امام موسی کاظم(ع) در وصیتی طولانی به هشام ابن حکم عقل را توصیف می کند و جایگاه آن را در دیانت بیان می کند (اصول کافی، ج1، کتاب العقل و الجهل، ح12؛ تحف العقول، سخنان امام کاظم(ع)، سخن اول). یکی از نکات مهم در این وصیت، تاکیدی است که آن حضرت بر حجیت عقل و خرد انسان دارد. آن حضرت در سرآغاز وصیت نامه خود پس از بیان این نکته که: «خدای عزوجل با عقل ها حجت ها را بر انسان تمام و کامل گردانید»، از آیات متعددی از قرآن مجید برای بیان جایگاه عقل و خرد در دیانت استفاده می کند: اینکه خداوند فرموده است «به بندگان من که به سخن گوش فرا می دهند و از بهترین آنها تبعیت می کنند بشارت بده، آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندانند» (الزمر/19)؛ و اینکه خداوند در آیات متعددی پس از اینکه آیات و نشانه های خود را بر شمرده، می فرماید «در این امور نشانه هایی برای خردمندان است» (بقره/163؛ النحل/12؛ الروم/23)؛ واینکه فرموده است: «ما این کتاب را قرآن عربی قرار دادیم تا شاید تعقل کنید» (الزخرف/3) و اینکه فرموده چرا درباره دنیا و آخرت و بی ارزشی و ناپایداری اولی و ارزشمندی و پایداری دومی تعقل نمی کنید (انعام/32)؛ اینکه خداوند وقتی از عذابش بیم می دهد می فرماید چرا تعقل نمی کنید (الصافات/9) و اینکه فرموده تنها دانایان در مثل هایی که خداوند می زند تعقل می کنند (عنکبوت/43)، و اینکه خداوند کسانی را که تعقل نمی کنند و از آباء و اجداد خود تبعیت می کنند مواخذه می کند و می فرماید چرا از آباء و اجداد خود که اهل تعقل نبودند و در نتیجه در طریق هدایت گام نمی نهادند، تبعیت می کنید (بقره/165) و ... همه این آیات نشان دهنده این است که عقل و خرد مهم ترین حجت خدا برای انسان است.
آن حضرت در فرازی از وصیت خود بر این نکته تاکید می کند که عقل حجتی مستقل در کنار وحی است:
«یا هشام ان لله علی الناس حجتین: حجة ظاهرة، و حجة باطنة. فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمه. و اما الباطنة فالعقول» خداوند بر مردمان دو حجت دارد: حجتی بیرونی و حجتی درونی. حجت بیرونی همان فرستادگان و پیامبران و امامان است و حجت درونی همان خرد هاست.
پس عقل و خرد حجتی مستقل در کنار وحی است و حتی کسی که به دلیلی پیام وحی را در نیافته است حجت دیگری دارد و از دایره تکلیف بیرون نیست و خداوند او را مواخذه خواهد کرد. اما سخن مهم و اساسی در اینجا این است که این دو حجت چه رابطه و نسبتی با هم دارند؟ کدامیک از این دو مقدم بر دیگری و حاکم بر آن است؟ اگر این دو، یعنی عقل و وحی، دو حجت الهی هستند پس هرگز نباید بین رای و سخنشان تعارض و تضاد باشد و بنابراین هرگاه بین رای این دو تعارض دیده شود حتما این تعارض ظاهری است و باید با تامل رفع گردد. در جایی که بین حکم عقل و وحی تعارض دیده می شود یا حکم عقل درست برداشت نشده است و در واقع این عقل نبوده که حکم کرده، یا حکم وحی درست برداشت نشده است و در واقع این وحی نبوده که حکم کرده، یا حکم وحی درست برداشت نشده یا درست نرسیده و یا آنچه رسیده است در واقع از منبع وحی نبوده است.
حال سخن این است که اگر پس از تامل و تدبر زیاد در هر دو سخن باز تعارض باقی ماند، چه باید کرد و داور نهایی کدام است؟ بدون تردید داور نهایی حجت باطن و عقل و خرد است. امام کاظم(ع) در ابتدای همین وصیت می فرماید: «ان الله عزوجل اکمل للناس الحجج بالعقول» همانا خداوند به وسیله عقول حجت ها را بر مردم تمام و کامل کرد. مطابق این سخن اگر چه حجت های دیگری در کنار عقل وجود دارد اما عقل مکمل است به گونه ای که با نبود آن حجیت ناقص است.
امام(ع) در فراز دیگری از این وصیت می فرماید: «ما بعث الله انبیاءه و رسله الی عباده الا لیعقلوا عن الله، فاحسنهم استجابة احسنهم معرفة لله و اعلمهم بامر الله احسنهم عقلا، و اعقلهم ارفعهم درجة فی الدنیا و الاخرة. خدا پیامبران و رسولانش را به سوی بنده ها گسیل نداشت مگر برای اینکه اموری را از سوی او فهم و درک و تعقل کنند و در میان آنان کسی بهتر خدا را اجابت می کند که فهم و معرفت او درباره خدا بهتر باشد و کسی نسبت به امر خداوند عالم تر است که عقلش نیکوتر باشد و کسی که عاقل تر است از مقام و منزلتی بالاتر در دنیا و آخرت برخوردار است».
همچنین در فرازی دیگر از وصیت می فرماید: «ما قسّم بین العباد افضل من العقل. نوم العاقل افضل من سحر الجاهل، و ما بعث الله نبیاً الا عاقلا حتی یکون عقله افضل من جمیع جهد المجتهدین. و ما ادّی العبد فریضة من فرائض الله حتی عقل عنه؛ میان بنده های خدا چیزی برتر و بهتر از عقل و خرد تقسیم نشده است. خواب خردمند بهتر از شب زنده داری نادان است. خدا هیچ پیامبری را بر نیانگیخت مگر عاقل، به حدی که عقل و خردش از تلاش و کوشش همه تلاش کنندگان برتر بود و بنده خدا هیچ یک از تکالیف و واجبات الهی را انجام ندهد و حق آن را ادا نکند مگر اینکه آن را از خدا درک و فهم و تعقل کرده باشد».
پس مطابق این سخن، عقل حجت الهی در کنار وحی است، اما این عنصر گرانبها نه تنها خود منبعی مستقل برای حکم دین و خداست بلکه ابزاری است که بدون آن حکم وحی نیز درک نمی شود. در واقع دین همیشه همراه عقل است و از آن جدایی ناپذیر است. امام علی(ع) در حدیثی می فرماید: «جبرئیل بر آدم(ع) فرود آمد و بدو عرضه داشت که من مامورم که به تو اختیار دهم که یک چیز از سه چیز را برگزینی و دوتای دیگر را رها کنی. آدم گفت: ای جبرئیل آن سه چیز کدام است؟ جبرئیل پاسخ داد: عقل و حیا و دین؛ آدم(ع) گفت : من عقل را برگزیدم. جبرئیل به حیا و دین گفت بازگردید و او را رها کنید. آن دو پاسخ دادند: ای جبرئیل، به ما دستور داده شده است که همراه عقل باشیم هرجا که باشد. پس جبرئیل گفت: پس همین گونه باشید و عروج کرد» (اصول کافی، ج1، کتاب العقل و الجهل، ح2). و در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است که خداوند خطاب به عقل فرمود چیزی محبوب تر از تو نیافریده ام و امر و نهی و کیفر و ومجازات من تنها متوجه توست (همان، ح1).
پس دین همراه عقل است و بدون آن دینی وجود ندارد. در این دو حدیث به گونه ای تمثیلی جایگاه عقل و خرد در دیانت بیان شده است. امام صادق(ع) در حدیثی درباره جایگاه عقل و وحی و ربط و نسبت این دو چنین می فرماید: «حجة الله علی العباد النبی، و الحجة فیما بین العباد و بین الله العقل؛ حجت خدا بر بندگانش پیامبر است و حجت میان خدا و بندگان عقل است» (همان، ح22).
پس دین با عقل آغاز می شود و با آن ادامه می یابد. مطابق این احادیث در سراسر دین، چه در بعد نظری و عقیدتی و چه عملی، نباید امری مخالف حکم صریح عقل وجود داشته باشد. دلیل این امر این است که لازمه اش تعارض و ناسازگاری بین دو حجت الهی است. البته از آنجا که اصل پذیرش یک دین خاص و نیز اصل اینکه انسان باید دیندار باشد با حکم عقل است، بنابراین حجیت حکم عقل، عقلا و منطقا مقدم بر حکم شرع است و در صورتی که در دین امری خردستیز وجود داشته باشد، عقل از حجیت و اعتبار می افتد و بنابراین حکم قبلی آن هم مبنی بر اصل پذیرش دین یا پذیرش دین خاص زیر سوال می رود.
اما در اینجا سخن این است که با ادله نقلی و روایی نیز همین امر، یعنی حجیت مستقل حکم عقل به اثبات می رسد. مطابق سخن امام کاظم(ع) و دیگر روایاتی که نقل شد، عقل حجیتی کامل دارد و حتی سخنی که از وحی نقل می شود نباید با حکم عقل در ستیز باشد. بنابراین اگر سخن وحی، که نقل شده است، با حکم عقل سازگار و هماهنگ باشد، در این صورت تکلیف روشن است. همچنین اگر یکی از این دو حجت در موردی حکمی داشته باشد و دیگری ساکت باشد باز تکلیف روشن است. برای مثال عقل درباره کیفیت عبادتی مانند نماز حکمی ندارد همچنین ممکن است درباره رعایت برخی از اصول بهداشتی در موارد خاص در شرع حکمی نباشد. در اولی باید از حکم وحی و نقل و در دومی از حکم عقل پیروی کرد. همه مشکل جایی است که بین این دو حکم تعارض و ناسازگاری باشد. در این صورت بعد از تامل و مطالعه دقیق در هر دو حکم و در صورتی که تعارض ثابت باشد، حکم عقل مقدم است. این امر هم در رابطه با عقاید صدق می کند و هم اعمال دینی. البته در صورتی که حکم وحی و نقل به ادله ظنی ثابت شده باشد، مانند عمده احکام فقهی، حاکمیت حکم عقل روشن تر است. اما حتی اگر در آیه ای از قرآن مجید، که به اعتقاد مسلمانان همه آیات آن قطعی الصدور است، سخنی آمده باشد که با عقل و خرد ناسازگار باشد برای مثال آیاتی که ظاهرش جسمانیت خداست، باید این آیه تاویل شود. همچنین هیچ یک از احکامی که از طریق نقل رسیده نباید غیر عادلانه باشد و با حکم عقل عملی ناسازگار باشد. در صورتی که در زمانی مفاد یک دلیل نقلی با حکم قطعی عقل عملی ناسازگار باشد، اگر آن دلیل ظنی باشد باید در برابر حکم عقل تسلیم شود. حتی در صورتی که مفاد یک دلیل نقلی قطعی با حکم قطعی عقل ناسازگار باشد، باز نمی تواند در برابر حکم عقل مقاومت کند و احتمال این وجود دارد که این حکم برای زمان و مکانی خاص بوده باشد و نه برای همه زمان ها و مکان ها.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر