یکی از اعیاد مهم مسلمانان عید قربان است که در ماه ذی الحجه و در موسم حج واقع است. در این روز مهم ترین عمل عبادی مسلمانان، یعنی «حج» به اوج خود می رسد.
حج در لغت به معنای «قصد» است و حاجی کسی است که قصد مهاجرت به سوی هدف اصلی و نقطه مرکزی دین خود را دارد. یک مسلمان در صورتی که توان داشته باشد، حداقل یک بار در طول عمر خود به مناسکی می پردازد که در آن به صورتی نمادین اساس دینداری خود را مرور می کند. نقش و اهمیت حج واقعی به اندازه ای است که پیامبر اسلام(ص) می فرماید که حج باعث می شود همه گناهان قبلی انسان پاک گردد چنان که گویی انسان تازه متولد شده است(نهج الفصاحه، ص182). امام سجاد(ع) می فرماید که حج باعث استواری ایمان می گردد(گزیده میزان الحکمه، ص183) و امام محمد باقر(ع) می فرماید حج دلها را آرامش می بخشد(امالی الطوسی، ص296).
امام صادق(ع) درباره خانه کعبه می فرماید:«این خانه ای است که خداوند خلق خود را به وسیله آن به پرستش واداشته تا با حضور در آن فرمانبرداری آنان را بیازماید. از این رو آنان را به بزرگداشت و زیارت آن تشویق فرموده و آن را جایگاه پیامبران و قبله نمازگزارانش کرده است. این خانه شاخه ای از رضوان و خشنودی خداست و راهی است که به آمرزش او می انجامد و بر بنیاد کمال استوار و مرکز عظمت است»(امالی الصدوق، ص493).
امام رضا(ع) می فرماید:«از آن رو مردم به احرام بستن فرمان داده شده اند که پیش از وارد شدن به حرم خدا و قلمرو امن او دلهایشان خاشع گردد و به هیچ چیز از امور دنیا و زیور ها و لذت های آن دل نبندند و در آن حال و وضعی که دارند جدی و کوشا باشند و آهنگ او کنند و با تمام وجود رو به سوی او آورند»(الدر المنثور، ج2 ،ص63).
آری! حج قصد است و هر قصدی ترکی دارد و مقصدی. آن کس که قصد جایی را می کند جایی را ترک می کند و آن کس که قصد چیزی می کند چیزی را ترک می کند. امام رضا(ع) فرمود که در حج انسان با تمام وجود آهنگ حضرت حق را میکند و با تمام وجود به سوی او روی می آورد و هر آنچه غیر اوست ترک می کند. حاجی احرام می بندد و لباس های زرق و برق دار دنیا را کنار می گذارد و به دو تکه پارچه ساده قناعت می کند، پارچه ساده ای که همه حاجیان، چه فقیر و چه غنی، همان را پوشیده اند و حتی دوخت هم ندارد که ثروتمندان و قدرتمندان شیک تر و زیباتر بدوزند. در این حالت است که حاجیان احساس می کنند که هیچ تفاوتی با هم ندارند و همه با هم مساوی هستند. همه انسان ها ظاهری یکسان دارند اما در همان حالت، درون انسان ها متفاوت است. یکی واقعا همه چیز را رها کرده و به سوی حق آمده است و دیگری دلش جای دیگری است وتنها بدن خود را آورده است. همه با هم با صدایی بلند و رسا آمدن خود را اعلام می کنند و می گویند:«لبیک، اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک».خدایا من دعوت تو را اجابت کرده و آمده ام، من با تمام وجود آمده ام، من همه چیز را رها کرده و تنها به سوی تو آمده ام.
اما آیا همه کسانی که فریاد می زنند و آمدن خود را اعلام می نمایند واقعا آمده اند؟ آیا همه واقعا همه چیز را رها کرده و به سوی حضرت حق آمده اند؟ به هر حال این امری درونی است و از ظاهر افراد چیزی در این باره پیدا نیست. در صحنه ای دیگر این انسان ها جمرات یا ریگ ها را به سمت ستونی که نماد شیطان یا باطل است پرتاب می کنند و او را هفت مرتبه طرد می کنند و بدین وسیله نهایت نفرت خود را از باطل اعلام می دارند. و باز در صحنه ای دیگر ، که اوج مراسم است، همه حاجیان به گرد کعبه، که نماد حق و حقیقت است، هفت مرتبه می گردند و دلدادگی و سر سپردگی خود را نسبت به حق و حقیقت اعلام می دارند.
پس همه مناسک حج برای این است که انسان حق پرستی تمام عیار خود را و عشق کامل خود را نسبت به حق و حقیقت نشان دهد و این را اعلام کند که در دل او جایی برای باطل پرستی نیست و در آن باطل جایی ندارد و «خلوت دل نیست جای صحبت اغیار». و این معنای حج موحدانه است و این حجی است که در آن دل و قلب همراه با جوارح و بدن به سوی معبود یگانه با هم راه می پیمایند و بر همه چیز پشت پا می زنند.
اما همه کسانی که به حج می روند اینگونه نیستند و بعضی ها تنها با جوارح و بدن به سوی مکه می روند و دل در جای دیگر دارند. اینان هم با بدن و هم با زبان خود دروغ می گویند و در واقع حج اینان مشرکانه است و نه موحدانه، هر چند زبانشان خلاف این را می گوید. در باره اینان امام صادق(ع) می فرماید:«ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج» چقدر هیاهو و سر و صدا زیاد است و چقدر حاجی کم است!
به هر حال حاجی با همه حرکات خود در موسم حج حق پرستی خود و نفرت از باطل را اعلام می دارد و البته هر چند این مراسم ممکن است یک بار در عمر یک مسلمان رخ دهد، اما هر روز و هر ساعت ممکن است انسان با این صحنه روبرو باشد. در همه وقت و همه جا باید حق پرست بود و این حق پرستی را اعلام کرد. حاجی واقعی، یعنی کسی که با دل به سوی خدا رفته و صادقانه حق پرستی خود را اعلام کرده، در همه صحنه های زندگی حامی و طرفدار حق و حقیقت است و با باطل مبارزه می کند و در این راه، دادن هیچ هزینه ای او را از حق پرستی باز نمی دارد.
عید قربان یادآور قربانی اسماعیل(ع) توسط ابراهیم خلیل(ع) است. کسی که به این معنا شهسوار ایمان بود که در راه حق پرستی و مبارزه با باطل از همه چیز خود می گذشت. او به معنای واقعی کلمه حاجی بود و موحد؛ و به همین جهت خداوند تعالی در قرآن مجید می فرماید که ابراهیم «کان حنیفا مسلما» یعنی حق پرست و مسلمان بود.
عید قربان برای ابراهیم خلیل به معنای واقعی عید بود چرا که به بزرگ ترین پیروزی دست یافته بود. او موفق شده بود در راه حق پرستی هر هزینه ای را بپردازد. والبته حق پرستی و طرد باطل هزینه دارد. ابراهیم باطل را رد می کند و به حق دعوت می کند و به همین جهت در آتش افکنده می شود. اگر باطل را می پذیرفت نه تنها در آتش افکنده نمی شد بلکه به منافع دنیوی نیز می رسید. اما از آنجا که ابراهیم واقعا آهنگ خدا کرده بود کلمه «لبیک، اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک» را نه فقط با زبان، بلکه با تمام وجود خود می گفت.
حق پرستی تمام عیار ابراهیم یک مقدمه داشت که آن هم تکلیف و وظیفه بود. اگر حق پرستی مهمترین و اصلی ترین تکلیف است، حق شناسی مقدمه آن است. باید ابتدا حقیقت را شناخت و سپس به آن گردن نهاد. شناخت حقیقت تامل و تفکر می طلبد و با تقلید و تبعیت کورکورانه سازگاری ندارد. ابراهیم خلیل نه از نیاکان خود تقلید کرد و نه از معاصران خود. او با عقل و خرد خود سنجید که چه چیزی شایستگی عشق ورزیدن دارد. عقل او می گفت که غروب کنندگان شایستگی عشق ورزیدن ندارند، پس گفت که آنان را دوست ندارم. اما در نهایت این خرد او بود که به او دستور داد که بگوید: «من رو به سوی او می آورم که آسمان ها و زمین را پدید آورده است. از هر چه جز اوست رو برمی تابم و از مشرکان نیستم»(انعام، 79).
و در واقع این حج واقعی ابراهیم خلیل بود . اینجا بود که از هر باطلی روی بر تافت و آهنگ حضرت حق را نمود. و اینجا بود که ابراهیم خلیل حاجی شد.
حاجی واقعی کسی است که در تمام زندگی سعی می کند حق را بشناسد و به آن گردن نهد. دغدغه او این است که نکند که باطل را به جای حق بگیرد، و بنابراین تامل و تفکر می کند و از تبعیت صرف پرهیز می کند. دغدغه او این است که نکند هزینه حق پرستی او را از این مهم باز دارد، چرا که هیچ گاه نمرودیان به آسانی نمی گذارند که حق پرستان وظیفه خود را انجام دهند. حاجی واقعی وقتی ظلم و ستم و فساد را می بیند فریاد می زند و با آن مبارزه می کند. و سرانجام اینکه حاجی واقعی جلوی نمرودیان سر خم نمی کند.
آری! حج موحدانه ابراهیمی اینگونه است. امام باقر(ع)، که در سالروز شهادتش قلم در دست دارم، در جواب این پرسش که پایین ترین مرتبه شرک چیست، می فرماید: پایین ترین مرتبه شرک آن است که کسی هسته میوه را سنگریزه بخواند وسنگریزه را هسته میوه، و به این حرف خود معتقد و پایبند باشد( الکافی، ج2، ص397).
حج در لغت به معنای «قصد» است و حاجی کسی است که قصد مهاجرت به سوی هدف اصلی و نقطه مرکزی دین خود را دارد. یک مسلمان در صورتی که توان داشته باشد، حداقل یک بار در طول عمر خود به مناسکی می پردازد که در آن به صورتی نمادین اساس دینداری خود را مرور می کند. نقش و اهمیت حج واقعی به اندازه ای است که پیامبر اسلام(ص) می فرماید که حج باعث می شود همه گناهان قبلی انسان پاک گردد چنان که گویی انسان تازه متولد شده است(نهج الفصاحه، ص182). امام سجاد(ع) می فرماید که حج باعث استواری ایمان می گردد(گزیده میزان الحکمه، ص183) و امام محمد باقر(ع) می فرماید حج دلها را آرامش می بخشد(امالی الطوسی، ص296).
امام صادق(ع) درباره خانه کعبه می فرماید:«این خانه ای است که خداوند خلق خود را به وسیله آن به پرستش واداشته تا با حضور در آن فرمانبرداری آنان را بیازماید. از این رو آنان را به بزرگداشت و زیارت آن تشویق فرموده و آن را جایگاه پیامبران و قبله نمازگزارانش کرده است. این خانه شاخه ای از رضوان و خشنودی خداست و راهی است که به آمرزش او می انجامد و بر بنیاد کمال استوار و مرکز عظمت است»(امالی الصدوق، ص493).
امام رضا(ع) می فرماید:«از آن رو مردم به احرام بستن فرمان داده شده اند که پیش از وارد شدن به حرم خدا و قلمرو امن او دلهایشان خاشع گردد و به هیچ چیز از امور دنیا و زیور ها و لذت های آن دل نبندند و در آن حال و وضعی که دارند جدی و کوشا باشند و آهنگ او کنند و با تمام وجود رو به سوی او آورند»(الدر المنثور، ج2 ،ص63).
آری! حج قصد است و هر قصدی ترکی دارد و مقصدی. آن کس که قصد جایی را می کند جایی را ترک می کند و آن کس که قصد چیزی می کند چیزی را ترک می کند. امام رضا(ع) فرمود که در حج انسان با تمام وجود آهنگ حضرت حق را میکند و با تمام وجود به سوی او روی می آورد و هر آنچه غیر اوست ترک می کند. حاجی احرام می بندد و لباس های زرق و برق دار دنیا را کنار می گذارد و به دو تکه پارچه ساده قناعت می کند، پارچه ساده ای که همه حاجیان، چه فقیر و چه غنی، همان را پوشیده اند و حتی دوخت هم ندارد که ثروتمندان و قدرتمندان شیک تر و زیباتر بدوزند. در این حالت است که حاجیان احساس می کنند که هیچ تفاوتی با هم ندارند و همه با هم مساوی هستند. همه انسان ها ظاهری یکسان دارند اما در همان حالت، درون انسان ها متفاوت است. یکی واقعا همه چیز را رها کرده و به سوی حق آمده است و دیگری دلش جای دیگری است وتنها بدن خود را آورده است. همه با هم با صدایی بلند و رسا آمدن خود را اعلام می کنند و می گویند:«لبیک، اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک».خدایا من دعوت تو را اجابت کرده و آمده ام، من با تمام وجود آمده ام، من همه چیز را رها کرده و تنها به سوی تو آمده ام.
اما آیا همه کسانی که فریاد می زنند و آمدن خود را اعلام می نمایند واقعا آمده اند؟ آیا همه واقعا همه چیز را رها کرده و به سوی حضرت حق آمده اند؟ به هر حال این امری درونی است و از ظاهر افراد چیزی در این باره پیدا نیست. در صحنه ای دیگر این انسان ها جمرات یا ریگ ها را به سمت ستونی که نماد شیطان یا باطل است پرتاب می کنند و او را هفت مرتبه طرد می کنند و بدین وسیله نهایت نفرت خود را از باطل اعلام می دارند. و باز در صحنه ای دیگر ، که اوج مراسم است، همه حاجیان به گرد کعبه، که نماد حق و حقیقت است، هفت مرتبه می گردند و دلدادگی و سر سپردگی خود را نسبت به حق و حقیقت اعلام می دارند.
پس همه مناسک حج برای این است که انسان حق پرستی تمام عیار خود را و عشق کامل خود را نسبت به حق و حقیقت نشان دهد و این را اعلام کند که در دل او جایی برای باطل پرستی نیست و در آن باطل جایی ندارد و «خلوت دل نیست جای صحبت اغیار». و این معنای حج موحدانه است و این حجی است که در آن دل و قلب همراه با جوارح و بدن به سوی معبود یگانه با هم راه می پیمایند و بر همه چیز پشت پا می زنند.
اما همه کسانی که به حج می روند اینگونه نیستند و بعضی ها تنها با جوارح و بدن به سوی مکه می روند و دل در جای دیگر دارند. اینان هم با بدن و هم با زبان خود دروغ می گویند و در واقع حج اینان مشرکانه است و نه موحدانه، هر چند زبانشان خلاف این را می گوید. در باره اینان امام صادق(ع) می فرماید:«ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج» چقدر هیاهو و سر و صدا زیاد است و چقدر حاجی کم است!
به هر حال حاجی با همه حرکات خود در موسم حج حق پرستی خود و نفرت از باطل را اعلام می دارد و البته هر چند این مراسم ممکن است یک بار در عمر یک مسلمان رخ دهد، اما هر روز و هر ساعت ممکن است انسان با این صحنه روبرو باشد. در همه وقت و همه جا باید حق پرست بود و این حق پرستی را اعلام کرد. حاجی واقعی، یعنی کسی که با دل به سوی خدا رفته و صادقانه حق پرستی خود را اعلام کرده، در همه صحنه های زندگی حامی و طرفدار حق و حقیقت است و با باطل مبارزه می کند و در این راه، دادن هیچ هزینه ای او را از حق پرستی باز نمی دارد.
عید قربان یادآور قربانی اسماعیل(ع) توسط ابراهیم خلیل(ع) است. کسی که به این معنا شهسوار ایمان بود که در راه حق پرستی و مبارزه با باطل از همه چیز خود می گذشت. او به معنای واقعی کلمه حاجی بود و موحد؛ و به همین جهت خداوند تعالی در قرآن مجید می فرماید که ابراهیم «کان حنیفا مسلما» یعنی حق پرست و مسلمان بود.
عید قربان برای ابراهیم خلیل به معنای واقعی عید بود چرا که به بزرگ ترین پیروزی دست یافته بود. او موفق شده بود در راه حق پرستی هر هزینه ای را بپردازد. والبته حق پرستی و طرد باطل هزینه دارد. ابراهیم باطل را رد می کند و به حق دعوت می کند و به همین جهت در آتش افکنده می شود. اگر باطل را می پذیرفت نه تنها در آتش افکنده نمی شد بلکه به منافع دنیوی نیز می رسید. اما از آنجا که ابراهیم واقعا آهنگ خدا کرده بود کلمه «لبیک، اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک» را نه فقط با زبان، بلکه با تمام وجود خود می گفت.
حق پرستی تمام عیار ابراهیم یک مقدمه داشت که آن هم تکلیف و وظیفه بود. اگر حق پرستی مهمترین و اصلی ترین تکلیف است، حق شناسی مقدمه آن است. باید ابتدا حقیقت را شناخت و سپس به آن گردن نهاد. شناخت حقیقت تامل و تفکر می طلبد و با تقلید و تبعیت کورکورانه سازگاری ندارد. ابراهیم خلیل نه از نیاکان خود تقلید کرد و نه از معاصران خود. او با عقل و خرد خود سنجید که چه چیزی شایستگی عشق ورزیدن دارد. عقل او می گفت که غروب کنندگان شایستگی عشق ورزیدن ندارند، پس گفت که آنان را دوست ندارم. اما در نهایت این خرد او بود که به او دستور داد که بگوید: «من رو به سوی او می آورم که آسمان ها و زمین را پدید آورده است. از هر چه جز اوست رو برمی تابم و از مشرکان نیستم»(انعام، 79).
و در واقع این حج واقعی ابراهیم خلیل بود . اینجا بود که از هر باطلی روی بر تافت و آهنگ حضرت حق را نمود. و اینجا بود که ابراهیم خلیل حاجی شد.
حاجی واقعی کسی است که در تمام زندگی سعی می کند حق را بشناسد و به آن گردن نهد. دغدغه او این است که نکند که باطل را به جای حق بگیرد، و بنابراین تامل و تفکر می کند و از تبعیت صرف پرهیز می کند. دغدغه او این است که نکند هزینه حق پرستی او را از این مهم باز دارد، چرا که هیچ گاه نمرودیان به آسانی نمی گذارند که حق پرستان وظیفه خود را انجام دهند. حاجی واقعی وقتی ظلم و ستم و فساد را می بیند فریاد می زند و با آن مبارزه می کند. و سرانجام اینکه حاجی واقعی جلوی نمرودیان سر خم نمی کند.
آری! حج موحدانه ابراهیمی اینگونه است. امام باقر(ع)، که در سالروز شهادتش قلم در دست دارم، در جواب این پرسش که پایین ترین مرتبه شرک چیست، می فرماید: پایین ترین مرتبه شرک آن است که کسی هسته میوه را سنگریزه بخواند وسنگریزه را هسته میوه، و به این حرف خود معتقد و پایبند باشد( الکافی، ج2، ص397).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر