سیاست در نگاه علی(ع) چیست و چه ارزشی دارد و در
چه صورت ارزشمند و در چه صورتی بی ارزش است؟ آیا پست و مقام و قدرت هدف است یا
وسیله، و اگر وسیله است پس هدف درست آن کدام است؟ و همچنین اگر وسیله است برای
هدفی خاص، این وسیله بودن و این هدف آیا روش های عملی خاصی را اقتضا می کند؟
در نگاه مولای متقیان(ع) یک هدف مقدس وجود دارد
که تنها آن ارزشمند است و تنها آن وسیله ها را تعیین می کند و تنها آن روش های
عملی را مشخص می سازد و تنها خود آن هدف مقدس، خط قرمز و منطقه ممنوعه است. در طول
مسیر و در راه رسیدن به آن هدف هر وسیله و هر روشی باید منطبق با آن هدف باشد.
سیاست، قدرت، حکومت، جنگ، صلح و ... همه و همه ابزارهایی برای رسیدن به آن هدف
مقدس هستند و آن هدف است که در همه جا تعیین کننده است.
امام(ع) ریشه ای ترین و اساسی ترین اصل سیاسی
خود را در سخنی برای عبد الله ابن عباس بیان می کند. ابن عباس می گوید در راه جنگ
با اهل بصره در منزل ذی قار بر آن حضرت وارد شدم. آن حضرت که مشغول وصله کردن کفش
کهنه خود بود، مرا خطاب کرده، فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ عرض کردم: بهایی
ندارد! فرمود: به خدا سوگند همین کفش بی ارزش برای من از حکومت بر شما محبوب تر
است، مگر اینکه به وسیله این حکومت حقی را به پا دارم یا باطلی را دفع نمایم (نهج
البلاغه، نامه 33).
پس خود حکومت و قدرت برای علی هیچ ارزشی ندارد و
تنها ابزاری است که اگر بتواند در راه رسیدن به هدفی عالی، که احقاق حق و دفع باطل
است، سودمند باشد. و اما اگر علی حکومت را داشته باشد ولی در رسیدن به این هدف
ناموفق باشد این حکومت به بی ارزش ترین امر مبدل می شود. این روشن است که این بی
ارزشی در صورتی است که این وسیله نتواند در راه رسیدن به آن هدف خدمتی کند، اما
اگر خود این حکومت باعث باطل شود دیگر بی ارزش نیست بلکه مضر و ضد ارزش است. اگر
قرار باشد کسی برای رسیدن به قدرت و یا حفظ قدرت به باطل متمسک شود و مشی و منش
ظالمانه در پیش گیرد و حقوق انسان ها را تضییع کند، این قدرت نه تنها ارزشمند
نیست، بلکه زیانبارترین چیز است چرا که هلاکت قطعی ابدی را در پی دارد.
این نگاه علی(ع) است که باعث می شود آن حضرت
هرگز خود را بر مردم تحمیل نکند چرا که حکومت حق مردم و از آن مردم است و اینکه
کسی خود را بر مردم تحمیل کند در واقع حق مردم را پایمال کرده است (کامل ابن اثیر،
ج3، ص193، به نقل از آیت الله سبحانی، مسائل جدید کلامی، ص229). به همین جهت است
که آن حضرت می فرماید که اگر مردم به سوی من هجوم نمی آوردند و نسبت به پذیرش
حکومت به من اصرار نمی کردند هرگز آن را نمی پذیرفتم (نهج البلاغه، خطبه 3).
این نگاه علی(ع) باعث میشود که مردم در حکومت او
جایگاه ویژه ای داشته باشند. آن حضرت هرگز حاضر نیست که کرامت و عزت مردم را زیر
پا بگذارد. در حالی که سیاستمداران دوست دارند که محبوب باشند و محبوبیت خود را به
رخ همگان بکشند، و برای مثال وقتی می خواهند به شهری سفر کنند از قبل برنامه ریزی
می کنند که استقبال با شکوهی از آنان به عمل آید و از همین رو مردم را به دنبال
مرکب خود می دوانند. اما امام علی(ع) نه تنها برای چنین اموری برنامه ریزی نمی
کند، بلکه وقتی به صورت طبیعی مردم از او استقبال می کنند و به دنبال مرکب او می
دوند، آن حضرت به شدت آنان را منع می کند و حتی آنان را از عذاب اخروی این عمل می
ترساند، چرا که انسان ها نباید خود را خوار و ذلیل کنند (نهج البلاغه، حکمت 37).
حتی هنگامی که او سواره حرکت می کند و یک فرد مسلمان پیاده در پی او می رود باز
حضرت این را بر نمی تابد و به او می فرماید: «بازگرد که پیاده حرکت کردن شخصی
مانند تو در رکاب مثل من مایه فتنه و غرور برای والی و ذلت و خواری برای مومن است؛
(نهج البلاغه،حکمت 322).
و این نگاه علی(ع) است که سیاست او را متفاوت می
گرداند. درسیاست او هیچ مکر و حیله و فریب و تقلب نیست. تفاوت نگاه او با نگاه
معاویه همین است. آن حضرت می فرماید: «سوگند به خدا که معاویه از من سیاستمدارتر
نیست، اما او نیرنگ می زند و [در این راه] مرتکب انواع فسق و فجور می شود. اگر
نیرنگ، ناپسند و ناشایست نبود من سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر نیرنگی گناه
است، و هر گناهی نوعی کفر است. در قیامت هر حیله گر و مکاری پرچمی خاص دارد که با
آن شناخته می شود. به خدا سوگند من با کید و مکر اغفال نمی شوم و در رویارویی با
شداید ناتوان نمی گردم» (نهج البلاغه، خطبه 200).
علی(ع) می توانست در ماجرای معروف شورای پس از
خلیفه دوم با گفتن یک جمله، که به آن اعتقاد نداشت، خلافت و حکومت را در دست بگیرد،
اما این عمل در سیاست علوی نا پسند بود. او می توانست به نصیحت های کسانی گوش فرا
دهد که به او می گفتند در ابتدای حکومت همه افراد ناصالح را برکنار نکند و صبر کند
تا پایه های حکومتش محکم گردد و سپس با افراد ناشایست برخورد کند. اما این نیز با
اصول سیاست آن حضرت ناسازگار بود (مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، ص131-132).
شاید برای بسیاری، حتی کسانی که خود را دیندار و
سیاست خود را چه بسا عین دیانت خود می دانند یا شعارش را می دهند، چنین مصلحت سنجی
هایی ناپسند و ناشایست نباشد و به راحتی به آن تن دهند. اما فلسفه سیاسی علی(ع) به
گونه ای است که منطق و روش خاصی را اقتضا می کند. امروزه، مانند گذشته، سیاست بدون
دروغ و فریب و حیله ناممکن به نظر می رسد یا حداقل دست نیافتنی است. اما برای
علی(ع) این امور خطوط قرمزی است که هرگز حاضر نیست از آنها بگذرد. همه تلاش او، و
همه هدف او، که در راه آن حاضر است از جان خود بگذرد، این است که جامعه ای اخلاقی،
که عاری از این امور است، ایجاد کند. او چگونه می تواند با دروغ در پی جامعه بدون
دروغ باشد یا با فریب و حیله به دنبال ایجاد جامعه ای پاک باشد؟ آری! خط قرمز
علی(ع) اخلاق است؛ خط قرمز او عدالت است؛ خط قرمز او حقوق انسان هاست. حتی اصل
نظام و حکومت برای او خط قرمز نیست. اگر قرار باشد در حکومت او کوچک ترین ظلمی
صورت گیرد حکومت را به گوشه ای پرت کرده از آن نفرت و بیزاری می جوید. برای علی یک
چیز مهم است و یک چیز مهم ترین خط قرمز است و آن اینکه وقتی خدا را ملاقات می کند
کم ترین ظلمی را مرتکب نشده باشد و کمترین حقی را پایمال نکرده باشد (نهج البلاغه،
خطبه 224).
در حکومت علی شخص حاکم خط قرمز نیست و نه تنها
نقادی او ناپسند و ناروا و ممنوع نیست بلکه تکلیف همگان است که او را نقادی کنند
(نهج البلاغه، خطبه 216). در این حکومت حتی جان حاکم مهم ترین دغدغه نیست، بلکه او
حتی در بستر بیماری هم نگران این است که حقی از قاتل او تضییع نشود و به او ظلم و
ستمی نشود، و هم اینکه به این بهانه پس از او حقوق ملت پایمال نگردد. آن حضرت در
بستر بیماری و در وصیتی که به حسن و حسین(ع) کرده، می فرماید:
«ای فرزندان عبد المطلب! نکند که پس از من به
بهانه قتل امیرمومنان به خونریزی بپردازید و خون مسلمانان را بریزید. آگاه باشید!
به خاطر من تنها قاتل من را بکشید. بنگرید! اگر من از این ضربت بدرود حیات گفتم
تنها به او یک ضربت بزنید، تا ضربتی در برابر ضربتی باشد. جنازه این مرد را مثله
نکنید و اعضای بدن او را جدا نکنید، که من از رسول خدا شنیدم که حتی سگ گزنده را
مثله نکنید (نهج البلاغه، نامه 47).
در حکومت علی(ع) هم حزبی ها و اعضای کابینه و
فرماندهان لشکر و صاحب منصبان خط قرمز نیستند و هرکس در هر پست و مقامی باشد و در
هر درجه ای از حکومت قرار گرفته باشد و هر میزان که با حاکم نزدیک باشد، اگر حقی
از ملت را از بین ببرد یا به بیت امال مردم دست اندازی کند باید منتظر شدیدترین و
قاطع ترین برخورد آن حضرت باشد (نهج البلاغه، نامه های 5 و 40 و 41 و 43 و ...).
در حکومت علوی هیچ آقازاده ای مصونیت ندارد و برادر حاکم، حتی اگر نابینا و
در شدت فقر باشد، هیچ سهمی بالاتر از سایر مردم از بیت المال نمی گیرد و اگر
بخواهد به بیت المال بیش از این طمع بورزد باید منتظر آهن سوزان علی(ع) باشد (نهج
البلاغه، خطبه 224). در دستگاه علی(ع) حسن و حسین(ع)، با دیگران هیچ فرقی ندارند.
آن حضرت در نامه ای خطاب به یکی از کارگزارانش، که به بیت المال دست اندازی کرده
بود، می فرماید: «به خدا سوگند اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند هیچ پشتیبانی
و هواخواهی از ناحیه من دریافت نمی کردند و در اراده من اثر نمی گذاردند تا آنگاه
که حق را از آنان بستانم و ستم های ناروایی که انجام داده اند دور سازم» (نهج
البلاغه، نامه 41).
این فلسفه سیاسی علی و آیین سیاست ورزی و حکومت
داری اوست. سیاست و حکومتی که هدفش تنها حق و عدل باشد خطوط قرمزش نیز حق و عدل
است. حکومتی که آرمانش اخلاق باشد در هیچ مرحله ای و در هیچ صورتی و به هیچ بهانه
ای بی اخلاقی نمی کند . اما کم نبوده اند کسانی که شعار دین یا اخلاق را سر می
داده اند، اما از آنجا که مبانی سیاستشان با علی(ع) متفاوت بوده، عمل سیاسی
متفاوتی داشته اند. به یک نمونه که چندی پیش در کشور ما رخ داد اشاره می کنم. تیم
ملی فوتبال کشور ما با تیم ملی فلسطین در تهران مسابقه ای برگزار می کند و با
نتیجه قاطع هفت بر صفر پیروز می شود. این نتیجه با اینکه برای تیم ایران خوب بود
اما امری چندان عجیب و شگفت آور نبود؛ چرا که فوتبال فلسطین در آسیا درجه سه یا
چهار محسوب می شود. اما در کنار نتیجه، همین که ایران با تیم فلسطین بازی کند به
یک معنا احترام به آن کشور است. و از سوی دیگر هر دو کشور از ناحیه فوتبالی از این
ماجرا سود می برند. فلسطین با یک فوتبال سطح اول آسیا مسابقه داده و درس های لازم
را می گیرد و ایران با یک فوتبال هجومی خود را برای مسابقه رسمی بعدی آماده می
کند. به هر حال آنچه انجام شد از هر جهت برای هر دو تیم و هر دو کشور مفید و
سودمند بود.
اما نکته جالب این بود که سردبیر روزنامه ای که
در واقع سخنگوی جناح حاکم است و قلم او برای جناح خود در دو دهه اخیر بسیار تاثیر
گذار بوده، به این مسابقه و نتیجه آن واکنش نشان داده، آن را مورد انتقاد قرار می
دهد. این آقای سردبیر در نوشته خود می گوید چرا مانند پوریای ولی عمل نکردید و تن
به شکست یا تساوی مصلحتی ندادید تا به این وسیله با مردم مظلوم فلسطین همدلی کرده
باشید و...(+).
خود این نوشته و این اظهار نظر هرچند به جهات مختلفی
عجیب است، اما ممکن است گفته شود نویسنده از فوتبال و اهداف برگزاری آن آگاهی
نداشته و ... اما از این جهت این نوشته مهم است که منطق سیاسی یک روزنامه و یک
قلم، آن هم روزنامه و قلمی که بازتاب دهنده یک فکر و اندیشه سیاسی است، را نشان می
دهد. در واقع نویسنده منطق سیاسی خود را به عالم ورزش کشیده است. مطابق این منطق دروغ
مصلح آمیز و تقلب مصلحت آمیز منعی ندارد.
باخت های عمدی یک فریب مسلم است. در واقع فریب
دو ملت و تعداد زیادی از فوتبالی های دنیاست. پوریای ولی نیز مادر حریف خود را
فریب داده تا گمان کند واقعا فرزندش پیروز شده؛ اما در آنجا یک مساله شخصی و صرفا
گذشتن از حقوق خویشتن برای شاد کردن یک مادر پیر است و می تواند اخلاقی باشد. اما
مسابقه فوتبال کاملا متفاوت است. برگزارکنندگان این مسابقه برای هدفی خاص مبلغ
قابل توجهی از بیت المال را هزینه می کنند. آنان می خواهند تیم خود را برای مسابقه
آماده کنند. آیا معنا می دهد که کل هدفی که برای آن مسابقه را برگزار کرده نادیده
بگیرند. آیا این امر اتلاف بیت المال نیست؟ آیا فریب ملت فلسطین توهین به آنان
نیست. بگذریم از اینکه این آقای سردبیر به خود اجازه می دهد که در هر زمینه ای
اظهار نظر کند و از بحث های تخصصی اقتصاد و سیاست و هنر و ... تا مسائل مرجعیت
تقلید و نصب و عزل آن و ... را به قلم می آورد و برای خود هیچ محدودیتی قائل نیست.
اما سخن ما این است که این اظهار نظر درباره ورزش، فلسفه و روش سیاسی یک گروه را
آشکار می سازد.
شهید مطهری(ره) در این باره سخنی دارد که این
نوشتار را با آن ختم می کنیم: «در اين
زمينه يك حرفی در ميان متجددين ما پيدا شده و يك حرفی در ميان بعضی از متقدمين ما
، و هر دوی اينها آنچنان به حقيقت ضربه زدهاند كه خدا میداند . اما آنچه كه در
ميان متجددين به اصطلاح طرح شده و خيلی هم رويش تكيه میشود ، از فرنگيها گرفته شده
است و مصريها با اين قاعده و
به اين تعبير بيان میكنند : «الغايات تبرر المبادی» يعنی هدف وسيله را مباح میكند. پس كوشش كن هدفت مقدس باشد . برای هدف مقدست از هر وسيله ولو نامقدس میتوانی استفاده بكنی . و آنچه كه در ميان بعضی از متقدمين ما تا حدی معمول شده اين است كه يك حديثی نقل میكنند كه [البته] اين حديث هست و حتی شيخ انصاری رضوان الله عليه در «مكاسب محرمه» آن را نقل كرده... آن حديث اين است كه اگر اهل بدعت را ديديد يعنی اگر افرادی را ديدید كه در دين بدعت ايجاد میكنند «فباهتوهم»... شيخ انصاری تصريح میكند كه معنای اينكه اگر با اهل بدعت روبرو شديد «باهتوهم» يعنی با منطقی قوی با آنها روبرو بشويد ، مبهوتشان بكنيد ... عده ای آمده اند از اين حديث اين جور استفاده كرده اند كه اگر اهل بدعت را ديديد ، ديگر دروغ گفتن جايز است ، هر نسبتی میخواهيد به اينها بدهيد، هر دروغی میخواهيد ببنديد ، يعنی برای كوباندن اهل بدعت كه يك هدف مقدس است از اين وسيله نامقدس يعنی دروغ بستن استفاده بكنيد ، كه اين امر دايره اش وسيعتر هم میشود . آدمهای حسابی هرگز چنين حرفی را نمیزنند. آدمهای ناحسابی گاهی دنبال بهانهاند (سیری در سیره نبوی، ص125-128).
به اين تعبير بيان میكنند : «الغايات تبرر المبادی» يعنی هدف وسيله را مباح میكند. پس كوشش كن هدفت مقدس باشد . برای هدف مقدست از هر وسيله ولو نامقدس میتوانی استفاده بكنی . و آنچه كه در ميان بعضی از متقدمين ما تا حدی معمول شده اين است كه يك حديثی نقل میكنند كه [البته] اين حديث هست و حتی شيخ انصاری رضوان الله عليه در «مكاسب محرمه» آن را نقل كرده... آن حديث اين است كه اگر اهل بدعت را ديديد يعنی اگر افرادی را ديدید كه در دين بدعت ايجاد میكنند «فباهتوهم»... شيخ انصاری تصريح میكند كه معنای اينكه اگر با اهل بدعت روبرو شديد «باهتوهم» يعنی با منطقی قوی با آنها روبرو بشويد ، مبهوتشان بكنيد ... عده ای آمده اند از اين حديث اين جور استفاده كرده اند كه اگر اهل بدعت را ديديد ، ديگر دروغ گفتن جايز است ، هر نسبتی میخواهيد به اينها بدهيد، هر دروغی میخواهيد ببنديد ، يعنی برای كوباندن اهل بدعت كه يك هدف مقدس است از اين وسيله نامقدس يعنی دروغ بستن استفاده بكنيد ، كه اين امر دايره اش وسيعتر هم میشود . آدمهای حسابی هرگز چنين حرفی را نمیزنند. آدمهای ناحسابی گاهی دنبال بهانهاند (سیری در سیره نبوی، ص125-128).
مرحوم شهید مطهری اعلی الله مقامه از این
می نالد که برخی از متجددین می گویند هدف وسیله را توجیه می کند و برخی از سنتی ها
به خطا از حدیثی برداشت کرده اند که می توان به اهل بدعت هر چیزی را، چه دروغ و چه
درست نسبت داد. چه خوب بود که این شهید بزرگوار زنده بود و می دید که در جامعه ما
به چه خوبی بین سنت و تجدد جمع شده است و بی اخلاقی های سنتی ها و متجدد ها چگونه
آشتی داده شده اند!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر