محمد تقی فاضل میبدی
تحلیلگرانی که فلسفه عاشورا را به بحث گذاشته اند ، از اهداف مهم و والای این قیام تاریخی را مبارزه با بدعتهایی دانسته اند که پس از وفات پیامبر(ص) به دست حاکمان و مدعیان دروغین دین، و بنام اسلام، گذاشته شد. کسانی منافع خود را در این دیدند که با دین تحریف شده و حفظ برخی شعایر و ظواهر دینی بهتر میتوان آدمیان را مطیع و منقاد خود نمود و بر منافع دنیوی دست یافت. اوج این بدعتها و تحریفها را در زمان به سلطنت نشستن امویان بر کرسی جانشینی پیامبر (ص) میتوان مشاهده کرد . نخستین بدعتی که در اسلام راه یافت ، اساس حکومت و خلافت به شکل سلطنت بود. دراین بدعت دستگاه رهبری اسلام از مسیر و مجرای خود خارج گشت . طبیعی بود که دراین راستا حق و باطل مشتبه شود و جای خود را عوض کند . و در نتیجه جامعه با حفظ نام اسلام به رسم جاهلیت باز گردد و با شعار عدالت، ستم سایه افکند و مسلمانان راه حیرانی و سرگردانی در پیش گیرند .هشداری که دخت پیامبر در نخستین خطابه خود در روزگار پیش از آن داده بود این بود : "فانی حرتم بعد البیان ؛ چرا بعد از بیان حق سرگردانید . و اسررتم بعد الاعلان ؛ و چرا آشکار از حقیقت دفاع نمیکنی ؟ الا و قد اری ان قد اخلدتم الی الخفض ؛ همانا می نگرم که شما به رفاه و راحت طلبی سو کردید ..". یعنی بدعت و انحراف در دستگاه خلافت و رهبری ، جامعه اسلامی را به سمت و سوی دورویی و نفاق و حق پوشی و سرگردانی و در نهایت به راحت طلبی برده است و کمتر کسی در برابر این بدعتها احساس مسؤلیت میکند .
بدعتهای حاکمان اموی که منشأ قیام عاشورا گشت ، تنها سگ بازی و جابجا کردن برخی حلالها و حرامها نبود . بنابر روایت تاریخ، نخستین کاری که معاویه در راستای تقویت سلطنت خود پی گرفت، به دست گرفتن شریان های اقتصادی و فرهنگی و بنا کردن بنیادهای حکومتی بود .در حوزه فرهنگ دستور داد در شامات کسی حق بازگو کردن سخنان پیامبر را ندارد . رفت و آمدها را به گونه ای محدود کرد که کسی از شام به شهر مدینه نیاید تا حقیقت اسلام را از زبان برخی اصحاب بشنود . ابوذر غفاری که در زمان عثمان به شام تبعید شد معاویه احساس خطر کرد و به عثمان نوشت : ان اباذر لمفسد علیکم الشام فتدارک اهله ان کان لک فیه حاجه " ( الغدیر ، ج8 ص 34 ) . یعنی همانا ابوذر مردم شام را بر تو میشوراند . پس به داد ایشان برس اگر به یاریشان نیازمندی .یعنی سخنان اباذر مردم را با اسلام راستین آشنا می کند و ممکن است ابوذر در شام حکومت مرکزی را با خطر مواجه سازد. مهمترین چیزی که عامل بقای حکومت معاویه در شام شد بی خبری مردم از حقیقت اسلام و سخنان پیامبر بود و از سویی مبلغان وحقوق بگیران دربار در برابر موقعیت های مالی و سیاسی بدعتها می ساختند و دروغها می گفتند .
معاویه برای برقراری و دوام سلطه خود نقل احادیث پیامبر را ممنوع کرد . در مسجد دمشق ایستاد و در هنگام ایراد خطبه گفت : ای مردم از نقل احادیثی که از پیامبر وارد شده بپرهیزید . این دستور به همه جا ابلاغ شد. حقیقت اسلام همان بود که مبلغان معاویه به مردم میگفتند . کسانی که در حکومت معاویه حق قلم و سخن داشتند ، امثال ابوالدرداء و کعب الاحبار بودند که از دیانت یهود در اسلام نفوذ کرده بودند . از این راه احادیث دروغین بی شماری وارد اسلام شد که هنوز در برخی کتابهای روایی به عنوان اسرائیلیات موجود است . تبلیغات یکسویه و انحصاری کردن تبلیغات بدست حکومت چنان در مردم تأثیر گذاشته بود ، که فردی عامی از یکی از بزرگان شام پرسید این ابوتراب که خطیب همواره برفراز منبر او را لعن میکند کیست ؟ آن مرد در پاسخ گفت : "درست نمی شناسم ولی فکر میکنم سارقی از سارقان فتنه انگیز باشد . " ( مروج الذهب ، ج 3 ، ص 42 ) شگفت این که تأثیر تبلیغ تا آن جا کارساز گشته بود که بعد از یک قرن و در زمان انتقال حکومت از امویان به عباسیان گروهی از نامداران شامی نزد منصور سفاح آمده و گفتند که : " برای پیامبر اهل بیتی جز بنی امیه نمی شناسیم ( همان ص43) .معاویه استبداد سیاسی و فرهنگی را در یکی از خطبه هایش چنین اعلام کرد : " انی لا احول بین الناس و السنتهم ما لم یحولوا بیننا و بین ملکنا " حقیقت این است که تا زمانی که مردم میان ما و سلطنت ما حایل نشوند ما میان ایشان حایل نمی شویم ؛ یعنی در هر کار و سخنی آزادند،جز این که بخواهند بر سلطنت ما خرده بگیرند و انتقاد کنند . و در خطبه ای دیگر هر گونه انتقادی را ممنوع ساخت.(طبری،ج3،ص286)
این ها بدعتهایی بود که با حاکمیت امویان شکل گرفت . چه بدعتی در اسلام از این بالاتر که امر به معروف ونهی از منکر که برترین جهاد است ترک شود و حق انتقاد کردن از مردم گرفته شود ؟ امام حسین(ع) نخستین رسالت خود را در این قیام نهی ازحکومت جایران دید و این که چرا مردم از حق دفاع نمی کنند؟ چه بدعتی در اسلام سهمگین تر که یاران راستین پیامبر زبانشان در کامشان مهار و یا بریده شود؟ حدود نیم قرن از رحلت رسول خدا گذشته و در این زمان کوتاه کسانی در چرخه حکومت قرار گرفته اند که یا مطرود رسول خدا بودند و یا در زمان پیامبر با جریان نفاق هم کاسه بودند.این جابجایی آدمها بود که جابجایی ارزشها را در پی داشت.به تعبیر امام علی(ع) تمام آثارجاهلیت باز گشته؛ یعنی شعایر اسلام موجود ولی ارزشهای اخلاقی مفقود شده است. ایستادگی امام حسین (ع) در برابر چنین وقایع تلخ و دردناکی بود . آزادی و شرف و عزت که از آن مؤمنین است ، به دست مداحان و چاپلوسان اموی به اسارت و ذلَت تبدیل گشته بود ؛ امام حسین در روز عاشورا در برابر جریانی ایستاد که آمده بود تا دین وانسانیت را ابزار حکومت سازد.ومردم را ثنا گوی خود نماید.امام حسین (ع) در واپسین لحظات عمر خود فرمود:اگر دین ندارید پس آزادمرد باشید. در روز عاشورا انسانیت و آزادی به نمایش در آمد ، تحولی در جهان اسلام پدید گشت .مردم دریافتند که اسلام محمد(ص) اسلام دیگری بوده یاران پیامبرغیر از این بوده اند که از رسانه های اموی شنیده اند. پس از انقراض و اضمحلال امویان نوبت به عباسیان، عمو زاده های پیامبر، رسید؛ اما آنان به شکل دیگری برحقیقت دین و عاشورا سرپوش نهادند. بدعتها و تحریف ها را به شکل شرارت باری به دنیای اسلام باز گردانند . روضه کربلا خوانده می شد؛اما زندانها پر از آزادیخواهان علوی بود .اسلام درسطح شعار رواج داشت ولی حاکمان عباسی هیچ سخن حق و انتقاد آمیزی را بر نمی تافتند .اولین آنان به خاطر خون ریزی لقب سفاح گرفت.فشارهای سیاسی و استبداد حکومتی آن چنان بالا گرفت که مردم، جور امویان را بر عدل عباسیان ترجیح دادند . امیر المؤمنین هایی که جای پیامبر نشستند ، جز قتل و زندان وشکنجه چیزی نمیشناختند . بنام اسلام حدیث ها ساختند ، دروغها گفتند و ازسویی عده ای مامور ماجور برای بدنام کردن امامان ،بنای غلو گذاشتند. و پیمانی که حاکمان با مردم بسته بودند، شکستند . خانه خدا را منجنیق بستند تا مخالفان خود را از میان بردارند . امامان شیعه را به بهانه های مختلف مقتول و مسموم ساختند . دریغ ودرد این که بدعتهای پیش ازعاشورا پس اززمانی ودراین عصرعباسی بازگشت.اما این بار نه تنها به دست حاکمان.که با کمک جاعلان حدیث وجاهلان به دین.از زبان پیامبر روایتها ساختند که نه تنها عقل گریز که عقل ستیزبود.جریان عاشورا ماندگاریش حفظ شد؛اما به شکل واژگونه.که از آن هیچ اثری برنمی خاست.مگرنه این بود که حقیقت عاشورا برای ستم ستیزی وظلم زدایی برآمده بود.اما چرا امیرالمومنین های پس ازمعاویه و یزید وخلیفه های عباسی وعثمانی و صفوی درکنارتحریف دین ستمهای بیشتری رواداشتند؟و حقیقت عاشورا و تشیع ازعینیت جامعه و زمان به خلوتخانه تکایا و چند روز محرم بازگشت؟ دراینجا به همراه مولوی باید گفت:
بدعتهای حاکمان اموی که منشأ قیام عاشورا گشت ، تنها سگ بازی و جابجا کردن برخی حلالها و حرامها نبود . بنابر روایت تاریخ، نخستین کاری که معاویه در راستای تقویت سلطنت خود پی گرفت، به دست گرفتن شریان های اقتصادی و فرهنگی و بنا کردن بنیادهای حکومتی بود .در حوزه فرهنگ دستور داد در شامات کسی حق بازگو کردن سخنان پیامبر را ندارد . رفت و آمدها را به گونه ای محدود کرد که کسی از شام به شهر مدینه نیاید تا حقیقت اسلام را از زبان برخی اصحاب بشنود . ابوذر غفاری که در زمان عثمان به شام تبعید شد معاویه احساس خطر کرد و به عثمان نوشت : ان اباذر لمفسد علیکم الشام فتدارک اهله ان کان لک فیه حاجه " ( الغدیر ، ج8 ص 34 ) . یعنی همانا ابوذر مردم شام را بر تو میشوراند . پس به داد ایشان برس اگر به یاریشان نیازمندی .یعنی سخنان اباذر مردم را با اسلام راستین آشنا می کند و ممکن است ابوذر در شام حکومت مرکزی را با خطر مواجه سازد. مهمترین چیزی که عامل بقای حکومت معاویه در شام شد بی خبری مردم از حقیقت اسلام و سخنان پیامبر بود و از سویی مبلغان وحقوق بگیران دربار در برابر موقعیت های مالی و سیاسی بدعتها می ساختند و دروغها می گفتند .
معاویه برای برقراری و دوام سلطه خود نقل احادیث پیامبر را ممنوع کرد . در مسجد دمشق ایستاد و در هنگام ایراد خطبه گفت : ای مردم از نقل احادیثی که از پیامبر وارد شده بپرهیزید . این دستور به همه جا ابلاغ شد. حقیقت اسلام همان بود که مبلغان معاویه به مردم میگفتند . کسانی که در حکومت معاویه حق قلم و سخن داشتند ، امثال ابوالدرداء و کعب الاحبار بودند که از دیانت یهود در اسلام نفوذ کرده بودند . از این راه احادیث دروغین بی شماری وارد اسلام شد که هنوز در برخی کتابهای روایی به عنوان اسرائیلیات موجود است . تبلیغات یکسویه و انحصاری کردن تبلیغات بدست حکومت چنان در مردم تأثیر گذاشته بود ، که فردی عامی از یکی از بزرگان شام پرسید این ابوتراب که خطیب همواره برفراز منبر او را لعن میکند کیست ؟ آن مرد در پاسخ گفت : "درست نمی شناسم ولی فکر میکنم سارقی از سارقان فتنه انگیز باشد . " ( مروج الذهب ، ج 3 ، ص 42 ) شگفت این که تأثیر تبلیغ تا آن جا کارساز گشته بود که بعد از یک قرن و در زمان انتقال حکومت از امویان به عباسیان گروهی از نامداران شامی نزد منصور سفاح آمده و گفتند که : " برای پیامبر اهل بیتی جز بنی امیه نمی شناسیم ( همان ص43) .معاویه استبداد سیاسی و فرهنگی را در یکی از خطبه هایش چنین اعلام کرد : " انی لا احول بین الناس و السنتهم ما لم یحولوا بیننا و بین ملکنا " حقیقت این است که تا زمانی که مردم میان ما و سلطنت ما حایل نشوند ما میان ایشان حایل نمی شویم ؛ یعنی در هر کار و سخنی آزادند،جز این که بخواهند بر سلطنت ما خرده بگیرند و انتقاد کنند . و در خطبه ای دیگر هر گونه انتقادی را ممنوع ساخت.(طبری،ج3،ص286)
این ها بدعتهایی بود که با حاکمیت امویان شکل گرفت . چه بدعتی در اسلام از این بالاتر که امر به معروف ونهی از منکر که برترین جهاد است ترک شود و حق انتقاد کردن از مردم گرفته شود ؟ امام حسین(ع) نخستین رسالت خود را در این قیام نهی ازحکومت جایران دید و این که چرا مردم از حق دفاع نمی کنند؟ چه بدعتی در اسلام سهمگین تر که یاران راستین پیامبر زبانشان در کامشان مهار و یا بریده شود؟ حدود نیم قرن از رحلت رسول خدا گذشته و در این زمان کوتاه کسانی در چرخه حکومت قرار گرفته اند که یا مطرود رسول خدا بودند و یا در زمان پیامبر با جریان نفاق هم کاسه بودند.این جابجایی آدمها بود که جابجایی ارزشها را در پی داشت.به تعبیر امام علی(ع) تمام آثارجاهلیت باز گشته؛ یعنی شعایر اسلام موجود ولی ارزشهای اخلاقی مفقود شده است. ایستادگی امام حسین (ع) در برابر چنین وقایع تلخ و دردناکی بود . آزادی و شرف و عزت که از آن مؤمنین است ، به دست مداحان و چاپلوسان اموی به اسارت و ذلَت تبدیل گشته بود ؛ امام حسین در روز عاشورا در برابر جریانی ایستاد که آمده بود تا دین وانسانیت را ابزار حکومت سازد.ومردم را ثنا گوی خود نماید.امام حسین (ع) در واپسین لحظات عمر خود فرمود:اگر دین ندارید پس آزادمرد باشید. در روز عاشورا انسانیت و آزادی به نمایش در آمد ، تحولی در جهان اسلام پدید گشت .مردم دریافتند که اسلام محمد(ص) اسلام دیگری بوده یاران پیامبرغیر از این بوده اند که از رسانه های اموی شنیده اند. پس از انقراض و اضمحلال امویان نوبت به عباسیان، عمو زاده های پیامبر، رسید؛ اما آنان به شکل دیگری برحقیقت دین و عاشورا سرپوش نهادند. بدعتها و تحریف ها را به شکل شرارت باری به دنیای اسلام باز گردانند . روضه کربلا خوانده می شد؛اما زندانها پر از آزادیخواهان علوی بود .اسلام درسطح شعار رواج داشت ولی حاکمان عباسی هیچ سخن حق و انتقاد آمیزی را بر نمی تافتند .اولین آنان به خاطر خون ریزی لقب سفاح گرفت.فشارهای سیاسی و استبداد حکومتی آن چنان بالا گرفت که مردم، جور امویان را بر عدل عباسیان ترجیح دادند . امیر المؤمنین هایی که جای پیامبر نشستند ، جز قتل و زندان وشکنجه چیزی نمیشناختند . بنام اسلام حدیث ها ساختند ، دروغها گفتند و ازسویی عده ای مامور ماجور برای بدنام کردن امامان ،بنای غلو گذاشتند. و پیمانی که حاکمان با مردم بسته بودند، شکستند . خانه خدا را منجنیق بستند تا مخالفان خود را از میان بردارند . امامان شیعه را به بهانه های مختلف مقتول و مسموم ساختند . دریغ ودرد این که بدعتهای پیش ازعاشورا پس اززمانی ودراین عصرعباسی بازگشت.اما این بار نه تنها به دست حاکمان.که با کمک جاعلان حدیث وجاهلان به دین.از زبان پیامبر روایتها ساختند که نه تنها عقل گریز که عقل ستیزبود.جریان عاشورا ماندگاریش حفظ شد؛اما به شکل واژگونه.که از آن هیچ اثری برنمی خاست.مگرنه این بود که حقیقت عاشورا برای ستم ستیزی وظلم زدایی برآمده بود.اما چرا امیرالمومنین های پس ازمعاویه و یزید وخلیفه های عباسی وعثمانی و صفوی درکنارتحریف دین ستمهای بیشتری رواداشتند؟و حقیقت عاشورا و تشیع ازعینیت جامعه و زمان به خلوتخانه تکایا و چند روز محرم بازگشت؟ دراینجا به همراه مولوی باید گفت:
پس عزابرخود کنید ای خفتگان چون که بد مرگیست این خواب گران.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر