اسلام در برهه ای خاص از تاریخ و نقطه ای خاص از جهان ظهور کرد و اندکی پس از ظهور خود به یک حکومت مقتدر تبدیل شد که بر مناطق وسیعی از جهان حکومت می کرد. یک سوال مهم و اساسی این است که در این حکومت، که در واقع از یک دین خاص، یعنی اسلام، برخاسته بود و احکام و مقررات آن را اجرا می کرد، غیر متدینان به این دین و پیروان دیگر ادیان چه وضعیتی داشتند و چه میزان از حقوق شهروندی برخوردار بودند؟ در این نوشتار بر آن هستیم که پاسخ این پرسش را از زبان برخی از نویسندگان غیر مسلمان بشنویم.
یکی از اقلیت های دینی که در مملکت اسلامی حضور داشته یهودیت است. قرآن مجید می فرماید یهودیان حجاز با مسلمانان بیشتر دشمنی می کرده اند تا مسیحیان و مسیحیان بیشتر دوستی می کرده اند(مائده/82). پس بررسی وضعیتی که یهودیان در حکومت نوپای اسلامی داشته اند به خوبی می تواند نگاه اسلام نسبت به اقلیت های دینی را آشکار سازد، چرا که اگر اسلام حقوق کسانی را که دشمنی می کرده اند رعایت کرده باشد قطعا این امر را نسبت به دیگران نیز رعایت کرده است.
قبل از ورود به این بحث باید به وضعیت یهودیان در زمان ظهور اسلام اشاره ای داشته باشیم تا آشکار شود که اسلام در چه فضایی با پیروان این دین چه برخوردی داشته است. نویسندگان یهودی و مسیحی وضعیت یهودیان را در چند قرن منتهی به ظهور اسلام اسفناک گزارش کرده اند. یهودیان در دو امپراتوری بزرگ آن زمان ،یعنی ایران و روم، پراکنده بودند. در امپراتوری ایران از سال 226 میلادی و با سقوط اشکانیان، ساسانیان روی کار آمدند که با موبدان زرتشتی رابطه تنگاتنگی داشتند. این ارتباط باعث شد که به تدریج سخت گیری بر پیروان دیگر ادیان بیشتر شود تا اینکه سرانجام تنها دین رسمی و قانونی ایران دیانت زرتشتی اعلام شد و پیروان دیگر ادیان مجبور به پذیرش این دین شدند. این امر وضعیت یهودیان را در ایران برای مدت چند قرن بسیار سخت و غیر قابل تحمل کرد(لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج2، ص214-234).
در امپراتوری روم نیز وضعیت به همین منوال بود. یهودیان که در سال 70 م. با تخریب معبد اورشلیم پراکنده شده بودند و از آن زمان وضعیت چندان مناسبی نداشتند در اواخر قرن چهارم وضعیت بسیار وخیم تری پیدا کردند. در سال 381 میلادی اعلام شد که تنها دین رسمی و قانونی امپراتوری روم مسیحیت است و پیروان دیگر ادیان یا باید به این دین بگروند و یا مجازات شوند(کلاپرمن، تاریخ قوم یهود، ج2، ص230؛ بی.ناس، تاریخ جامع ادیان، ص561).
پس اسلام در حالی ظهور کرد که یهودیت وضعیت بسیار ناگواری داشت و در واقع در حال نابودی بود. نویسنده ای مسیحی برخورد اولیه اسلام با یهودیان را این گونه بیان می کند:
«مسلمانان در آغاز با یهود به نیکی رفتار کردند. در فلسطین و شام و عراق با آنها طریق مسالمت و مهربانی پیش گرفتند. از یک سو یهود غازیان [جنگجویان] عرب را ناجی خود دانستند، چون که ایشان را از عذاب و آزار زرتشتیان و مسیحیان خلاصی می دادند... تعالیم مِدراش های [مدارس] بابلی در ممالک اسلام بار دیگر رونق گرفت و «رئیس الاسراء»[رأس الجالوت]، بطرک یهود در بغداد... شخص معتبر مهمی شناخته شد»(تاریخ جامع ادیان، ص615).
نویسنده ای یهودی وضعیت یهودیان را در ممالک اسلامی این گونه بیان می کند:
«برای یهودیانی که در قلمرو حکومت اعراب می زیستند، دوره جدیدی از آزادی شروع می شد، حکّام مسلمان به مراتب روشنفکرتر و آزادمنش تر از رهبران مسیحی آن زمان بودند، یهودیان تحت حکومت مسلمانان در صلح و رفاه زندگی می کردند.
یهودیان تحت تاثیر علاقه و عشق اعراب به شعر و فلسفه قرار می گرفتند قبل از آن یهودیان خیلی کم به شعر و شاعری علاقه مند بودند. ولی اکنون شعر عبری شکوفا می شد، و پایاپای آن آثار جدیدی در فلسفه و منطق به قلم دانشمندان یهودی انتشار می یافت. البته اشعار شعرای عرب بیشتر درباره جنگ و عشق و مال دنیا بود، در صورتی که یهودیان درباره بزرگی، حکمت و عظمت خداوند شعر می سرودند.
هر دو قوم با هم در دانش و فرهنگ پیش می رفتند، و آزادی و آزاد فکری برای هر دو ملت اثرات سودمندی در برداشت.
برای اولین بار از سال 500 میلادی به این طرف، یهودیان ساکن بابل هوای تازه آرامش و آزادی را تنفس می کردند. دانشگاه های سورا و پومبدیتا که توسط حکام ایرانی بسته شده بودند، اینک مجددا باز شدند. یک بار دیگر بابل مرکز تحصیل تورات و علوم دینی یهود برای تمام یهودیان جهان شد.
گرچه یهودیان مجبور به پرداخت باج و خراج به اعراب بودند، اما برای خود سازمان منظم و دادگاه های مخصوص داشتند. و رش گالوتا یا سرپرست گالوتیان، رهبری ایشان را بر عهده داشت. اینک ایشان همان گونه که در اولین سال های حکومت ایرانیان زیسته بودند، به صورت یک جامعه یهودی آزاد در بابل زندگی می کردند.
مقام و منصب رش گالوتا یک بار دیگر مانند سابق شکوهمند و با عظمت شد. اولین کسی که توسط خلیفه رسما به عنوان رش گالوتا شناخته شد، بوستنای نام داشت. او داماد خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی بود، و مقام و منزلتش آن چنان عالی بود، که اجازه داشت تمام اسناد و احکام و فرامین خود را با مهر رسمی ممهور نماید. در زمان بوستنای، جامعه یهودیان بابل اهمیت و مقام والایی کسب نمود، زیرا او همواره با احترام و عظمت در دربار خلیفه بغداد پذیرفته می شد.
هنگامی که بابل سقوط کرد، بیم آن می رفت که رشته زرین تورات گسیخته شود. ولی آمدن مسلمانان به بابل، و آزادی و تمدن و فرهنگی که ایشان با خود به ارمغان آوردند، به یهودیان کمک کرد که پیشرفت بیشتری نموده و قوی تر و سعادت مند تر شوند» (کلاپرمن، تاریخ قوم یهود، ج2، ص263-266).
نویسنده یهودی دیگری می نویسد:
«در قلمرو مسلمین، موقعیت تازه ای برای عالم یهود به وجود آمد و امور معنوی و مادی یهود بسط و توسعه یافت. ... بغداد که تازه به پایتخت مسلمین تبدیل شده بود مرکز فعالیت یهودی های بابل بود. و دائم یهودی های نقاط مختلف را به طرف خود جلب می کرد و هر روز به جمعیت یهودی این پایتخت افزوده می شد. جماعات و موسسات یهودی در بغداد به قدری زیاد بود که حتی تا قرن بیستم، اواخر جنگ بین الملل دوم ... تا این اندازه نبوده است. به گفته یک نفر مسافر به نام بنیامین ... در این شهر چهل هزار نفر یهودی سکونت داشته و دارای بیست و هشت کنیسه و ده دانشکده برای علوم بودند.
پس از اینکه فلسطین به دست مسلمین افتاد و هرگونه محدودیت نسبت به یهودی ها رفع گردید، جامعه یهود از نو حیات تازه ای را شروع کرد. فشار و ظلم حکومت بیزانطین تخفیف کلی یافت، آزادی و مساوات تقریبا در دسترس همه گذاشته شد و در پرتو آن همه گونه وسایل پیشرفت و ترقی برای یهودی های ساکن فلسطین مهیا گردید و روز به روز افراد این ملت مراحل پیشرفت را با قدم های سریع پیموده و مدارج عالی را در هر رشته علم و صنعت طی کرد.
برخلاف فرمان حدریان، قیصر روم، که یهودی ها را از ورود به شهر اورشلیم منع کرده بود اکنون یهودی ها می توانستند وارد شهر اورشلیم شده و در آن سکونت کنند. به این جهت مرتب به تعداد خانواده های ساکن شهر افزوده می شد.
قاهره در دوره خلفای فاطمی در سال 969 میلادی مرکز علم و دانش و کانون تعلیم و تربیت برای یهودی ها شده، موقعیت ممتاز یافت و با مراکز علمی بغداد در یک ردیف قرار گرفت. خلفای فاطمی، آزادی مذهب را برای تمام مذاهب تضمین کردند و در تمام ایالات و استان های تحت فرمان خویش مردم را در امور خود مستقل و آزاد می گذاشتند و همانند منطقه فلسطین با اهالی، عادلانه رفتار می کردند. در اثر این آزادی که از طرف دولت تضمین گردیده بود جامعه یهود توانستند متشکل و متحد شده، عقاید و نظرات علمی خود را با هم رد و بدل کرده و در علم و معرفت به پیشرفت های زیادی نایل گردند. ...
در زمان حکومت بیزانطین و ایران، یهودی ها از تمام تشکیلات دولتی اخراج شدند ولی خلفای عرب و حکام مسلمان آزادانه هرگونه شغلی را در تشکیلات دولتی به یهودی ها واگذار می کردند و با نهایت اطمینان افراد خبره یهودی را در امور مالی و سیاسی دنیای اسلام دخالت داده از دانش و بینش ایشان کمک گرفته و با آنها به شور و مشورت می نشستند. ... مسلمین برای کنترل اوضاع و ثبات و استحکام سیاست خود، همه مقررات قبلی که بر خلاف آزادی یهود بود ملغی و آزادی بیشتری به قوم یهود داده، انجمن ها و موسسات ایشان را تقویت کردند. ...
فرمانروایان عرب در مشرق امپراتوری اسلام همه گونه آزادی برای ملت یهود قائل گردیدند. آزادی در مذهب، آزادی در مسکن، در شغل و حرفه و آزادی در رفت و آمد و مسافرت. چون جامعه یهود مقام و موقعیت بسیار ممتاز و برجسته ای به دست آورد، مخصوصا در امور تجارت و اقتصاد به موقعیت های بسیار درخشانی نایل شده بودند»(ابا ابان، قوم من، تاریخ بنی اسرائیل، ص177-187)
نویسنده یهودی دیگری با اینکه اصل برخورد نیکوی مسلمانان را قبول دارد اما از این برخورد تحلیلی خاص دارد. ایشان می گوید:
«نخستین رویارویی یهودیان با اسلام مواجهه ای ناخوشایند نبود. محمد(ص) (571-632 م.) بنیان گذار اسلام، در آغاز کوشیده بود حمایت یهودیان شبه جزیره را از دین خود به دست آورد. به این دلیل، او بسیاری از اعمال و مراسم و باورهای دینی آنان را اخذ کرد... اما همین که او پی برد یهودیان به دینش روی نمی آورند خشم بی امان خود را متوجه آنان ساخت و به تعقیب آنان پرداخت و یهودیان را از شبه جزیره بیرون راند. جانشینان او، معروف به «خلفا»، تا مدتی این سیاست را تعقیب کردند، اما پس از اندک زمانی تعصب و غیرت دینی موروثی آنان، جای خود را به تساهل و آسانگیری تقریبا بی کران داد... هرجا که پرچم حاکمیت اسلام به اهتزاز در می آمد بخت و اقبال یهودیان رو به بهبود می گذاشت. این بهبود اوضاع در فلسطین و مصر، که در آنها حکام بیزانس نه تنها در حیات اقتصادی و اجتماعی یهودیان بلکه همچنین در امور داخلی کنیسه ها و مراسم آنها مداخله کرده بودند، بسیار چشم گیر بود... (ایزیدور اپستاین، یهودیت بررسی تاریخی، ص217-218).
نویسنده فوق تحلیل خود را با نقل تاریخ ترکیب کرده و برای مثال هدف پیامبر اسلام از برخورد نیکو با یهودیان را این شمرده که یهودیان به دین او بگروند، در حالی که پیامبر در حجاز با یهودیان و مسیحیان و صابئان و... با همه به یک صورت برخورد کرد و جدای از این در نقل تاریخ نیت خوانی بی دلیل و بی اعتبار است. همچنین نویسنده فوق به اعمال یهود در حجاز که باعث شد پیامبر گاهی آنان را مجازات کند که از جمله پیمان شکنی و شورش و توطئه قتل پیامبر را می توان نام برد، اشاره ای نمی کند. به هر حال اگر بخواهیم آن مقدار از سخن نویسنده فوق را که خبر است در نظر بگیریم باید بگوییم پیامبر با یهودیان در آغاز با خوبی و نیکویی برخورد کرده و لی پس از مدتی برخوردهای تندی بین او و یهودیان به وجود آمده، که علت آن را ایشان نیات شخص پیامبر و مسلمانان توطئه های یهودیان می دانند. به هر حال ایشان نیز قبول دارد که این دوران بسیار کوتاه بوده و پس از آن دوباره برخورد نیکو آغاز شده است و در مجموع برخورد مسلمانان با یهودیان نیکو بوده است.
اما شاید کسی بگوید این برخوردهای نیکوی بعدی با یهودیان در زمان خلفایی بوده که چندان پایبند به اسلام نبوده اند. ولی باید گفت که برخورد نیکوی مجددی که نویسنده فوق به آن اشاره می کند مربوط به زمان امام علی(ع) است. نویسنده یهودی دیگری به این امر تصریح می کند:
«در آغاز، اسلام بیش از مسیحیت از یهودیان حمایت نمی کرد. فرمان های خلیفه دوم به طور مساوی بر ضد یهودیان ومسیحیان هدف گیری شده بود. با این وصف خلفای بعدی در رفتار خود جانب یهودیان را مراعات می کردند و آنان را با مسلمانان برابر قرار می دادند. یهودیان به مسلمانان همچون آزادکنندگان خود از یوغ مسیحیت می نگریستند. در عصر خلافت حضرت علی(ع)(656-661 م.) یهودیان بابل از آزادی قابل ملاحظه ای بهره مند شدند. آن حضرت تشکیلات راس الجالوت به رهبری «بوستنای» و مرکز گائونیم(حوزه علمیه) به رهبری «مار اسحاق» را رسما مورد پذیرش قرار داد»(جولیوس کرینستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص78).
پس حداقل چیزی که مورد وفاق همه یهودیان است اینکه برخورد نیکوی مسلمانان با یهودیان از زمان خلافت حضرت علی(ع) آغاز شده و قرن ها و در طول قرون وسطا ادامه داشته است. آنچه می خواهیم در پایان این نوشتار نتیجه بگیریم این است که به اعتراف نویسندگان غیر مسلمان اسلام پیام آور آزادی دین و رعایت حقوق همه اقلیت های دینی بوده و آنان در جامعه اسلامی در سده های نخست از حقوق شهروندی کامل برخوردار بوده اند.
نگاشته های مرتبط:
رعایت حقوق اقلیت های دینی در کلام و مرام امام علی(ع)
یکی از اقلیت های دینی که در مملکت اسلامی حضور داشته یهودیت است. قرآن مجید می فرماید یهودیان حجاز با مسلمانان بیشتر دشمنی می کرده اند تا مسیحیان و مسیحیان بیشتر دوستی می کرده اند(مائده/82). پس بررسی وضعیتی که یهودیان در حکومت نوپای اسلامی داشته اند به خوبی می تواند نگاه اسلام نسبت به اقلیت های دینی را آشکار سازد، چرا که اگر اسلام حقوق کسانی را که دشمنی می کرده اند رعایت کرده باشد قطعا این امر را نسبت به دیگران نیز رعایت کرده است.
قبل از ورود به این بحث باید به وضعیت یهودیان در زمان ظهور اسلام اشاره ای داشته باشیم تا آشکار شود که اسلام در چه فضایی با پیروان این دین چه برخوردی داشته است. نویسندگان یهودی و مسیحی وضعیت یهودیان را در چند قرن منتهی به ظهور اسلام اسفناک گزارش کرده اند. یهودیان در دو امپراتوری بزرگ آن زمان ،یعنی ایران و روم، پراکنده بودند. در امپراتوری ایران از سال 226 میلادی و با سقوط اشکانیان، ساسانیان روی کار آمدند که با موبدان زرتشتی رابطه تنگاتنگی داشتند. این ارتباط باعث شد که به تدریج سخت گیری بر پیروان دیگر ادیان بیشتر شود تا اینکه سرانجام تنها دین رسمی و قانونی ایران دیانت زرتشتی اعلام شد و پیروان دیگر ادیان مجبور به پذیرش این دین شدند. این امر وضعیت یهودیان را در ایران برای مدت چند قرن بسیار سخت و غیر قابل تحمل کرد(لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ج2، ص214-234).
در امپراتوری روم نیز وضعیت به همین منوال بود. یهودیان که در سال 70 م. با تخریب معبد اورشلیم پراکنده شده بودند و از آن زمان وضعیت چندان مناسبی نداشتند در اواخر قرن چهارم وضعیت بسیار وخیم تری پیدا کردند. در سال 381 میلادی اعلام شد که تنها دین رسمی و قانونی امپراتوری روم مسیحیت است و پیروان دیگر ادیان یا باید به این دین بگروند و یا مجازات شوند(کلاپرمن، تاریخ قوم یهود، ج2، ص230؛ بی.ناس، تاریخ جامع ادیان، ص561).
پس اسلام در حالی ظهور کرد که یهودیت وضعیت بسیار ناگواری داشت و در واقع در حال نابودی بود. نویسنده ای مسیحی برخورد اولیه اسلام با یهودیان را این گونه بیان می کند:
«مسلمانان در آغاز با یهود به نیکی رفتار کردند. در فلسطین و شام و عراق با آنها طریق مسالمت و مهربانی پیش گرفتند. از یک سو یهود غازیان [جنگجویان] عرب را ناجی خود دانستند، چون که ایشان را از عذاب و آزار زرتشتیان و مسیحیان خلاصی می دادند... تعالیم مِدراش های [مدارس] بابلی در ممالک اسلام بار دیگر رونق گرفت و «رئیس الاسراء»[رأس الجالوت]، بطرک یهود در بغداد... شخص معتبر مهمی شناخته شد»(تاریخ جامع ادیان، ص615).
نویسنده ای یهودی وضعیت یهودیان را در ممالک اسلامی این گونه بیان می کند:
«برای یهودیانی که در قلمرو حکومت اعراب می زیستند، دوره جدیدی از آزادی شروع می شد، حکّام مسلمان به مراتب روشنفکرتر و آزادمنش تر از رهبران مسیحی آن زمان بودند، یهودیان تحت حکومت مسلمانان در صلح و رفاه زندگی می کردند.
یهودیان تحت تاثیر علاقه و عشق اعراب به شعر و فلسفه قرار می گرفتند قبل از آن یهودیان خیلی کم به شعر و شاعری علاقه مند بودند. ولی اکنون شعر عبری شکوفا می شد، و پایاپای آن آثار جدیدی در فلسفه و منطق به قلم دانشمندان یهودی انتشار می یافت. البته اشعار شعرای عرب بیشتر درباره جنگ و عشق و مال دنیا بود، در صورتی که یهودیان درباره بزرگی، حکمت و عظمت خداوند شعر می سرودند.
هر دو قوم با هم در دانش و فرهنگ پیش می رفتند، و آزادی و آزاد فکری برای هر دو ملت اثرات سودمندی در برداشت.
برای اولین بار از سال 500 میلادی به این طرف، یهودیان ساکن بابل هوای تازه آرامش و آزادی را تنفس می کردند. دانشگاه های سورا و پومبدیتا که توسط حکام ایرانی بسته شده بودند، اینک مجددا باز شدند. یک بار دیگر بابل مرکز تحصیل تورات و علوم دینی یهود برای تمام یهودیان جهان شد.
گرچه یهودیان مجبور به پرداخت باج و خراج به اعراب بودند، اما برای خود سازمان منظم و دادگاه های مخصوص داشتند. و رش گالوتا یا سرپرست گالوتیان، رهبری ایشان را بر عهده داشت. اینک ایشان همان گونه که در اولین سال های حکومت ایرانیان زیسته بودند، به صورت یک جامعه یهودی آزاد در بابل زندگی می کردند.
مقام و منصب رش گالوتا یک بار دیگر مانند سابق شکوهمند و با عظمت شد. اولین کسی که توسط خلیفه رسما به عنوان رش گالوتا شناخته شد، بوستنای نام داشت. او داماد خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی بود، و مقام و منزلتش آن چنان عالی بود، که اجازه داشت تمام اسناد و احکام و فرامین خود را با مهر رسمی ممهور نماید. در زمان بوستنای، جامعه یهودیان بابل اهمیت و مقام والایی کسب نمود، زیرا او همواره با احترام و عظمت در دربار خلیفه بغداد پذیرفته می شد.
هنگامی که بابل سقوط کرد، بیم آن می رفت که رشته زرین تورات گسیخته شود. ولی آمدن مسلمانان به بابل، و آزادی و تمدن و فرهنگی که ایشان با خود به ارمغان آوردند، به یهودیان کمک کرد که پیشرفت بیشتری نموده و قوی تر و سعادت مند تر شوند» (کلاپرمن، تاریخ قوم یهود، ج2، ص263-266).
نویسنده یهودی دیگری می نویسد:
«در قلمرو مسلمین، موقعیت تازه ای برای عالم یهود به وجود آمد و امور معنوی و مادی یهود بسط و توسعه یافت. ... بغداد که تازه به پایتخت مسلمین تبدیل شده بود مرکز فعالیت یهودی های بابل بود. و دائم یهودی های نقاط مختلف را به طرف خود جلب می کرد و هر روز به جمعیت یهودی این پایتخت افزوده می شد. جماعات و موسسات یهودی در بغداد به قدری زیاد بود که حتی تا قرن بیستم، اواخر جنگ بین الملل دوم ... تا این اندازه نبوده است. به گفته یک نفر مسافر به نام بنیامین ... در این شهر چهل هزار نفر یهودی سکونت داشته و دارای بیست و هشت کنیسه و ده دانشکده برای علوم بودند.
پس از اینکه فلسطین به دست مسلمین افتاد و هرگونه محدودیت نسبت به یهودی ها رفع گردید، جامعه یهود از نو حیات تازه ای را شروع کرد. فشار و ظلم حکومت بیزانطین تخفیف کلی یافت، آزادی و مساوات تقریبا در دسترس همه گذاشته شد و در پرتو آن همه گونه وسایل پیشرفت و ترقی برای یهودی های ساکن فلسطین مهیا گردید و روز به روز افراد این ملت مراحل پیشرفت را با قدم های سریع پیموده و مدارج عالی را در هر رشته علم و صنعت طی کرد.
برخلاف فرمان حدریان، قیصر روم، که یهودی ها را از ورود به شهر اورشلیم منع کرده بود اکنون یهودی ها می توانستند وارد شهر اورشلیم شده و در آن سکونت کنند. به این جهت مرتب به تعداد خانواده های ساکن شهر افزوده می شد.
قاهره در دوره خلفای فاطمی در سال 969 میلادی مرکز علم و دانش و کانون تعلیم و تربیت برای یهودی ها شده، موقعیت ممتاز یافت و با مراکز علمی بغداد در یک ردیف قرار گرفت. خلفای فاطمی، آزادی مذهب را برای تمام مذاهب تضمین کردند و در تمام ایالات و استان های تحت فرمان خویش مردم را در امور خود مستقل و آزاد می گذاشتند و همانند منطقه فلسطین با اهالی، عادلانه رفتار می کردند. در اثر این آزادی که از طرف دولت تضمین گردیده بود جامعه یهود توانستند متشکل و متحد شده، عقاید و نظرات علمی خود را با هم رد و بدل کرده و در علم و معرفت به پیشرفت های زیادی نایل گردند. ...
در زمان حکومت بیزانطین و ایران، یهودی ها از تمام تشکیلات دولتی اخراج شدند ولی خلفای عرب و حکام مسلمان آزادانه هرگونه شغلی را در تشکیلات دولتی به یهودی ها واگذار می کردند و با نهایت اطمینان افراد خبره یهودی را در امور مالی و سیاسی دنیای اسلام دخالت داده از دانش و بینش ایشان کمک گرفته و با آنها به شور و مشورت می نشستند. ... مسلمین برای کنترل اوضاع و ثبات و استحکام سیاست خود، همه مقررات قبلی که بر خلاف آزادی یهود بود ملغی و آزادی بیشتری به قوم یهود داده، انجمن ها و موسسات ایشان را تقویت کردند. ...
فرمانروایان عرب در مشرق امپراتوری اسلام همه گونه آزادی برای ملت یهود قائل گردیدند. آزادی در مذهب، آزادی در مسکن، در شغل و حرفه و آزادی در رفت و آمد و مسافرت. چون جامعه یهود مقام و موقعیت بسیار ممتاز و برجسته ای به دست آورد، مخصوصا در امور تجارت و اقتصاد به موقعیت های بسیار درخشانی نایل شده بودند»(ابا ابان، قوم من، تاریخ بنی اسرائیل، ص177-187)
نویسنده یهودی دیگری با اینکه اصل برخورد نیکوی مسلمانان را قبول دارد اما از این برخورد تحلیلی خاص دارد. ایشان می گوید:
«نخستین رویارویی یهودیان با اسلام مواجهه ای ناخوشایند نبود. محمد(ص) (571-632 م.) بنیان گذار اسلام، در آغاز کوشیده بود حمایت یهودیان شبه جزیره را از دین خود به دست آورد. به این دلیل، او بسیاری از اعمال و مراسم و باورهای دینی آنان را اخذ کرد... اما همین که او پی برد یهودیان به دینش روی نمی آورند خشم بی امان خود را متوجه آنان ساخت و به تعقیب آنان پرداخت و یهودیان را از شبه جزیره بیرون راند. جانشینان او، معروف به «خلفا»، تا مدتی این سیاست را تعقیب کردند، اما پس از اندک زمانی تعصب و غیرت دینی موروثی آنان، جای خود را به تساهل و آسانگیری تقریبا بی کران داد... هرجا که پرچم حاکمیت اسلام به اهتزاز در می آمد بخت و اقبال یهودیان رو به بهبود می گذاشت. این بهبود اوضاع در فلسطین و مصر، که در آنها حکام بیزانس نه تنها در حیات اقتصادی و اجتماعی یهودیان بلکه همچنین در امور داخلی کنیسه ها و مراسم آنها مداخله کرده بودند، بسیار چشم گیر بود... (ایزیدور اپستاین، یهودیت بررسی تاریخی، ص217-218).
نویسنده فوق تحلیل خود را با نقل تاریخ ترکیب کرده و برای مثال هدف پیامبر اسلام از برخورد نیکو با یهودیان را این شمرده که یهودیان به دین او بگروند، در حالی که پیامبر در حجاز با یهودیان و مسیحیان و صابئان و... با همه به یک صورت برخورد کرد و جدای از این در نقل تاریخ نیت خوانی بی دلیل و بی اعتبار است. همچنین نویسنده فوق به اعمال یهود در حجاز که باعث شد پیامبر گاهی آنان را مجازات کند که از جمله پیمان شکنی و شورش و توطئه قتل پیامبر را می توان نام برد، اشاره ای نمی کند. به هر حال اگر بخواهیم آن مقدار از سخن نویسنده فوق را که خبر است در نظر بگیریم باید بگوییم پیامبر با یهودیان در آغاز با خوبی و نیکویی برخورد کرده و لی پس از مدتی برخوردهای تندی بین او و یهودیان به وجود آمده، که علت آن را ایشان نیات شخص پیامبر و مسلمانان توطئه های یهودیان می دانند. به هر حال ایشان نیز قبول دارد که این دوران بسیار کوتاه بوده و پس از آن دوباره برخورد نیکو آغاز شده است و در مجموع برخورد مسلمانان با یهودیان نیکو بوده است.
اما شاید کسی بگوید این برخوردهای نیکوی بعدی با یهودیان در زمان خلفایی بوده که چندان پایبند به اسلام نبوده اند. ولی باید گفت که برخورد نیکوی مجددی که نویسنده فوق به آن اشاره می کند مربوط به زمان امام علی(ع) است. نویسنده یهودی دیگری به این امر تصریح می کند:
«در آغاز، اسلام بیش از مسیحیت از یهودیان حمایت نمی کرد. فرمان های خلیفه دوم به طور مساوی بر ضد یهودیان ومسیحیان هدف گیری شده بود. با این وصف خلفای بعدی در رفتار خود جانب یهودیان را مراعات می کردند و آنان را با مسلمانان برابر قرار می دادند. یهودیان به مسلمانان همچون آزادکنندگان خود از یوغ مسیحیت می نگریستند. در عصر خلافت حضرت علی(ع)(656-661 م.) یهودیان بابل از آزادی قابل ملاحظه ای بهره مند شدند. آن حضرت تشکیلات راس الجالوت به رهبری «بوستنای» و مرکز گائونیم(حوزه علمیه) به رهبری «مار اسحاق» را رسما مورد پذیرش قرار داد»(جولیوس کرینستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص78).
پس حداقل چیزی که مورد وفاق همه یهودیان است اینکه برخورد نیکوی مسلمانان با یهودیان از زمان خلافت حضرت علی(ع) آغاز شده و قرن ها و در طول قرون وسطا ادامه داشته است. آنچه می خواهیم در پایان این نوشتار نتیجه بگیریم این است که به اعتراف نویسندگان غیر مسلمان اسلام پیام آور آزادی دین و رعایت حقوق همه اقلیت های دینی بوده و آنان در جامعه اسلامی در سده های نخست از حقوق شهروندی کامل برخوردار بوده اند.
نگاشته های مرتبط:
رعایت حقوق اقلیت های دینی در کلام و مرام امام علی(ع)
سلام
پاسخحذفبسيار از آشنايي با وبلاگ شما خوشوقت شدم. نوشته هاي خوب و مفيدي هستند. هرچند تا حدودي تاريخ را تفسير به راي مي فرماييد. اما اين امري است عمومي كه هركس تاريخ را از چشم خويش مي بيند. ديد شما از تاريخ به خواننده كمك مي كند كه وجوهي را ببيند كه پيشتر نديده بود و از اين جهت است كه اميدوارم اين مجموعه نوشته ها ادامه يابد و به غنا و عمق آن افزوده گردد.