یزید به حاکم مدینه می نویسد که حسین ابن علی(ع)
را تحت فشار قرار دهد تا اینکه مجبور به بیعت شود و اگر حاضر به این کار نشد به هر
طریق ممکن او را به قتل برساند. امام(ع) بناچار از مدینه بیرون می آید و راه مکه
مکرمه را در پیش می گیرد. امام به هنگام خروج از مدینه آیه 21 از سوره قصص را
تلاوت می کند که در واقع حکایت وضع حضرت موسی(ع) است هنگامی که از مصر گریخت:
«فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجّنی من القوم الظالمین» موسی با حالت ترس و
نگرانی از مصر خارج گردید و گفت: پروردگارا از این مردم ستمگر نجاتم ده.
کسانی به امام(ع) پیشنهاد می کنند که مانند عبد
الله ابن زبیر از بیراهه به سمت مکه برود تا خطری از ناحیه حکومت او را تهدید
نکند. اما امام پاسخ می دهد: نه، به خدا سوگند مسیر عمومی را ترک نخواهم کرد، تا
خداوند هر چه می خواهد حکم کند (ارشاد مفید، ص202؛ مقتل خوارزمی، ج1، ص189).
امام(ع) پنج روز بعد هنگام ورود به شهر مکه آیه
22 از سوره قصص را که باز حکایت وضع موسی(ع) به هنگام عازم شدن به سوی مدین است،
تلاوت می کند: «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل» چون
موسی(ع) به شهر مدین روی آورد گفت امیدوارم پروردگارم مرا به راه درست رهنمون شود
(ارشاد مفید، ص200؛ مقتل خوارزمی، ج1، ص189).
دو آیه 21 و 22 از سوره قصص وضعیت حضرت موسی(ع)
به هنگام فرار از مصر را بیان می کند. حضرت موسی از ترس کشته شدن و بالاجبار از
مصر گریخته به مدین پناه آورده است. آن حضرت قصد اصلی اش فرار از چنگ فرعونیان بوده،
اما اینکه چه پیش می آید خود او هم نمی داند. او تنها به هدایت الهی امیدوار بوده
است. امام حسین(ع) با تلاوت این آیه تشابه وضعیت خود را با وضعیت حضرت موسی نشان
می دهد. او نه به میل خود بلکه به ناچار از مدینه بیرون آمده است. با این حال حضرت
می فرماید من مانند عبدالله ابن زبیر از بیراهه حرکت نمی کنم و خود را به خدا می
سپارم تا او هرگونه که صلاح می داند امور را به پیش برد.
پس باید نتیجه بگیریم که امام حسین(ع) یک خط
قرمز داشته که همراهی و تایید حکومت یزید بوده است. او در پاسخ ولید ابن عتبه،
استاندار مدینه، که امام را در فشار گذاشته بود که با یزید بیعت کند، فرمود: «یزید
فردی شراب خوار است که دستش به خون افراد بی گناه آلوده است. او فردی است که علنا
فسق و فجور می کند و فردی مانند من با فردی مانند او بیعت نخواهد کرد» (مقتل
خوارزمی، ص182، لهوف، ص19).
و در پاسخ مروان ابن حکم که به آن حضرت نصیحت
کرد که با یزید بیعت کند فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام
اذا بلیت الاُمة براعٍ مثل یزید» ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم و آنگاه
که امت به حاکمی مثل یزید مبتلا شود باید اسلام را بدرود گفت (اثبات الوصیه، ص162؛
بحار الانوار، ج44، ص331).
بنابراین امام حسین در هیچ صورتی با یزید بیعت
نمی کرده است. پس علت ظاهری خروج آن حضرت ازمدینه بیعت تحمیلی و اجباری بوده که
اگر امام(ع) به آن تن نمی داد به قتل می رسید. امام(ع) یا باید کشته می شد و یا با
یزید بیعت می کرد و برای گریز از این دو امر از مدینه بالاجبار خارج شد. امام
هنگام خروج از مدینه وصیت نامه ای برای
برادرش محمد حنفیه نوشته که حال و هوای دیگری دارد:
«به نام خداوند بخشاینده مهربان؛ این وصیت حسین
ابن علی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی می دهد به توحید و یگانگی خداوند و
گواهی می دهد که برای خدا شریکی نیست و شهادت می دهد که محمد بنده و فرستاده او
است و آئین حق را از سوی خدا آورده است و شهادت می دهد که بهشت و دوزخ حق است و
روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسان ها را در چنین روزی زنده
خواهد نمود.
و من از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و
برای فساد و ستمگری از مدینه خارج نمی گردم، بلکه هدف من آن است که اصلاح امت جدم
را پیگیری کنم. من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و می خواهم طبق روش
جدم و پدرم علی ابن ابیطالب مشی کنم...» (مقتل خوارزمی، ج1، ص188؛ مقتل عوالم،
ص54).
سوال مهمی که در اینجا قابل طرح است این است که
اگر امام حسین(ع) وضعیتی مانند وضعیت حضرت موسی(ع) هنگام فرار از مصر دارد، و اگر آن
حضرت بالاجبار و از روی ناچاری از مدینه بیرون می رود، پس هدفی که در این وصیت
نامه برای خروج ذکر شده چه معنایی دارد؟ سوال و پرسش دیگر این است که امام در این
وصیت نامه می فرماید که من برای اصلاح و برای امر به معروف و نهی از منکر از مدینه
خارج شده ام؛ مگر امام پیش از این فریضه امر به معروف و نهی از منکر را انجام نمی
داد که از این به بعد می خواهد انجام دهد؟ پرسش دیگر اینکه امام در صدد بود که به
چه صورتی امر به معروف انجام دهد؟ آیا روش امر به معروف و نهی از منکر امام غیر از
روش روشنگری بود؟
در پاسخ به این پرسش ها باید ببینیم وضعیت چه
تغییری کرده بود. وظیفه امام همیشه این بوده که با فساد و تباهی مبارزه کند، و
البته از آنجا که نقش اصلی امام در جامعه پیشوایی و هدایت است، پس وظیفه همیشگی او
روشنگری است. امامت امام به هدایتگری اوست و اگر لحظه ای از این وظیفه کوتاهی کند
امامت خود را انجام نداده است. اما چگونگی این هدایتگری در اوضاع و احوال مختلف
متفاوت است. گاهی باید سخن بگوید و حقیقت را روشن کند و گاهی که سخن گفتن ممکن
نیست با سکوت و مبارزه منفی خود حقیقت را بیان و وظیفه مردم را آشکار می سازد.
امام(ع) با حکومت یزید و فساد و ظلم دستگاه او
موافق نیست و آن چیزی را که به نام اسلام در جامعه در جریان است به هیچ معنا
اسلامی نمی داند. آن حضرت وظیفه خود می داند که به طریقی این نکته را برای مردم
بیان کند. او با بیعت نکردن با یزید و علنی کردن این عدم بیعت این وظیفه را انجام
داده است. همه مردم می دانند که حسین ابن علی(ع) با یزید بیعت نکرده و در نتیجه با
این حکومت و اعمال آن موافق نیست. امام حکومت را فاسد و غیر اسلامی و بلکه ضد
اسلامی می داند. پس اگر وظیفه امام روشنگری و بیان حق است، آن حضرت با عدم بیعت
خود این وظیفه را در فضای خفقان آلود اموی به اندازه ممکن انجام داده است.
اما با فرمان یزید به والی مدینه وضعیت فرق می
کند و برای امام دیگر ممکن نیست که با عدم بیعت خود حقیقت را بر مردم آشکار سازد.
اگر در مدینه بماند باید به یکی از دو امر تن دهد، یا بیعت کند و یا مخفیانه کشته
شود و امام هر دو طرف را روا و جایز نمی دید. اگر امام را رها می کردند تا همان
مبارزه منفی خود را ادامه دهد همین کار را می کرد و وظیفه امر به معروف و نهی از
منکر و روشنگری و اصلاح را بدین طریق انجام می داد؛ اما یزیدیان این حق را از امام
سلب کرده بودند.
وقتی امام(ع) می فرماید برای اصلاح و امر به
معروف و نهی از منکر از مدینه خارج شده ام، هرگز مقصود آن حضرت جنگ و خونریزی
نیست. در واقع سخن امام این است که او هم حق و هم وظیفه دارد که حقایق را برای
مردم بیان کند و حکومت حق ندارد این حق را غصب کند و جلوی انجام وظیفه را بگیرد.
بنابراین امام هرگز در پی خشونت و دست بردن به شمشیر نبود. آن حضرت تنها در پی
بیان حقیقت و روشنگری بود. این حکومت اموی بود که شمشیر را بر امام تحمیل کرد. این
حکومت فاسد و غاصب یزید بود که عرصه را بر امام تنگ کرده بود که حتما با یزید بیعت
کند و حکومت فاسد و غیر اسلامی و غیر انسانی را تایید و تصدیق کند. پس سخن امام
تنها این بود که من فساد و تباهی و ظلم و ستم و حق کشی را تایید نمی کنم. و سخن
یزید تنها این بود که یا باید تایید کنی و یا کشته شوی. این شمشیر یزید بود که
امام را از مدینه به مکه و از مکه به سمت کوفه و از آنجا به کربلا کشانید و آن
حضرت را مجبور کرد که بر خلاف میل خود دست به شمشیر برد. هدف امام(ع) تنها اصلاح
جامعه از طریق مسالمت آمیز بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر