در نوشتار قبلي گفته شد كه امام حسين(ع) در صبح روز عاشورا
روبهروي لشگر كوفه ميايستد و خطبه ميخواند. بخشي از اين خطبه نقل شد. امام(ع)
در بخش پاياني خطبه ميفرمايد:
«اگر در گفتار پيامبر(ص) درباره من و برادرم ترديد داريد
آيا در اين واقعيت نيز شك ميكنيد كه من پسر دختر پيامبر شما هستم و در همه دنيا و
در ميان شما و ديگران پيامبر خدا فرزندي بجز من ندارد. واي بر شما! آيا كسي از شما
را كشتهام كه در مقابل خون وي مرا به قتل رسانيد يا مال كسي را گرفتهام و يا جراحتي
بر شما وارد ساختهام تا مستحق مجازاتم بدانيد....
اي شبث ابن ربعي واي حجارابن ابجر واي قيس ابن اشعث واي يزيد ابن
حارث! آيا شما نامه به من ننوشتيد كه ميوه هايمان رسيده و درختان ما سرسبز و خرم است و در
انتظار تو لحظه شماري ميكنيم؛ در كوفه لشگرياني مجهز و آماده در اختيار توست»
اين افراد در مقابل سخن امام پاسخي جز انكار نداشتند. در
اين موقع قيس ابن اشعث با صدای بلند گفت: اي حسين چرا با پسر عمويت بيعت نميكني تا با تو
به شكل دلخواهت رفتار شود و هيچ ناراحتي متوجه تو نگردد؟
امام(ع) پاسخ داد: «لا والله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل و
لا افرمنهم فرار العبيد...؛ نه به خدا سوگند، نه دست ذلت در دست آنان ميگذارم و
نه مانند بردگان از صحنه جنگ و از مقابل آنان فرار ميكنم. اي بندگان خدا! من در
پيشگاه خدا براي شما اتمام حجت كردم تا جاي عذر باقي نماند و از هر فرد متكبر كه
ايمان به خدا و روز جزا ندارد به خداي بزرگ پناه ميبرم» (انساب الاشراف، ج3،
ص188).
در نوشتار قبلي سخن از ارزان فروختن خويشتن و اسير دنيا شدن
و در نتيجه سقوط انسان و فساد جامعه بود. اما از سوي ديگر انساني كه قدر و منزلت
خويش را بشناسد قيمت واقعي را براي خود تعيين ميكند و در اين صورت است كه جباران
و ستمكاران توان پرداخت ثمن او را ندارند. در چنان حالتي فرد چنان عزيز و قدرتمند
ميشود. كه همگان بايد در مقابل او قد خم كنند و به عجز و ناتواني خود اعتراف
نمايند. زندانها و شكنجهها و حصرها و حتي تهديد به شهادت و .... نميتواند حتي لبخند را از او بگيرد، لبخندي كه
به روي زيباي حقيقت زده شده است.
عزت انسان در اين است كه به حقيقت گردن نهد. حقيقت عزيز است
و هيچ عزتي بيرون از آن نيست. گردن نهادن به حقيقت و تسليم شدن در برابر آن تنها
عاملي است كه عزت آفرين است. كما اينكه باطل تماما ذلت است و باطل پرستي مساوي با
ذلت و خواري فرد است. پيامبر خدا(ص) ميفرمايد: «خواري و فروتني براي حق، از عزت
طلبي به وسيله باطل، به شوكت و عظمت نزديكتر است» (كنز العمال، ج44101).
امام صادق(ع) ميفرمايد: «عزت آن است كه هرگاه حق بر گردنت
آمد، در برابر آن خواري و فروتني كني» (بحار الانوار، ج78، ص228) و امام حسن
عسگري(ع) ميفرمايد: «هيچ عزتمندي حق را فرو نگذاشت، مگر اينكه به ذلت افتاد و هيچ
ذليل و ناتواني حق را نگرفت مگر اينكه عزيز و نيرومند شد» (همان، ص53).
عزت تنها نزد خداست و كساني كه آن را در جاي ديگر ميجويند
به خفت و خواري مبتلا ميشوند. پيامبر خدا (ص) ميفرمايد: «هر كس به وسيله بندگان
عزت بجويد، خداوند ذليلش گرداند» (كنزالعمال، ج25042) و امام علي(ع) ميفرمايد:
«عزيز شده به وسيله غير خدا ذليل است» (بحارالانوار، ج78، ص10) و ميفرمايد: «بدان
كه عزتمند نيست كسي كه در مقابل خدا ذليل نباشد، و بلندي نيابد كسي كه در مقابل
خدا افتادگي نكند» (تحف العقول، كوتاه سخنان امام علي(ع)). در حديث آمده است كه
خداوند به داود نبي(ع) چنين وحي فرمود: «اي داود! من .... عزت را در اطاعت از خود
قرار دادم، ولي مردم آن را در خدمت به سلطان جستجو ميكنند و از اين
رو آن را نمييابند» (بحار الانوار، ج78، ص453).
عزت تنها به گردن نهادن به وظيفه و رعايت اصول ديني و
اخلاقي و انساني است. عزت به اين است كه انسان با عقل و خرد زندگي كند و آنها را
حاكم زندگي خود گرداند. پيامبر خدا(ص) ميفرمايد: «هرگز خداوند به وسيله ناداني،
كسي را عزيز نميگرداند؛ و هرگز خداوند به وسيله خرد و بردباري كسي را خوار نميسازد»
(كافي، ج2، ص112) و ميفرمايد: «فرمان الهي را عزيز بدار تا خداوند تو را عزيز
گرداند» (الجامع الصغير، ج1، ص174؛ به نقل ازنهج الفصاحه، ص458). امام علي (ع) ميفرمايد:
«هيچ عزتي بالاتر از تقوا نيست» (نهج البلاغه، حكمت 371) و ميفرمايد: «عزتي چون
بردباري نيست» (همان، حكمت 113) و ميفرمايد: «هر كس با مردم به انصاف رفتار كند،
خداوند جز بر عزت او نيفزايد» (كافي، ج2، ص144). امام صادق(ع) ميفرمايد: «هيچ
بندهاي خشم خود را فرو نخورد، مگر اينكه خداوند به عزت او در دنيا و آخرت افزود»
(همان، ص110).
عزت در آن است كه انسان نسبت به آنچه در دست مردم است چشم
پوشي كند و خود را از آنها آزاد سازد. امثال يزيد ميتوانند پست و مقام ظاهري
كوتاه مدت و يا زر و سيم و .... به كسي بدهند و او را خريداري كنند. اما انسان
عزيز از اين امور خود را آزاد كرده و چشم طمع را از همه اين امور بريده است. لقمان
حكيم به فرزندش چنين اندرز ميدهد كه: «اگر ميخواهي عزت دنيا را به دست آوري، طمع
خويش را از آنچه مردم دارند، ببر؛ زيرا پيامبران و صديقان، به سبب بركندن طمع خود،
به آن مقامات رسيدهاند» (قصص الانبياء، ص195، به نقل از گزيده ميزان الحكمه،
ص521). امام علي(ع) ميفرمايد: «قانع باش تا عزيز شوي» (بحار الانوار، ج78، ص53). امام
باقر(ع) ميفرمايد: «چشم نداشتن به دست مردم، موجب عزت مؤمن است» (كافي، ج2،
ص149).
بنابراين عزت و سربلندي انسان در گردن نهادن به حق و حقيقت و پشت پا زدن به
باطل و ايجاد رابطهاي نيكو با خدا و گردن نهادن به خواست او و مراوده درست با
مردم و رفتار انساني و اخلاقي با آنان و چشم پوشيدن از هر آن چيزي است كه انسان
را به اسارت ميگيرد. چنين انساني آزاد و عزيز است. امام حسين(ع) ميفرمايد: من نه
دست بيعت به شما ميدهم و نه ذليلانه اعمال ناشايست شما را تأييد ميكنم، چرا كه
وظيفه حق پرستانه و خداپرستانه و انساني و اخلاقي من اين است كه با ظلم و ستم و
فساد مبارزه كنم و در راه اصلاح آنها بكوشم و از سوي ديگر از مقابل شما فرار نميكنم
چون من عبد و غلام و اسير چيزي نيستم كه نسبت به از دست دادن آن نگران باشم. من ميايستم
و با ظلم و ستم و فساد و تباهي مبارزه ميكنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر