۱۳۹۱ آبان ۲۶, جمعه

در مكتب حسيني (3) از اوج یکتاپرستی تا حضیض دنیاپرستی

امام حسين(ع) وارد منطقه عراق شد و در منزلي به نام شقوق با مردي كوفي روبرو شد و از او درباره اوضاع كوفه پرس و جو كرد. آن مرد در پاسخ عرض كرد: «اي پسر رسول خدا! مردم عراق در مخالفت شما متحد و هماهنگ گرديده و بر جنگ با شما هم‌پيمان شده‌اند».
امام(ع) ابتدا جمله‌اي را كه حاكي از عمق توحيد و توكل است به زبان مي‌آورد: «پيش آمدها همه از سوي خداست و آنچه خود صلاح بداند انجام مي‌دهد و پروردگار تعالي هر روز به مقتضاي آن روز اراده خاصي دارد».
درست است كه خبرها هرگز براي امام(ع) و كاروان او خوشايند نيست ، اما اين هرگز باعث نمي‌شود كه انسان مؤمني كه در راه خدا گام بر مي‌دارد هيچ‌گونه تزلزلي در گام‌هاي او نمايان شود. در واقع توحيد و يگانه‌پرستي يك علم يا يك باور جداي از زندگي نيست. يگانه پرستي يك زندگي است. زندگي يكتاپرستانه و موحدانه نوعي زندگي است كه هيچ شباهتي با زندگي مشركانه ندارد. اساسا معنا و هدف زندگي در زندگي موحدانه به صورت كامل متفاوت است و اين باعث مي‌شود كه انسان ديگري ساخته شود.
امام علي(ع) همه دينداري و ايمان را در همين زيست موحدانه خلاصه مي‌كند: «ايمان چهار ركن دارد: توكل بر خدا، واگذاري كار به خدا، راضي بودن به قضاي خدا و تسليم بودن در مقابل فرمان خدا» (كافي، ج2، ص47). زيست موحدانه آن است كه انسان در همه امور، خود را وابسته و تحت قدرت يك موجود برتر يگانه بداند و هيچ قدرت ديگري را در هيچ بعد زندگي خود مؤثر نداند. چنين انساني به تمام معنا آزاد است و هيچ چيزي نمي‌تواند او را به بند بكشد. پس در واقع توحيد مساوي با آزادگی است. انسان موحد در مقابل هيچ قدرت و مكنتي خم نمي‌شود، چون تنها در مقابل آن يگانه خم مي‌شود و به همين جهت به تمام معنا آزاد است. چه زيبا امام علي(ع) بيان مي‌كند كه: « دژ توكل در حكمت است» (غرر الحكم، ح544). زندگي حكيمانه و خردمندانه يك گونه زيست در اين جهان است كه دژ و قلعه آن توكل است. پيامبر خدا (ص) از جبرئيل درباره توكل مي‌پرسد و چنين پاسخ مي‌شنود كه: «توكل بر خداوند متعال، دانستن اين مطلب است كه مخلوق نه زياني مي‌زند و نه سودي مي‌رساند، نه اعطا مي‌كند و نه جلوگيري مي‌كند. توكل بر كندن چشم اميد از مخلوق است. هر گاه بنده چنين باشد، ديگر براي احدي جز خداوند كار نمي‌كند و اميد و بيمش از كسي جز خداوند نيست و چشم طمع به هيچ كس جز خدا ندارد» (معاني الاخبار، ص261).
توكل و تكيه بر خداي يگانه است كه انسان را قدرتمند و عزیز مي‌گرداند. خداوند تعالي مي‌فرمايد: «و هر كس كه به خدا توكل كند، او براي وي بس است» (طلاق/3). بس بودن خدا براي انسان بالاترين نعمتي است كه ممكن است او به دست آورد ،چرا كه مساوي با آزادي كامل و قدرت كامل و عزت كامل است. پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد: «هر كس دوست دارد قدرتمندترين مردم باشد، بايد به خداوند متعال توكل كند» (جامع الاخبار، ص321) و امام علي(ع) مي‌فرمايد: «هر كس به خدا توكل كند، دشواري‌ها براي او آسان شود و اسباب برايش فراهم گردد» (غرر الحكم، ح9028) و مي‌فرمايد: «هر كس به خدا اعتماد كند، خداوند شادمانش گرداند و هر كس بر او توكل كند، خداوند كارهايش را كفايت كند» (جامع الاخبار، ص322).
امام حسين(ع) اوج توحيد و توكل و يگانه‌پرستي را در ميدان عمل نشان مي‌دهد و آنگاه كه خبرهاي ناگوار از كوفه به او مي‌رسد نه تنها خم به ابرو نمي‌آورد و تزلزل در قدم‌هايش ايجاد نمي‌شود، بلكه ذوقش سرشار مي‌گردد و سرود آزادگي ترنم مي‌كند و آواز عاشقانه سر مي‌دهد و اوج دلدادگي را بروز مي‌دهد. چشم اميد او نه به ياري مردم كوفه يا بصره و عراق، بلكه به آن مبدأ يگانه است و البته او در راه حق حق‌پرستي و يگانه‌پرستي خود گام بر مي‌دارد و در اينكه آن يگانه براي او چه سرنوشتي را رقم زند، كاملا تسلم است.
اين اوج عظمت يك انسان است كه باعث شده است به چنان قدرت با عظمتي تبديل شود كه همه قدرت‌هاي دنيوي را به هيچ نگيرد و در مقابل آنها قد خم نكند و محكم و استوار بايستد و داراي عزتي بي‌مثال گردد. اما در سوي ديگر مردم كوفه قرار دارند كه شمشير خود را بري جنگ با حسين(ع) تيز كرده‌اند. اما چرا اين انسان‌ها چنان ذليل و خوار و بي‌مقدار گشته اند كه با اينكه حقانيت حسين(ع) را مي‌دانند و درستي مسير او را مي‌شناسند و نسبت به باطل و فاسد بودن دستگاه اموي آگاهي دارند، شمشيرشان به سود باطل اموي و به زيان حق علوي به حركت درمي‌آيد؟ امام حسين(ع) در دنباله سخن خود با اشعاري به پاسخ به اين پرسش اشاره مي‌كند:
فان  تكن  الدنيا   تعد    نفسيه
فدار   ثواب  الله  اعلي  و  انبل
و ان تكن الاموال للترك جمعها
فما  بال متروك  به  المرء  يبخل
و ان يكن الارزاق قسما  مقسما
فقلة حرص المرء في الكسب اجمل
و ان يكن الابدان للموت انشأت
فقتل امرء بالسيف في  الله  افضل
                        ( مقتل خوارزمي، ج1، ص223؛ مناقب، ج4، ص72)
اگر زندگي اين دنيا ارزشمند به حساب مي‌آيد، پس جهان پاداش و جزا بالاتر و ارزشمند‌تر است؛
و اگر جمع اموال براي ترك كردن است، پس چرا انسان براي آن بخل بورزد؛
و اگر روزیها مقدر وتقسیم شده است ،پس انسان در کسب ثروت هر چه کم آزتر بهتر؛
و اگر اين بدن‌ها براي مرگ آفريده شده‌اند، پس چه بهتر كه انسان با شمشير، در راه خدا كشته شود.
امام (ع) در اين اشعار زيبا موانع پرواز انسان را بيان مي‌كند. همه گرفتاري‌هاي انسان به خاطر دنيا‌پرستي است. انسان به اين جهت آزاد نيست كه در قفس دنيا‌پرستي گرفتار است و همين امر باعث خفت و خواري او مي‌گردد. مشكل مردم كوفه اين بود كه اسير دنيا بودند. برخي را مال و برخي را قدرت و برخي را شوكت و جاه و جلال و ... به اسارت خود درآورده بود. اينكه انسان‌ها حق را مي‌شناسند و ياري نمي‌دهند و باطل و فساد را مي‌بينند و دم بر نمي‌آورند همه به خاطر اين است كه اسير دست دنيا هستند. به همين جهت است كه پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد: «دنيا دوستي ريشه هر معصيت و آغاز هر گناهي است» (تنبيه الخواطر، ج2، ص122) و امام صادق(ع) مي‌فرمايد:­­­­سرمنشأ هر گناهي، دنيا دوستي است» (كافي، ح2، ص315). و اين دنيادوستي است كه عزت و سربلند انسان را مي‌گيرد و انسان را خوار و حفيف مي‌گرداند. امام علی(ع) مي‌فرمايد: «دنيا انسان را خوار مي‌سازد» (غررالحكم، ح3).
به هر حال ميدان كربلا ميدان مبارزه دنيا‌پرستان با يكتاپرستان بود. در يك سو انسان‌هايي قرار داشتند كه خود را تسليم خداي خود كرده از همه چيز خود در راه حق‌پرستي گذشته بودند، و در سوی دیگر دنيا پرستان ذليل و حقيري قرار داشتند كه با اينكه حق و باطل را از هم تميز مي‌دادند اما اسارت و حفت وخواريشان آنان را وا مي‌داشت كه بر روي حق شمشير بكشند و حادثه كربلا را به وجود آورند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر