۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

حقوق اقلیت های دینی در سیره نبوی

پیش تر در نوشتاری تحت عنوان «رعایت حقوق اقلیت های دینی در کلام و مرام علی(ع)» اشاره شد که مطابق سخن و روش امام علی(ع) حق شهروندی به نوع دین افراد بستگی ندارد و در حکومت اسلامی همه افراد، هر دینی که داشته باشند، از حق شهروندی برابر برخوردارند. همچنین در نوشتاری تحت عنوان «نگاهی به شیوه تعامل با غیر مسلمانان در قرآن مجید» بیان شد که مسلمانان چه روشی را باید در برخورد با غیر مسلمانان در پیش بگیرند و چگونه با آنان زندگی کنند. در این نوشتار برآنیم که گذری بر سیره و روش پیامبراکرم(ص) در این باره داشته باشیم. بحث را با دو سخن و یک عمل از آن حضرت آغاز می کنیم:
«اَلا من ظلم معاهدا او انتقصه او کلّفه فوق طاقته او اخذ منه شیئا بغیر طیب نفس فانا حجیجه یوم القیامه» آگاه باشید هر کس به یکی از پیروان اقلیت های دینی که تحت عهد و پیمان با مسلمانان است، ظلم نمود، یا نقص و ضرری به او وارد کرد، یا بیش از طاقتش کاری را بر او تحمیل نمود، و یا بدون رضایتش چیزی را از او گرفت، همانا من در روز قیامت با او مخاصمه خواهم کرد(سنن ابی داود، ج2، ص152، به نقل از آیت الله منتظری(ره)، رساله حقوق، ص122).
و آن حضرت می فرماید: «هر کس غیر مسلمانان اهل ذمه را اذیت کند من دشمن او هستم و روز قیامت از او انتقام خواهم گرفت»(روح الدین الاسلامی، ص274، به نقل از آیت الله سبحانی، مسائل جدید کلامی، ص649).
جابر ابن عبدالله می گوید: جنازه ای از کنار ما گذشت و پیامبر اکرم(ص) به احترام او از جای برخاست و ما نیز برخاستیم. عرض کردم یا رسول الله! این جنازه یک نفر یهودی بود! فرمود: آیا جنازه انسان نیست؟ هرگاه جنازه ای دیدید برای احترام برخیزید»(صحیح بخاری، حدیث 1311).
دو مورد اول درباره حقوق اقلیت های دینی جامعه اسلامی و اهتمام بی حد و حصر پیامبر اسلام(ص) به آن است. اما مورد سوم را باید در حیطه اخلاق وارد کرد ولی به هر حال از این عمل و سخن پیامبر به روشنی بر می آید که انسان، با صرف نظر از اینکه چه دینی داشته باشد، کرامت دارد و حتی باید به جنازه او احترام گذاشت. به هر حال برخورد هایی اخلاقی از شخص پیامبر(ص) نقل شده که نشان می دهد که غیرمسلمانان نه تنها از حقوقی برابر با مسلمانان در حکومت پیامبر برخورداربوده، بلکه حتی می توانسته اند آزادانه حتی به شخص پیامبر توهین کنند و با آنان برخوردی نشود. اینک به دو مورد از این دست اشاره می کنیم:
1- «پیامبر اسلام(ص) و همسرش عایشه در جایی نشسته اند که فردی یهودی وارد می شود. فرد یهودی به جای «السلام علیکم» خطاب به پیامبر می گوید «السام علیکم» که معنای آن «مرگ بر تو» است. اندکی بعد یهودی دیگری وارد می شود و همین سخن را تکرار می کند. این امر نشان می داد که تعمدی در کار است و اینان قصد آزار و اذیت پیامبر(ص) را دارند. عایشه سخت خشمگین می شود و فریاد بر می آورد: «مرگ بر خود شما و...»
رسول خدا(ص) می فرماید: ای عایشه! ناسزا مگو، ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشت ترین صورت ها را دارد. در حالی که نرمی و ملایمت و بردباری روی هر چیزی گذاشته شود، آن را زیبا می کند و زینت می دهد، و از روی هر چیزی برداشته شود از قشنگی و زیبایی آن می کاهد. چرا عصبی و خشمگین شدی؟ عایشه عرض می کند: ای رسول خدا! مگر نمی بینی که اینان با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می گویند؟
حضرت می فرماید: چرا، متوجه شدم، اما من هم در جواب گفتم «علیکم» یعنی بر خود شما(اگر سلام گفتی بر خود شما و اگر سام گفتی بر خود شما) و همین اندازه کافی است»(وسائل الشیعه، ج2، ص212؛ داستان راستان، ج1، ص139-140).
2- فردی از اهل کتاب در کوچه جلوی پیامبر(ص) را می گیرد و ادعا می کند که من از تو طلب کارم و همین الان باید طلب مرا بپردازی. پیامبر می فرماید اولا تو از من طلبی نداری و ثانیا من اکنون پول همراه خود ندارم اجازه بده فعلا بروم تا بعدا به این مساله بپردازیم چون باید برای نماز به مسجد بروم. فرد کتابی می گوید نمی گذارم یک قدم برداری تا طلب مرا بپردازی. هرچه پیامبر با نرمش سخن می گوید او خشن تر می شود و یقه پیامبر را می گیرد و به قدری فشار می دهد که قرمز می شود. یاران پیامبر که در مسجد منتظر او هستند چون می بینند پیامبر دیر کرده در پی او می روند و چون صحنه را می بینند خشمگین شده می خواهند با او با خشونت برخورد کنند. پیامبر(ص) آنان را از این کار باز می دارد و می فرماید شما کاری با او نداشته باشید و من خود می دانم که با رفیقم چگونه برخورد کنم. پس پیامبر به حدی با نرمی و مدارا با او سخن می گوید که تسلیم می شود(مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، ص236-237).
این موارد در جامعه ای رخ داده که اکثریت قاطع آن مسلمان بودند و حاکم آنان شخص پیامبر بود. جدای از برخورد اخلاقی پیامبر(ص) اینکه پیروان ادیان دیگر، که اقلیت ناچیزی در آن جامعه بودند، به خود اجازه چنین برخوردهایی می داده اند نشان دهنده آن است که آنان از حقوق شهروندی در حد کامل و شاید بیش از متعارف برخوردار بوده اند. آنان حتی می توانسته اند ادعایی خلاف واقع علیه شخص اول مملکت مطرح کرده به او توهین کنند یا حتی برخورد فیزیکی با او بنمایند و هیچ برخوردی با آنان نشود.
اما نکته ای که باید به آن اشاره کنیم این است که اولا همه این موارد از اهل کتاب بوده اند و دو روایت که در ابتدای این نوشتار از پیامبر نقل کردیم درباره غیر مسلمانان معاهَد یا ذمی بود. معاهد غیر مسلمانی است که با مسلمانان هم پیمان است و ذمی غیر مسلمانی است که تحت حکومت اسلام است و به حکومت اسلامی جزیه می پردازد و از حقوق شهروندی برخوردار می شود. اما سوال این است که آیا هر غیر مسلمانی می تواند جزیه بپردازد و از حقوق شهروندی برخوردار شود؟
در این رابطه بین فقیهان اختلاف شده است و این اختلاف به خاطر متفاوت بودن روایات است. در برخی از روایات آمده است که تنها یهودیان ومسیحیان می توانند اهل ذمه به حساب آیند و در برخی دیگر زرتشتیان نیز به آنان ملحق شده اند. اما در برخی دیگر از روایات همه غیر مسلمانان، حتی مشرکان، می توانند اهل ذمه به حساب آیند. فقیه برجسته معاصر، مرحوم آیت الله منتظری اعلی الله مقامه، پس از نقل همه این روایات و بحث و بررسی مفصل آنها این را ترجیح می دهد که اهل ذمه منحصر به گروه خاصی نباشد و همه غیر مسلمانان بتوانند اهل ذمه به حساب آیند و با پرداختن جزیه از حق شهروندی برخوردار شوند(مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج7، ص 86-117). ایشان در پایان یک بحث طولانی از آیه ای از قرآن مجید نیز همین عام بودن را استفاده می کند:
«خداوند شما را از خوشرفتاری و دادگری با کسانی که در دین با شما پیکار نکرده اند و شما را از خانه هایتان بیرون نرانده اند باز نمی دارد...»(ممتحنه/8). ظاهر این آیه عام است و بلکه شان نزول آن مشرکان مکه بوده است.
ایشان یک دلیل شبه عقلی یا عقلایی نیز اضافه می کند: «من گمان نمی کنم کسی ملتزم به وجوب کشتن نزدیک به نصف مردم کره زمین در صورت تسلط یافتن بر آنها بشود؛ یعنی کشتن ملیاردها انسان[که اسلام یا دینی آسمانی را نپذیرفته اند]...»(همان، ص118).
فقیه معاصر دیگری نیز همین نظر را دارد و از آیه فوق همین استفاده را می کند: «مسلمانان باید... با یهودیان و مسیحیان... با مسالمت رفتار کنند. و نیز با کفار و ملحدانی که در اثر پیروی مکتب الحادی و مادی موحد نبوده و به مبدا و معاد اعتقادی ندارند، ولی درصدد براندازی نظام اسلامی نیستند، بلکه حاضرند با مسلمانان زندگی مسالمت آمیز داشته باشند، با مسالمت رفتار کنند؛ زیرا اگر با نظام اسلامی درگیر شده و درصدد براندازی نظام باشند، اسلام دستور دفاع و مقابله با آنها را داده است... بر اساس این آیه(ممتحنه/8) با کافرانی که نه سابقه سوء دارند و نه لاحقه سوء، نه قبل از پیروزی اسلام، بر ضد اسلام و مسلمانان تلاش و کوشش کرده اند و نه بعد از پیروزی اسلام به این کار اقدام می کنند، رفتار با قسط و عدل رواست»(آیت الله جوادی آملی، دین شناسی، ص 198-199).
صاحب تفسیر المیزان در تفسیر آیه فوق همین سخن را دارد و می گوید غیر مسلمانان و کفار از هر گروه که باشند در صورتی که حریم مسلمانان را حفظ کنند و تجاوز نکنند مسلمانان باید با آنان طریق مسالمت پیش گیرند و در غیر این صورت لازم است از خود دفاع کنند(المیزان، ذیل آیه فوق).
عالم دیگری درباره آیه فوق می گوید:
«سیاست کلی اسلام، درباره اقلیت های مذهبی و غیر مسلمانان، از این دو آیه کاملا فهمیده می شود، یعنی مادامی که اقلیت ها به حقوق اکثریت تجاوز نکنند و بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه ننمایند، در کشور اسلامی کاملا آزاد هستند و مسلمانان وظیفه دارند با آنها به عدالت و نیکی رفتار کنند. ولی اگر بر ضد اسلام و مسلمانان با کشورهای دیگر همدستی داشته باشند، مسلمانان موظف هستند جلوی فعالیت آنها را بگیرند»(آیت الله سبحانی، مسائل جدید کلامی، ص648).
باید اضافه کنیم که از آیه کلیدی دیگری در قرآن مجید نیز این نکته را می توان به روشنی برداشت کرد. وقتی قرآن مجید می فرماید «لا اکراه فی الدین...»(بقره/256) هیچ اکراهی در دین نیست. آیا اگر قرار باشد هیچ راهی برای مصالحه با فردی غیر مسلمان وجود نداشته باشد و حتما باید با او جنگید تا مسلمان شود و یا کشته شود، پس اجبار و اکراه به چه معناست؟ باید گفت این سخن با آیه فوق در تضاد صریح و آشکار است.
همچنین باید به سخن امام علی(ع) اشاره کنیم که به مالک دستور می دهد که حقوق هیچ انسانی را پایمال نکن چون مردم یا برادر دینی تو و یا شبیه تو از نظر خلقت هستند(نهج البلاغه، نامه 53). مطابق این سخن انسان هر دین و مذهبی داشته باشد باید حقوقش رعایت شود.
پس تا اینجا به این نتیجه می رسیم که هر انسانی که در جامعه اسلامی و تحت حکومت اسلامی زندگی می کند در صورتی که مالیات جزیه را بپردازد ذمی به حساب می آید و از حقوق شهروندی کامل برخوردار است. اما در اینجا دو نکته و یا دو اشکال وجود دارد که در واقع از آیه ای از قرآن مجید برخاسته است:
«قاتلوا الذین لا یومنون بالله و ...حتی یعطوا الجزیه عن ید و هم صاغرون»(توبه/29). با کسانی که به خدا ایمان ندارند و...پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم جزیه را به دست خود بپردازند».
مطابق این آیه مسلمانان باید با غیر مسلمانان بجنگند تا اینکه آنان حاضر شوند با حالت خضوع و خشوع جزیه بپردازند. و البته معلوم است که راه دیگری نیز پیش روی آنان است و آن اینکه مسلمان شوند. حال اولا آیا خود اینکه کسی مجبور به این شود که یا به دینی بگراید و یا جزیه بپردازد اجبار و اکراه نیست؟ و ثانیا چرا باید جزیه را با حالتی خاص یعنی خضوع و خشوع بپردازند؛ آیا تحقیر انسانی که تحت حکومت اسلامی زندگی می کند درست است؟
در پاسخ باید گفت اولا جزیه صرفا یک نوع مالیات است. محمد رشید رضا، صاحب تفسیر المنار، در این باره می گوید:
«جزیه در اسلام چیزی همانند مالیات های سنگینی که فاتحان بر شکست خوردگان در جنگها تحمیل می کرده اند و علاوه بر هزینه های کمرشکنی که آن ملت ها را به خواری می کشانده، دریافت می کرده اند، نبوده است. بلکه آن، مزد اندکی بوده در برابر خدماتی که حکومت اسلامی در دفاع از اهل ذمه...انجام می داده است(المنار، ج11، ص282).
فقیه برجسته آیت الله منتظری می گوید:
«از اخبار و کتاب های تاریخی استفاده می شود که جزیه تنها مالیات عادلانه ای بوده که پیشوای مسلمانان از اهل کتاب به جای زکات و خمس هایی که از مسلمانان دریافت می شده، دریافت می کرده است. و هیچ دولت و حکومتی چاره ای جز این ندارد که برای اداره امور مختلف جامعه و سر و سامان دادن به کارهای مردم و تامین شهرها و امنیت جامعه اموال و بودجه هایی را از مردم دریافت کند»(مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج7، ص233).
فرض کنیم جامعه ای جدید شکل گرفته که اکثریت آن مسلمان هستند. آیا راهی برای اقلیت های دینی وجود دارد جز اینکه شهروند جامعه جدید شوند و از مواهب آن سود برند و در هزینه های آن نیز شریک گردند؟ آیا این ظلم و فشار به یک گروه است که به آنان گفته شود شما می توانید عضوی از جامعه باشید و دین خود را داشته باشید و از همه حقوق خود برخوردار باشید، اما همان طور که اکثریت برای اداره جامعه مالیات می دهند شما هم باید مالیات بدهید؟ این امر به نظر واضح و روشن می رسد. اما شاید گفته شود آیا در زمان کنونی می توان افراد را دسته بندی کرد و برای هر گروه مالیات خاصی تعیین کرد تا از حقوق برخوردار شوند؟ مرحوم آیت الله منتظری در این باره می گوید:
«در گذشته که کشورها و حاکمیت ها به شکل کنونی دارای قانون اساسی نبوده اند حاکمیت ها با اقلیت های دینی هر کشوری قرار داد خاصی مبنی بر تامین حقوق آنان با شرایطی منعقد می نموده اند و طرفین ملتزم به رعایت آن می شدند؛ اما در شرایط کنونی که کشورها دارای قانون اساسی می باشند و حقوق همه افراد در قانون اساسی هر کشوری معین و مشخص شده است، رای دادن اقلیت ها به قانون اساسی که در حکم میثاق ملی می باشد حکم همان قرارداد ذمه را دارد، و قهرا اقلیت های مذهبی نیز همان حقوق شهروندی را دارا می باشند»(رساله حقوق، ص121).
پس در جامعه ای که قانون اساسی دارد و همه به آن گردن می نهند و مطابق آن همه مالیات می دهند همه از حق شهروندی برابر برخوردارند.
اما سخن دیگر این است که اگر جزیه مالیات است و امری طبیعی است چرا در آیه آمده است که جزیه را باید در حال کوچکی (و هم صاغرون) بدهند؟ باید اعتراف کرد که در طول تاریخ اسلام کسانی از این واژه برداشت های بسیار نادرستی کرده اند که هرگز با روح و فرهنگ اسلامی سازگار نیست. مرحوم آیت الله منتظری پس از نقل تعدادی از اقوال در این باره می گوید:
«روشن است که این شکل گرفتن [جزیه] که آقایان در سخنان خود در مفهوم صغار گفته اند به هیچ وجه با فرهنگ اسلامی و آنچه ما از سیره پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) شناخته ایم تناسب ندارد، به نظر می رسد که این شیوه برخورد از سیره امویان و کارگزاران آنها گرفته شده است، زیرا آنان بودند که با غیر عرب ها و حتی با کسانی که از خویشان آنان نبودند با خشونت رفتار می کردند. و اسلام از اینگونه کارهای خشن و امتیازات قومی و نژادی مبراست. ما در عهدنامه امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر می خوانیم: دل خود را سرشار از مهر مردم گردان و به آنان محبت کن و با آنان مهربان باش و بر آنان چون درنده هار مباش که خوردنشان را غنیمت شمارد، زیرا آنان دو دسته اند: یا برادر تو است در دین و یا همانند تو است در آفرینش...(نهج البلاغه، نامه 53). روایت شده است که پیامبر اکرم(ص) به احترام جنازه یک فرد یهودی ایستاد، به آن حضرت گفته شد: این جنازه یک فرد یهودی است! فرمود: آیا انسان نیست؟(صحیح بخاری، 1/228). این روش اسلام و فرهنگ اسلامی در مورد کافرانی است که در زیر پرچم و در ذمه اسلامند که حتی نسبت به جنازه آنان احترام قائل است؛ نه اینکه مال وی را از او بستاند آنگاه بر بنا گوش یا گردن او بزند و او را به عقب براند. و در این مورد روایات دیگری مبنی بر مدارا با اهل ذمه در گردآوری جزیه از آنان و اینکه نمی توان آنان را مورد آزار قرار داد و در صورت تنگدستی باید به آنان مهلت داد وجود دارد»(مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج7، ص229-230).
آری، مقصود این است که اهل کتاب باید جزیه را با خضوع و خشوع بپردازند و بر مسلمانان منت نگذارند چرا که آنچه دریافت کرده اند بیش از آن چیزی است که می پردازند. شاید اگر به فضای زمان حکومت پیامبر(ص) در مدینه و فقر طاقت فرسایی که در آن دوران بر مسلمانان حاکم بود و اهل کتاب از وضعیت مالی بهتری برخوردار بودند، برگردیم، قدری بحث روشن تر شود. در آن فضای پر از فقر و فلاکت جا برای منت گذاری اهل کتاب بوده است و قرآن می فرماید باید منت نگذارند و با خضوع و خشوع جزیه را بپردازند.
از بخشی از نامه ای از امام علی(ع) میزان احترام و مدارای آن حضرت به هنگام گرفتن جزیه آشکار می شود. آن حضرت به فرماندار خود می نویسد:
«دقت کن هنگامی که بر آنان وارد شدی، مبادا به عنوان جزیه لباس های آنان را بفروشی هرچند تابستان باشد و نیازی به آن لباس ها نداشته باشند و همچنین ارزاق و چهارپایان آنان را به فروش مگذار. من حاضر نیستم تو برای خاطر درهمی حتی یک تازیانه بر یکی از آنان بزنی و یا برای مطالبه درهمی آنان را سر پا نگه داری»
نماینده آن حضرت عرض کرد: «و لو به قیمت این تمام شود که به همین حالی که می روم با دست خالی بازگردم؟» فرمود: «وای بر تو! ما جمعیتی هستیم که مامور به عفو و احسانیم»(نهج البلاغه، نامه 51).
در پایان مناسب است که به دو قرار داد که پیامبر با اهل کتاب بسته و حقوقی که در آنها برای اهل کتاب ذکر شده، اشاره کنیم. در قرارداد پیامبر(ص) با مسیحیان نجران آمده است:
«و برای نجران و حاشیه آن امان خدا و ذمه محمد پیامبر خداست بر اموالشان و جانهایشان و زمین هایشان و آئینشان و غایبشان و حاضرشان و خویشان و مکان های مذهبی اشان و هر چه در دست آنان است چه کم و چه زیاد. هیچ کشیشی از مقامش و هیچ راهبی از رهبانیتش و هیچ کاهنی از کهانتش برداشته نمی شود و بر آنان هیچ دنائتی نباید باشد، و خونی که در زمان جاهلیت ریخته شده تعقیب نمی شود، نه زیانی به آنها می رسد و نه تحت فشار قرار می گیرند و نه سرزمینشان مورد تاخت و تاز سپاهیان قرار می گیرد. و هر یک از آنان که حق را درخواست کند بین آنان به عدالت رفتار می شود بدون آنکه بر آنان ستمی وارد و یا مورد ستم قرار گیرند»(خراج ابو یوسف، 72؛ به نقل از مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج7، ص231-232).
در عهدنامه پیامبر اسلام(ص) با یهود مدینه آمده است: «یهودیان بنی عوف، امتی هستند در کنار مسلمانان؛ یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خویش را، هر یک دوستان و خویشان خود را خواهند داشت، مگر این که کسی ستم روا دارد و گناه ورزد»(ابن هشام، السیرة النبویه، ج2، ص149؛ به نقل از آیت الله منتظری(ره)، اسلام دین فطرت، ص633).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر