امام محمد تقی(ع) مراتب و مدارج کمال و سعادت
انسان را در حدیثی کوتاه اینگونه بیان می فرماید:
«اوحی الله الی بعض الانبیاء: اما زهدک فی
الدنیا فتُعَجِّلُکَ الراحة، و اما انقطاعک الیَّ فیُعزِّزُک بی. و لکن هل عادیتَ
لی عدوا و والیتَ لی ولیا؟» (تحف العقول، کوتاه سخنان امام جواد«ع»). خداوند به یکی از پیامبران وحی فرمود: دل برکندن تو از
دنیا مایه آسودگی و آرامش فوری تو است. و اما دلبستگی تو به من موجب ارجمندی و عزت
تو به واسطه من است. ولی آیا به خاطر من با کسی دشمنی ورزیده ای و به خاطر من با
کسی دوستی کرده ای؟
مطابق این سخن گرانبها انسان برای رسیدن به اوج
قله کمال و سعادت سه گام باید بردارد که هر گامی که بر می دارد نتایج و ثمرات
ارزشمندی برای او در پی دارد:
1-خانه تکانی و آرامش
انسان در خانه ای که زیستگاه انواع مارها و عقرب
ها و عنکبوت ها و سایر خزندگان و حشرات موذی است هرگز آسایش و آرامش ندارد. این
خانه را باید سم پاشی کرد تا قابل سکونت گردد و برای انسان آسودگی و راحتی آورد.
خانه ای که پر از مار و عقرب است برای سکونت از بیشه زار بدتر است.
تمام زجرها و شکنجه های انسان که از او آسایش را
سلب می کند از خانه دل او بر می خیزد، چرا که در این خانه چیزهایی است که شایسته
آن نیست. انسان نیاز به آرامش دارد و این بزرگ ترین نعمت برای اوست. دو چیز، و
تنها دو چیز، باعث همه نگرانی ها و پریشانی های انسان است. آن دو چیز عبارت است از
«به دست نیاوردن آنچه نداریم و در آرزویش هستیم» و «از دست دادن آنچه داریم و
نگران از دست دادنش هستیم». هر دو نگرانی از این جهت است که انسان عاشق چیزی است
که ممکن است به دست نیاورد یا از دست بدهد.
گام اول انسان به سوی کمال و سعادت این است که
خانه دل را از آنچه باعث نا امیدی می شود بپیراید و خانه را آماده ورود آن چیزی
کند که ارزشش را دارد. دل بستن به مال و منال و پست و مقام و قدرت و شوکت و ... و
نیز در آرزوی دستیابی به آنها زندگی سپری کردن در واقع دل بستن و آرزو داشتن چیزی
است که هرگز در اختیار انسان نیست و حتی اگر انسان آنها را با هر وسیله و ابزاری
به دست آورد باید حتما نگران از دست دادن آنها باشد. چیزی که آرزویش باعث نگرانی و
پس از به دست آمدنش مایه پریشانی است هرگز شایستگی دلبستگی را ندارد. انسانی که به
قدرت و شوکت و حکومت و ریاست دلبستگی دارد ممکن است دنیا به او روی کند و یا با
حیله و فریب و خدعه و ... آن را به دست آورد، اما ترس از از دست دادن آن باعث می
شود که به هر کاری دست بزند و هر انسانی را که به هر دلیل خطر برای موقعیت خود
ببیند از سر راه خود بردارد و او را حصر و زندانی کند یا به قتل برساند و ... اما
هر چه به این اعمال بیشتر دست می زند دشمنانش زیادتر می شوند و در واقع بیشتر در
باتلاق فرو می رود.
زهد یکی از مراحل کمال انسان است و آن این است
که انسان از آنچه ارزش دل بستن ندارد دل بر کند. امام جواد(ع) در سخنی دیگر می
فرماید: «من انقطع الی غیر الله وکّله الله الیه؛ هر کس به غیر خدا دل بندد خداوند
او را به همو وا می گذارد» (الفصول المهمه، ص289) و می فرماید: «من اَمَّلَ فاجراً
کان ادنی عقوبتِه الحرمان؛ کسی که به فاسقی امید بندد کم ترین عقوبتش محرومیت است»
(نور الابصار، ص181). پس دل بستن به آنچه ناپایدار است و در اختیار انسان نیست
تباهی و نابودی و نا امیدی انسان را در پی دارد. انسانی که در پی کمال و سعادت است
باید خانه دل را بشوید و تمیز گرداند و آن را آماده سکنای آن چیزی گرداند که ارزش
آن را دارد. این تمیز کردن و پیراستن باعث آرامش و آسودگی انسان می گردد و همه
نگرانی ها و دلهره ها از زندگی او رخت بر می بندد. همه آرامش ابراهیم خلیل(ع) به
هنگامی که به آتش وحشتناک نمرودیان افکنده می شد، از این جهت بود که قبل از آن
نجوای «لا احب الافلین» (انعام/76) (غروب کننده ها و نابود شونده ها را دوست
ندارم) را سر داده بود.
2-سکنای جان جهان در
دل و عزت و عظمت انسان
در مرحله قبل سخن از این بود که همه نگرانی ها و
دلهره ها و پریشانی های انسانی از این جهت است که دل بسته اموری زائل شدنی و از
دست رفتنی است و دلداده اموری است که هرگز در قدرت و اختیار خود او نیست و به همین
جهت ارزش دل بستن ندارد و دل بستگی به آنها باعث نا امیدی و محرومیت و تباهی می
گردد. اما سخن این است که آیا امری زایل نشونده و ثابت وجود دارد که انسان بدان دل
بندد؟ آیا چیزی وجود دارد که در اختیار انسان باشد و چون در قلب خود جایش داد و به
او دست یافت کسی نتواند از او بگیرد؟
پاسخ امام جواد(ع) به این پرسش این است که آری!
چنین چیزی وجود دارد. چون خانه را پیراستی جان جهان را در آن سکنا ده که تنها او
شایسته آن خانه و کاشانه است. و چون او را در آن خانه جای دادی عزت و عظمت می یابی،
چرا که هیچ محرومیت و نا امیدی احساس نخواهی کرد و هیچ کس در هر مقام و جایگاهی
باشد به قصر وجود تو دست اندازی نتواند کرد. تو به جان جهان پیوسته ای و بخشی از
عزتو عظمت او گردیده ای و بدین سان هرگونه خفت و خواری از تو رخت بر بسته، و عزت و
عظمت و شکوه و جلال واقعی، بخشی از سرشت و ماهیت تو گردیده است.
امام جواد(ع) در سخنی دیگر این نکته را این گونه
بیان می کند: «من وثق بالله و توکل علی الله نجاه الله من کل سوءٍ و حرز من کل
عدوٍ؛ هر کس به خدا اعتماد داشته باشد و بر او توکل کند، خدا او را از هر بدی نجات
می بخشد و از هر دشمنی حفظ می کند» (نور الابصار، ص181). و می فرماید: «کیف یضیعُ
مَنِ اللهُ کافِلُهُ؛ چگونه ممکن است کسی که خدا سرپرست اوست تباه گردد» (الفصول
المهمه، ص289).
آری! انسانی که به جان جهان بپیوندد و در خانه
دل تنها او را سکنا دهد، عزیز و عظیم می گردد، به گونه ای که زندان و حصر و شکنجه و محرومیت ظاهری در نظرش کوچک و حقیر می گردد. او چنان عظیم می گردد که همه
کید و مکرهای باطل پرستان هرگز نمی توانند قد
سرو گونه اش را خم کنند و به ذلت و خواری اش فرو افکنند. او چون سرو
ایستاده است و عظمت دارد و باطل و باطل پرستان و باطل پرستی را تحقیر می کند. اگر
ابراهیم خلیل به مقامی رسید که از همه بلاها و ابتلاها سر بلند بیرون آمد و به
مقام پیشوایی انسان ها رسید (بقره/124) همه از این جهت بود که پیشتر نجوای «وجهت
وجهی للذی فطر السموات و الارض» (با تمام وجود روی به سوی خالق آسمان ها و زمین می
کنم) (انعام/79) سر داده بود.
3-عشق خالصانه
مطابق سخن امام هادی(ع) انسان در دو مرحله اول
خانه دل را می پیراید و آن را که شایسته است در آن سکنا می دهد و به دو عنصر
گرانبها، که آرامش و عزت است، دست می یابد. اما راس قله انسانیت چیزی فراتر از این
است. خداوند خطاب به آن پیامبر می فرماید که تو دو مرحله اول را رفته ای و به
نتیجه آن رسیده ای اما آیا گام سوم را، که مهم ترین گام است برداشته ای ؟ گویا آن
پیامبر مرحله سوم را نپیموده است.
آن مرحله سوم و گام سوم کدام است؟ اینکه انسان
تمام عشق و نفرتش را برای خدا قرار دهد. باید توجه داشته باشیم که عقل و اختیار
انسان، که او را از دیگر موجودات متمایز می سازد و او را به تنها موجودی مبدل می
کند که خود جایگاه و مقام و درجه خود را تعیین کند، در عشق و نفرت او تبلور می
یابد. انسان یا به ندای فطرت گوش فرا می دهد و عاشق حق و حقیقت می گردد که لازمه
آن نفرت از باطل است، و یا به جای ندای فطرت به ندای نفس اماره گوش فرا می دهد و
به جای عشق به حقیقت به باطل روی می آورد. جایگاه انسان، که به وسیله خود او تعیین
می شود، به میزان عشق ورزی و نفرت ورزی او به حق و باطل بستگی دارد.
پیامبر خدا(ص) می فرماید: برترین ایمان این است
که برای خدا دوست داشته باشی و برای او نفرت داشته باشی» (کنز العمال، ج1، ص37) و
می فرماید:
«دین غیر از دوست داشتن و نفرت داشتن نیست» ( ری
شهری، المحبة فی الکتاب و السنة، ص350). از امام باقر(ع) پرسیده می شود که آیا در
دین محبت وجود دارد؟ و امام پاسخ می دهد که: «و هل الدین الا المحبة» آیا دین غیر
از محبت است؟! (دعائم الاسلام، ج1، ص71) همچنین می فرماید: «ایمان، دوست داشتن و
نفرت داشتن است» (تحف العقول، کوتاه سخنان امام باقر«ع»).
این نکته که بالاترین درجه انسان همین دوست
داشتن برای خدا و دشمن داشتن برای خداست در سخنان پیامبر خدا(ص) اینگونه بیان شده
است: «آگاه باشید، کسی که برای خدا دوست و برای خدا نفرت دارد و برای خدا بخشش می
کند و برای خدا از بخشش دست نگه می دارد، از برگزیدگان خداست» (تحف العقول، کوتاه
سخنان پیامبر«ص») و می فرماید: «محکم ترین دستگیره ایمان دوست داشتن برای خدا و
نفرت داشتن برای اوست» (همان).
بالاترین درجه و مقام برای انسان این است که همه
معیارهایش خدایی شود و جز آنچه او می خواهد نخواهد و جز آنچه او از آن نفرت دارد
نفرت نداشته باشد. چنین انسانی به صفات الهی متصف می شود، و اگر خدا عادل است و
عدالت را دوست دارد و از ظلم و ستم نفرت دارد او نیز اینگونه می شود، و اگر خدا
متخلق به اخلاق نیکوست و اخلاق نیکو را دوست دارد و از بی اخلاقی بیزار است، او
نیز اینگونه می شود، و اگر خدا رحمان و رحیم و ودود است و رحمت و محبت را دوست
دارد او نیز اینگونه می شود. چنین انسانی همه حرکات و سکناتش خدایی است و در واقع
او فانی در خداست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر