۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

ویژگی های عالمان راستین دین در سخنی از امام عسکری(ع)

در سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع)، آخرین امامی که در میان امت حضور ظاهری داشته و با هدایتگری خود پرتو افشانی می کرده و پس از او در واقع وظیفه مهم هدایتگری و تبلیغ دین بر عهده عالمان دین بوده است، قرار داریم. در این روز مهم بر آن شدم که با تسلیت این مصیبت عظیم به شیفتگان حقیقت، با استفاده از حدیثی منسوب به آن حضرت، که عالمان دین برای اثبات مساله تقلید زیاد به آن تمسک می کنند، و با توجه به قسمت عمده آن حدیث نکاتی را درباره وظیفه عالمان و نیز وظیفه امت در رابطه با شناخت و استفاده درست از آنان بیان کنم. اما قبل از آوردن متن حدیث باید به بیان مقدمه ای بپردازم. 
یکی از تفاوت هایی که اسلام با عموم ادیان دیگر دارد این است که در اسلام کاهن یا روحانی وجود ندارد. کاهن یا روحانی کسی است که اعمالی خاص را در دین حتما باید او انجام دهد و اگر دیگران انجام دهند مورد قبول نیست. او باید این عمل دینی را که انجام می دهد، مثل قربانی در یهودیت یا مراسم عشاء ربانی در مسیحیت، بلد باشد و بتواند آن را مطابق دین انجام دهد ولی لازم نیست که ضرورتا علم زیادی نسبت به دین داشته باشد. عموما در ادیانی که کاهن یا روحانی دارند در خود دین راهی برای ارتزاق او در نظر گرفته شده و اموالی برای این امر قرار داده شده است. نکته دیگر اینکه کاهن یا روحانی در برخی از ادیان از طبقه خاصی است و اینگونه نیست که هر کس بخواهد بتواند این مقام را احراز کند. برای مثال در یهودیت کاهن از سبط لاوی است و در آیین هندو کاهن از طبقه برهمن هاست و دیگران نمی توانند کاهن شوند. اما در برخی از ادیان مانند مسیحیت کاتولیک و ارتدوکس کهانت مخصوص یک طبقه نیست و همه می توانند کاهن شوند، اما باید مراسم انتصاب صورت گیرد و اینگونه نیست که بدون مراسم انتصاب کسی روحانی شود. واین امری است که به هیچ معنا در اسلام وجود نداشته و عالمان دین به وسیله هیچ مقام و نهادی نصب نمی شده اند و تنها شناخت و مراجعه مردم و معرفی کارشناسان جایگاه عالم را مشخص می کرده است.همچنین استقلال عالمان دین از حاکمان ویژگی مهم عالمان شیعه در طول تاریخ بوده است. 
به هر حال در واقع در دیگر ادیان دو صنف وجود دارد یکی کاهن یا روحانی و دیگری عالم دین. برای مثال در یهودیت کاهن از حاخام جداست و اولی روحانی است که اعمال خاصی را انجام می دهد و دومی متخصص و کارشناس دین است. تقریبا همین دو صنف در مسیحیت کاتولیک و ارتدوکس وجود دارد و کشیش غیر از تئولوژین یا الهیدان است و اولی روحانی است و دومی عالم دین است. 
اما در اسلام صرفا یک صنف و طایفه وجود دارد و آن عالم دین است. در آیات و روایات ما به هیچ وجه واژه کاهن و روحانی به کار نرفته و تنها از عالمان دین یا علمای امت سخن رفته است. البته از چند قرن پیش در میان شیعیان ایران کلمه روحانی رایج شده که در واقع به معنای همان عالم دین است و نه به معنای کاهن. 
به هر حال در اسلام تنها عالم دین و کارشناس مسائل دینی وجود دارد و نه کاهن و روحانی و بنا براین وظیفه این صنف و گروه کارشناسی مسائل دینی است و رجوع مردم به آنان صرفا از باب رجوع به متخصص است. و البته همه مردم می توانند مطالعه کرده متخصص شوند و به کسی مراجعه نکنند. 
اما این متخصصان چه شرایطی باید داشته باشند؟ و در چه صورت می توان به کسی که مدعی است که عالم و کارشناس مسائل دینی است مراجعه کرده و مسائل را از او اخذ کرد؟ درست است که به عالم دین در اسلام از باب کارشناس مراجعه می شود، اما به هر حال دین با امور دیگر متفاوت است چرا که با قلب و ذهن و وجود آدمی سر و کار دارد. ممکن است مردم به یک پزشک متخصص مراجعه کنند و کاری با زندگی و اعمال او نداشته باشند. اما امر دین اینگونه نیست. عالم دین شرایطی ویژه و خاص باید داشته باشد. سوال دیگر این است که مردم چه میزان باید به این متخصصان اعتماد کنند و چه میزان باید خود فکر و اندیشه و مطالعه کنند؟ امام حسن عسکری(ع) در سخن زیر به برخی از این پرسش ها پاسخ می دهد: 
«...عوام امت ما هرگاه از عالمان دین خود فسق آشکار و تعصب و بی منطقی شدید و چنگ زدن به متاع این دنیا و محرمات آن را دیدند، و دیدند که آنان کسانی را که دوست ندارند نابود می سازند با اینکه آنان استحقاق توجه و اصلاح امورشان را دارند، و برای نیکی و احسان به کسانی که شیفته اشان هستند ولع دارند، اگر چه آنان استحقاق طرد و اهانت دارند، عوام امت من اگر از این عالمان تقلید کنند و احکام دین را از آنان بگیرند، مانند عوام یهود هستند که خداوند آنان را به خاطر تقلید از عالمان فاسق مذمت کرده است. 
اما از میان عالمان دین(فقهاء) آنانی که بر نفس خود مسلط هستند و دین خود را حفظ می کنند و با خواهش های نفسانی خود مخالفت می کنند و از اوامر مولای خود تبعیت می کنند، پس بر عوام است که از آنان تقلید کنند و احکام دین را از آنان بگیرند. اما این شرایط نیست مگر در برخی از عالمان شیعه، نه در همه آنان. از کسانی که مانند گناهکارانی که تابع ما نیستند در فسق و فجور غرقه اند علم ما را نگیرید؛ اینان کرامت و جایگاهی ندارند. اینان اموری که از ما نقل می کنند ناخالصی بسیار زیادی دارد. چون این عالمان نا پرهیزگار آنچه را که از ما منتقل می کنند به کلی با جهل خود آن را تحریف می کنند و به خاطر معرفت و شناخت ضعیفشان مسائل را به صورتی نادرست و ناصواب بیان می کنند. 
برخی دیگر از عالمان برای کسب دنیایی که فقط آتش آنان را می افزاید، عمدا به ما دروغ می بندند. برخی دیگر از عالمان، که نمی توانند به ما صدمه ای بزنند، برخی از علوم صحیح ما را فرا می گیرند و به خاطر همین وجاهتی نزد شیعیان ما می یابند، ولی نزد دشمنان ما به ما صدمه و نقصان وارد می کنند. آنان امور دروغ بسیار زیادی را به آن علوم صحیح می افزایند و دروغ هایی را به ما نسبت می دهند که ما از آنها برائت می جوییم، اما شیعیان ضعیف ما آنها را به عنوان علوم ما قبول می کنند. این عالمان گمراه هستند و گمراه می کنند. اینان برای شیعیان ضعیف ما زیانشان از زیان لشکر یزید برای حسین ابن علی(ع) و اصحابش بیشتر است، چرا که آنان جان و مال را می گیرند و این عالمان، که دشمنان دوست نما هستند، در شیعیان ضعیف ما شک و شبهه ایجاد می کنند و آنان را گمراه می کنند و مانع حق گرایی آنان می شوند...»(الاحتجاج، ج2، ص263-265). 
در ترجمه این روایت شریف کلمه «فقهاء» را به عالمان دین ترجمه کردیم. دلیل این امر این بود که معنای این واژه در آیات و روایات اسلامی با آنچه امروزه اصطلاح شده متفاوت بوده است. همان طور که برخی از عالمان فرموده اند (مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه و فقه، ص54-55) کلمه فقه در قرآن و سنت به معنای اسلام شناسی است و اعتقادات، اخلاقیات و احکام فرعی عملی را شامل می شود، اما در اصطلاح امروزی کلمه «فقه» به معنای آگاهی عمیق نسبت به مسائل فرعی عملی است. به عبارت دیگر فقه در آیات و روایات اعم از فقه اکبر و فقه اصغر بوده است و در اصطلاح امروزی آن فقط فقه اصغر یعنی احکام فرعی عملی را در بر می گیرد. پس باید کلمه فقیه در آیات و روایات را به عالم دین یا اسلام شناس ترجمه کنیم. 
اما اینکه آیا کسی می تواند متخصص فقه اصغر باشد اما از فقه اکبر آگاهی عمیق نداشته باشد و آیا اینکه امام حسن عسکری در حدیث فوق یکی از اشکالاتی را که به عالمان وارد کرده این است که آنان قسمتی از علوم صحیح را گرفته اند، اشاره به همین مشکل نیست یا حد اقل یکی از مصادیق آن نمی تواند باشد؟ آیا می تواند کسی متخصص شاخه باشد اما از تنه و ریشه آگاهی نداشته باشد؟ این یک بحث مهم است و شاید برخی از مشکلات فقه متداول ناشی از همین امر باشد. 
به هر حال از این حدیث شریف بر می آید که چند دسته عالم هستند که به دین و امت و به ویژه ضعفای از امت لطمه و خسارتی جبران ناپذیر وارد می کنند. یکدسته کسانی که دنیا پرستند و در واقع دین را ابزاری برای کسب دنیا قرار داده اند. اینان به فسق و فجور مبتلا هستند. امام به عنوان علامت آشکار این دنیا پرستی به این نکته اشاره می کنند که عالمان دنیا پرست انسان هایی را که شایستگی مدح و ستایش و احسان و نیکی ندارند و بلکه باید آنان را طرد و رسوا کرد، مدح و تکریم می کنند، چرا که این عمل سودمند به حال دنیای آنان است. اما به انسان های شریف و بزرگواری که استحقاق تکریم و احسان و نیکی دارند، چنین نمی کنند، بلکه باعث نابودی آنان می شوند. ظالمان و قدرتمندان دنیا پرست را مورد توجه و تکریم خود قرار می دهند و به مظلومان و ستمدیدگان که مورد ظلم و ستم همین ظالمان بوده اند توجه نمی کنند. به هر حال ستمدیدگان باید به عالمان دین پناه برند و مشکلات خود را با آنان در میان بگذارند و عالمان دین باید پناهگاه و مأمن آنان باشند و به درد دل های آنان گوش فرا دهند. امام(ع) می فرماید که توده های امت اگر به عالمانی که انسان های ناشایست را تکریم می کنند و باعث نابودی انسان های شایسته می شوند، رجوع کنند و احکام دین را از آنان بگیرند، همان کاری را کرده اند که خداوند یهودیان را به خاطر آن مذمت کرده است. 
دسته دیگر عالمانی هستند که در واقع جاهلند و جهل خود را با نسبت دادن امور نادرست به دین جبران می کنند و این نیز برای کسب دنیاست. و باز عالمانی هستند سطحی نگر که به گوشه ای از تعالیم دین نظر می کنند و درکشان نسبت به دین عمیق و جامع نیست. اینان باعث شک و شبهه در دین می شوند. 
نکته قابل توجه این است که امام در این روایت اشاره به شیعیان ضعیف می کند. گویا شیعیان باید قوی باشند و خود فکر و اندیشه داشته باشند و حتی عالمان دین را بسنجند و بی جهت مرید و سر سپرده کسی نشوند. امام در این روایت بیان می فرماید که کسانی که عنوان عالم دین را یدک می کشند، هم ممکن است در عمل و هدفشان مشکلاتی باشد و هم در دانش و شیوه علمی اشان. مردم وظیفه دارند که عالمان را با معیارهایی، که امام(ع) به برخی از آنها اشاره کرده است، بسنجند. در این روایت ویژگی های عالم شایسته نیز بیان شده است و مردم وظیفه دارند آنان را بشناسند و تعالیم و مسائل دین را از آنان بیاموزند، که البته از این روایت و دیگر روایات آشکار است که وظیفه عالم دین بیان احکام و مسائل دینی است و نه اعمالی که در ادیان دیگر کاهنان و روحانیان انجام می دهند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر