۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

تقارن و هم نوایی روز دانشجو و محرم حسینی

روز 16 آذر که روز دانشجو نام گرفته است امسال تقارنی نیکو با ایام محرم داشت، تقارنی که می توانست همنوایی را حکایت کند. حادثه محرم سال 61 هجری به تعبیر مرحوم شهید مطهری دو رویه داشت یکی سفید و نورانی و دیگری سیاه و ظلمانی. روی سفید و نورانی این صفحه تاریخ حکایت از ظلم ستیزی و فساد ستیزی بندگان دلباخته حضرت حق می کند که به این راضی نیستند که به خوردن و آشامیدن و شهوترانی و دیگر اعمال متعلق به بعد حیوانی و خاکی خویش مشغول بوده و به آنچه در اجتماع و پیرامون آنان می گذرد کاری نداشته باشند و چون چارپایی سر در آخور خویش کرده، به این شادمان باشند که از علوفه های این مرغزار بهره ای دارند. آنان خود را موجودی فراتر و برتر یافته اند و خویشتن خویش را شناخته اند و دریافته اند که با دیگر موجودات عالم خاکی تفاوت دارند، چرا که هر چند از خاک سرشته شده اند اما از روح الهی در کالبد خاکی آنان دمیده شده تا بتوانند خلافت و جانشینی حضرت حق را بر روی زمین بر عهده گیرند و زمین را خدا گونه اداره نمایند. آنان با تمام وجود حقیقت این داستان را در می یابند که آنگاه که خداوند تعالی آنان را بیافرید و جانشینی آنان را اعلام کرد فرشتگان اعتراض کردند که این موجود فساد و خونریزی و تباهی می کند، اما خدا به آنان پاسخ داد که من درباره این موجود چیزی می دانم که شما نمی دانید. گویا فرشتگان عمق وجود این مخلوق را در نیافته بودند که از جنسی دیگر است. درست است که انسانی که حقیقت وجود خود را در نیافته و خود را اشتباه گرفته ظلم و فساد و خونریزی می کند، اما هستند انسان هایی که خود را به خوبی شناخته اند و دریافته اند که بار امانتی را که هیچ مخلوقی توان حملش را نداشت او بر دوش دارد و باید به منزل برساند. این انسانِ عارف به خویشتن نه تنها ظلم و فساد و تباهی نمی کند بلکه وظیفه خود می داند که دامن بشریت را از این بد گمانی فرشتگان نسبت به فرزندان آدم بپیراید و مسئولیت جانشینی را به نیکوترین صورت انجام دهد. پس برای پیاده شدن حق و حقیقت و قسط و عدالت تلاش می کند و با فساد و تباهی و ظلم و ستم مبارزه می کند به حدی که هیچ هزینه ای را در این راه خسارت نمی شمارد و از همه چیز خود می گذرد و این انسان است که به جایگاهی بس بالاتر و برتر از فرشتگان گام می گذارد و به مقامی می رسد که به جز خدا نبیند. 
این یک روی سکه عاشورا بود که انسان هایی، هر چند کم شمار اما پر مقدار، پای بر قله ایمان گذاشته سرود آزادی را ، آن گونه که شایسته مقام خلیفة اللهی بود، سر می دادند و همه فرزندان آدم را به این مقام و جایگاه دعوت می کردند. اما روی دیگر این سکه حکایت از چیز دیگری داشت. انسان هایی نه چندان کم تعداد گوهر وجود خویشتن را نشناخته، آن را در بازار مکاره به بهایی اندک و ناچیزی فروختند و امانت الهی را تباه کردند و وجودی را که جایگاهش ملکوت بود به لجن زار اسفل سافلین فرو افکندند؛ و چه خسران بزرگی و چه زیان جبران ناپذیری. چه گمراه است انسان نمایی که وجود خویش را به بهای ناچیز حکومت ری یا چند سکه زر و سیم می فروشد و دست به تباهی می زند و ظلم می کند و خون می ریزد و فساد می کند. 
البته دروازه این مکاره بازار همه روزه پیش روی فرزندان آدم باز است و دانش و زیرکی و قدرت می خواهد که آدمی فریب نخورد و غافل نشود و گوهر شناس شود تا گوهر ناب را سنگریزه ای بی ارزش مپندارد وغافل نشود که در این بازار دغل کارانی دندان تیز کرده اند که این متاع ارزشمند را به ثمنی بسیار ناچیز بربایند. او چنان سرگرم لذات دنیوی نمی شود که خطری را که او را تهدید می کند نبیند و این نصیحت مولانا جلال الدین رومی را آویزه گوش خویش ساخته که: 
     در جوال نفس خود چندین مرو                از خریداران خود غافل مشو 
دانشجو دو ویژگی دارد که او را ممتاز ساخته است. از یک سو جوان است و با نشاط و روحیه جوانی حساسیت و لطافت دارد و البته هنوز چنان در دام این دنیا نیفتاده و گرد خود را تار نطنیده است. و از سوی دیگر اهل دانش و اندیشه است و وظیفه خود می داند که نه تنها خود با بینش و دانش قدم بردارد بلکه بر محیط خویش نورافشانی کند و دیگران را نیز آگاهی دهد. این دو ویژگی از دانشجو شخصیتی خاص ساخته، شخصیتی که در مقابل ظلم و ستم و تباهی فریاد می زند و به سختی تسلیم می شود و مراجعه به تاریخ این امر را به وضوح نشان می دهد. 
روحیه دانشجویی با کوفی صفتی سازگاری ندارد. کوفیان زمان امام حسین(ع)، جز عده ای کم شمار، یا در مقابل ظلم و ستم سکوت کردند و بی تفاوت از کنار فجیع ترین ظلم تاریخ گذشتند یا اینکه با ظالم همراهی کردند و او را به طریقه های مختلف یاری دادند. این انحراف وحشتناک از مسیر انسانیت، یا از جهل و نادانی برخاسته بود و یا از دلمشغولی به آخور و سبد و یا دلباختگی نسبت به پست و مقام و درهم و دینار و یا حد اکثر ترس از هزینه حق طلبی و مبارزه با فساد. دانشجوی آگاه با هیچ یک از این امور سنخیتی ندارد و نباید داشته باشد و نباید از او اینگونه بخواهیم. زمانی که داشنجوی ما اینگونه شود در واقع دانشگاه ما مرده است و جامعه ما بی روح گشته است. 
والبته یک نظام مقتدر که دارای پایگاه محکم قانونی و مردمی است هرگز صدای دانشجو را خفه نمی کند. نظامی که به این ببالد که صدای دانشجو را خفه کرده یک نظام مقتدر نیست. نظامی مقتدر است که زمینه را برای اعتراض و فریاد دانشجو فراهم کند. یک نظام مردمی مقتدر باید همه وجودش گوش شود تا صدای مردم خود را از دهان دانشجو، که قشری جوان و فرهیخته است، بشنود و اشکال کار خود را اصلاح کند و اگر ابهامی باشد با پاسخی روشن اذهان را روشن سازد و عقل ها را قانع گرداند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر