....» (نساء / 94).
پس مسلمانان وظيفه دارند كه بررسي و تحقيق كنند اما نه براي اينكه چه كسي را وارد حيطه اسلام بدانند، بلكه براي اينكه مبادا كسي را بي جهت از اين دايره بيرون كنند و براي وارد شدن صرف ظاهر لفظ كافي است. كسي كه به بهانه انسانها را از دين خارج ميكند در پي دنيا طلبي است. او يا در پي مال و منال دنياست و يا جاه و مقام و يا امور ديگر دنيوي.
اساسا انسانهاي وحدت گريز خود محور و خود پرست هستند. انسان وحدت گريز خود را و انديشه خود را مساوي با حق و حقيقت ميداند و خود را ملاك و معيار حق ميشمارد. او همگان را با خود ميسنجد و اگر دقيقا مثل او ميانديشد و مثل او عمل ميكند و سليقهاش مانند اوست او را متدين ميشمارد و اگر اينگونه نباشد او را از حيطه دين و ايمان خارج ميكند. اين خطر عالمان دين را تهديد ميكند كه به آساني خود پرستي در آنان جاي حقپرستي را بگيرد و به جاي اينكه انسانها را با حق بسنجند آنان را با خود بسنجند. اگر دقيقا موضع سياسي و ديني كسي مانند موضع آنان باشد او را داخل دين ميكند والا او را خارج ميگردانند. يك انسان حقپرست تلاش ميكند كه از خودپرستي فاصله بگيرد و بنابراين به انسانهاي ديگر اجازه ميدهد كه متفاوت با او بيانديشند و سليقهاي متفاوت با سليقه او داشته باشند ،ولي در عين حال به آساني آنان را از دايره متديانان خارج نميكند. چنين انساني طرفدار وحدت است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر