روز هجدهم ذيالحجه يكي از اعياد بزرگ و مهم شيعيان است كه يادآور حادثهاي است كه در آخرين سفر حج پيامبر اسلام(ص) رخ داده است، در اين روز هنگامي كه پيامبر (ص) از حج بر ميگشت در محلي به نام غدير خم مسلمانان را جمع كرده، مطلب بسيار مهمي را با آنان در ميان گذاشت. عبارت كليدي پيامبر اين بود كه: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» هر كس من مولاي اويم اين علي هم مولاي اوست.
مسلمانان عموما در اصل وقوع اين حادثه و نيز اينكه پيامبر (ص) جمله فوق را به زبان آورده اتفاق نظر دارند، هر چند در تفسير عبارت فوق با هم اختلاف دارند و شيعيان از آن جانشيني پيامبر را در مسائل ديني و سياسي برداشت ميكنند. كليد واژه اين جمله كه مورد اختلاف واقع شده واژه «مولي»، از ماده «ولاية» است. شيعه اين واژه را به گونهاي معنا ميكند كه لازمه آن حجيت سخن و عمل علی(ع) است و بنابراین اطاعت و تبعیت از او واجب است. به هر حال این امر باعث شده است كه كلمه «ولایة» به مهمترین واژه برای شیعیان تبدیل شود و درباره معنای آن بحثهای زیادی صورت گیرد و توسعههایی در كاربرد آن داده شود.
اما معنای این واژه چیست و آیا معنای آن با آزادی انسان و خود فرمانروایی او سازگار است؟ آیا معنای آن اطاعت محض و كوركورانه از انسانهای دیگر نیست؟ این اشكالی است كه در عصر جدید به دین وحیانی میشود. ایمانوئل كانت در مقالهای تحت عنوان «روشنگری چیست؟» میگوید: مفهوم روشنگری این است كه انسان باید از حالت كودكی كه خودش برای خود ایجاد كرده بیرون آید، یعنی به نیروهای خارج از خود متكی نباشد، بلكه به درك و فكر خود اعتماد كند... بشریت در حال رسیدن به دوران بلوغ است و از قبول نیروهای خارج از خود، خودداری مینماید و درك و عقل خود را به كار میبرد (کالین براون، فلسفه و ایمان مسیحی، ص90).
سخن فوق در واقع اندیشه بسیاری در عصر جدید است. ما حصل این سخن این است كه مهمترین اصل برای بشر «خود فرمانروایی» است، و این بدین معناست كه نباید از خارج كسی بر او فرمانروایی كند. به هر حال سخن غالب از عصر روشنگری به این سو این است كه دین به طور كلی، یا قرائتهایی از آن، با خود فرمانروایی انسان ناسازگار است و باید كنار گذاشته شود (ر.ك. همان؛ كیوپیت، دان، دریای ایمان، ص165؛ هاپ، واكر، معنای زندگی، ص128-130).
سخن ما در اینجا این است كه آیا قرائت شیعه از دین، كه قرائت ولایی است، با خود فرمانروایی انسان ناسازگار است؟ روشن است كه اطاعت و تبعیتی كه شیعه از آن سخن میگوید چیزی فراتر از اطاعت انبیاء نیست. حال سؤال این است كه آیا اطاعت از انبیای الهی با «خود فرمانروایی» انسان ناسازگار است؟
ولی قبل از پرداختن به این پرسش باید به پرسش دیگری بپردازیم: آیا «خودفرمانروایی» انسان یك ارزش است؟ متون اسلامی چه پاسخی برای این سؤال دارند؟
اگر مقصود از «خود فرمانروایی» همان چیزی است كه در سخنان كانت آمده بود، یعنی اینكه انسان به درك و فكر و اندیشه خود اعتماد كند و آنها را به كار بندد، قطعا این یك ارزش است. در آیات متعددی از قرآن مجید بر این تاكید شده است كه انسانها باید تفكر و تأمل و تعقل كنند. آنان نباید نه از آباء و اجداد خود و نه از معاصران خود تقلید و تبعیت كوركورانه كنند. تبعیت كوركورانه و محض امری مذموم است. قرآن مجید پیروان ادیان پیشین را مورد مذمت قرار میدهد كه از عالمان خود اطاعت محض و بی چون و چرا میكردهاند(توبه،31؛ المیزان ذیل آیه فوق).
آنچه انبیاء انسانها را به آن دعوت میكردهاند اطاعت و تبعیت كوركورانه نبوده است. از آیات متعددی از قرآن مجید بر میآید كه انبیاء مردم را به شنیدن سخنان آنان و تعقل درباره آن دعوت میكردهاند. اگر بخواهیم با ادبیات قرآنی سخن بگوییم، خدا انسانها را به تأمل و تفكر در آیات خود دعوت میكند و این آیات دو دستهاند، یك دسته از آیات خدا در طبیعت قرار دارند و یك دسته به وسیله انبیاء بیان شدهاند. مأموریت اصلی انبیاء این بوده كه مردم را به تأمل و تفكر دعوت كنند. در واقع كسی كه تأمل و تفكر نمیكند و سخن دیگران را بدون تعقل میپذیرد، از آزادی و «خود فرمانروایی» بهرهای ندارد. اما قرآن مجید و انبیایی كه داستانشان در قرآن مجید آمده است، مردم را به تبعیت محض بدون تأمل و تفكر دعوت نمیكردهاند؛ بلكه آنان را از این كار منع می كرده، آنان را به تعقل دعوت میكردهاند. پس در واقع انبیاء انسانها را به آزادی و خود فرمانروایی دعوت میكردهاند و به تعبیر قرآن مجید: «یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم» از آنان قید و بندهایی كه بر ایشان بوده است، بر میدارد (اعراف، 157).
پس جواب هر دو سؤال آشكار شد. اولا آزادی و «خود فرمانروایی» به معنایی كه گفته شد یك ارزش است؛ و ثانیا انبیاء برای دعوت به «خود فرمانروایی» آمدهاند و پیام دین نیز همین است.
پیامبر (ص) در حدیث شریف غدیر میفرماید كه «هر كس من مولای او هستم علی هم مولای اوست». اگر ولایت پیامبر به معنای آزادی انسان است پس ولایت علی هم به همین معناست. همانطور كه پیامبر آمده است كه به انسان بگوید تعقل و تفكر كن و تبعیت كوركورانه نكن علی (ع) هم به همین معنا ولایت دارد. پس پیام غدیر تداوم دعوت انسان به سوی آزادی و «خود فرمانروایی» است. به همین جهت است كه علی (ع) میفرماید: «از علم فرمان بر و جهل را نافرمانی كن، تا رستگار شوی» (غرر الحكم، ح 2309). و میفرماید: «خداوند به هیچ انسانی خردی نسپرد، مگر اینكه روزی به وسیله آن نجاتش داد» (گزیده میزان الحكمه، ص538). و میفرماید: «خرد محكمترین پایه است» «خرد از زشتكاری دور میگرداند و به نیكیها فرمان میدهد» «خرد، سامان دهنده هر كاری است» «خرد بالا برنده به سوی علیین است» «خرد پیامآور حق است» (غرر الحكم، ح475، 1250، 404، 1325).
آن حضرت درباره هدف بعثت انبیاء میفرماید: «پیامبران خود را در میان آنان برانگیخت تا از آنان پایبندی به پیمان فطرت را بخواهند و نعمت فراموش شده او را به یادشان آورند و از راه تبلیغ با آنان گفت و گو و احتجاج نمایند و گنجینههای عقلهای آنان را آشكار كرده و به كار اندازند (نهج البلاغه، خ1).
پس كار انبیاء بیدار كردن فطرت و آشكار كردن عقول انسانها بوده است و ولایت ائمه اطهار(ع) نیز به همین معناست. امام باقر(ع) خطر بد معنا كردن ولایت را، كه انحرافی خطرناك است، گوشزد میفرماید:
به خدا سوگند ما از جانب خدا برائتی نداریم و میان ما و خدا خویشی نیست و ما را بر خدا حجتی نباشد و جز با طاعت به خدا نزدیك نشویم. پس هر كدام از شما كه فرمانبردار خدا باشد، ولایت ما سودش رساند و هر كدام از شما كه خدا را نافرمانی كند، ولایت ما سودش نرساند. وای بر شما، فریب نخورید، وای بر شما، فریب نخورید» (وسائل الشیعه، ج11، ص185).
سخن فوق از این جهت به بحث ما مربوط است كه هر گونه بیان غیر منطقی از ولایت را رد میكند. این حدیث به این امر می پردازد كه كسانی که ولایت را به این معنا می گیرند كه انسان به صرف اینكه ادعای ولایت داشته باشد هرچند عمل صالح انجام ندهند نجات مییابند، در خطا هستند. اما انحراف دیگر این است كه كسی گمان كند پذیرش ولایت به معنای تعطیلی عقل و اطاعت كوركورانه است. مولانا جلال الدین رومی به زیبایی بیان میكند كه ولایت نبوی و علوی، كه در حدیث غدیر آمده، پیامآور آزادی انسان است:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود و ان علی مولا نهاد
گفت هر کس را منم مولا و دوست ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آنکه آزادت کند بند رقیت ز پایت بر کند
چون به آزادی نبوت هادی است مومنان را ز انبیا آزادی است
ای گروه مومنان شادی کنید همچو سرو و سوسن آزادی کنید
(مثنوی، دفتر ششم، ابیات 4537-4541)
آری! انبیاء (ص) و ائمه(ع) تبعیت محض و بدون تأمل و كوركورانه را طلب نمیكردهاند و البته این بدین معنا نیست كه در دین امر خرد گریزی وجود ندارد. رهبران الهی دستورات دینی را میآوردهاند كه هیچ یك از آنها خرد ستیز نبودهاند، اما جنبههایی از برخی از آنها خرد گریز بوده است. برای مثال خرد آدمی چه بسا اصل «یاد خدا» و تأثیر آن بر آرامش روح و روان را درك كند و ضرورت آن را دریابد اما شكل و صورت این یاد خدا را رهبران الهی بیان كنند و به انسان بگویند نماز را به این شكل و صورت بخوان. اما این هم اطاعت محض و كوركورانه نیست چرا كه اصل یاد خدا با خرد و فطرت او سازگار و هماهنگ است. این هماهنگی و سازگاری با عقل و فطرت در احادیثی مورد تأكید قرار گرفته است. پیامبر اسلام (ص) میفرماید:
«هر حدیثی كه از من به شما میرسد اگر موافق حق بود من آن را گفتهام و اگر با حق سازگار نبود من نگفتهام، زیرا من هرگز جز حق نمیگویم» (معنای الاخبار، ص90). و امام باقر (ع) میفرماید: «هر حدیثی كه از قول آل محمد(ص) به شما رسید و دلهایتان در برابرش نرم شد و با آن احساس آشنایی كردید آن را بپذیرید و اگر دلهایتان از آن رمید و آن را بیگانه حس كردید آن را به خدا و پیامبر و عالم از خاندان محمد(ص) واگذار كنید» (بحار الانوار، ج2، ص189). امام علی(ع) به هنگام حركت به سمت بصره برای جنگ نامهای به اهل كوفه مینویسد: «اما بعد! من از این سرزمین و قبیلهام خارج شدم، در حالی كه از دو حال خارج نیست: یا ستمكارم و یا مظلوم، یا متجاوزم و یا بر من تجاوز رفته است، لذا من به تمام كسانی كه نامهام به آنها میرسد به خاطر خدا تاكید میكنم، فورا به سوی من حركت كنند تا اگر نیكوكارم یاریم دهند و اگر گناهكارم مانع كار من شوند» (نهج البلاغه، نامه 57).
از این احادیث شریف به روشنی فرمانروایی عقل و خرد و فطرت انسان فهمیده میشود. اما به هر حال قرائتهایی از دین وجود داشته است كه در آنها از انسانها اطاعت محض و بیچون و چرا از دیگر انسانها خواسته میشده است. نمونه آن اطاعت از سران كلیسا در مسیحیت است كه در قرون وسطا به اوج خود رسیده بود.
این در رابطه با ولایت معصوم بود و اگر ولایت معصوم اینگونه است تكلیف غیر معصوم روشن است. در روزگار ما كسانی اطاعت از ولی فقیه را به اندازهای دیدند كه در برخی از مطبوعات آمد كه برای مثال «اگر ولی فقیه بگوید ماست سیاه است ما آن را سیاه میبینیم». البته این دیدگاه قابل بحث و طرح نیست. اما دیگرانی هستند كه دیدگاه ولی فقیه را فوق قانون و فوق رأی و نظر ملت میدانند و البته ایشان به كلمه «ولایت مطلقه» كه حضرت امام (ره) به كار بردند، استناد میكنند. در پاسخ اینان باید متذكر شویم كه «ولایت فقیه» در قانون اساسیای آمده كه اعتبار خود آن با رأی ملت است. علاوه بر این در خود این قانون اساسی آمده است كه ولی فقیه با رای مردم، مستقیم یا غیر مسقتیم، انتخاب میشود و بنابراین در صورتی كه احراز شود كه مردم كسی را به عنوان ولی فقیه قبول ندارند از این مقام منعزل می شود. اما در رابطه با «ولایت مطلقه فقیه» باید یادآور شوم كه در زمان امام(ره) بحث این بود كه آیا ولایت فقیه در محدوده احكام اولیه اسلام است یا اینكه ولی فقیه، یا به تعبیر دقیقتر، نظام اسلامی، میتواند به حكم مصلحت در مواردی از احكام اولیه دست بر دارد و سراغ احكام ثانویه برود؟ آیا، برای مثال، نظام اسلامی در صورت لزوم میتواند برای احداث خیابان، مسجدی را خراب كند؟ سخن حضرت امام(ره) این بود كه روشن و بدیهی است كه نظام این اختیار را دارد و ولایت فقیه مقید به احكام اولیه نیست و مطلق است. جالب این است كه كسانی كه آن روز با سخن امام مخالف بودند، امروز ولی فقیه را فراتر از قانون میدانند. به هر حال این سخن و اعتقاد بیپایه است و با عقل و منطق سازگاری ندارد و لازمه آن حكومت استبدادی به نام دین است.
همان طور که بیان شد اطاعت محض و کورکورانه حتی نسبت به ولی معصوم ناروا است تا چه رسد به غیر معصوم.اطاعت از ولی فقیه در همان حد و اندازه ای است که در قانون اساسی آمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر