سید محمد علی ایازی
رشد فرهنگ و توسعه صنعت و سرعت ارتباطات، شيوه زندگى و انتقال اطلاعات را كاملا دگرگون كرده و شرايط اجتماعى و فرهنگى جامعه را دستخوش تحول نموده است، تا جايى كه ديگر با شيوه هاى گذشته نمى توان كسى را به دين و دینداری دعوت كرد، يا مانع از انتقال انديشه هاى مخالف به جامعه گرديد. اگر در گذشته انديشه ها از راه سخن و انتقال نسخه هاى دستى كتاب در شكل بسيار محدود انجام مى شد، هم اكنون صنعت چاپ، مطبوعات، راديو، تلويزيون، ماهواره، كامپيوتر و اينترنت، اين معادله را تغيير داده و در شكل گسترده ای باعث ارتباط افراد جوامع مختلف با هم شده است.
در زمينه ارائه راه حل و بازگشت به جامعه اى به دور از تأثير و تأثر از القائات و شبهات دینی و دگرگونى در فضاى جامعه و بر طرف كردن نابسامانى هاى فكرى و فرهنگى و اخلاقی انديشوران اسلامى به دو گروه متمايز تقسيم شده اند.
1- گروهى معتقد است بايد در حوزه هاى آموزشى و اجتماعى و سياسى با شيوه هاى متفاوتى عمل كرد ـ حتى اگرچه به خشونت و سخت گيرى بيانجامد ـ تا مبادا جامعه در برابر آن هجوم عظيم صدمه ببيند و اگر صدمه ديده با اين روشها دچار تغيير گردد. اين گروه مايه ها و برنامه هاى آموزشى خود را در نوسازى عنوانها و مضمونهاى كهنه و شيوه هاى قديمى مى داند و معتقد است كه از طريق احياى همين مضمونها مى توان به اهداف مورد نظر دست يافت. همچنين معتقد است كه، تا آنجا كه توان هست بايد مانع استفاده و نفوذ اين ابزار در جامعه شد و يا اين ابزارها را با شيوه هاى قانونى و اقتدارگرايانه از دسترسى مردم دور داشت. به همين دليل از همه عوامل و نيروهاى اجتماعى و سياسى و نظامى و اطلاعاتى سود مى جويد و استفاده از هر روشى را گرچه از قسم ماكياولى آن باشد ـ كه مى گويد هدف وسيله را توجيه مى كند ـ جائز مى شمارد.
2- اما گروه دیگر علاوه بر ضرورت مقاومت در برابر اندیشه بیگانه معتقد است كه باید فرهنگ اسلامى را احیا و با بازگشت به قرآن و سنت به پالایش دین پرداخت و انحرافات و رسوبات غلیظ و خرافات را از چهره دین زدود. این گروه با اینکه هضم نشدن در تمدن جدید را اصل مى داند، اما:
اولا: بر استفاده از تمدن جدید و سازگار كردن آن با ارزشهاى اسلامى تأكید مى كند.
ثانیاً: رشد و ارتقاى سطح آگاهى و مصونیت سازى جامعه را بهترین شیوه براى موفقیت و عبور از بحران اجتماعى و معنوی مى داند.
ثالثاً: بهره گیرى از شیوه هاى جدید تربیتى و ارشادى و پرهیز از خشونت و اجبار را شرط موفقیت مى داند. برخلاف گروه نخست، آزادى اندیشه و تبادل آرا و عقاید را، راهكار مصونیت سازى و بالا بردن توان جامعه در مقابل انحرافات فكرى مى داند. به همین دلیل به كارگیرى مجادله احسن و موعظه حسنه در امور معنوى و اخلاقى و هدایت جامعه را تنها راه موفقیت و سالم سازى و از همه مهمتر وظیفه دینى مى داند و بس.
در تصور گروه نخست، دیدگاه جناح دوّم و راه كارهاى آنها دنباله روى از غرب و خودباختگى در برابر آن به شمار مى رود و عمل به راه حلهاى آنها را عامل بحران فرهنگى و از هم گسیختگى اجتماعى مى دانند. این گروه معتقد است كه این شیوه هاى تربیتى و اجتماعى و مدارا و تسامح در برابر اندیشه هاى مخالفان، از غرب آمده و نتیجه اى جز حذف دین و معنویت و ارزشهاى اخلاقى از جامعه به دنبال نخواهد داشت.
اما در برابر، جناح دوم مبانى و روشهاى خود را بر اساس آموزهاى دینى مى داند، گرچه تجربه هاى غرب را در امر رونق اندیشه و تعاطى افكار مهم ارزیابى مى كند و گرچه جریان اصلاح در حوزه هاى فرهنگى و آموزشى را ضرورى مى داند، اما معتقد است این ایده:
اولا: نیازمند عمل جمعى و تبادل فكرى است.
ثانیاً: مطلوب ترین راه با آزمون و اصلاح عملى مى گردد. و لذا در این وادى پرسشهاى بسیارى مطرح مى شود، از آن جمله:
1. این مقوله آموزش با چه تفسیرى و بهره گیرى از چه داده ها و مایه هایى ممكن است؟
2. آیا نباید خاستگاه و هدف معین از احیا و تعلیم روشن گردد و سطح مخاطبان و ظرفیت پذیرش آنان مورد توجه قرار گیرد؟
3. از آنجا كه شیوه هاى آموزشى و تربیتى همواره در تغییر است، آیا نباید در هر دوره و مقطعى در سطوح كلان جامعه، این تغییرات همراه با تحولات اجتماعى و فرهنگى عصر باشد؟
ثالثاً: شیوه هاى غیرمستقیم تبلیغى در شرایط فعلى از كارآمدترین ابزار براى دعوت و بهره گیرى از مضمونهاى دینى است. شیوه هاى تربیتى و اجتماعى اقتدارگرایانه و همراه با تهدید و زور نه تنها نتیجه مطلوب به بار نیاورده و نمى آورد كه موجب واكنش منفى نیز مى گردد. و تنها شیوه مدارا و تسامح است كه مى تواند به چهره دین صبغه عطوفت و رحمت ببخشد و جامعه را به معنویت ترغیب كند. انحصارگرایى و اقتدارگرایى و بهره گیرى از ابزار خشونت باعث حذف دین و معنویت از جامعه مى گردد. چنان كه این موضوع در عهد رنسانس در غرب اتفاق افتاد.
متأسفانه در این سالهای پس از انقلاب، راه كارهاى آموزشى و تبلیغى نه تنها مضمون جدیدی در بر نداشته، كه با همان شیوه هاى كهنه به ذهن مخاطبان القا گردیده است. اگر هدف از آموزش دین در مراكز آموزشى تلنبار كردن اطلاعات دینى بوده بحثى نیست، اما اگر غرض شناخت كافى براى جذب و انجذاب و اعتقاد در سطح جوانان و نوجوانان بوده، بى گمان نتیجه مطلوبى به دست نیامده است. اگر گمان رود مواد درسى دینى مانند درسهاى تجربى و انسانى است، قطعاً كاركرد درستى در سالم سازى فرهنگى به دست نمى دهد و محصل و دانشجو نمى تواند از آنچه خوانده بهره گیرى معنوى كند. درست است كه در سالهاى اخیر سهم تعلیمات مذهبى و طرح شعارهاى اسلامى در مدارس و دانشگاهها و چاپ پوستر و عکس و جزوه های تبلیغی افزون شده و ظاهراً عنوانهاى دینى و ارزشى نمود بیشترى پیدا كرده است. اما این تلاش و كوشش نه تنها بحران فكرى و فرهنگى و اخلاقی جامعه را کاهش نداده و مشكلات فكرى و ذهنى جوانان را علاج نكرده، بلكه به دلیل خصلت كاربردى آن به بحران اعتقادى و ارزشى جوانان دامن زده است و این خود بهترین دلیل بر ناكارایى این روش آموزشى است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر