امام حسین(ع) تسلیم ظلم و بیداد نشد و فساد و تباهی را تایید نکرد و یزیدیان این امر را بر نتافتند و آن حضرت را به شهادت رسانیدند. این کوتاه ترین سخنی است که می توان درباره نهضت حسینی و علت آن بیان کرد. امام(ع) وظیفه دینی و عقلانی خود تشخیص می داد که حکومت فاسد و ستمگر یزید را تایید و تصدیق نکند و پای این وظیفه ایستاد و مقاومت کرد و به همین جهت بر او به نهایت جفا شد و ظلم و ستمی که به او رفت تاریخ به یاد ندارد.
با این حال هرچند در محرم سال 61 هجری ظلم و ستم غیر قابل وصفی بر حسین ابن علی(ع) رفت، اما در طول تاریخ و پس از آن ماجرا به آن حضرت و نهضت او کم ظلم نشده است. چه ظلمی بالاتر از اینکه هر کس کار نسنجیده و نابخردانه ای انجام می دهد سخن از شور حسینی به زبان می آورد. چه ظلمی بالاتر از اینکه به نام حسین ابن علی(ع) و نهضت او هر خرافه و اعتقاد یا عمل نا معقول انجام می شود، و آن حضرت که برای اصلاح دین جان خود را فدا کرده به ابزاری برای تحریف دین تبدیل گشته است. چه ظلمی بالاتر از اینکه به نام او پرچم ها بر افراشته می شود و صدای طبل ها و فریاد ها بلند می شود، اما از هدف مقدس آن حضرت خبری نیست. چه ظلمی سخت تر از اینکه کسانی شعار حسین را دهند و علم او را بلند کنند، اما عملشان همان عمل کوفیان و یزیدیان باشد.
مهم ترین فساد یزیدیان این بود که می خواستند حکومت فاسد خود را تحمیل کنند و می گفتند همگان باید ما را تایید کنند و هر آن کس که از این تایید کوتاهی کند باید منتظر مجازات باشد. آنان می گفتند سکوت کافی نیست و حتما باید ما را تایید کنید. اگر آنان به سکوت امام حسین رضایت می دادند و قبول می کردند که آن حضرت با یزید بیعت نکند آیا آن همه جنایت و ظلم و ستم پیش می آمد؟ آیا این ظلم فاحش به آن حضرت نیست که کسانی فریاد یا حسین سر دهند و برای حسین بلند گریه کنند و همان عمل یزیدی یعنی تحمیل رای و نظر و عقیده را انجام دهند؟
مرحوم شهید مطهری(قدس سره) همه فاجعه کربلا را به واسطه این می داند که حسین ابن علی(ع) حاضر نبود رای خود را بفروشد:
«از قبل از مردن معاویه و همچنین بعد از مردن او در دوره یزید چه در وقتی که امام در مدینه بود و چه در مکه و چه در بین راه و چه در کربلا، آنها از امام فقط یک امتیاز می خواستند و اگر آن یک امتیاز را امام به آنها می داد نه تنها کاری به کارش نداشتند انعامها هم می کردند و امام هم همه آن تحمل رنج ها را کرد و تن به شهادت خود و کسانش داد که همان یک امتیاز را ندهد. آن یک امتیاز فروختن رای و عقیده بود. در آن زمان صندوق و انتخاباتی نبود، بیعت بود. بیعت آن روز رای دادن امروز بود. پس امام اگر یک رای غیر وجدانی و غیر مشروع می داد شهید نمی شد، شهید شد که رای و عقیده خودش را نفروخته باشد» (حماسه حسینی، ج3، ص71).
مطابق سخن ایشان بدترین کاری که معاویه و یزید کردند که به شهادت حسین(ع) انجامید تحمیل رای بود. ایشان در جای دیگر بر این تاکید می ورزد که پاسخ منفی به رای تحمیلی عین تقواست و انسان متقی زیر بار رای و عقیده تحمیلی نمی رود و هزینه آن را نیز به طور کامل می پردازد. ایشان درباره عوامل قیام امام حسین می گوید:
«یکی از عواملی که به یک اعتبار اولین عامل است، عامل تقاضای بیعت است: امام حسین در مدینه است. معاویه قبل از مردنش –که می خواهد جانشینی یزید را برای خود مسلم بکند- می آید در مدینه می خواهد از امام بیعت بگیرد، آنجا موفق نمی شود. بعد از مردنش یزید می خواهد بیعت بگیرد. بیعت کردن یعنی امضا کردن و صحه گذاشتن نه تنها روی خلافت شخص یزید بلکه همچنین روی سنتی که معاویه پایه گذاری کرده است که خلیفه پیشین خلیفه بعدی را تعیین بکند ... پسر خودش را به عنوان ولی عهد مسلمین تعیین بکند. بنابراین، این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست، امضا کردن سنتی است که برای اولین بار بوسیله معاویه می خواست پایه گذاری بشود.
در اینجا آنها از امام حسین بیعت می خواهند، یعنی از ناحیه آنها یک تقاضا ابراز شده است؛ امام حسین عکس العمل نشان می دهد، عکس العمل منفی. بیعت می خواهید؟ نمی کنم. در اینجا عمل امام حسین، عمل منفی است، از سنخ تقواست، از سنخ این است که هر انسانی در جامعه خودش مواجه می شود با تقاضاهایی که به شکل های مختلف، به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب از او می شود و باید در مقابل آنها بگوید: نه، یعنی تقوا. آنها می گویند بیعت، امام حسین می گوید نه. تهدید می کنند، می گوید: حاضرم کشته بشوم و حاضر نیستم بیعت بکنم» (حماسه حسینی، ج2، ص267-268).
مطابق سخن ایشان حکومت یزید از امام حسین یک درخواست ناروا و ناشایست داشت، درخواستی که عقل و دین اجازه اجابت به آن را نمی دهد. اینکه انسان آنچه را که خود باید درباره آن تصمیم بگیرد و باید در اختیار خودش باشد به دیگران بسپارد. اگر شرکت در سرنوشت کشور و جامعه از یک سو حق انسان است و از سوی دیگر تکلیف الهی است، در صورتی که کسانی بخواهند به هر طریقی تاثیر واقعی رای مردم را از بین ببرند و انتخاباتی صوری برگزار کنند، شرکت در این امر و رای دادن به صورت صوری و ظاهری، بی تقوایی است و پرهیز از آن واجب است. و البته باید به این نکته توجه شود که تحمیل رای و نظر سیره و روش امویان است و این بیشترین ظلم به امام حسین است که کسانی پرچم او را برافرازند و نام او را فریاد بزنند و روش و سیره دشمنان او را در پیش گیرند.
روش و سیره امام حسین(ع) برخلاف امویان هرگز تحمیل رای و عقیده نبود. آن حضرت هنگامی که نامه های بسیار زیادی از سوی کوفیان دریافت کرد که او را به کوفه دعوت می کردند، مسلم ابن عقیل را با این ماموریت به کوفه می فرستد که تحقیق کند که آیا واقعا توده های مردم و نخبگان او را می خواهند یا نه، که اگر او را می خواهند به کوفه بیاید (مقتل خوارزمی، ج1، ص195-196) پس حضرت هرگز نمی خواهد خود را و رای و نظر خود را به مردم تحمیل کند.
آن حضرت در شب عاشورا نیز یاران و خویشان خود را جمع می کند و برای آنان وضعیت را به صورتی روشن تشریح می کند. او با صراحت بارها بیان کرده است که خط قرمزی که هرگز از آن عبور نخواهد کرد تایید ظلم و فساد است. به همین جهت در شب عاشورا برای یاران و خویشان خود بیان می کند که این مردم تنها برای قتل من آمده اند چرا که این من هستم که هرگز زیر بار رای و نظر تحمیلی نرفته ام و به بیعت اجباری تن نداده ام و نخواهم داد. آن حضرت در آن شب آشکارا بیان می کند که بیعت خود را برداشته است و همه آزادند. همچنین پس از اینکه یاران و خویشان بیان می کنند که هرگز دست از یاری او بر نمی دارند، باز بیان می کند که فردا هیچ پیروزی ظاهری در کار نیست و اگر کسی با این توهم آمده است راه خود را بگیرد و برود. فردا همه کشته خواهند شد (ارشاد مفید، ص231؛ لهوف، ص79).
پس امام نه تنها نمی خواهد هیچ نظری را بر هیچ کس تحمیل کند، بلکه می خواهد وضعیتی به وجود آورد که همگان با روشنی وضعیت را تشخیص دهند و هر کس خود تصمیم بگیرد.
پس باید چنین نتیجه بگیریم که نهضت حسینی از یک سو با تحمیل رای و عقیده آغاز شد و این چیزی بود که امام حسین زیر بار آن نمی رفت. و از سوی دیگر در خود نهضت هرگز تحمیل رای و عقیده و نظر وجود نداشت و امام(ع) امور را چنان پیش می برد که همگان بتوانند با فکر و اندیشه خود و با استقلال کامل رای تصمیم بگیرند و سرنوشت خود را رقم بزنند.
با این حال هرچند در محرم سال 61 هجری ظلم و ستم غیر قابل وصفی بر حسین ابن علی(ع) رفت، اما در طول تاریخ و پس از آن ماجرا به آن حضرت و نهضت او کم ظلم نشده است. چه ظلمی بالاتر از اینکه هر کس کار نسنجیده و نابخردانه ای انجام می دهد سخن از شور حسینی به زبان می آورد. چه ظلمی بالاتر از اینکه به نام حسین ابن علی(ع) و نهضت او هر خرافه و اعتقاد یا عمل نا معقول انجام می شود، و آن حضرت که برای اصلاح دین جان خود را فدا کرده به ابزاری برای تحریف دین تبدیل گشته است. چه ظلمی بالاتر از اینکه به نام او پرچم ها بر افراشته می شود و صدای طبل ها و فریاد ها بلند می شود، اما از هدف مقدس آن حضرت خبری نیست. چه ظلمی سخت تر از اینکه کسانی شعار حسین را دهند و علم او را بلند کنند، اما عملشان همان عمل کوفیان و یزیدیان باشد.
مهم ترین فساد یزیدیان این بود که می خواستند حکومت فاسد خود را تحمیل کنند و می گفتند همگان باید ما را تایید کنند و هر آن کس که از این تایید کوتاهی کند باید منتظر مجازات باشد. آنان می گفتند سکوت کافی نیست و حتما باید ما را تایید کنید. اگر آنان به سکوت امام حسین رضایت می دادند و قبول می کردند که آن حضرت با یزید بیعت نکند آیا آن همه جنایت و ظلم و ستم پیش می آمد؟ آیا این ظلم فاحش به آن حضرت نیست که کسانی فریاد یا حسین سر دهند و برای حسین بلند گریه کنند و همان عمل یزیدی یعنی تحمیل رای و نظر و عقیده را انجام دهند؟
مرحوم شهید مطهری(قدس سره) همه فاجعه کربلا را به واسطه این می داند که حسین ابن علی(ع) حاضر نبود رای خود را بفروشد:
«از قبل از مردن معاویه و همچنین بعد از مردن او در دوره یزید چه در وقتی که امام در مدینه بود و چه در مکه و چه در بین راه و چه در کربلا، آنها از امام فقط یک امتیاز می خواستند و اگر آن یک امتیاز را امام به آنها می داد نه تنها کاری به کارش نداشتند انعامها هم می کردند و امام هم همه آن تحمل رنج ها را کرد و تن به شهادت خود و کسانش داد که همان یک امتیاز را ندهد. آن یک امتیاز فروختن رای و عقیده بود. در آن زمان صندوق و انتخاباتی نبود، بیعت بود. بیعت آن روز رای دادن امروز بود. پس امام اگر یک رای غیر وجدانی و غیر مشروع می داد شهید نمی شد، شهید شد که رای و عقیده خودش را نفروخته باشد» (حماسه حسینی، ج3، ص71).
مطابق سخن ایشان بدترین کاری که معاویه و یزید کردند که به شهادت حسین(ع) انجامید تحمیل رای بود. ایشان در جای دیگر بر این تاکید می ورزد که پاسخ منفی به رای تحمیلی عین تقواست و انسان متقی زیر بار رای و عقیده تحمیلی نمی رود و هزینه آن را نیز به طور کامل می پردازد. ایشان درباره عوامل قیام امام حسین می گوید:
«یکی از عواملی که به یک اعتبار اولین عامل است، عامل تقاضای بیعت است: امام حسین در مدینه است. معاویه قبل از مردنش –که می خواهد جانشینی یزید را برای خود مسلم بکند- می آید در مدینه می خواهد از امام بیعت بگیرد، آنجا موفق نمی شود. بعد از مردنش یزید می خواهد بیعت بگیرد. بیعت کردن یعنی امضا کردن و صحه گذاشتن نه تنها روی خلافت شخص یزید بلکه همچنین روی سنتی که معاویه پایه گذاری کرده است که خلیفه پیشین خلیفه بعدی را تعیین بکند ... پسر خودش را به عنوان ولی عهد مسلمین تعیین بکند. بنابراین، این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست، امضا کردن سنتی است که برای اولین بار بوسیله معاویه می خواست پایه گذاری بشود.
در اینجا آنها از امام حسین بیعت می خواهند، یعنی از ناحیه آنها یک تقاضا ابراز شده است؛ امام حسین عکس العمل نشان می دهد، عکس العمل منفی. بیعت می خواهید؟ نمی کنم. در اینجا عمل امام حسین، عمل منفی است، از سنخ تقواست، از سنخ این است که هر انسانی در جامعه خودش مواجه می شود با تقاضاهایی که به شکل های مختلف، به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب از او می شود و باید در مقابل آنها بگوید: نه، یعنی تقوا. آنها می گویند بیعت، امام حسین می گوید نه. تهدید می کنند، می گوید: حاضرم کشته بشوم و حاضر نیستم بیعت بکنم» (حماسه حسینی، ج2، ص267-268).
مطابق سخن ایشان حکومت یزید از امام حسین یک درخواست ناروا و ناشایست داشت، درخواستی که عقل و دین اجازه اجابت به آن را نمی دهد. اینکه انسان آنچه را که خود باید درباره آن تصمیم بگیرد و باید در اختیار خودش باشد به دیگران بسپارد. اگر شرکت در سرنوشت کشور و جامعه از یک سو حق انسان است و از سوی دیگر تکلیف الهی است، در صورتی که کسانی بخواهند به هر طریقی تاثیر واقعی رای مردم را از بین ببرند و انتخاباتی صوری برگزار کنند، شرکت در این امر و رای دادن به صورت صوری و ظاهری، بی تقوایی است و پرهیز از آن واجب است. و البته باید به این نکته توجه شود که تحمیل رای و نظر سیره و روش امویان است و این بیشترین ظلم به امام حسین است که کسانی پرچم او را برافرازند و نام او را فریاد بزنند و روش و سیره دشمنان او را در پیش گیرند.
روش و سیره امام حسین(ع) برخلاف امویان هرگز تحمیل رای و عقیده نبود. آن حضرت هنگامی که نامه های بسیار زیادی از سوی کوفیان دریافت کرد که او را به کوفه دعوت می کردند، مسلم ابن عقیل را با این ماموریت به کوفه می فرستد که تحقیق کند که آیا واقعا توده های مردم و نخبگان او را می خواهند یا نه، که اگر او را می خواهند به کوفه بیاید (مقتل خوارزمی، ج1، ص195-196) پس حضرت هرگز نمی خواهد خود را و رای و نظر خود را به مردم تحمیل کند.
آن حضرت در شب عاشورا نیز یاران و خویشان خود را جمع می کند و برای آنان وضعیت را به صورتی روشن تشریح می کند. او با صراحت بارها بیان کرده است که خط قرمزی که هرگز از آن عبور نخواهد کرد تایید ظلم و فساد است. به همین جهت در شب عاشورا برای یاران و خویشان خود بیان می کند که این مردم تنها برای قتل من آمده اند چرا که این من هستم که هرگز زیر بار رای و نظر تحمیلی نرفته ام و به بیعت اجباری تن نداده ام و نخواهم داد. آن حضرت در آن شب آشکارا بیان می کند که بیعت خود را برداشته است و همه آزادند. همچنین پس از اینکه یاران و خویشان بیان می کنند که هرگز دست از یاری او بر نمی دارند، باز بیان می کند که فردا هیچ پیروزی ظاهری در کار نیست و اگر کسی با این توهم آمده است راه خود را بگیرد و برود. فردا همه کشته خواهند شد (ارشاد مفید، ص231؛ لهوف، ص79).
پس امام نه تنها نمی خواهد هیچ نظری را بر هیچ کس تحمیل کند، بلکه می خواهد وضعیتی به وجود آورد که همگان با روشنی وضعیت را تشخیص دهند و هر کس خود تصمیم بگیرد.
پس باید چنین نتیجه بگیریم که نهضت حسینی از یک سو با تحمیل رای و عقیده آغاز شد و این چیزی بود که امام حسین زیر بار آن نمی رفت. و از سوی دیگر در خود نهضت هرگز تحمیل رای و عقیده و نظر وجود نداشت و امام(ع) امور را چنان پیش می برد که همگان بتوانند با فکر و اندیشه خود و با استقلال کامل رای تصمیم بگیرند و سرنوشت خود را رقم بزنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر