در سال 61 هجری و پس از مرگ معاویه پسرش یزید
جای او را می گیرد و برخلاف توصیه پدر تلاش می کند که به هر طریق ممکن از چند نفری
که حاضر نشده اند با او بیعت کنند، بیعت بگیرد. در همین راستا نامه ای به والی
مدینه می نویسد و از او می خواهد که یا از حسین ابن علی (ع) بیعت بگیرد و یا اینکه
او را به قتل برساند. آن حضرت به ناچار از کوفه بیرون می آید و عزم مکه و حج بیت
الله می کند. اما در مکه متوجه می شود که ممکن است مأموران یزید او را در خانه خدا
مخفیانه به قتل برسانند و حرمت خانه خدا شکسته شود. پس او حج خود را ناتمام گذاشته
و در روز هشتم ذی الحجه عازم کوفه و عراق می شود، جایی که دعوت نامه های زیادی از
طرف بزرگان آن دریافت کرده است. افراد زیادی از روی خیرخواهی یا اهداف دیگر از آن
حضرت می خواهند که از مکه بیرون نرود و به عراق نرود و... چرا که این سفر خطرناک
است. امام (ع) در جواب هر یک از اینان پاسخی متناسب می دهد. به برادرش محمد حنفیه
ماجرای ترس از کشته شدن مخفیانه و شکستن حرمت کعبه و رؤیایی که در آن رسول خدا (ص)
به او فرمانی داده گوشزد می کند(لهوف، ص65).
یکی از کسانی که با آن حضرت ملاقات کرده و از او
می خواهد که در مکه بماند، عبدالله ابن زبیر است. او که خود مخالف حکومت یزید است
و به خانه خدا پناهنده شده، از امام حسین (ع) می خواهد که از سفر به عراق صرف نظر
کرده در خانه خدا پناه گیرد تا در امان باشد. امام (ع) پاسخی عجیب به او می دهد:
«إنّ ابی حدثّنی أنّ بمکَّة کبشاً به تستحلُ
حرمتُها فما أحب أن اکون ذلک الکبش و لئن اُقتَلَ خارجاً منها بشبرٍ احب الیّ ان
اُقتلَ فیها و لئن اُقتل خارجاً منها بشبرین احب الی أن اقتل خارجاً منها بشبر و
ایم الله لو کنت فی حجر هامة من هذه الهوام یستخرجونی حتی یقضو بی حاجتهم...» پدرم
به من خبر داد که به سبب وجود قوچی در مکه احترام آن مکان شکسته خواهد شد و نمی
خواهم آن قوچ من باشم. و به خدا سوگند اگر یک وجب دورتر از مکه کشته شوم بهتر است
از اینکه در داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر از مکه کشته شوم بهتر است از
اینکه در یک وجبی آن به قتل برسم. و به خدا سوگند اگر در لانه مرغی باشم مرا در
خواهند آورد تا با کشتن من به هدف خویش برسند (کامل ابن اثیر،ج3،ص275،کامل
الزیارات، ص72-73)
امام حسین (ع) از یک سو مشغول عملی عبادی است که
گسستن و ناتمام گذاشتن آن به لحاظ شرعی نادرست است و از سوی دیگر ماندن در خانه
خدا برای او امنیت بیشتری دارد چرا که قتل او در خانه خدا هزینه بسیار زیادی برای
حکومت دارد. اما از سوی دیگر کشته شدن او در خانه خدا باعث می شود که حرمت آن مکان
مقدس شکسته شود. امام (ع) کدام را باید برگزیند؟ این تصمیم سرنوشت ساز به اصلی
ترین و اساسی ترین اصول سیاست و هدف او بستگی دارد. همین اصل اساسی است که او را
از یزید و معاویه و عبدالله ابن زبیر و سایر مدعیان در طول تاریخ متمایز می سازد.
کم نبوده اند کسانی که در طول تاریخ شعار دفاع از دین و احیای آن را داده اند. اما
چه بسیار بوده اند و هستند کسانی که شعار دین را می دهند اما در واقع در پی آن
بوده اند که از این ابزار به نفع دنیای خود استفاده کنند! و چه کم بوده اند کسانی
که وقتی شعار دین می داده اند واقعا هدفشان دین بوده و خود را سپر دین قرار می
داده اند و از دین به عنوان سپر استفاده نمی کرده اند!
تاریخ اسلام و نیز تاریخ ادیان دیگر، پر است از
انسان های از نوع اول، و انسان های از نوع دوم بسیار بسیار کم یاب بوده اند. به
همین جهت تشخیص و شناخت این انسان های کم نظیر در میان انبوه مدعیان ریاکار متقلب
به اندازه یافتن سوزنی در انبار کاه مشکل و سخت است. به همین جهت است که هرگز
نباید سخن و ادعای انسان ها را شنید و چشم بسته پذیرفت، بلکه مدعیان را باید در
میدان عمل و با ابزار عقل و خرد و با معیارهای شریعت و اخلاق و اصول انسانی سنجید.
به هر حال تفاوت امام حسین (ع) با یزید از یک
سو، و با امثال عبدالله ابن زبیر، از سوی دیگر، این است که یزید هیچ حرمتی برای
دین و اصول دینی و اخلاقی قائل نیست و هیچ ابایی از آن ندارد که مقدس ترین انسان
را در مقدس ترین مکان و در مقدس ترین زمان به فجیع ترین و غیر انسانی ترین صورت به
قتل برساند. با این حال او خود را خلیفه رسول خدا و حکومت خود را دینی می خواند.
عبدالله ابن زبیر نیز دین را سپر خود قرار داده و در خانه خدا پناه گرفته است. او
نیز تفاوت ماهوی با یزید ندارد. تفاوت حسین ابن علی (ع) با این دو در این است که
نه تنها دین را فدای خود نمی کند و سپر خود نمی سازد، بلکه از تمام هستی خود در
راه دین و ارزش های الهی و انسانی می گذرد. او روز هشتم ذی الحجه مراسم حج را برای
مصلحتی مهم تر یا دفع مفسده ای عظیم تر ناتمام گذاشته خانه خدا را ترک می کند.
اما به حج حسینی می توان به صورتی دیگر نگاه
کرد. او در واقع حج خود را ناتمام نگذاشت، بلکه آن را در مکانی دیگر و به صورتی
دیگر به زیباترین صورت به اتمام رسانید. واژه «حج» به معنای قصد است و در اعمال
مناسک حج قصد و آهنگی نهفته است، قصد و آهنگی که با اصل پیام و هدف دین ورزی و
ایمان مداری و اسلام خواهی همخوان و
هماهنگ است. دین و ایمان و اسلام به معنای پذیرفتن حق و حقیقت و گردن نهادن به آن
و تسلیم شدن در برابر آن است. لازمه این حق پرستی نفرت از باطل است و در مراسم حج
حاجی این عمل را به صورت نمادین انجام می دهد. هم با تمام وجود آهنگ حق و حقیقت می
کند و لبیک می گوید و هم گرد سنگی به عنوان نماد حق و حقیقت هفت بار می چرخد و با
این عمل نشان می دهد که با تمام وجود به حقیقت عشق می ورزد و هم به صورت نمادین
باطل را رمی و طرد می کند و هفت سنگ به سوی آن پرت می کند تا باطل ستیزی تمام عیار
و کامل خود را نشان دهد. اما مومن همه وقت و در همه جا و هر روز باید این اعمال را
انجام دهد و اصل دینداری او همین است.
امام حسین (ع) آهنگ حق و حقیقت کرد و لبیک گفت
اما به صورت نمادین حق پرستی و باطل ستیزی خود را اعلام نکرد، بلکه شتابان به
میدان واقعیت و تاریخ رفت و در آن جا بود که حج خود را به پایان رسانید. در کربلا
بود که او با حقیقت عشق بازی کرد و با باطل ستیز کرد و نشان داد که هیچ چیز نمی
تواند مانع پرواز عاشقانه ی او گردد. او در میدان واقعی هم در طوافی شکوهمند گرد
حقیقت گردید و هم در نبردی جانانه باطل را رمی و طرد و محکوم کرد. او حج خود را نا
تمام گذاشت تا با فسادی که تار و پود جامعه را فرا گرفته بود مبارزه کند.
او در پی اصلاح بود و مبارزه با فساد. او می
خواست در جامعه حق و حقیقت و عدل و داد و پاکی و صداقت را، که پیام قرآن و سنت
نبوی و علوی بود پیاده کند و باطل و ظلم و ستم و بیداد و فساد و ناراستی را از
جامعه برچیند. و این هدف را آن حضرت با صراحت تمام بیان می کند (مقتل خوارزمی، ج1،
ص188؛ مقتل عوالم، ص54).
آری! حاجی واقعی در همه عمر و در همه صحنه ها در
پی اصلاح و مبارزه با فساد است. اما جامعه ای که با فساد مبارزه نمی کند و در پی
اصلاح نیست، با پیام حج، که همان پیام دین است همراهی و هماهنگی ندارد، هرچند تعداد
کسانی که سالیانه به حجاز می فرستد بیشمار باشد. حاجیان باید در مکه مراسمی را
انجام دهند که نمادین است و در همه زندگی آن را تکرار کنند. مراسم برائت از باطل و
فساد باید در همه جا و همه وقت باشد. جامعه و حکومتی که فساد را می بیند و شاهد
تضییع حقوق و اموال ملت است اما تلاش می کند بر آن سر پوش بگذارد، با هدف دین و
مراسم حج و آرمان حسینی فاصله زیادی دارد.
از این بدتر آن که دیده شود خطای دو جوان در
میدان ورزشی، که البته محکوم و ناروا و ناپسند است و باید با آن برخورد شود، بسیار
بزرگ می شود و فریادها بلند می شود به گونه ای که گوش فلک را کر می کند و برای
آنها مجازات هایی وحشتناک و فوق العاده درخواست و یا تعیین می شود، اما و صد اما،
که از فساد های بسیار بزرگتر چشم پوشی می شود.
اگر مجازات یک ورزشکار که در یک لحظه از او یک
شوخی ناشایست سرزده، محرومیت طولانی و صدها میلیون تومان جریمه نقدی است آیا امام
جمعه یا شخصیت روحانی ای که از یک تریبون عمومی مذهبی هرچه می خواهد می گوید و حتی
نسبت به مراجع تقلید هتاکی می کند، نباید محروم شود؟! آیا دولتمردی که مجری قانون
است و باید حافظ حقوق ملت باشد، وقتی جلوی دوربین تلویزیون سخت ترین اتهامات را به
شخصیت های محترم و شناخته شده ی جامعه می زند نباید محروم شود؟ آیا مسئول روزنامه
ای که هر روز به دیگران هر نسبتی می خواهد می دهد و هتاکی و پرده دری می کنند
نباید محروم شود؟ آیا کسی که گروهی هنرمندش می خوانند و می آید بدترین نسبت ها را،
که قلم از ذکر آن شرم دارد به عده زیادی از انسان ها می دهد، چند سال باید محروم
شود؟! آیا با کسانی که هزاران میلیارد پول ملت بیچاره را تصاحب کرده یا با بی
کفایتی خود تباه کرده اند ، چه برخوردی باید کرد؟!
آیا با این همه فساد و تباهی باید با دو جوان،
که البته چه بسا عملشان استحقاق مجازات دارد، به گونه ای برخورد کرد که نابود
شوند؟! آیا باید به گونه ای آبرویشان را برد که خانواده شان نتوانند سر بلند
کنند؟! آیا اسلام این را می گوید؟ نه! هرگز! اسلامی که من می شناسم و شیفته آن
هستم نه آن تبعیض ها را اجازه می دهد و نه این برخورد های تند و افراطی و خارج از
رحم و مروت و جوانمردی را!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر