مروری بر کتابی مانند احتجاج طبرسی نشان می دهد
که از زمان پیامبر اسلام(ص) تا پایان دوران ائمه اطهار(ع) یک سنت و منطق و روش، یعنی
سنت احتجاج، ساری و جاری بوده است. احتجاج به معنای حجت آوردن و دلیل آوردن است.
اما جدای از اینکه برای این روش و عمل چه نام و لفظی به کار رفته آنچه در جریان
بوده یک گفت و گوی تمام عیار بوده است. به این معنا که کسی که با پیامبر(ص) یا
امام مناظره می کرده هم کاملا آزاد بوده است که مذهب و مسلک خود را معرفی و از آن
دفاع کند و هم آزاد بوده است که هر اشکالی که می خواسته و به نظرش می رسیده به
اسلام وارد کند و در واقع هیچ خط قرمزی وجود نداشته است.
در ابتدای کتاب احتجاج طبرسی ادله نقلی متعددی
بر ضرورت این احتجاج و مناظره آورده شده و به آیاتی از قرآن مجید و روایات متعددی
استناد شده است. مطابق روایاتی که در این کتاب آمده بر عالمان دین واجب است که
چنین کاری را انجام دهند و در هر زمان و مکانی به تناسب به بحث و مناظره با همه
مخالفان بپردازند. البته در انتهای این کتاب برخی از مناظرات و احتجاج های عالمان
سده های نخست اسلامی گزارش شده است.
در میان مناظراتی که کتاب احتجاج طبرسی نقل
کرده، آنچه در زمان امام رضا(ع) و توسط ایشان انجام شده از جهات مختلف برجستگی
دارد.
مناظره و احتجاج در حیات آن امام همام چنان
برجستگی دارد که همه کسانی که درباره آن حضرت و زندگی او کتابی نوشته اند، حتما
بخش ویژه ای را به مناظرات و گفت و گوهای آن حضرت با عالمان ادیان و مکاتب مختلف
اختصاص داده اند.
یکی از ویژگی های چشمگیر مناظرات امام رضا(ع) آن
است که این امر در زمانی رخ داده که آن حضرت به ظاهر در قدرت است و در واقع مقام
دوم مملکت است. هنگامی که امام در قدرت است و از مناظره و گفتگو استقبال می کند
معنای این عمل این است که حکومتی که ادعای دینی بودن
دارد نه تنها نباید جلوی صدای مخالفان فکری و اعتقادی را بگیرد، بلکه خود باید
زمینه ای را فراهم کند که همگان سخن خود را بگویند و اعتقاد خود را بیان کنند و
آزادانه اعتقادات دیگر را نقد و بررسی نمایند.
آنچه در گفت و گوها و مناظرات امام رضا(ع) رخ
داده این بوده که اولا از جهت طرفی که می خواسته مناظره کند هیچ محدودیتی وجود
نداشته و از متکلمان دیگر نحله ها و فرقه های اسلامی تا عالمان ادیان دیگر مانند
یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و صابئان و ... و نیز ملحدان و منکران خدا می توانسته
اند در این گفت و گو شرکت کنند و آزادانه مواضع خود را بیان کنند. و ثانیا در
رابطه با شنوندگان و تماشا کنندگان این مناظره ها محدودیتی وجود نداشته و توده های
مردم می توانسته و حق داشته اند که این سخنان مختلف و استدلال های متنوع را بشنود
و خود درباره صحت و سقم آنها داوری نمایند. و ثالثا درباره موضوع بحث محدودیتی
وجود نداشته از اصل خدا گرفته تا وحدانیت او و نبوت پیامبر اسلام و امامت و احکام
و دستورات اسلامی همه چیز مورد بحث و بررسی قرار می گرفت. در مناظرات امام رضا(ع)
در واقع مخالفان هر بحثی را که می خواستند مطرح می کردند و با امام(ع) درباره آن
به بحث می پرداختند.
شهید مطهری(ره) درباره این احتجاجات و به ویژه
احتجاجات امام رضا(ع) می گوید: «بخشی از کتاب های حدیثی ما احتجاجات است. مثلا
بحار الانوار یک جلد در احتجاجات دارد. ما یک کتاب داریم در احتجاج: احتجاج طبرسی.
باید این احتجاجات را خواند. اینها مباحثاتی است که علمای ادیان دیگر و به طور کلی
دانشمندان دیگر که بعضی از آنها دهری و مادی مسلک، بعضی یهودی، بعضی مسیحی، بعضی
زرتشتی، بعضی صابئی و حتی بعضی بت پرست بودند، با ائمه داشته اند. اینها می آمدند
نزد ائمه سوال می کردند، جواب می شنیدند و می رفتند. کسی نمی گفت تو چه حقی داری
در دولت مقتدر اسلامی چنین حرف هایی بزنی. مخصوصا مباحثات و احتجاجات حضرت رضا(ع)
که در متن کتب تاریخ و حدیث مضبوط است عجیب است...شما نظیر و شبیه اینها را کجا
پیدا می کنید؟ این برای چه بود؟ برای اینکه اسلام به منطق خودش اعتماد داشت. اسلام
چون به منطق خودش اعتماد داشت هیچ وقت نمی آمد مردم را بترساند بگوید درباره این
مسائل فکر نکن؛ درباره خدا فکر نکن، بلکه می گفت هر چه دلت می خواهد فکر کن...»
(مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، ص132-133).
آری، امام رضا(ع) با همگان به گفت و گو می نشیند
و درباره همه چیز بحث می کند و همگان می توانند هر سخنی را و هر استدلالی را
بشنوند. آرمان آن امام این است که مردم، خردمند و استدلال گر و نقاد بار بیایند و
دینداریشان عقلانی و استدلالی باشد. هرگز مطلوب آن حضرت این نبود که فضای جامعه
بسته شود تا سخنان و عقاید و اندیشه های مختلف بیان نشود و مردم به صورتی مقلدانه
و کورکورانه دینی را بپذیرند. در سیره و روش امام رضا(ع) پیروان همه ادیان و مذاهب
و حتی ملحدان و ماده گرایان آزادی کامل دارند که در جامعه اسلامی هم عقاید و
اندیشه های خود را بیان و تبلیغ کنند و هم اندیشه ها و عقاید اسلامی را نقادی و رد
کنند.
این سیره و روش ائمه اطهار و به صورتی خاص و
ویژه، سیره و روش امام رضا(ع) بود. عالمان دین نیز وظیفه دارند با دیگران به گفت و
گو بنشینند و اگر می خواهند اسلام را معرفی و تبلیغ نمایند و از آن دفاع کنند به
صورتی استدلالی و منطقی باشد و به جای اینکه جلوی صداها و اندیشه های دیگر را
بگیرند به بحث و استدلال با آنان بپردازند. عالمان دین نباید در پی مقلدان چشم
بسته و مریدان بی اندیشه باشند، بلکه باید زمینه ای فراهم کنند که مردم بتوانند
اندیشه های مختلف را بشنوند و اندیشه و سخن متقن تر و مستدل تر را برگزینند، چرا
که چنین دینداری ای مطلوب قرآن مجید است (زمر/17-18)
عالمان دین نه تنها از این جهت نیاز به گفت و گو
با عالمان دیگر ادیان و مکاتب دارند، بلکه از این جهت نیز که بر دانش خود بیفزایند.
پیامبر خدا(ص) می فرماید «دانش را فرا گیرید، گرچه در چین باشد زیرا طلب دانش بر
هر مسلمانی واجب است» (کنز العمال، ح28697). هرگز گمان نرود فرهنگ و تمدنی در جهان
وجود دارد که هیچ سخن جالب و ارزشمندی برای دیگران ندارد. اگر فرهنگ و تمدن جاهلیت
عرب نکات ارزشمندی داشته است که اسلام آنها را بگیرد و امضا کند، مانند حرام بودن
جنگ در ماههایی خاص و ... پس در گفت و گوی با دیگران، هم باید در پی این بود که
موضع حق را تبیین کرده از آن دفاع کرد و هم اینکه امور ارزشمند را از دیگران گرفت.
شاید با مثالی بتوان نیاز به دیگران و گرفتن
امور ارزشمند از آنان را آشکار ساخت. علم کلام در اسلام دو وظیفه را بر عهده دارد
یکی تبیین آموزه های عقیدتی دین و دیگری دفاع از آنها درمقابل شبهات. حال سوال این
است که آیا کلام دفاعی، که تنها به دفاع از اعتقادات دینی می پردازد، ممکن است چیزی را از دیگران بگیرد؟
شاید به نظر رسد که در این بعد اخذ و اقتباسی صورت نمی گیرد. اما واقعیت چیز دیگری
است. عالمان دین استدلال های گوناگونی برای وجود خدا ارائه کرده اند. حال سوال این
است که آیا ممکن نیست که یک عالم مسیحی برهانی متقن و بهتر برای وجود خدا ارائه
دهد و عالمی مسلمان از این برهان استفاده کند؟ در بسیاری از زمینه ها اینگونه است.
پس باید به گفت و گو پرداخت و هم موضع حق را تبیین کرده از آن دفاع کرد و هم به
همگان احترام گذاشت و نکات مثبت اندیشه های آنان را گرفت.
آری! منطق اسلام و پیامبر و ائمه اطهار منطق گفت
و گو و بحث و استدلال و احترام متقابل است و این امر در حیات امام رضا(ع) برجستگی
خاصی دارد. و چه غرورآفرین بود زمانی که رئیس جمهور محبوب ایران در سازمان ملل
متحد این منطق شکوهمند اسلام را عرضه کرد و پیشنهاد کرد که یک سال به نام گفت و
گوی تمدن ها نام گذاری شود! چه افتخار آفرین بود زمانی که دنیا این منطق را تحسین
کرد و به احترامش قد خم کرد! چه شکوهمند بود زمانی که نمایندگان و سران کشورهای
مختلف جهان نه تنها جلسه سخنرانی رئیس جمهور کشور ما را ترک نکردند بلکه سرا پا
گوش شدند تا به سخنان حکیمانه و پارسایانه و متخلقانه رئیس جمهور ما گوش دهند! چه
افتخار آمیز بود زمانی که پیشنهاد رئیس جمهور ما مورد پذیرش قرار گرفت و سال 2001
به عنوان سال گفت و گوی تمدن ها اعلام شد.
و چه بی ادبانه و نابخردانه است که هنوز کسانی
به خود اجازه می دهند که الفاظی زشت و رکیک را برای آن رئیس جمهور محبوب به کار
ببرند، رئیس جمهوری که دبیر کل سازمان ملل درباره اش گفت: «جهان برای صلح به خاتمی
های بیشتری نیاز دارد». اما بی ادبانی پیدا می شوند که نسبت به این شخصیت برجسته
هتاکی کنند (رجا نیوز). و چه ناجوانمردانه و غیر پارسایانه است که فضاحت هایی که
سال ها پس از دوره او در اثر بی سیاستی ها و خودخواهی ها و بی کفایتی ها و بی
تقوایی های دیگران به وجود آمده به او نسبت داده شود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر