۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

از دینداری حق پرستانه تا دینداری متعصبانه

در فرهنگ قرآنی دیانت به معنای گردن نهادن به حق و تسلیم شدن نسبت به حقیقت است. مطابق قرآن مجید اعتقادی را باید پذیرفت و به آن گردن نهاد که حقانیت آن برای انسان به اثبات رسیده باشد. حتی خدا را از این جهت باید پذیرفت و به فرمانش گردن نهاد که حق است و اگر حق بودن او اثبات نشود پرستش و اطاعت او روا نیست. به همین جهت خداوند می فرماید: «آیات خود را در آفاق و در درون جان های انسان ها به آنان نشان خواهم داد تا برای آنان آشکار شود که او حق است» (فصلت/53). و اگر باید پیامبر خدا یا کتاب خدا یا امور دیگری را پذیرفت از این جهت است که آنها حق هستند (بقره/119 و 144 و 176؛ آل عمران/62 و 108؛ و ...) و بنابراین پذیرش هر امری به عنوان دین منوط به آن است که حقانیتش ثابت شده باشد.
پس دینداری مساوی و معادل حق پرستی است و یا به عبارت دقیقتر، حق پرستی گوهر و ذاتی و روح و مغز دینداری است به گونه ای که هم اصل پذیرش یک دین، و هم گردن نهادن به آموزه ها و دستورات آن، همه در صورتی ارزشمند است که از حق پرستی شخص برخاسته باشد و هرگونه عمل یا اعتقادی که از روی حق پرستی نباشد، حتی اگر در واقع و مطابق ظاهر درست باشد، بی ارزش است. اگر کسی دین اسلام را بپذیرد ولی این پذیرش او از این جهت نباشد که این دین را حق یافته است، بلکه صرفا به این جهت باشد که برای مثال پدر و مادر او به این دین بوده اند یا... این ارزش چندانی ندارد (مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص318). و برعکس اگر کسی از روی حق پرستی به دینی گردن نهد ولی ناخواسته اشتباه کرده باشد او نزد خداوند معذور و مأجور است (همان،ص319-320).
خداوند تعالی در قرآن مجید از انسان ها دعوت می کند که به دین اسلام توجه کنند و آن را مورد مطالعه قرار دهند. اما این مطالعه و توجه باید حق پرستانه باشد، چرا که مطالعه و توجه غیر حق پرستانه نه ارزشمند است و نه به شناخت حق و گردن نهادن به آن منتهی می شود. می فرماید: «فاَقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون (روم/30) حق پرستانه به این دین نظر کن که این حالت حق پرستی حالتی است که خداوند مردم را بر آن خلق کرد، و خلق خدا تغییر ناپذیر است. [اگر اینگونه به این دین نگاه کنی می بینی که] این دین استوار و درست است ولی اکثر مردم این را نمی دانند.
مطابق این آیه انسان ها وظیفه دارند برای شناخت دین حق مطالعه و تحقیق کنند، اما این مطالعه و تحقیق باید از روی حق پرستی باشد. و البته مطالعه حق پرستانه امری طبیعی است و غیر آن غیر طبیعی است چرا که انسان فطرتا حق پرست است و این امر جزو ذات و سرشت اوست و عاملی بیرونی و عرضی ممکن است او را از این مسیر منحرف سازد.
از آیات و روایات اسلامی بر می آید که بزرگ ترین و مهم ترین عاملی که انسان را از حق پرستی باز می دارد «تعصب» است.
تعصب یا عصبیت به معنای حمایت و دفاع بی دریغ از کسی یا چیزی است (مجمع البحرین، ج2، ص122).
از امام سجاد(ع) درباره تعصب پرسیده می شود و آن حضرت می فرماید: «تعصبی که صاحبش به سبب آن گناهکار می باشد، این است که آدمی بدان قوم خود را از نیکان قومی دیگر بهتر بداند؛ این از عصبیت نیست که کسی قوم و مردم خود را دوست داشته باشد، بلکه کمک کردن قوم خود بر ستم، از عصبیت است» (الکافی، ج2، ص308).
پس تعصب یا عصبیت آن است که دلبستگی به چیزی انسان را از حق پرستی باز دارد؛ دوست داشتن و دلبستگی به قوم، کشور ، ملت، سرزمین، خاندان و... خود به خود منفی و ناپسند نیست. آنچه ناپسند است آن است که معیار داوری خود این امور باشد. هر کس و هر چیز و هر عمل و هر رسم که متعلق به کشور و ملت و امت و قبیله من است خوب و ارزشمند است و در غیر این صورت اینگونه نیست؛ چنین اندیشه ای تعصب ناروا و ناپسند است. معیار خوبی و بدی فراتر و بیرون از این امور است. انسان خوب اهل هر کشور که باشد و به ظاهر پیرو هر دین و مذهب که باشد و جزو هر ملت و قبیله ای که باشد، خوب است و همین طور انسان بد به هر جا و هر مکتب و مذهبی که تعلق داشته باشد، بد است. اگر انسان عمل ظالمانه و ناپسند هم دینان یا هم وطنان یا هم قبیله ای های خود را توجیه می کند و تلاش می کند آن را درست جلوه دهد، دچار «تعصب» شده است.
مطابق قرآن مجید مشکل مشرکان حجاز که به حق گردن نمی نهادند، تعصب بود: «آنگاه که کافران تعصب از نوع تعصب جاهلی در دل های خویش قرار دادند، خداوند نیز آرامش خود را بر دل پیامبرش و مومنان فرو فرستاد و ملکه تقوا را همراهشان کرد...» (فتح/26).
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هر کس در دلش به اندازه خردلی عصبیت باشد خداوند در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت بر انگیزاند» (الکافی، ج2، ص308). و می فرماید: «از ما نیست کسی که به عصبیتی فرا خواند و از ما نیست کسی که در راه عصبیتی بجنگد و از ما نیست کسی که با عصبیت بمیرد» (سنن ابی داود، ح5121). و می فرماید: «کسی که تعصب بورزد یا برایش تعصب بورزند، حلقه ایمان را از گردن خویش باز کرده است» (الکافی، ج2، ص308).
پس تعصب بزرگ ترین مانع حق پرستی و در واقع بزرگ ترین مانع دینداری است به گونه ای که به هیچ معنا این صفت و ویژگی با ایمان خالصانه و حق پرستانه قابل جمع نیست. مطابق آخرین حدیثی که نقل شد، ممکن است برخی تعصب بورزند و ممکن است نسبت به برخی از افراد تعصب ورزیده شود. برخی از انسان های ضعیف چنان مرید افراد می شوند که همه اعمال و رفتار آنان را حق و درست می بینند و نه تنها به خود اجازه فکر و تامل در اعمال و سخنان او را نمی دهند بلکه هرگونه نقدی را کفر و شرک به حساب می آورند. این نمونه ای از تعصب است که باید از آن پرهیز کرد. اما مطابق این روایت نه تنها کسی که تعصب می ورزد هلاک می گردد، بلکه کسی نیز که نسبت به او تعصب ورزیده می شود همین گونه است. او نیز وظیفه دارد که مردم را از تعصب باز دارد و از حماقت آنان سوء استفاده نکند و همان طور که امام علی(ع) از مردم می خواهد که او را نقد کنند و خطاهایش را گوشزد نمایند(نهج البلاغه، خطبه 216) زمینه نقد خود را فراهم کند و مردم را به این امر تشویق نماید.
به هر حال تعصب نسبت به هر چیز و دلبستگی غیر عادی که انسان را از حقیقت باز دارد قطعا مذموم است و جلو حق گویی و حق پرستی را می گیرد. به نظر می رسد در طول تاریخ بشر دو گونه تعصب بیش ازامور دیگر فساد و تباهی آفریده است، یکی تعصب قومی و ملیتی و دیگری تعصب دینی و البته گاهی این دو به هم گره می خورده اند. نمونه تعصب ورزی آن است که متدینان به ادیان مختلف تاریخ دین خود را مقدس بشمارند و از همه حوادثی که در آن رخ داده دفاع کنند. اگر مسیحیان تلاش کنند از آنچه توسط کلیسا در قرون وسطا رخ داده دفاع کنند و اعمال ناشایستی را که به نام دین رخ داده توجیه کنند، این نمونه ای از تعصب است. بدتر از آن اینکه کسی از اعمال ناشایستی که به نام مسیحیت و در تاریخ این دین رخ داده، دفاع کند و همان کار یا خفیف تر از آن را در تاریخ دین دیگر برجسته و تقبیح کند. از جنگ های صلیبی و جنایاتی که توسط برخی به نام مسیحیت رخ داده دفاع کند و دین دیگر را به این خاطر محکوم کند که در تاریخ آن از شمشیر استفاده شده است.
تاریخ هیچ دین و تاریخ هیچ ملت و کشوری مقدس نیست و آنها را باید با معیارها، والبته حق پرستانه، سنجید. نه تاریخ ایران قبل از اسلام سراسر نورانی و شکوهمند است و نه سراسر سیاه و ناخوشایند.  و همین طور، نه تاریخ ایران بعد از اسلام سراسر شکوهمند است و نه سراسر سیاه. در تاریخ ایران قبل از اسلام دوره هخامنشی را داریم که در آن رهبری بزرگ به نام کورش کبیر منشور حقوق بشر را تدوین می کند و آزادی مذهب و دین را اعلام می دارد، و در همین ایران قبل از اسلام، اواخر دوره ساسانی را داریم که در نظام طبقاتی حاکم بر آن جایی برای عدالت و حقوق بشر باقی نمی ماند و به نام دین ظلم و ستم می شود و جلوی آزادی دین و مذهب گرفته میشود.
همین امر در رابطه با ایران بعد از اسلام صادق است. در برهه هایی از جهاتی شکوه و عظمت دیده می شود و در برهه هایی تباهی و سیاهی. در تاریخ اسلام کم نبوده اند حکومت ها و نظام هایی که به نام اسلام ظلم و ستم کرده اند و حقوق انسان ها را تضییع کرده اند. پس هم چسبیدن به تاریخ ایران قبل از اسلام و تقدس بخشیدن به آن تعصب و دوری از حق و حقیقت است و هم چسبیدن به تاریخ ایران بعد از اسلام. هم شکوه و عظمت ایران قبل از اسلام را نباید نادیده گرفت و از خدماتی که، به تعبیر شهید مطهری(ره)، تمدن و فرهنگ ایران به اسلام کرد نباید چشم پوشی کرد، و هم از شکوه و عظمتی که ایران بعد از اسلام پیدا کرد نباید غافل شد. اما هیچکدام را نباید تطهیر و تقدیس کرد. بلکه باید زیبایی ها و عظمت ها و نیز سیاهی ها و ظلم و ستم ها را به خوبی و بی طرفانه دید و تحلیل کرد و از آنها درس گرفت.
تعصب به معنای دلبستگی محض و بی چون و چرا است و بنابراین تنها این علاقه و دلبستگی نسبت به خود حقیقت و اعمال نیکو شایسته است. امام علی(ع) می فرماید: «اگر چاره ای از داشتن تعصب نیست، باید تعصبتان نسبت به خصلت های والای انسانی و کردارهای پسنیده باشد. ...بنابراین، نسبت به خصلت های پسندیده تعصب به خرج دهید، خصلت هایی چون پاسداشت حق و حرمت همسایگی و پایبندی به عهد و پیمان ها و پیروی از نیکی ها و مخالفت با تکبر و گردن افرازی و اقدام به احسان و نیکوکاری و پرهیز از زورگویی و تجاوز و بزرگ شمردن قتل نفس و انصاف داشتن با مردم و فروخوردن خشم و پرهیز از ایجاد فساد و تباهی در جامعه»(نهج البلاغه، خطبه 192).
همچنین آن حضرت می فرماید: «اگر ناگزیر از داشتن تعصب هستید، پس در راه یاری رساندن به حق و کمک به ستمدیده تعصب نشان دهید» (غررالحکم، ح3738).
جاهلان عرب از روی تعصب می گفتند که انسان باید برادر خود را در هر صورت یاری دهد چه ظالم باشد و چه مظلوم و پیامبر خدا(ص) این سخن را اینگونه اصلاح فرمود: «انسان باید برادر خویش را یاری دهد چه ستمگر باشد و چه ستمدیده؛ اگر ستمگر است او را از ستمگری بازدارد که این است یاری کردن او؛ و اگر ستمدیده است یاری اش دهد» (نهج الفصاحه، ص89).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر