۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

با کاروان کربلا(11) دعوت به عزت و کرامت

خداوند عزیز است و عزت دارد و در آیات متعددی از قرآن مجید به این صفت توصیف شده است، اما این صفتی است که انسان می تواند و باید در آن شریک گردد یا به عبارت دقیقتر مواظبت کند که عزت خود را از دست ندهد؛ چرا که خداوند او را عزیز آفریده است. و او کرامت دارد و باید مواظب باشد که کرامت خود را از دست ندهد. خداوند می فرماید: «و لله العزة و لرسوله و للمومنین» عزت از آن خدا و رسول او و مومنان است (منافقون/8) و می فرماید: «لقد کرمنا بنی آدم» فرزندان آدم را گرامی داشتیم و کرامت بخشیدیم (اسراء/70). پس انسان عزت و کرامت دارد و وظیفه دارد که عزت و کرامت خویش را حفظ نماید.
اما حفظ این عزت و کرامت منوط به خودشناسی است. خودشناسی نخستین تکلیف انسان است، تکلیفی که عقل و خرد انسان وضع و مقرر می کند. این موجود عاقل و خردمند همین که به عقل و خرد خویش توجه کند و خود را عاقل بیابد به روشنی این را در می یابد که باید از خویشتن خویش به بهترین صورت استفاده نماید و خود را به کمال و سعادت برساند و خود را تباه و نابود نکند و به مهلکه نیندازد. و البته خرد آدمی حکم می کند که اگر انسان می خواهد خود را به کمال و سعادت برساند باید نخست خود را بشناسد. بنابراین تامل و تفکر درباره خویشتن و تلاش برای شناخت خود نخستین تکلیف عقلی انسان است. شناخت خدا و امور دیگر در پی این شناخت می آید و در واقع لازمه حتمی آن است. در واقع با خودشناسی است که شناخت خدا میسر و ممکن می گردد، چنان که فرموده اند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هر کس خود را بشناسد خدا را می شناسد (بحار الانوار، ج2، ص32).
انسانی که خود را بشناسد قدر و منزلت خود را نیز می شناسد و عزت و کرامت خود را تشخیص می دهد و آنگاه است که حاضر نمی شود آن را با هیچ چیز دیگری مبادله کند. عزت و شرافت و کرامت انسان چنان ارزشمند است که هیچ متاعی در عالم مخلوق و در جهان ماده نه تنها ارزش برابری با آن را ندارد، بلکه قابل قیاس با آن نیست و هر گونه مقایسه ای حاکی از جهل و بی خبری است.
اما کم نیستند انسان هایی که در خودشناسی موفق نبوده اند و قدر و اندازه خود را نشناخته اند و تن به ذلت و خواری داده اند. اینان ندانسته اند که انسان چنان عزیز و شریف است که باید به همه امور مادی این جهان، از پست و مقام و جاه و جلال گرفته تا مال و منال و آسایش و رفاه و ... به همه به چشم حقارت بنگرد و برای به دست آوردن این امور یا از دست ندادن آنها خویشتن را خوار و ذلیل نگرداند و به هر عملی دست نزند و جلوی هر کسی خم نشود و هر عمل ناروا و ناپسندی را تایید نکند و به مدح و ثنای هر انسان فرومایه ای نپردازد و ...
مهمترین و اساسی ترین مشکل فرومایگانی که برای جنگ با امام حسین(ع) شمشیر و نیزه خود را تیز کرده بودند همین بود که خویشتن خویش و قدر و اندازه و منزلت خویش را نمی شناختند و در برابر بت های کریه پست و مقام که وعده اش را می دادند و یا سکه هایی که برقش را نشان می دادند کرنش می کردند. و صورت دیگر این کرنش این بود که اموری از این قبیل را تا حدی در اختیار داشتند و می ترسیدند که از دست دهند. به هر حال طمع و ترس هر دو از این جهت بود که این انسان ها قدر و اندازه خود را نمی شناختند و دلداده اموری بودند که شایسته آنان نبود، و به اموری عشق می ورزیدند که هرگز شایستگی عشق ورزیدن و دلبستگی را نداشت.
دلبستگی و دلدادگی انسان ها به اموری که شایستگی دلدادگی ندارند مهم ترین و اصلی ترین انحرف انسان ها بوده و انبیای الهی تلاش کرده اند از این بت پرستی ها جلوگیری کنند و انسان ها را متوجه این گرداند که شما بسی بالاتر و برتر از این بتهایی هستید که در مقابلشان کرنش می کنید. در واقع امام حسین(ع) نیز تلاش می کند تا انسان هایی را که در کربلا بودند به این نکته مهم توجه دهد. اگر بخواهیم سخنان امام در روز عاشورا را در نظر بگیریم باید بگوییم آن حضرت حداقل به سه طریق تلاش کرده است که انسان ها را متوجه کرامت و عزت خویش سازد و از بیراهه ذلت و خفت که در پیش گرفته اند به راه عزت و شرافت و کرامت باز گرداند:
نخست اینکه امام مستقیما آنان را خطاب می کند و این بت پرستی ها و کرنش های در مقابل امور بی ارزش را گوشزد می کند. آن حضرت در روز عاشورا دو بار جلوی لشکر کوفه ظاهر می شود و به ایراد سخن می پردازد. آن حضرت در فرازی از سخنرانی اول می فرماید:
«ای بندگان خدا، از خدا بترسید و از دنیا بر حذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد برای همیشه در دنیا بماند پیامبران برای بقاء سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوش آیندتر بود؛ ولی هرگز؛ زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق نمود که تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل و سرور و شادیش به غم و اندوه مبدل خواهد شد ... ای مردم! خداوند دنیا را محل فنا و زوال قرار داد که اهل خویش را تغییر داده و وضعشان را دگرگون می سازد. زیانکار و فریب خورده کسی است که فریب دنیا را بخورد و بدبخت کسی است که مفتون آن گردد. ای مردم! دنیا شما را گول نزند که هر کس بدو تکیه کند ناامیدش سازد و هر کس بر آن طمع ورزد به یاس و ناامیدی اش کشاند...» (ارشاد مفید، ص234؛ مقتل خوارزمی، ج1، ص253).
امام(ع) در سخنرانی دوم خود هنگامی که با سر و صدای لشکر کوفه و اخلال در سخنرانی خود روبرو می شود می فرماید: «وای بر شما! چرا گوش فرا نمی دهید تا گفتارم را که شما را به رشد و سعادت فرا می خوانم بشنوید ... علت اینکه به گفتارم گوش فرا نمی دهید هدایای حرامی است که به دست شما رسیده و شکم های شما از حرام پر شده است که خدا اینچنین بر دل های شما مهر زده است. وای بر شما آیا ساکت نمی شوید؟» (مقتل خوارزمی، ج2، ص7-8؛ به نقل از محمد صادق نجمی، سخنان حسین ابن علی(ع) از مدینه تا شهادت، ص246).
چقدر انسانی خوار و ذلیل می گردد که به فرمان این و آن سر و صدا راه می اندازد تا سخن حسین ابن علی به گوشش نرسد. سخن امام این است که این ذلت و خواری که باعث می شود انسان به هر کاری دست بزند و اختیار خود را به دیگران بسپارد و هر کاری دیگران از او می خواهند انجام دهد و اندیشه نکند، به خاطر عشق و علاقه و دلبستگی به این امور پست و بی ارزش است. انسانی که به این اندازه خوار و ذلیل گشته در واقع از محدوده انسانیت خارج می شود، چرا که او دیگر خودش نیست که عمل می کند و مجبور است که بی اراده مطیع دیگران باشد. از چنین انسانی هرگونه جنایت و فساد و سفاکی بر می آید.
دوم اینکه امام(ع) اگر انسان هایی را که در لشکر یزید قرار دارند ذلیل و حقیر و فرومایه می شمارد، برای یاران خود عنوان دیگری را به کار می برد. آن حضرت در روز عاشورا یاران خود را اینگونه مورد خطاب قرار می دهد:
«قوموا ایها الکرامُ الی الموت الذی لابد منه» برخیزید ای بزرگوران و به سوی مرگی روید که چاره ای از آن نیست (لهوف، ص89).
آری! اینان کرامت و بزرگواری و عزت خود را حفظ کرده اند. آنان از مرگ و شهادت مختارانه استقبال می کنند اما هرگز حاضر نیستند از عزت و کرامت و شرافت خود بگذرند.
سوم اینکه امام(ع) برای همگان بیان می کند که او در هیچ حالتی و در هیچ وضعیتی حاضر نیست از عزت و کرامت خود دست بردارد و بر سر آن معامله کند. در پایان نخستین سخنرانی آن حضرت در روز عاشورا فردی به نام قیس ابن اشعث با صدای بلند می گوید: ای حسین! چرا با پسر عمویت [یزید] بیعت نمی کنی که در این صورت با تو آن گونه که می خواهی رفتار خواهند کرد و کوچک ترین ناراحتی متوجه تو نخواهد شد.
پاسخ امام به این درخواست چنین است:
«لا، والله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر منهم فرار العبید» هرگز، به خدا قسم نه دست ذلت در دست آنان می گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ می گریزم (انساب الاشراف، ج3، ص188، به نقل از سخنان امام حسین، ص242).
آن حضرت در سخنرانی دوم باز بر همین نکته تاکید می ورزد: «الا ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة...» آگاه باشید که این فرومایه [ابن زیاد] و فرزند فرومایه مرا در بین دوراهی شمشیر و ذلت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مومنان اجازه این کار را به ما نمی دهند، و دامن های پاک مادران و مغز های با غیرت و نفس های با شرافت پدران اجازه نمی دهد که انسان های بزرگوار اطاعت و پیروی از افراد لئیم و پست را بر کشته شدن مقدم دارند...» (ترجمه لهوف، ص 58-59).
امام(ع) در این سخن گرانبها مهم ترین و شکوهمند ترین پیام نهضت خود را بیان می کند. انسان عزت و کرامت و شرافت دارد و او هرگز نباید آن را به هیچ قیمتی و تحت هیچ شرایطی زیر پا بگذارد. زیر پا گذاشتن عزت و کرامت را نه خدا و رسول اجازه می دهند و نه مومنان و نه انسان های شریف. نه دین اجازه می دهد و نه انسانیت. درس او به انسان ها این است که اگر پست و مقام یا مال و منال یا جاه و جلال و یا ترس از اینکه چیزی را از دست دهید باعث شود که حقیقت را نگویید و ظلم و ستم را تایید کنید یا در برابر آن سکوت کنید و فساد را ببینید و چشم خود را بر روی آن ببندید یا همراهی کنید و...شما اسیر امور پست هستید و به خفت و ذلت تن داده اید و انسانیت خود را زیر پا گذاشته اید.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر