یکی از تفاوت های قرآن مجید با تورات و اناجیل موجود این است که بخش عمده تورات سخن و سیره حضرت موسی(ع) و بخش عمده اناجیل سخن و سیره حضرت عیسی(ع) است؛ اما قرآن مجید را به هیچ معنایی نمی توان سخن و سیره پیامبر اسلام نامید، بلکه بسیار به ندرت در این کتاب چیزی در این باره یافت می شود. ساختار قرآن مجید اینگونه است که سخن خدا را نقل می کند، اما گاهی از زبان خدا درباره سیره پیامبر اسلام سخن رفته است. حال اگر بخواهیم درباره سیره و روش محمد(ص) در قرآن سخنی بگوییم حتما و حتما باید به اخلاق آن حضرت توجه کنیم، چرا که این نکته است که به وضوح تمام و به صورتی بسیار برجسته دیده می شود.
خداوند درباره اخلاق پیامبر(ص) اینگونه می فرماید: «و انک لعلی خلق عظیم» و راستی که تو را خلق و خویی والاست(قلم/4). همچنین قرآن مجید رمز موفقیت پیامبر را اخلاق نیکوی او می داند: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم...» پس به برکت رحمت الهی با آنان نرمخو و مهربان شدی و اگر تند خو و سختدل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس از آنان در گذر و برایشان آمرزش بخواه...(ال عمران، 159). و قطعا وقتی قرآن مجید به انسان ها دستور می دهد که پیامبر را الگو و اسوه خود قرار دهند، اخلاق و خوی نیکوی آن حضرت بیش از هر چیز منظور بوده است: «و لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه» و قطعا برای شما در پیامبر خدا الگو و سرمشقی نیکوست(احزاب/21).
پیامبر اسلام(ص) هدف اصلی رسالت خود را اخلاق می شمارد و بر این نکته به صورت های مختلف تاکید می ورزد:
«انما بُعثت لاتمم مکارم الاخلاق» همانا فرستاده شدم تا مکارم اخلاق را به کمال رسانم(کیمیای سعادت، ج2، ص3).
«علیکم بمکارم الاخلاق فانی بعثت بها» از مکارم اخلاق غفلت نکنید چرا که خدا مرا برای همین بر انگیخته است(بحار الانوار، ج71 ص420).
آن حضرت در حدیثی بر این نکته تاکید می ورزد که دین مساوی با اخلاق نیکو است و در جواب کسی که چندین بار به صورت های مختلف از آن حضرت می پرسد که «دین چیست؟» پاسخ می دهد که «دین اخلاق نیکوست»(همان، ص393؛ کیمیای سعادت، ج2، ص3).
آن حضرت در احادیث متعددی به صورت های مختلف بر رابطه وثیق اخلاق و ایمان تاکید می ورزد. آن حضرت می فرماید: «از میان مومنان ایمان کسی کامل تر است که اخلاقش نیکوتر است»(بحار الانوار، ج71، ص389).
از آن حضرت پرسیده می شود که برترین ایمان از آنِ کیست؟ و آن حضرت پاسخ می دهد: «از آنکه اخلاقش نیکوتر است»(محجة البیضاء، ج5، ص90).
این در رابطه با ایمان و ربط و نسبت آن با اخلاق بود. آن حضرت در مقایسه اخلاق با دیگر اعمال می فرماید: «بهترین عمل اخلاق نیکو است»(همان). و می فرماید:«بهترین چیزی که در روز قیامت در میزان گذاشته می شود خلق نیکوست»(همان).
نه تنها اخلاق نسبت به دیگر اعمال دینی اهمیت بیشتری دارد، بلکه اخلاق در اثر و نتیجه دیگر اعمال نقش تعیین کننده را دارد. آن حضرت می فرماید: «اخلاق نیکو گناهان انسان را پاک می گرداند، همان طور که آفتاب یخ را ذوب می کند»(کیمیای سعادت، ج2، ص4). و می فرماید: «اخلاق ناپسند اعمال دیگر را نیز تباه می گرداند، همان طور که سرکه عسل را تباه می سازد»(محجة البیضاء، ج5، ص91).
پیامبر اسلام(ص) بر نقش اصلی و تعیین کننده اخلاق در نجات و رستگاری انسان تاکید می کند. آن حضرت می فرماید: «اگر کسی همه عبادات را انجام دهد و بلکه دائما در حال نماز و روزه باشد و اخلاقش نیکو نباشد نجات نمی یابد و جایگاهش دوزخ است»(کیمیای سعادت، ج2، ص4). و می فرماید: «بنده خدا به سبب اخلاق نیکویش در آخرت به بالاترین درجات و منازل می رسد با اینکه از نظر عبادت ضعیف است»(محجة البیضاء، ج5، ص93).
و سرانجام اینکه از آن حضرت پرسیده می شود که بهترین چیزی که ممکن است خدا به انسان بدهد چیست؟ می فرماید: «اخلاق نیکو».
حال اگر پرسیده شود که جایگاه اخلاق در دین مبین اسلام و آیین محمدی کجاست و اخلاق در این دیانت از چه شان و منزلتی برخوردار است، چه پاسخی باید داد؟ اگر خداوند تنها از اخلاق پیامبر(ص) تعریف و تمجید کرده و نه از عبادت او و نه از جنگ و جهاد او و... و اگر پیامبر اسلام هدف و مقصود از رسالتش را اتمام و اکمال اخلاق معرفی می کند، و اگر آن حضرت دین را مساوی با اخلاق می شمارد و اگر آن حضرت ایمان منهای اخلاق را ناقص و ناتمام به حساب می آورد و اگر ارزش هیچ عملی را به اندازه اخلاق نمی داند، و اگر اخلاق را جبران کننده کاستی های دیگر می شمارد، و اگر نجات و رستگاری انسان را منوط به اخلاق اعلام می کند، پس باید گفت اخلاق یکی از ارکان اسلام نیست، بلکه رکن اصلی است و عمود اصلی خیمه است که بدون آن خیمه فرو می ریزد.
همچنین باید بگوییم که اخلاق، مطابق تعبیر برخی از دانشمندان، ذاتی اسلام است، و نه عرضی آن. اگر عرضی یک شیء تغییر کند ماهیت آن تغییر نمی کند، اما اگر ذاتیات چیزی تغییر کند یا برداشته شود، هویت و ماهیت آن تغییر می کند. پس اگر از ذاتیات اسلام اخلاق است، پس اسلام منهای اخلاق ، اسلام نیست. و باز اگر بخواهیم با تعبیر برخی از عرفا سخن بگوییم که برای اسلام پوست و مغزی و قشر و لبّی قائلند، یا از تعبیر برخی از دانشمندان جدید غربی استفاده کنیم که برای دین گوهر و صدفی قائل شده اند، یا اگر قائل شویم که دین روح و بدنی دارد، باید بگوییم اخلاق مغز و لب و گوهر و روح اسلام است و نه پوست و قشر و صدف و بدن آن. مطابق همه این تعابیر اخلاق اصل و اساس اسلام است و اسلام منهای اخلاق مانند انسان غیر ناطق است.
حال باید بگوییم که اگر جایگاه اخلاق در اسلام اینگونه است، پس فردی که خود را مسلمان می شمارد باید بیش از هر چیز به اخلاق بها دهد و امت اسلامی باید با اخلاق نیکویش شناخته شود و باید اخلاق امت اسلامی اخلاق محمد(ص) را بازتاب دهد و امت اسلامی خوش اخلاق ترین ملت جهان باشد. اگر اینگونه نیست در دینداری امت انحرافی اساسی به وجود آمده است.
و باز اگر اینگونه است، در محافل علمی اسلامی و حوزه های علوم دین باید اخلاق و علوم اخلاقی در راس امور باشد و علم اول تلقی شود، به گونه ای که کسی که از خارج به این نظام درسی و علمی نگاه می کند، برجستگی توجه به اخلاق را به روشنی بیابد و به وضوح دریابد که نه تنها اسلام یک دین اخلاقی است، بلکه اسلام اخلاق است؛ اخلاق مهم تر از همه احکام فقهی و شرعی است؛ اخلاق مهم تر از همه احکام عبادی است. اما اگر ساختار علوم دینی ما به گونه ای است که چنان نشان می دهد که اسلام مساوی شریعت و فقه است و اخلاق امری فرعی و جانبی است، کما اینکه از وضع موجود اینگونه به نظر می رسد، انحرافی عمیق و وحشتناک در دین به وجود آمده است.
و سرانجام، اگر اخلاق از این جایگاه و منزلت در اسلام برخوردار است، نظامی که خود را اسلامی می نامد باید بیش از هر چیز به اخلاق توجه کند. باید توجه کند که اخلاق بیش از امور بسیار مهمی مثل نماز و روزه و حج و دیگر احکام عبادی دین مهم است. هم باید توجه تبلیغی نظام به اخلاق بیش از همه امور دیگر باشد و هم در عمل این امر را نشان دهد. اگر اینگونه باشد که در نظامی به یک عمل عبادی مستحب مانند اعتکاف توجه ویژه شود و یک عمل دیگر مانند رفتن به مسجد جمکران ،که -اگر اعتبارش ثابت شود- یک عمل عبادی مستحبی است، بسیار مورد توجه باشد، اما اخلاق هرگز مورد توجه نباشد، این نظام انحراف اساسی از دین پیدا کرده است.
اگر دروغ و تهمت و افتراء و فحاشی در میان مسئولان یک نظام رواج داشته باشد و حتی در وسط خطبه های نماز جمعه، که یک عمل عبادی است، این امور مکرر دیده شود، و اگر قبح دروغ و خدعه و فریب و حیله از بین رفته باشد، و اگر خشونت و بی رحمی و ناجوانمردی جای مدارا و نرمش و رحمت و جوانمردی را گرفته باشد، و اگر تضییع حقوق مسلم مردم جای عدل و داد و قسط را گرفته باشد، چنین نظامی را به چه معنایی می توان اسلامی خواند؟ هر چند مسئولان آن در نماز جماعت اول وقت حاضر شوند و هر سال به حج روند و هر هفته به نماز جمعه آیند و مستحبات دینی معتبر یا غیر معتبر را ترویج کنند.
معیار دینی بودن افراد و نظام ها را پیامبر اسلام اینگونه بیان می فرماید: «به زیادی نماز و روزه مردم نگاه نکنید؛ به زیادی حج و زکات مردم نگاه نکنید؛ به زیادی کارهای خیر و تهجد شبانه مردم نگاه نکنید؛ بلکه به راستی گفتار و اداء امانت نگاه کنید»(شیخ صدوق، الامالی، ص279).
و امام صادق(ع) می فرماید:
«فریب نماز و روزه مردم را نخوررید، زیرا آدمی چنان به نماز و روزه خو می کند که اگر آنها را ترک کند احساس ترس می کند؛ بلکه آنان را به راستگویی و امانت داری بیازمایید»(الکافی، ج2، ص104).
و می فرماید:
«خداوند تعالی هیچ پیامبری را نفرستاد مگر به جهت راستی در گفتار و بازگرداندن امانت، چه صاحب آن نیکوکار باشد و چه بدکار»(همان).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر