امام حسين(ع) بالاجبار و با لشگر حرابن يزيد رياحي در حركت
بود تا اينكه در منزلي بار ديگر فرصتي پيش آمد و امام(ع) خطبهاي ديگر خواند. در
بخش اول اين خطبه چنين آمده است:
«اي مردم! پيامبر خدا(ص) فرمود: هر مسلماني كه با سلطان
زورگويي مواجه گردد كه حرام خدا را حلال نموده و پيمان الهي را درهم ميشكند، با سنت و قانون
پيامبر از در مخالفت درآمده، در ميان بندگان خدا راه گناه و معصيت و عدوان و دشمني
در پيش ميگيرد، ولي او در مقابل چنين سلطاني با عمل يا با گفتار اظهار مخالفت
ننمايد، بر خداوند است كه اين فرد ساكت را به محل همان طغيانگر و آتش جهنم داخل
كند. اي مردم آگاه باشيد كه اينان (بني اميه) اطاعت خدا را ترك، و پيروي از شيطان
را بر خود واجب نمودهاند؛ فساد را ترويج و حدود الهي را تعطيل نموده، بيتالمال
را به خود اختصاص دادهاند، حلال و حرام و اوامر و نواهي خداوند را تغيير دادهاند
و من براي هدايت و رهبري جامعه مسلمانان و قيام عليه اين همه فساد و مفسدين كه دين
جدم را تغيير دادهاند شايستهترم....» (طبري، ج7، ص300؛ خوارزمي، ج1، ص234 و ...)
بيترديد يكي از تفاوتهاي انسان با حيوانات در اين است كه
حيوان در آنچه در پيرامونش ميگذرد و آنچه بر سر همنوعانش يا ديگر مخلوقات ميآيد
بي تفاوت است. حيوان هر آنچه انجام ميدهد بر حسب غرايز است و اگر فرزند دوستي
دارد و براي فرزند جانفشاني ميكند از روي غريزه است. اما تفاوت انسان با حيوان
اين است كه او نسبت به آنچه بر سر ديگر
انسانها و ديگر موجودات ميرود بيتفاوت نيست و چه بسا عكسالعمل جدي نشان ميدهد.
اين فعل انسان هرگز از روي غريزه نيست بلكه از روي تعقل و تفكر است.
در ميان جانداران روي زمين تنها يك موجود است كه قدرت
اخلاقي زيستن را دارد و به همين جهت برخي بر آن رفتهاند كه انسان را بايد به
«حيوان اخلاقي» تعريف كرد. هر چند این تعريف دقيق نيست چرا كه اخلاقي بودن فصل
انسان نيست، بلكه انسان از اين جهت اخلاقي است كه عاقل است، اما مهمترين دستاورد
خرد انسان، كه فصل مميز انسان است، همين اخلاقي زيستن است. گويا انساني كه اخلاقي
زندگي نكند از عقل و خرد خود بهره نبرده و در نتيجه فصل مميز خود را به فعليت
نرسانده است، يا به تعبير دقيقتر، از آنجا كه از بهترين سرمايه خود استفاده
نكرده، از انسانيت به حيوانيت سقوط كرده است.
انساني كه با حوادثي كه پيرامونش ميگذرد كاري ندارد و
برايش مهم نيست كه چه بر سر جامعه يا همگنان او يا ديگر مخلوقات ميآيد نشايد كه
نامش آدمي نهند، چرا كه از اخلاق بيبهره است. حيوان سر در سبد و آخور دارد و طبق
غريزه، شكم خود را سير ميكند و برايش اين مهم نيست كه امروز چه تعداد از حيوانات
اصطبل به كشتارگاه برده شدند يا توسط گرگ دريده شدند يا به واسطه بيماري از پاي
درآمدند. اما بر اين حيوان هيچ ملامتي نيست چرا كه او از نعمت عقل و خرد بيبهره است
و بنابر اين شأنيت اخلاقي زيستن را ندارد. اما انسان از نعمت عقل برخوردار است و
بايد نسبت به ظلم و ستم و فساد و تباهي عكسالعمل نشان دهد و اعتراض كند.
اما همه اين سخن درباره اخلاق و انسانيت بود. در متون ديني
ما مكرر سخن از اين رفته است كه انساني كه نسبت به ظلم و ستم و فساد و تباهي و فسق
و فجور جامعه و حكومت بيتفاوت باشد، از
دايره دين خارج است. پيامبر خدا نه تنها ميفرمايد: «ستمگران و يارانشان اهل
جهنمند» (مجيدي خوانساري، نهجالفصاحه، ص440) بلكه ميفرمايد: «هر كس با ستمگري
راه برود مجرم است» (كنز العمال، ج14953). نه تنها ميفرمايد: «هر كس ستمگري را
ياري دهد، خداوند ستمگر را بر او مسلط مينمايد» (همان، ح7593) بلكه ميفرمايد:
«هر گاه مردم، وقتي ستمكار را ديدند مچ او را نگرفتند، بايد منتطر عذاب همگاني خدا
باشند» (مسند احمد ابن حنبل، ج1، ص7 به نقل از مجيدي خوانساري پيشين، ص440).
پس مردمي كه در مقابل ظلم و ستم سكوت ميكنند مجرمند و همگي
سزاوار عذاب الهي هستند. امام حسين(ع) نيز از پيامبر خدا حديث نقل ميكند. مردم در
مقابل فساد حاكم و حكومت نبايد سكوت كنند و اگر چنين كنند در فساد او شريك هستند.
مطابق حديثي كه امام حسين(ع) از پيامبر(ص) نقل كرده، مردم نه تنها نبايد ستم بكنند
و نه تنها نبايد ستمگر را ياري دهند و نه تنها نبايد به ستم ستمگر راضي باشند،
بلكه بايد فرياد بزنند و هم با سخن و هم با عمل خود با او مبارزه كنند. در احاديث
آمده است كه «ستمگر و ياري دهندهاش و كسي كه به ستم او راضي باشد، هر سه در ستم
شريكند» (كافي، ج2، ص333)، اما در حديثي
كه امام حسين(ع) نقل ميكند گروه چهارمي هم هستند كه در ستم شريكند و آنان كساني
هستند كه ستم را ميبينند و بيتفاوت از كنار آن ميگذرند و فرياد نميزنند و
مخالفت خود را اعلام نميكنند.
جامعهاي كه الگو و اسوه خود را حضرت حسينابن علي ميداند
بايد سخن وعمل آن حضرت را مورد توجه قرار دهد و بنابراين بيش از ديگران نسبت به
ظلم و ستم و فساد در جامعه و حكومت حساس باشد. در اخبار ميشنويم كه در يك نظام
سكولار و غير مذهبي، یعنی نظام حكومت
آمريكا، فسادي از يك مقام بلند پايه ،كه ظاهرا فرد خوشنامي است، كشف ميشود و چنان
زلزلهاي ايجاد ميشود كه اين فرد كه در رأس سازمان امنيت آمريكا قرار دارد مجبور
به استعفا ميشود. در سوي ديگر اقيانوش در كشور و نظام سكولار ديگر وقتی در يك
خبرگزاري و در برنامه اي آبروي كسي به خطا مورد تعرض قرار ميگيرد بحران ايجاد ميشود
و رئيس آن خبرگزاري مجبور به استعفا ميشود.
اما آيا اين دردآور نيست كه در جامعه اي كه ادعاي ديني بودن
دارد و مدعي است كه پيرو مكتب حسين است جواني به جرم وبلاگ نويسي دستيگر ميشود و
پس از چند روز جنازه او از زندان بيرون ميآيد و با شتاب و عجله دفن ميشود و چون
خبر آن منتشر ميشود در مجلسش تنها يك نماينده اعتراض ميكند و البته نه به كشته
شدن يك فرد و ريخته شدن خون ناحق، بلكه به اينكه آبروي نظام رفته است؟ نماينده
ديگري كه رئيس كميسيون امنيت است با شتاب فراوان ميگويد در بدن جوان اثري از ضرب
و شتم ديده نميشود، در حالي كه دادستان ميگويد پنج اثر ضرب و شتم در بدن او وجود
داشته است. بدتر و فجيعتر اينكه از عالمان دين صدايي و اعتراضي شنيده نميشود
گويا هيچ حادثهاي رخ نداده است و البته در جامعهاي كه كشتهشدن جوانان ملت در
زندان مخوف كهريزك به گفته مسئولان نظام يك حادثه فرعي و كم اهميت است بايد انتظار
چنين حوادثي را داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر