۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

تکثیر جمعیت، شریعت و ظرفیت کشور(2)

در نوشتار قبلی تحت عنوان «تکثیر جمعیت، شریعت و ظرفیت کشور(1)» به این بحث پرداختیم که تکثیر جمعیت و زاد و ولد زیاد به لحاظ شرعی چه حکمی دارد. در آن نوشتار بیان شد که برخلاف آنچه که معروف است، دلیل روشن و محکمی مبنی بر استحباب آوردن فرزند زیاد وجود ندارد و این امر از مباحات است. حال به جنبه های دیگری از این بحث خواهیم پرداخت.
الف) به فرض که از این عقب نشینی کنیم و بپذیریم که مطابق روایات اسلامی تکثیر فرزند مستحب است، با این حال مقصود این است که با توجه به تمام وظایف و تکالیف و حقوق مستحب است که هر چه می توانند فرزند بیاورند. محدوده این توانستن کجاست؟ غیر از این است که والدین بتوانند حقوق اولیه و اصلی فرزند را ادا کنند؟ اما حقوق فرزند نسبت به والدین کدام است؟
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «از جمله حقوق فرزند بر پدر سه چیز است: اسم خوب برایش انتخاب کند سواد به او بیاموزد و هنگامی که به سن بلوغ رسید، او را همسر دهد» (مکارم الاخلاق، ج1، ص474) و می فرماید: «حق فرزند بر پدر این است که نام نیک بر او بگذارد و خانه نیک برایش فراهم کند و نیکو ادبش کند» (نهج الفصاحه، ص192) و می فرماید: «حق فرزند بر پدر این است که او را نوشتن بیاموزد و شنا کردن یاد دهد و تیر اندازی بیاموزد و غذای پاک و خوب به او بخوراند و چون بالغ شود همسرش دهد» (همان). امام علی(ع) می فرماید: «حق فرزند بر پدرش این است که او را سواد و شنا و تیر اندازی بیاموزد و جز روزی حلال خوراک او نکند» (نهج البلاغه، حکمت399). و پیامبر خدا(ص) می فرماید: «فرزندان خود را گرامی بدارید و آنان را خوب تربیت کنید تا آمرزیده شوید» (بحار الانوار، ج104، ص95).
سوال این است که آیا والدینی که نمی توانند این حقوق را ادا کنند با این حال مستحب است که هر چه می توانند فرزند بیاورند؟ به نظر می رسد که توانستن به این است که بتوانند به صورتی شایسته حقوق فرزند را رعایت کنند. علاوه بر این در روایات متعددی آمده است که فرزند صالح و شایسته ذخیره ای برای پدر و مادر است و حتی پس از مرگ والدین به کار آنان می آید. پیامبر خدا(ص) می فرماید بهترین چیزی که انسان می تواند از خود به جا بگذارد فرزند صالح است (نهج الفصاحه، ص443) و می فرماید: از خوشبختی انسان فرزند صالح است (وسائل الشیعه، ابواب احکام الاولاد، باب 2، حدیث 3). همین سخن از امام صادق(ع) نیز نقل شده است (همان، حدیث4). روایت دراین باره بسیار زیاد است. حال سوال این است که آیا اگر فرزند ارزشمند است، فرزند ناصالح و شرور نیز ارزشمند است؟ روشن است که فرزند صالح ارزشمند است.
همچنین سوال این است که آیا پیامبر به اشرار و مفسدان امت خود نیز افتخار می کند؟ روش است که اینگونه نیست. پس باید فضای خانواده و جامعه  به گونه ای باشد که انسان های صالح تربیت کند. بنابراین تعداد فرزندان باید به اندازه ای باشد که امکان تربیت آنان وجود داشته باشد.
ب) مرتبط کردن جمعیت با دین و مذهب یا قومیت و ایجاد مسابقه و رقابت در تکثیر جمعیت اقدامی بسیار خطرناک و مهلک است که یک کشور را به فقر و بدبختی مبتلا می سازد. باید همه مردم کشور را از هر دین و مذهب و قومیت که باشند نسبت به وضعیت و امکانات کشور آگاه کرد و حتی قوانینی برای کنترل این امر وضع کرد، نه اینکه به این رقابت مهلک دامن زد. برای مثال حکومت می تواند امکاناتی از قبیل تحصیل رایگان و بهداشت رایگان و ... را محدود به چند فرزند کند و یا حتی می تواند در اموری مانند یارانه ها محدودیت ایجاد کند، چرا که این امور متعلق به اموال عمومی است و همه باید برابر از آن استفاده کنند.
وظیفه تحصیل و بهداشت و امور دیگر فرزند بر عهده والدین است و از آنجا که از بودجه مردم برای این امور استفاده می شود خود مردم و اکثریت آنان می توانند محدوده آن را مطابق مصلحتی که تشخیص می دهند مشخص کنند.
البته در اینجا باید به این نکته توجه داشت که این نوع از محدود کردن به عنوان حکم ثانوی و حکومتی نیست، بلکه به عنوان حکم اولی است. بیت المال از آن مردم است و آنان می توانند درباره آن تصمیم بگیرند و از آنجا که حکم اولی این است که هزینه اموری از قبیل آموزش و بهداشت کودک بر عهده والدین است، پس استفاده از بیت المال در این امور اجازه مردم را می خواهد و محدوده آن را نیز خود مردم، و یا با فرایندی قانونی که با رای اکثریت تعیین می شود، مشخص می گردد.
اما اگر صحبت از تبلیغ فرزند کمتر و کنترل موالید باشد، باید گفت همان طور که در نوشتار قبلی گذشت امر تعداد فرزند از مباحات عامه است و دلیل روشن و معتبری نداریم که شریعت در این باره سخنی و حکمی داشته باشد. بنا بر این بر اساس مصالح و طبق تشخیص عموم یا کارشناسان عمل می شود.
ج) گنجایش کشور ما ایران به لحاظ جمعیت چه مقدار است؟ گاهی گفته می شود کشور ما دو برابر جمعیت فعلی ظرفیت دارد. آیا این ادعا صحیح است؟ قبل از هرگونه سخن در این باره باید این نکته را روشن کرد که چه ملاک و معیاری گنجایش جمعیت یک کشور را مشخص می کند و چه اموری در محاسبه ظرفیت یک سرزمین تعیین کننده هستند؟ آیا این امر به نسبت وسعت کشور با جمعیت آن بستگی دارد؟ برای مثال آیا ظرفیت کشور لیبی با وسعتی دو برابر ایران، که اکنون یک دهم ایران یعنی حدود هفت میلیون نفر جمعیت دارد، دو برابر ظرفیت ایران است؟ آیا به میزان وسعت زمین های قابل استفاده بستگی دارد؟ آیا به میزان بارندگی و آب بستگی دارد؟ آیا به معادن و ذخایر طبیعی بستگی دارد؟ آیا به وضعیت جغرافیایی از قبیل کنار دریا بودن و ... بستگی دارد؟ و ...
همه این امور می تواند در تعیین این امر نقش داشته باشند. در واقع در نگاهی ساده ترکیبی از همه یا تعدادی از این امور یا امور دیگر ممکن است گنجایش یک سرزمین را بالا ببرد و یا پایین بیاورد. اما در این رابطه دو نکته وجود دارد که غفلت از آنها انسان را به گمراهی می کشاند:
1-فرق است بین امکانات بالقوه یک سرزمین و امکانات بالفعل آن. اگر جغرافیای زمین را با توجه به کشورهای موجود در نظر بگیریم جا دارد این پرسش مطرح شود که آیا میزان فقر و غنا و محرومیت و رفاه و عقب ماندگی و توسعه کشورهای مختلف با میزان امکانات بالقوه آنها نسبت مستقیم دارد؟ آیا هر کشوری که معادن بیشتری دارد و آب و خاک بهتر و بیشتری دارد و در منطقه بهتری واقع شده است، ضرورتا پیشرفته تر و مرفه تر  و ثروتمند تر است؟ به وضوح اینگونه نیست. پس برای محاسبه گنجایش یک کشور باید امکانات بالفعل آن را در نظر گرفت. عمران و آبادانی که همان طور که پیشتر در نوشتاری تحت عنوان «دولت کارآمد...» بیان شد، وظیفه اصلی یک حکومت و دولت است، به معنای بالفعل کردن امکانات بالقوه است. ظرفیت یک کشور به اندازه امکانات بالفعل آن است و هر دولت و حکومتی به اندازه ای که آبادانی کرده و امکانات را بالفعل کرده، ثروت و رفاه و توسعه را بیشتر کرده، بر میزان ظرفیت و گنجایش کشور افزوده است.
اینکه آیا یک کشور ظرفیتی بیش از جمعیت فعلی آن دارد بستگی به وضعیت رفاه و ثروت و سطح زندگی جمعیت فعلی آن دارد. اما اگر در کشوری بیکاری غوغا می کند و حتی با انواع دستکاری در معیارهای شاغل بودن و با ایجاد شغل های کاذب و طبق آماری که خود آن دولت می دهد میزان بیکاری بسیار بالاست، و اگر سطح زندگی مردم نسبت به کشورهای پیشرفته دنیا بسیار پایین است، و اگر فقر و بیچارگی شدید، طبقاتی از مردم را به فروختن اعضای بدن خود و یا به فساد و اعمال ناشایست وا می دارد و اگر فشار زندگی بر طبقاتی از مردم باعث نا امنی در اجتماع می شود و ... دولت و حکومت این کشور نتوانسته است به اندازه ای از امکانات بالقوه کشور استفاده کند که وضعیت مناسبی برای جمعیت فعلی ایجاد کند تا چه رسد به اینکه جمعیت کشور دو برابر شود. اوج فاجعه آن است که در زمانی مردم از فقر و بیکاری و بدبختی رنج می برند که دولتشان در طول یک دوره شش ساله بالاترین درآمد تاریخ این کشور، یعنی چندین برابر دولت های قبل از خود، را داشته است. دولتی که با درآمدی افسانه ای هرگز نتوانسته آبادانی و پیشرفت قابل توجهی ایجاد کند، بلکه بر میزان بیکاری و فقر و فساد افزوده است، چگونه می تواند بگوید کشور ظرفیت جمعیتی دو برابر را دارد.
2-آنچه گفته شد در صورتی است که مهم ترین سرمایه یک کشور را زمین و آب و معدن و مانند اینها بدانیم. اما اگر، همانطور که بسیاری می گویند و حق و درست هم همین است، بزرگ ترین و مهم ترین و با ارزش ترین سرمایه یک کشور را نیروهای انسانی متخصص و کارآمد و عالم بدانیم، وضعیت کاملا متفاوت می شود و همه سخنانی که در بند قبلی گفتیم به هم می ریزد. اگر کشوری در بدترین منطقه جغرافیایی واقع شده باشد به گونه ای که کشاورزی و دامپروری در آن ممکن نباشد و هیچ گونه معدنی هم در آن وجود نداشته باشد، اما انسان های دانشمند و متخصص داشته باشد که بتوانند با ایجاد صنایع دقیق و ظریف چنان پیشرفت کنند که دنیا به صنعت و فن آوری و تولیدات آنان محتاج باشد آن کشور ثروتمند است و هم جمعیت فعلی آن در رفاه و آسایش است و هم چه بسا ظرفیت جمعیت بیشتر را هم داشته باشد.
بنابراین از آنجا که مهمترین سرمایه یک کشور انسان های متخصص و دانشمند و نیز میزان علم و دانش آن است، پس نباید امکانات بالقوه را صرفا آب و خاک و معدن حساب کرد و بنابراین ممکن است گنجایش کشوری کوچک که هیچ گونه امکانات طبیعی ندارد بیش از کشوری بزرگ که از این امکانات به صورتی وافر بهره می برد، باشد.
اما کشوری که دولت آن برای دانشمندان و متخصصان خود هیچ ارزشی قائل نیست و نیروهای نخبه و کارآمد آن مجبور به مهاجرت هستند و با مشکل جدی فرار مغزها روبروست چگونه می تواند سخن از گنجایش و ظرفیت بیشتر جمعیت را به میان آورد.
نتیجه سخن اینکه گنجایش یک کشور به امکانات بالفعل آن، که مهم ترین امر در آن علم و دانش و نیروهای دانشمند و متخصص است، بستگی دارد و نه صرفا به امکانات طبیعی بالقوه. خلط بین این دو امر قطعا فاجعه ای وحشتناک به بار خواهد آورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر