۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

به یاد آن خداجویانی که در راه دین و وطن سر و جان باختند

سالگرد حمله ناجوانمردانه دشمن بعثی، دفاع جوانمردانه انسانهای پاکباخته ای را یادآوری می کند که با تمام وجود و با فداکاری تمام عیار و خالصانه مرزهای کشور را پاسداری کردند و از شرف ملت نگهبانی کردند. آنان انسان هایی بودند که معنای انسانیت خود را شناخته بودند و به همین جهت حاضر نبودند گوهر گرانبهای وجود خود را در بازار مکاره دنیا به ثمنی بخس بفروشند. پس دریافتند که این بازار، ظرفیت متاع ارجمند آنان را ندارد و نه خریدار لایقی برای آن یافت می شود و نه ثمنی هم سنگ. آنان خریدار لایق را که خدای تعالی بود یافتند و با او معامله کردند و به ثمنی بس ارزشمند، که افلاک در مقابلش احساس حقارت می کند، دست یافتند و در واقع خود را دادند و خدا را گرفتند.
آری! آنان سخن امام علی(ع) را با گوش جان شنیدند و با تمام وجود لمس کردند که فرمود: «جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد لباس تقوا، زره محکم و سپر مطمئن خداوند است» (نهج البلاغه، خطبه 27، شماره 1).
این سخنان پیش درآمد خطبه ای است که به خطبه جهاد معروف است. آن حضرت در حالی این خطبه را می خواند که لشکر معاویه به شهرهای تحت حکومت او تجاوز کرده از هیچ فساد و تباهی کوتاهی نکرده، قتل و غارت را به نهایت رسانده، حقوق انسان های بی پناه و بی گناه را تضییع کرده بودند. در این خطبه است که امام(ع) به صورتی واضح و آشکار بیان می فرماید که هم شرافت و انسانیت و هم دینداری و تقوا به آن است که انسان ها در برابر تجاوز از خود حساسیت نشان دهند و در مقابل تضییع حقوق انسان ها بایستند و پایداری ورزند. این معنای جهاد است که آن حضرت بر آن تاکید می ورزد و می فرماید ملتی که در مقابل ظلم و ستم و پایمال شدن حقوق بی تفاوت باشد و پایداری نکند ذلیل و خوار و تباه خواهد شد:
«مردمی که از جهاد روی برگردانند خداوند لباس ذلت بر تن آنان می پوشاند و بلا به آنان هجوم می آورد، حقیر و ذلیل می شوند، عقل و فهمشان تباه می گردد، و تضییع و بی توجهی به جهاد باعث می شود حق خود آنان پایمال شود، و نشانه های خواری و ذلت در آنان آشکار گردد و از عدالت محروم مانند» (همان، شماره 2).
جامعه ای که می خواهد خوار و ذلیل نباشد و جامعه ای که می خواهد حقوق همه انسان ها را رعایت کند و جامعه ای که می خواهد فساد و تباهی را از خود ریشه کن سازد و جامعه ای که می خواهد عدالت را برقرار سازد، باید در مقابل ظلم و ستم و بیداد و حق کشی و فساد و تباهی بایستد و از خود حساسیت نشان دهد. هر جامعه ای که در مقابل ستم و فساد سکوت می کند هر روز شاهد ستمی بزرگ تر و فسادی عظیم تر خواهد بود تا اینکه در ظلم و ستم و فساد غرق می شود. امام(ع) از بی تفاوتی مردم در مقابل این تجاوز ها و ظلم و ستم ها می نالد:
«اکنون بشنوید: (یکی از فرماندهان لشکر معاویه) از «بنی غامد» به شهر مرزی انبار حمله کرده و نماینده و فرماندار من «حسان بن حسان بکری» را کشته و سربازان و مرزبانان شما را از آن سرزمین بیرون رانده است. به من خبر رسیده که یکی از آنان به خانه زنی مسلمان و زنی غیر مسلمان، که در پناه اسلام بوده، وارد شده وخلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره های آنان را از تنشان بیرون آورده است، در حالی که هیچ وسیله ای برای دفاع از خود جز گریه و التماس کردن نداشته اند...اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از روی تاسف و غم بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و به جاست!» (همان، شماره 5-8).
در مکتب علی مسلمان نمی تواند و نباید در مقابل ظلم و ستم و تضییع حقوق بی تفاوت باشد و گرنه از مسلمانی بویی نبرده است. مسلمان باید از عدالت و حقیقت دفاع کند و با ظلم و ستم مبارزه کند، اما عدالت خواهی و ظلم ستیزی هزینه دارد و همین هزینه است که انسان های سست بنیاد و ضعیف را از عدالت خواهی و ظلم ستیزی باز می دارد و چه بسا او را به سمت یاری ستمگر نیز می کشاند. آن حضرت می فرماید:
«هرگاه در ایام تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن دادم گفتید اندکی ما را مهلت ده تا سوز گرما فرو نشیند و اگر در سرمای زمستان این دستور را به شما دادم گفتید اکنون هوا فوق العاده سرد است بگذار سوز سرما آرام گیرد! همه اینها فرار از سرما و گرما بود! شما که از سرما و گرما فرار می کنید به خدا سوگند از شمشیر دشمن بیشتر فرار خواهید کرد» (همان، شماره10-12).
کسی که خود را پیرو و دوستدار علی(ع) می داند باید حتما مانند او در مقابل ظلم و ستم حساس باشد و حاضر باشد هزینه بپردازد و اگر اینگونه نباشد در مکتب علی نه دیندار شمرده می شود و نه انسانی شرافتنمند. چنین کسی نباید بگوید من دوستدار علی هستم، چون علی خود می گوید من از چنین انسان هایی نفرت دارم، انسان هایی که ظلم و ستم را بالعیان می بینند و شاهد تضییع حقوق انسان ها هستند، اما به خاطر اینکه می ترسند جایگاه و پست و مقام خود را از دست دهند یا اندکی به مشکل و سختی افتند، دم بر نمی آورند و سکوت می کنند و یا با ظالم با انواع توجیه ها همکاری می کنند. اما سخن علی درباره اینان چه زیبا و رساست:
«ای مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد و ای عروسان حجله نشین! (که به جز عیش و نوش به چیزی نمی اندیشید) چقدر دوست داشتم که هرگز شما را نمی دیدم و نمی شناختم، شناختنی که به این چنین پشیمانی و ناراحتی منجر شده است؛ خدا شما را بکشد که دلم را خون کردید و سینه ام را مملو از خشم ساختید و کاسه های غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشانیدید...» (همان، شماره 13-14).
این فریاد غمبار و جانکاه علی(ع) است که با گذر قرن ها کهنه و فرسوده نشده و به انسان های همه اعصار می گوید در مقابل ظلم و ستم و تجاوز و تضییع حقوق انسان ها ساکت ننشینید و فریاد بزنید و بایستید و مقاومت کنید و هزینه بپردازید، که دیانت و شرافت و انسانیت شما تنها در گرو همین است.
اما انسان های پاکباخته ای که در هشت سال دفاع مقدس ایستادگی کردند هرگز از تبار انسان هایی نبودند که علی(ع) از آنان می نالید. آنان سکوت نمی کردند و در هزینه دادن درنگ نمی کردند و همه وجود خود را در طبق اخلاص گذاشته بودند. آنان خود را بسیجی می خواندند و مقصودشان این بود که بدون هیچ چشم داشتی حاضرند در راه خدا و دفاع از ملت از همه چیز خود بگذرند و فداکاری کنند. فضا و حال و هوای آنان اینگونه بود که به اسیر دشمن مهربانی می کردند و اندک آبی که در اختیار داشتند و خود محتاج به آن بودند به او می نوشانیدند. آنان به صورت اسیر سیلی نمی زدند و اگر در جمع کسی کم ترین تعرض به او می کرد فریاد همگان بلند می شد.
آری! آنان بسیجی بودند و به بسیجی بودن خود افتخار می کردند و بسیجی بودن خود را سرمایه ای و ذخیره ای برای آخرت خود می دانستند و حق با آنان بود؛ چرا که آنان مخلص بودند، هدف آنان جانبازی بود و نه جان ستانی. آنان در پی احقاق حق بودند و مواظب بودند که خود کم ترین حقی را تضییع نکنند. آنان به صورت دشمن ملت سیلی نمی زدند، تا چه رسد به فرزندان خیر خواه ملت. محرک و انگیزه آنان جز رضای خدا نبود و هرگز در پی کسب دنیا و پست و مقام و مال و منال نبودند. آنان مدافعان مخلص دین و ملت و کشور بودند. یادشان گرامی و نامشان در طومار عاشقان علی(ع) مکتوب باد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر