۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

در مكتب حسيني (2) گام زدن در مسير حق، پيروزي است


شاعر معروف عرب، فرزدق، از كوفه به سمت مكه در حركت است و در راه با امام حسين(ع) ملاقات مي‌كند. امام(ع) از او مي‌پرسد كه نظر مردم عراق درباره اوضاع چگونه است؟ فرزدق پاسخ مي‌دهد: «دل‌هاي مردم با شما و شمشيرهايشان عليه شماست و مقدرات در دست خداست كه هر طور بخواهد انجام مي‌دهد» امام(ع) در پاسخ او فرمود:
«... درست گفتي؛ مقدرات در دست خداست و او هر روز فرمان تازه اي دارد كه اگر پيش آمدها بر طبق مراد باشد در مقابل نعمت‌هاي خدا سپاسگزاريم... و اگر حوادث و پيش آمدها در ميان ما و خواسته‌هايمان فاصله اندازد و كارها طبق مراد پيش نرود بازهم آن كس كه نيتش حق است و تقوا بر دلش حاكم است، از مسير صحيح خارج نگرديده است» (طبري، ح7، ص278؛ ارشاد مفيد، ص218و ...).
مي‌توان گفت كه در اين گفتگوي امام(ع) با فرزدق هم دينداري صحيح و مغز و لب تدين آمده است و هم مهمترين انحراف از آن. در سخن فرزدق و گزارشي كه از وضعيت مردم كوفه مي‌دهد مهمترين مانع دينداري، كه همان تسليم بودن به حق و گردن نهادن به آن است، بيان شده است. فرزدق مي‌گويد كه مردم كوفه دلهايشان با حسين(ع) و شمشيرهايشان عليه اوست. اگر دلهايشان با حسين است پس حقانيت او را دريافته‌اند. بنابراين آنان تفاوت حكومت علوي را با حكومت اموي مي‌دانند. آنان مي‌دانند كه جامعه به واسطه نظام اموي فاسد شده است. آنان ،هم عمق فساد و تباهي نظام اموي را مي‌دانند و هم ارزش اصلاحگري و ترويج ارزش‌هاي انساني و ديني در حكومت علوي و حسيني را باز مي‌شناسند. آنان مي‌دانند كه جامعه نياز مبرم به اصلاح زيربنايي و اساسي دارد و اين را نيز مي‌دانند كه اين مهم از دست شخصيتي مانند حسين(ع) ساخته است.
پس مشكل مردم كوفه به هيچ وجه مشكل شناخت و معرفت نيست. مشكل آنان در بعد عمل است. اگر دينداري به معناي گردن نهادن به حق و تسليم شدن نسبت به آن است، هر انساني براي اينكه دينداري‌اش كامل و تمام گردد بايد دو وظيفه اساسي را انجام دهد. يكي اینکه مصاديق اين حق و حقيقت را باز شناسد تا با نيت درست و پاك به جاي حق‌پرستي، باطل‌پرستي نكند و به جاي گردن نهادن به حق به باطل‌ گردن ننهد. پس مقدمه حق‌پرستي، حق شناسي است و هر انساني وظيفه دارد كه براي گردن نهادن به حق و به عنوان مقدمه آن، تلاش كند تا مصاديق اين حق را بشناسد.
تكليف و وظيفه دوم انسان اين است كه حاضر شود هزينه حق‌پرستي خود را بپردازد .اگر قرار باشد كه حق پرستي و تسليم شدن نسبت به حق هيچ هزينه‌اي نداشته باشد، پس امتحان و آزمايش انسان بي‌معنا مي‌شود. اگر قرار باشد كه تسليم شدن نسبت به حق در اين دنيا همراه با لذت نفساني صرف و سود دنيوي باشد و هيچ سختي و مشقت يا زيان و ضرري نداشته باشد، پس حق‌پرستي و دينداري هيچ هنري نيست و همگان به يكسان از آزمايش سربلند بيرون مي‌آيند و اساسا آزمايش بي‌معنا مي‌گردد. مطابق متون ديني اسلامي انسان به دنيا آورده شده است تا با ميزان حق پرستي خود، يا به عبارت ديگر با ميزان آمادگي او براي پرداخت هزينه حق‌پرستي ،آزمايش شود و موفقيت در اين آزمايش جايگاه و مقام او را مشخص و معين مي‌سازد.
بر طبق آيات قرآني اصل حق پرستي و حق‌خواهي جزو سرشت و فطرت انسان است، چرا كه انسان، حنيف و مايل به حق خلق شده است (روم/30). اگر انسان فطرتا حق‌پرست است ،پس يكي از دو امر بايد مانع حق پرستي باطل پرستان شود. يا آنان در شناخت مصاديق حق و حقيقت اشتباه كنند و باطل را به جاي حق بگيرند و يا اينكه دلبستگي‌ها باعث شوند كه انسان نتواند خود را آماده پرداخت هزينه حق‌پرستي گرداند. مردم كوفه مشكل شناخت و معرفت نداشتند و حقانيت حسين(ع) و روش و مسير او و باطل بودن يزيد و روش‌هاي او را به خوبي می دانستند. آنان بين حق و باطل اشتباه نكرده بودند. مشكل آنان اين بود كه نمي‌خواستند هزينه حق‌پرستي خود را بدهند. در چنين صورتي دل انسان با حق است و شمشير او با باطل.
اما پرسش مهم در اينجا اين است كه اگر كوفيان دلشان با حسين بود و حق پرستي و حمايت از او و ياري او برايشان هزينه داشت پس لااقل بايد سكوت مي‌كردند و آن حضرت را ياري نمیكردند و نه اينكه شمشير كشيده، به جنگ او آيند. اما پاسخ اين است كه برخي از مردم همين كار را كرده و سكوت كردند. اما دو امر باعث مي‌شود كه اكثريت چنين نكنند. يكي اينكه از دست دادن منفعت نيز ضرر است و برق سكه ها و وعده پست و مقام‌ها براي بسياري جذاب است و چشم پوشيدن از آنها همان هزينه حق‌پرستي است. اما نكته ديگر اينكه در حكومت اموي سياست اين است كه هر كس با ما نيست بر ضد ماست. هر كس شمشير بر ندارد و به نفع ما بجنگد در واقع دشمن ماست. حكومت‌هاي باطل سكوت را بر نمي‌تابند و مي‌گويند همگان بايد به نفع ما سخن بگويند و اگر چنين نكنند دشمن ما هستند و از حلقه خودي‌ها بيرون هستند. به نقل اناجيل حضرت عيسي به حواريان مي‌گويد: «هر كس ضد شما نيست، با شماست» (لوقا، 50:9) يا: «هر كس ضد ما نيست با ماست» (مرقس، 40:10). اما يكي از مشخصه‌هاي حكومت باطل اين است كه مردم را به خودي و غير خودي تقسيم مي‌كنند و هر كس را كه با تمام وجود، در خدمت اهداف آنان نباشد غير خودي به حساب مي‌آورند.
اما در سخني كه امام(ع) در پاسخ فرزدق مي‌فرمايد لب و مغز و گوهر دينداري بيان شده است. در دينداري همه چيز به حق‌پرستي بر مي‌گردد. يك انسان ديندار و مؤمن و حق‌پرست يك دغدغه بيشتر ندارد و آن اينكه در مسير حق‌پرستي گام بردارد. اينكه اوضاع به كام او باشد يا نباشد براي او فرقي نمي‌كند. ممكن است عمل حق‌پرستانه او نه در زمان خود او، بلكه در نسل‌هاي بعد و بلكه قرن‌هاي بعد به ثمر بنشيند. اساسا براي او خود حق‌پرستي موضوعيت دارد و نه ثمر و نتيجه آن.
درواقع اصول اخلاقي انساني و ديني به دو دسته تقسيم مي‌شوند، برخي ابزار و وسيله‌اند و برخي هدف و مقصد. براي مثال نماز يا ياد خدا براي آرامش و دوري از گناه و فحشاء و منكر است. اما حق پرستي و گردن نهادن به حق از اصول مقصد است. انسان همه تلاش خود را مي‌كند و به اصول ديگر گردن مي‌نهد تا به مقام تسليم برسد. اما مقام تسليم براي مقام ديگري نيست و مقدمه چيز ديگري نيست. خود مقام تسليم مقصد است.
انسان حق‌پرست به حق گردن مي‌نهد و به اين فكر نمي‌كند كه آيا اين حق‌پرستي نتيجه محسوس و ملموسي براي خود او دارد يا نه. ممكن است تلاش مصلحانه يك مصلح نتيجه فوري نداشته باشد و بلكه به منزله كاشتن بذري باشد كه تبديل شدنش به درختی تنومند ،و ميوه دادنش دهه‌ها و يا قرن‌ها زمان بخواهد. اما او چنين مي‌انديشد كه عمل من يك عمل حق پرستانه است و در مسير درست قرار دارد و هم با علم روشن درستي آن را دريافته‌ام و هم پارسايانه و با نيت پاك آن را انجام داده ام. اما اينكه نتيجه چه باشد و آيا با چشمان خود نتيجه را ببينم يا نه ،براي من فرقي نمي‌كند. اينجاست كه امام حسين(ع) مي‌فرمايد عمل صحيح و درست در صورتي كه با نيت درست و متقيانه انجام شود ،صاحب آن قطعا از مسير و راه درست خارج نگرديده است. روح و مغز و لب و گوهر دينداري همين حق‌پرستي و تسليم بودن در مقابل حق است و اين آن چيزي است كه امام حسين(ع) در اين سخن بيان مي‌فرمايد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر